عشق حرمت دارد ...

1400/06/14


تو مرا آزردي
که خودم کوچ کنم از شهرت
تو خيالت راحت
ميروم از قلبت
ميشوم دورترين خاطره در شبهايت
تو به من ميخندي
و به خود ميگويي : باز مي آيد و ميسوزد از اين عشق، ولي!
برنمي گردم ، نه!
ميروم آنجا که دلي بهر دلي تب دارد
عشق زيباست و حرمت دارد…
تو بمان !
دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت
سرد و بیروح شده است
سخت بیمار شده است
تو بمان در شهرت …

کاری از : مولود مهدی

برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-09-05 10:22:06 +0430 +0430

لذت بردم بخصوص اینجاش

دلت ارزانی هرکس که دلش مثل دلت سرد و بیروح شده است
2 ❤️

2021-09-05 10:53:25 +0430 +0430

بسیار بسیار زیبا بود

1 ❤️

2021-09-05 15:33:01 +0430 +0430

زیبا و عالی بود 👌

1 ❤️

2021-09-07 00:05:12 +0430 +0430

خیلی قشنگ بود 👌 👌 👌

1 ❤️

2021-09-08 19:45:43 +0430 +0430

↩ هاینریش
درود بر شما و سپاسگزارم
مجبور شدم اکانت جدید بسازم .

1 ❤️

2021-09-08 19:53:40 +0430 +0430

↩ arashkarimi44
لحظه ی دیدنت انگار که یک حادثه بود
حیف،چشمان تو این حادثه را دوست نداشت

سیب راچیدم و در دلهره ی دستانم
سیب رادید!! …ولی دلهره رادوست نداشت

تا سه بس بود که بشمارم و در دام افتد
گفت یک…گفت دو… افسوس سه رادوست نداشت

من ،تو ، خط موازی؟ …نرسیدن…؟هرگز
دلم این قاعده ی هندسه رادوست نداشت

درس منطق نده دیگر تو به این عاشق که
ازهمان کودکی‍‍ش مدرسه رادوست نداشت.

1 ❤️

2021-09-08 20:02:02 +0430 +0430

↩ Little_Missy
فکر کن باران شبی نم نم بیاید، وای نه

یار ِ مو خرمایی ات از بم بیاید، وای نه

بعد ِ عمری دست دور ِ گردنت جای ِ سلام

بوسه با هر “دوستت دارم” بیاید، وای نه

تو بپرسی: عاشقم هستی چه اندازه؟ و من

هرچه بشمارم ستاره کم بیاید، وای نه

از قلم موی ِ اجاق و مینیاتورهای ِ دود

چایی ِ قوری ِ چینی دم بیاید، وای نه

عطر ِ قلیان ِ دو سیبت رشک ِ حوای ِ بهشت

من کنارت، غبطه بر آدم بیاید، وای نه

در دهانش بسته باشد، پرده ها پوشیده چشم

پلکهای ِ پنجره برهم بیاید، وای نه

چشم در چشمم بریزی تا شوم مست از شراب

درصد ِ گیرایی ات کم کم بیاید، وای نه

من همان پروانه ی ِ بدپیله ی ِ آغوش ِ تو

نوبت ِ زندان ِ ابریشم بیاید، وای نه

کاشکی از خواب ِ شعرم برنخیزم تا ابد

طعم ِ لبهایت مگر دستم بیاید، وای نه

شهراد میدری

1 ❤️

2021-09-08 20:09:16 +0430 +0430

↩ iamhot666
خواستم پنجره را باز کنم گفتی نه

جای ِ مهتاب تو را ناز کنم گفتی نه

دست بردم بزنم پرده به یکسو و خودم

خانه را غرق در آواز کنم گفتی نه

به سرم زد گل ِ گلدان ِ اتاقت بشوم

عطر ِ خود را به تو ابراز کنم گفتی نه

آرزو داشتم آیینه شوم تا که تو را

یک دل ِ سیر برانداز کنم گفتی نه

زخمه برداشتم از شوق شده مثل نسیم

تاری از موی ِ تو را ساز کنم گفتی نه

آمدم حافظ ِ آن شاخه نباتت باشم

عشق را ساکن ِ شیراز کنم گفتی نه

زیر ِ آوار ِ سکوتی که به جانم می ریخت

لب گشودم ، سخن آغاز کنم گفتی نه

دلخور از تو به در ِ باز ِ قفس خیره شدم

آسمان گفت که پرواز کنم گفتی نه!

1 ❤️

2021-09-08 20:13:40 +0430 +0430

↩ هاینریش
این شعر هم تقدیم به شما و شاه ایکس گرامی
البته از کلمه اول مصراع اول پوزش میخوام 😅

بی شرف! اینهمه زیبا شدنت کافی نیست؟

در دل هر غزلــی جا شدنت کافی نیست؟

آینــــه آینــــه تالار ِ فریبایــــی ِ توست

هر طرف محو ِ تماشا شدنت کافی نیست؟

اینهمه سیب نچین حضرت ِ خاتون ِ شگفت!

نقش ِ تکــــراری ِ حوا شدنت کافی نیست؟

هر کـــه یک بار تو را دیده شده مجنونت

رحم کن بانو ! لیلا شدنت کافی نیست؟

گفتـــه بودند پرینـــــاز ، نگفتند اینقــــــــدر

مایه ی ِ رشک ِ پری ها شدنت کافی نیست؟

لعنتی! ماه نشو ، این همه شب قصه نگو

شهرزاد ِ شب ِ یلدا شدنت کافی نیست؟

ملکه! این همه سرباز ِ عسل ریز بس است

شهد ِ کندوی ِ غزلها شدنت کافی نیست؟

آی پروانـــه ترین پیــرهن ابریشـــم ِ رقص!

دشت تا دشت شکوفا شدنت کافی نیست؟

موشرابی ِ لب انگــوری ِ چشـــم الکل ِ مست!

پیک ِ هر بی سر و بی پا شدنت کافی نیست؟

دست بردار از این دلبری ات یعنـــی چه

هر طرف ورد ِ زبانها شدنت کافی نیست؟

من کــه هر ثانیه ای بی تو برایم قرنی ست

در دلی تنگ چنین جا شدنت کافی نیست؟

خسته ام می روم از بندر ، توفانی کاش

مرد ِ آواره ی ِ دریا شدنت کافی نیست؟

1 ❤️

2021-09-08 20:23:33 +0430 +0430

↩ leilajooni

دوست دارم که تو را دوست بدارم، به تو چه ؟

بي تو هر ثانيه اي را بشمارم، به تو چه ؟

عشق من ميکشد اين گونه پلنگت باشم

دل به مهتاب تو هر شب بسپارم، به تو چه ؟

مست در آينه پلکي بزن، انگور بريز

من که بي جرعه ي چشم تو خمارم به تو چه ؟

دل من هرچقدر تنگ تو باشد ؛ باشد

به درک اينهمه بي صبر و قرارم، به تو چه ؟

بوسه از سيب لبت قند خيالم شد باز

نيوتن هستم و افتاده فشارم، به تو چه ؟

چه بخواهي چه نخواهي همه ي من شده اي

همه ي زندگي و دار و ندارم، به تو چه ؟

تو که يک بار به من شانه ندادي هرگز

روي ديوار اگر سر بگذارم به تو چه ؟

تو به ديوانگي ام هرچه دلت خواست بخند

من اگر گريه کنم اشک ببارم به تو چه ؟

دلخوش زندگي ات هستي و يارت، خب باش

گيرم اصلاً که کسي جز تو ندارم به تو چه ؟

اصلاً اين گونه دلم خواسته، عيبي دارد؟

لب اگر بر لب عکست بگذارم به تو چه ؟

دير يا زود به عشق تو فرو خواهم ريخت

مي برد باد از اين شهر، غبارم به تو چه ؟

لب فرو بستم و يک عمر نگفتم حرفي

جز همين شعر که بر سنگ مزارم… به تو چه ؟

1 ❤️

2021-09-08 20:26:36 +0430 +0430

↩ حسینی بای
آمدی در خواب من دیشب چه کاری داشتی؟

ای عجب از این طرف ها هم گذاری داشتی!

راه را گم کرده بودی نیمه شب شاید عزیز!

یا که شاید با دل تنگم قراری داشتی

شانه های خوشتراشت تخته سنگ مرمری

با شلال گیسوانت آبشاری داشتی

دلبری های تو نوبر، سایه سارت از حریر

چشمهای سبز و لب های اناری داشتی

غرق در سمفونی زیبایی ات تن/بور تو

می زد ابرویت کمان/چه، موی تاری داشتی

گلنراقی بر لبت می خواند هی « من را ببوس »

از جوانی های حسرت یادگاری داشتی

شور شیرین ات درآورده دمار از هرچه سنگ

از سر فرهاد و تیشه، کوهساری داشتی

بند می آمد نفس های من از زیبایی ات

ماه بودی و پلنگ خوش شکاری داشتی

مهربانی هم بلد بودی عجب نامهربان!

بعد عمری یادت افتاده که یاری داشتی

سر به زیر انداختی و گفتی آهسته سلام

لب فرو بستی نگاه شرمساری داشتی

خواستم چیزی بگویم گریه بغضم را شکست

نه! نگفتم سال ها چشم انتظاری داشتی

با نوازش می کشیدی آه و می گفتی ببخش

سر به دوشم هق هق بی اختیاری داشتی

مست آغوشم دهانت بوی تند بوسه داشت

با چنین مستی ولی چشم خماری داشتی

وقت رفتن بغض کردی خیره ماندی سوی من

شاید از دیوانه ی خود انتظاری داشتی

رفتی و ناباورانه من کنار پنجره

عطر باران بود و بر شیشه بخاری داشتی

صبح بوی گل تمام خانه را پر کرده بود

کاش می شد باز در خوابم گذاری داشتی

عشق یعنی بی گلایه لب فرو بستن… سکوت

دلخوش از اینکه شبی با او قراری داشتی

0 ❤️

2021-09-08 20:30:39 +0430 +0430

↩ arashkarimi44
تو به قول غزل از ماه کمی ماه تری

تو از این شاعر بی قافیه آگاه تری

در شب چشم تو من خواب عجیبی دیدم

خواب دندان زدن سرخی سیبی دیدم

سرخی سیب نجیبی که مرا عاشق کرد

دلش از دست من و دست نچیدن دق کرد

غزل از چشم شما روی دلم می بارد

یک نفر نیست که این فاصله را بردارد؟

همنفس بیشتر از فاصله ها تنهاییم

من و تو هر 2 زمین خورده یک رؤیاییم

تن تو کوه تلنبار علایق شده است

سر این کوه پلنگی است که عاشق شده است

1 ❤️

2021-09-08 20:33:13 +0430 +0430

↩ Bita6565
ایوان و غروب و قمر و فاخته باشد

قالیچه ی ابریشمی انداخته باشد

قوریّ گل سرخ و سماور، دو سه فنجان

حافظ به غزلخوانی پرداخته باشد

هی نم نم باران و سرانگشت به شیشه

هی باد به هر خاطره ای تاخته باشد

کالسکه ای از خش خش هر برگ بیاید

یک باغ به لبخند تو دل ، باخته باشد

تو فکر کنی اینهمه سالی که گذشته است

شاید که تو را آینه نشناخته باشد

او لب نگشاید به گله، کنج همین قاب

یک عمر فقط سوخته و ساخته باشد

ای وای از این عشق قدیمی و از این شعر

شعری که مرا یاد تو انداخته باشد

0 ❤️

2021-09-08 20:35:18 +0430 +0430

↩ mehran_4940
زهر ِ مار و دوستش داری، ولم کن لعنتی!

درد و شب تا صبح بیداری، ولم کن لعنتی!

بعد از این دیگر نبینم تب کنی با یاد ِ او

خسته هستم از پرستاری، ولم کن لعنتی!

قهوه اش کم ترکمن چای ِ تو را بر باد داد؟

کوفت و چشمان ِ قاجاری! ولم کن لعنتی!

کور بودی و ندیدی بر سرش تور ِ سپید؟

رفته از یاد ِ تو انگاری، ولم کن لعنتی!

کم نشستی گریه کردی خش به خش با برگها

پشت ِ آن ماشین ِ گلکاری؟ ولم کن لعنتی!

جز دو چشم ِ خیس ِ پُر حسرت که از تو دور شد

شد چه سهمت از وفاداری؟ ولم کن لعنتی!

باز بغ کردی نشستی گوشه ای با خاطرات

همصدا با چاردیواری؟ ولم کن لعنتی!

مرگ و دلتنگی! نکش این قدر آه از پشت ِ آه

مرده شوی ِ زیر سیگاری، ولم کن لعنتی!

“خسته ام من، مثل ِ مرغ ِ بال و پر…” دیگر بس است

خسته ام از بغض ِ “یسّاری” ، ولم کن لعنتی!

من رفیق ِ دردهای ِ هر شب ِ تو نیستم

بیخیالم شو چه اصراری؟ ولم کن لعنتی!

شاعر ِ دیوانه! پا بردار از روی ِ دلم

کم کن از دوش ِ جهان باری، ولم کن لعنتی!

آینه بشکن زد و گفت عاشقش هستی هنوز؟

شاهرگ با گریه گفت: “آری… ولم کن لعنتی”!

0 ❤️

2021-09-08 23:33:50 +0430 +0430

↩ salome27
😭 🌹

1 ❤️

2021-09-09 14:28:06 +0430 +0430

↩ Little_Missy
عالی 🙏 فوق العاده است انتخابتون ، سپاس 🙏👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻👏🏻

1 ❤️

2021-09-09 15:47:37 +0430 +0430

↩ Little_Missy
تو ریختی عسل ناب را به کندوها

به رنگ و بوی تو آغشته اند شب بوها

شبی به دست تو موگیر از سرم وا شد

و روی شانه ی من ریخت موج گیسوها

تو موی ریخته بر شانه را کنار زدی

و صبح سر زد از لابلای شب بوها

و ساقه ها همه از برگ ها برهنه شدند

و پیش هم که نشستند آلبالوها_

تو مثل باد شدی؛ گردباد … و می پیچید

صدای خنده ی خلخالها، النگوها

و دستهای تو تالاب انزلی شد و …بعد،

رها شدند در آرامش تنت قوها


شبیه لنج رها روی ماسه هایی و باز

چقدر خاطره دارند از تو جاشوها

تو نیستی و دلم چکه چکه خون شده است

مکیده اند مرا قطره قطره زالوها

«فروغ» نیستم و بی تو خسته ام کرده ست

«جدال روز و شب فرش ها و جارو ها»

شنیده ام که به جنگل قدم گذاشته ای

پلنگ وحشی من! خوش به حال آهوها…

پانته آ صفایی

0 ❤️

2021-09-09 23:42:33 +0430 +0430

اصلا عشق یه چیز دیگه س

وقتی بهش فکر میکنی یه ارامش شیرینی سراسر وجودت رو پر میکنه!
میخوای فقط کنارش باشی و بشینی و از وجودش لذت ببری!
مدام چشماش ، نگاهش و حرفاش و لبخند شیرینش توی ذهنت تکرار میشه
دلت میخواد فقط براش مهربونی کنی و بفهمه چقدر قلبت براش میتپه

اینجا اصلا نمیدونم شهوت و این هوس و لذت های گذرا مفهومی نداره!

2 ❤️

2021-09-10 05:38:43 +0430 +0430

↩ Little_Missy
نظر لطفتونه نازنین . سپاسگزارم از همراهی سبزتان 🌺🙏❤

1 ❤️

2021-09-10 05:43:40 +0430 +0430

↩ هاینریش
من هیچوقت به شما جسارت نکردم دوست خوبم 😅
احیانا بابت تمام دل ازردگیهای بوجود آمده ، پوزش میخوام 🌺🙏

پلک ِ خیس ِ مرا بهم بگذار، یک دل ِ سیر خواب میخواهم

بستر ِ ابرهای ِ بارانی، بالش ِ آفتاب میخواهم

فارغ از هرچه هست باید بود، بعد از این مست ِ مست باید بود

در بغل زیر ِ خاک لای ِ کفن، خمره ای از شراب میخواهم

نه که قرآن انار ِ نیشابور، شعر سعدی و حافظ و انگور

لذت ِ این گناه کردن را، جای ِ هرچه ثواب میخواهم

چند رمان جهان ِ خاموشی، داستان از شب ِ فراموشی

جای ِ سنگ لحد به روی ِ سرم، چند جلد ِ کتاب میخواهم

تا بفهمند خسته از تبرم، زیر ِ توفان چه آمده به سرم

از گل ِ سرخ ِ مانده زیر ِ تگرگ، اشکهای ِ گلاب میخواهم

شیخ! هرچه چرند گفتی بس، هی شکر خورده قند گفتی بس

من به جای ِ تو بر سر ِ خاکم، چهره ای بی نقاب میخواهم

گرچه دندان ِ کهکشان شیری ست،اینهمه کج مداری از پیری ست

من جهانی بنا شده از نو، مملو از عشق ِ ناب میخواهم

این غزل بر غبار ِ من بنویس، روی سنگ ِ مزار ِ من بنویس

اینهمه جا چرا زمین آورد؟ از خدا من جواب میخواهم

1 ❤️

2021-09-10 05:51:26 +0430 +0430

↩ Little_Missy
چه کسی روی ِ لبان ِ تو شکر ریخته است؟

قهوه ی ِ چشم ِ تو را باز قجر ریخته است؟

هدفش چیست از این تلخی و شیرینی ها؟

آنکه در خیر ِ عمل های ِ تو شر ریخته است

عاشـــــقت بوده خدا و به گمـــــانم قندیل

اشک ِ او بوده که از عصر ِ حجر ریخته است

گونه ی ِ ماه گُل انداخته با دستــــــــــانت

از هر انگشت ِ تو صد گونه هنر ریخته است

مستی ِ چشم ِ تو باید که چنیــن غرق کند

بس که انگــــور به دریای ِ خزر ریخته است

وای اگر خیره شود صاعقه ات میســــــوزم

روی کبریت ِ نگاه ِ تو خطـــــــر ریخته است

نیست قالیچه ای از موی ِ تو ابریشـــــم تر

پیش ِ پایت چقدر شانه به سر ریخته است

فتح ِ اندام ِ تو با هیچ رقم ممکـــــن نیست

اینهمه برف که بر کوه و کمـــر ریخته است

زل به هرکس بزنی کار ِ دلش ساخته است

روی ِ خط ِ مژه های ِ تو تبـــــــر ریخته است

سالها هم بروی باز شنیـــــــــــــــدن داری

در صدایت نفس ِ مرغ ِ سحــــر ریخته است

پُر شد از “ریخته” فنجان ِ ردیــــــــف ِ غزلم

نوش ِ جانت که فقط خون ِ جگر ریخته است

0 ❤️

2021-09-10 05:57:20 +0430 +0430

موضوع اینجاست که وقتی ، شخصی ، عشق نابی را رد یا طرد میکند ، در واقع این خود اوست که بازنده ی بزرگ این میدان است . چرا که موهبتی فرازمینی رو از دست داده . و الا ، فرد عاشق ، از اسارت فردی بی روح و بی احساس آزاد شده و نه تنها چیزی از دست نداده ، بلکه رهایی قلبش رو بدست میاره .
ای نکته قابل تاملی هست

0 ❤️

2021-09-10 06:04:23 +0430 +0430

↩ Nona naseri
سپاسگزارم . وجود شما و بقیه دوستان عزیز ، باعث دلگرمیست.
تک تک لحظات زندگیتون سرشار از انرژی مثبت 🌺🙏

روان چون چشمه بودم، جذبه‌ات خشکاند و چوبم کرد

بنازم آن نگاهت را که درجا ميخ‌کوبم کرد

شب و روزِ مرا در برزخ يک لحظه جا دادي

طلوعم داد لبخند تو و اخمت غروبم کرد

کنون از گرد و خاک عشق‌هاي پيش از اين پاکم

که سيلاب تو از هر رويدادي رُفت‌و‌روبم کرد

تَنَت تلفيقِ گُنگِ عنصر باد است با آتش

نفس‌هايت شمالي سرد، لب‌هايت جنوبم کرد

دوا؟ جادو؟ نمي‌دانم، شفا در حرف‌هايت بود

نمي‌دانم چه در خود داشت اما خوب خوبم کرد!

"مهدی عابدی "

0 ❤️

2021-09-10 06:15:15 +0430 +0430

↩ GALAXY_MOON
سپاس از این تفسیر زبیای عشق 🙏🌺
براتون یه دل شاد ، یه عالمه اتفاق خوب و یه دنیا تندرستی و پیروزی آرزو میکنم . همیشه مانا باشید 🙏

سه حرف قشنگ -اولین حرف‌ها-

که عشق است و زیبا ترین حرف‌ها

به شوق نگاهت غزل پا گرفت

به ذوق تو شد دستچین حرف‌ها

تو گفتی از این حرف‌ها بگذریم

و خامت شدم با همین حرف‌ها

دوباره جنون بود و آن کارها

که خواندی به گوشم از این حرف‌ها

به پایان رسیدیم و بیچاره من!

که می‌ترسم از آخرین حرف‌ها

“جواد زهتاب”

1 ❤️

2021-09-10 16:02:17 +0430 +0430

↩ هاینریش
سپاس از شما 🙏

1 ❤️

2021-09-11 21:33:24 +0430 +0430

↩ salome27
خیلی ممنونم
منم همین ارزوهارو برای شما دارم 🌹

کاش با کسی زندگی کنیم که این حالات و احساسات دو طرفه رو نسبت بهش داشته باشیم و ماندگار باشه و هر روز شیرین تر بشه . . .

1 ❤️

2021-09-11 22:50:32 +0430 +0430

↩ GALAXY_MOON
من تشنه ام ولی ، در کوزه آب نیست
حال خراب هست، جان خراب نیست

چون سایه روز و شب ، در آب و آتشم
آرامش جهان ، بی اضطراب نیست

جا مانده‌ی شما، وامانده‌ی‌ دل است
پاداش زندگیش غیر از عذاب نیست

پرسیدی و دریغ،حرفی نداشتم
باید سکوت کرد ، وقتی جواب نیست

تُنگم شکسته است بر ساحل شما
تاب ِ عذاب من بیرون ازآب نیست

عبدالجبارکاکایی

1 ❤️

2021-09-11 23:22:49 +0430 +0430

↩ blue.girl.808
از کفر من تا دین تو ، راهی به جز تردید نیست !

دلخوش به فانوسم مکن ، اینجا مگر خورشید نیست ؟…

با حس ویرانی بیا … تا بشکند دیوار من

چیزی نگفتن بهتر است ، تکرار طوطی وار من

بی جستجو ایمان ما از جنس عادت می شود

حتی عبادت بی عمل وهم سعادت می شود

با عشق آنسوی خطر ، جایی برای ترس نیست

در انتهای موعظه … دیگر مجال درس نیست

کافر اگر عاشق شود بی پرده مومن می شود

چیزی شبیه معجزه … با عشق ممکن می شود

افشین یداللهی

2 ❤️

2021-09-21 04:00:34 +0430 +0430

سالومه خانوم میشه منو دنبال کنین تا بتونم بهتون پیام بدم

1 ❤️






‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «