زن و مرد

1400/06/26


من اگــر مرد بودم،

دست زنی را میگرفتم…

پا به پایش فصل ها را قدم میزدم

و برایش از عشق و دلدادگی میگفتم

تا لااقل یک دختر در دنیا

از هیچ چیز نترسد!

شما زن ها را نمی شناسید!

زن ها ترسو اند

زن ها از همه چیز می ترسند

از تنهایی

از دلتنگی

از دیروز

از فردا

از زشت شدن

از دیده نشدن

از جایگزین شدن

از تکراری شدن

از پیر شدن

از دوست داشته نشدن

و شما برای رفع این ترس ها،

نه نیازی به پول دارید

نه موقعیت

و نه قدرت…

نه زیبایی

و نه زبان بازی!!!

کافیست فقط حریم بازوانتان راست بگوید!

کافیست دوست داشتن و ماندن را بلد باشید!

تقصیر شما بود که زن ها آن قدر عوض شدند…

وقتی شما مردها شروع کردید به گرفتن احساس امنیت،

زن ها عوض شدند!

آن قدر که امنیت را در پولِ شما دیدند

آن قدر که ترس از دوست داشته نشدن

را،

با جراحی پلاستیک تاخت زدند

و ترس از تنها نشدن را

با بچه دار شدن،… وَ وَ وَ…

عشق ورزیدن و عاشق کردن

هنر مردانه ای ست…

وقتی زن ها شروع می کنند به ناز خریدن و ناز کشیدن،

" تعادل دنیا به هم می خورَد "

سیمین بهبهانی

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-09-17 05:07:29 +0430 +0430

👏

1 ❤️

2021-09-17 05:11:26 +0430 +0430

زنی را می شناسم من
که شوق بال و پر دارد
ولی از بس که پُر شور است
دو صد بیم از سفر دارد

1 ❤️

2021-09-17 06:54:12 +0430 +0430

جانا سخن از احوال ما می‌گویی حرف نداری بانو 👌

1 ❤️

2021-09-17 10:20:43 +0430 +0430

بسیار زیبا و زنانه

2 ❤️

2021-09-17 10:33:35 +0430 +0430

↩ X.Leo.X
👏 👏 👏 ❤️

1 ❤️

2021-09-17 11:35:24 +0430 +0430

👏👏👏👏👏👏👏🙏🙏🙏🙏🙏

1 ❤️

2021-09-17 11:49:55 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
🙏🌺

1 ❤️

2021-09-17 11:52:04 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
باور نداشتم که چنین واگذاری ام
در موج خیز حادثه تنها گذاری ام

آمد بهار و عید گذشت و نخواستی
یک دم قدم به چشم گهرزا گذاری ام

چون سبزه رمیده به صحرای دور دست
بختم نداد ره که به سر، پا گذاری ام

هر کس، نسیم وار، ز شاخم نصیب خواست
تا چند ، چون شکوفه به یغما گذاری ام ؟

عمری گذاشتی به دلم داغ غم ، بیا
تا داغ بوسه نیز به سیما گذاری ام

با آنکه همچو جام شکستم به بزم تو
باور نداشتم که چنین واگذاری ام !!!

سیمین بهبهانی

1 ❤️

2021-09-17 11:57:48 +0430 +0430

↩ salome27
بالا گرفته کار جنون
کولی، دوباره زار بزن
بغض فشرده می کشدت
فریاد کن، هوار بزن

1 ❤️

2021-09-17 11:58:02 +0430 +0430

↩ Bita6565
عزیز دل هستید نازنین 🙏🥰🌺


شاعر : امیر وحیدی

میان آتش و باران، مرا صدا می کرد
کسی که دلهره هایش، شروع طوفان بود

و بیت بعد که باران گرفت و شاعر مُرد
و اشک های زیادی که زیرِ باران بود

کسی شبیه من و ضَجه های تنهایی
کسی که مثل نَفَس های من، گریزان بود

شبیه یک تنِ بی سر، برهنه می رقصید
فرشته ای که نگاهش، عجیب حیران بود!!

دو چشم داشت، دو تا آسمانِ بی همتا
دو بال سرخ و سپیدی که بُور و عریان بود

غریبه بود، ولی بویِ آشنا می داد
دُرُست مثل همین خواب های خندان بود

کویر بود ولی ریشه های سبزی داشت
شروع دیگری از نقطه های پایان بود

تمام زندگی اش را گذاشت در باران
کسی که مثل غزل های من، هراسان بود

0 ❤️

2021-09-17 12:00:41 +0430 +0430

↩ X.Leo.X
شاعر : امیرعلی نوری

نه مغرورم، نه دلسنگم، نه از تحقیر می ترسم
پر از بغضم ولی از اشک بی تاثیر می ترسم

حریفی خسته ام، شطرنج بازی که کم آورده
که از پیچیده بازی های این تقدیر می ترسم

”میایی، چای می نوشی، برایت شعر می خوانم…”
من از سردرد این رویای بی تعبیر می ترسم

هم از تهران پرجمعیت آشفته بیزارم
هم از تنها شدن در خانه ی دلگیر می ترسم

دلم صحرا و دریا را به آتش می کشد روزی
ازین دیوانه، این مجنون بی زنجیر می ترسم

0 ❤️

2021-09-17 12:02:54 +0430 +0430

↩ Power M
شاعر : محمدباقر آزادی

ای لبِ زیبای تو از غنچه یِ گل بازتر

چهره ات از دختران شَهر من هم نازتر

من دلم آغوش میخواهد که آرامم کند

پس در آغوشم بگیر امّا کمی طنّازتر

1 ❤️

2021-09-17 12:05:14 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
شاعر : محمدعلی رستمی

نسیم امشب به گوشم گفت ؛ دلت نزد چمن باشد
و آنجا برکه ای کوچک پر از آب و سمن باشد

تو از دیوار من بگذر که من ها مدعی هستند
فرا رفتم ز مرزت من سراغم در عدن باشد

نمی دانم که می دانی گزیدن از لبت جرم است
مگر دیوانه ای چون من گرفتار ثمن باشد

نگار اول و آخر سلامت را مهیا کن
کلام اولت کافیست تمامیی سخن باشد

هوای گریه پنهانی ، پر از احساس باران است
ترنم های بارانیت به وزن « تن تـَتـَن » باشد

درون لاله جا کردی و من آماده می گردم
نبرد ما شود آغاز ، تو جنگت تن به تن باشد

نه من باربی شوم امروز ، نه وزنم می رود بالا
که می دانم تو می دانی مُـد آخر کفن باشد

« وصال » آماده باش امشب ، تفنگت را مهیا کن
که این آهو نمی داند ، خودش اهل خُـتن باشد

1 ❤️

2021-09-17 12:07:45 +0430 +0430

↩ Alixxx$$$
سپاسگزارم دوست خوبم 🙏🌺


شاعر : جواد توکلی

خنده ای کرد که یعنی به تو دارم نظری
ای خدا نیست مرا طاقت عشق دگری

برو ای دانهٔ خوش طعم که مرغ دل من
از پی صید نماندیش دگر بال وپری

زآتش روی نگاری جگرم پاک بسوخت
تا بسوزی تو دگر بار ندارم جگری

پیر دهقان چه نکو گفت که با هر چه بهار
باغ آفت زده را نیست امید ثمری

خمرهٔ باده بیاور که من از فرط ملال
ساقی از این دو سه پیمانه ندیدم اثری

ای به دریای محبت زده زنهار که من
غوطه ها خوردم و زین بحر نبردم گهری

1 ❤️

2021-09-17 12:17:29 +0430 +0430

↩ salome27
یه دیالوگ زیبا بهرام رادان توی فیلم پل چوبی داره
“روزی که فکر کردی یکی رو از ته دل دوست داری ولش نکن، ممکنه دوباره تکرار نشه. آدم وقتی تو سن‌ و سال توئه فکر می‌کنه همیشه براش پیش میاد … باید ده پونزده‌ سال بگذره که بفهمی همون یه بار بوده، که حالت با چیز دیگه ‌ای خوب نمی‌شه، عشق یعنی حالت خوب باشه”

1 ❤️

2021-09-17 12:24:03 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
شاعر : جواد مهدی پور

با لب سرخت نیازی بر می و میخانه نیست
آنکه از شعــــر لبانت بگذرد فرزانـــه نیست

جای مسجد کاشکی میخانه ای می ساختند
عهد و پیمان هست اما ساغر و پیمانه نیست

طرح گیسوهای تــــو آشفته می سازد مرا
مثل بادی که برایش خانه و کاشانه نیست

قسمت ابن السلام وقت شد لیـــــــلای من
شهر می داند که او مانند من دیوانه نیست

شمع بودم سوختم در خلوت شب های تو
نو گل زیبای من امشب چرا پروانه نیست ؟

با خیـال دانــــه مـــا را در قفس انداختند
زندگی در تنگنایی هست ، اما دانه نیست

رقص عـــریان کن که امشب پرده بالا می رود
خاطرت آسوده باشد هیچ کس بیگانه نیست

1 ❤️

2021-09-17 12:32:56 +0430 +0430

↩ salome27
توبه كردم كه نبوسم لب ساقی و كنون می‌گزم دست چرا گوش به نادان كردم

1 ❤️

2021-09-17 12:36:27 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
شاعر : جواد مهدی پور

این دل شوریده بی دلبــر نمی گیرد قرار
باده ی جوشیده در ساغر نمی گیرد قرار

اشک چشمت قلب های تیره را تر می کند
با دل غمدیده چشم تــــــر نمی گیرد قرار

من به روی سینه ی داغ تو عادت کرده ام
سر به روی سینه ی دیگر نمی گیرد قرار

سینه ریزت با زمرّد های آبی دلکش ست
جز به گردنبند تو گوهــــــر نمی گیرد قرار

کشتی نوح ست این جان روی دریای وجود
در دل امواج ، بی لنـــــــــــگر نمی گیرد قرار

سهم من از گوشه ی لب های تو یک بوسه شد
سینه ی من بی تــــــــو در بستر نمی گیرد قرار

عشق بازی های مــا در دفتـــر دل ثبت شد
زین سبب در کیف جان دفتر نمی گیرد قرار

شعله ها افروختی در مهر با داغ نگاه
آتش عشق تـــــو در آذر نمی گیرد قرار

1 ❤️

2021-09-17 12:42:49 +0430 +0430

↩ salome27
سعدی شیرین سخن در راه عشق
از لبش بوسی گدائی می‌کند

1 ❤️

2021-09-17 12:53:24 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
هر چه هستی باش!

اما کاش…

نه، جز اینم آرزویی نیست:

هر چه هستی باش!

اما باش!

“قيصر امين پور”

2 ❤️

2021-09-17 12:54:59 +0430 +0430

↩ salome27
فاتحه‌ای چو آمدی بر سر خسته‌ای بخوان
لب بگشا که می‌دهد لعل لبت به مرده جان

1 ❤️

2021-09-17 13:46:29 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
یاقوت لب لعل تو مرجان مرا قوت
یاقوت نهم نام لب لعل تو یاقوت ؟
قربان وفاتم به وفاتم قدمی نه
تابوت مگر بر کشم از رخنه تابوت

1 ❤️

2021-09-17 13:47:56 +0430 +0430

↩ Alixxx$$$
سپاسگزارم از شما و بقیه عزیزان
درود بر شما و همراهی سبزتان 🌺🙏🌿🥰
مستمع ، صاحب سخن را بر سر ذوق آورد

1 ❤️

2021-09-17 13:58:34 +0430 +0430

↩ salome27
شربتی از لب لعلش نچشیدیم و برفت
روی مه پیکر او سیر ندیدیم و برفت

همچو حافظ همه شب ناله و زاری کردیم
کای دریغا به وداعش نرسیدیم و برفت

1 ❤️

2021-09-17 17:43:33 +0430 +0430

👌👌👌

1 ❤️

2021-09-17 17:59:46 +0430 +0430

↩ salome27
👏👏👏👏🙏🙏🙏🙏

1 ❤️

2021-09-17 18:47:49 +0430 +0430

↩ Mar.koo
برایش نوشتم
با من حرف بزن
اینکه نباشی ، نبینمت ،نبویمت
دوای دردهایمان نیست
گاهی این نبودن ها
خلاهایی را در آدمی به جای می گذارد
که یک عمر تاوانش را خواهیم داد
باور کن دست خودم نیست
من به ندیدنت ، نبودنت
عادت نمی کنم
برایش نوشتم
با من حرف بزن
رها کردن دستهایت کار من نیست…

0 ❤️

2021-09-17 18:51:34 +0430 +0430

↩ Shab.n1
وقتی که می رفتی، تابستان بود!
تابستان که نیامدی، پاییز شد…
پاییز که برنگشتی، پاییز ماند،
زمستان که نیایی ،پاییزمی ماند…
تو را به دل پاییزی ات
فصل ها رابه هم نریز!
دیگر برای من بهاری وجود ندارد.

1 ❤️

2021-09-17 18:54:55 +0430 +0430

↩ Esn.nzr
از بین آدمای زندگیتون، دل‌ نازکا رو بیشتر دوسشون داشته باشید.
بیشتر هوای اونایی که دلشون قد گنجیشکه رو داشته باشید.
همونا که زود میرنجن و به روت میارن ازت رنجیدن، ولی زودم میبخشنت و یادشون میره چی شده.
همونا که زود عصبانی میشن و از کوره در میرن و زودم آروم میشن و باز بهت لبخند میزنن.
دل‌ نازکا هیچوقت آدمای ترسناکی نیستن!
هیچوقت نا امنت نمیکنن! چون دل اینکه کینه ازت بگیرن و بشینن نقشه برات بکشن ندارن!
دل نازکا هیچوقت زمین نمیزننت!
قدر اونا که دلشون زلال آبه و چشاشون آینه بدونید.
فرشته‌های پاک و مهربون زندگی‌ان کسایی که با چند دهه سن و سر و شکل آدم بزرگا، هنوز قلب یه بچه دوساله تو سینه‌شون میتپه!
مانگ میرزایی

1 ❤️

2021-09-17 19:28:05 +0430 +0430

↩ salome27
مولانا میگه:
بدر ما راست اگر چه چو هلالیم نزار
صدر ما راست اگر چه که در این دهلیزیم
گلرخان روی نمایند چو رو بنماییم
که بهاریم در آن باغ نه ما پاییزیم😊😊😊😊
مرسی گلی 🙏

1 ❤️

2021-09-17 19:36:53 +0430 +0430

↩ Shab.n1
ابرهای بغض در رؤیای بارانی شدن
سینه‌ها؛ دریاچه‌ای در حال طوفانی شدن
پنجه‌ی خونین بالش‌ها پُر از پَرهای قو
خواب‌ها دنبال هم در حال طولانی شدن

زندگی آن مردِ نابینای تنهایی‌ست که –
چشم‌ها را شسته در رؤیای نورانی شدن

قطره‌ای پلک مرا بدجور سنگین کرده است
مثل اشک بره‌ها در شام قربانی شدن

خوب می‌فهمم چه حالی دارد از بی‌همدمی
پابه‌پای گرگ‌ها سرگرم چوپانی شدن

برکه‌های تشنه می‌بینند با چشمان خیس
نیمه‌شب‌ها خواب گرمِ ماه‌پیشانی شدن

خالی‌ام از اشتیاق بودن و تلخ است تلخ
جای هر حسی پر از حس پشیمانی شدن

چاره‌ی لیلای بی مجنون این افسانه چیست؟
یا به دریا دل سپردن… یا بیابانی شدن

حسنا محمد زاده

1 ❤️









‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «