حدیث درد من گر کس نگفت افسانه ای کمتر
اگر من هم نباشم در جهان دیوانه ای کمتر
از آن سیمرغ را در قاف قربت آشیان دادند
که شد زین دامگه مشغول آب و دانه ای کمتر
نگو بزمیست عالم ، لیک ساقی جام غم دارد
خوش آن مهمان که خورد از دست او پیمانه ای کمتر
کسی عاشق بوَد کز آتش سوزان نپرهیزد
به راه عشق نتوان بود از پروانه ای کمتر
مکن (مانی) عمارت وز سرای دهر بیرون شو
برای این دو روز عمر محنتخانه ای کمتر
مانی شیرازی
↩ little sweetie
درود مهربانو
زنده باشید
سپاسگزارم 🙏 🙏 🌹 🌹