سوال از اونایی ک با متاهل تو رابطه ن
اگه عاشق پارتنرتون بشید چیکار میکنید
اگه دوطرفه باشه چی…
جوابش خیلی سخته و بنظرمن هرآدمی باتوجه به شرایط و احساسات خودش درنهایت اون کاره ک میخادانجام بده رو انجام میده
من درزمان متاهلی بایکی توسایت آشناشدم هردومتاهل بودیم و ازجنبه اعتقادی ایناتقریبادریک سطح و ازاول قرارمون فقط دوستی مجازی بود و نهایتااگرخیلی اوکی بودیم ی قرارحضوری بذاریم ک ازنزدیکم یبارهموببینیم و خط،قرمزهردومون سکس بود
الانک من شوهر ندارم ولی اون خانمش هست وابستگی بیشترشده حدومرزامون کمرنگ ترشده چندبارهمودیدیم
ولی همچنان من نمیخام رابطه جلوتربره چون زن داره نمیخام زندگیش بخاطرمن حراب بشه ولی اون میخادو بهش اصرارداره حتی ب قیمت بهم خوردن زندگیش
هرچی این رابطه ها جلوترمیره کاربرای هردونفرسخت ترمیشه واینم باید درنظربگیری چه کاری ک میخای انجام بدی رو انجام بدی چه ندی دیگه ادم قبل این رابطه هانیستی
بااین ادم اگر کات کنی،قطعا ی مدت بعدسراغ بعدی میری چون دیگه نمیتونی تنهابمونی و اون زمانی ک بااون میگذروندی رو باید بایکی دیگه ک پرکنی تاخلا احساسی ت جبران بشه
اینم درنظربگیر که اوایل رابطه مثل دوران نامزدی و عقد همه چی قشنگه و طرفین بهترین حالت خودشونونشون میدن ولی کم کم چالش هاشروع میشه و ته این رابطه ها درکل بدتراز رابطه های عادیه چون چالش هاش بیشتره دیدمنفی بیشتره
و حساس ترمیشه ادم
↩ policestylenew
دقیقاهمه مواردی ک گفتی رو قبول دارم
اگر باهمون آدم ازدواج کنی شاید زندگی ب مراتب سخت تراز همسرقبلیت داشته باشی
آدم بالغ میفهمه که عشق هم یه فرایند هورمونیه و اگه هول نباشه میتونه بدون آسیب به خودش و طرف مقابل مدیریتش کنه و پیش ببردش
شایدم
همینطوری یک عشق ناتمام بمونه بهتره
چون تموم نمیشه ولی انرژی میده
با همه خوبی ها و بدی هاش
↩ Dochka
چ خوب ک یک خانم نظرشو گفت
و واقعا هم همینه
هرچی خط قرمز ها روهم رعایت کنی باز نمیشه
↩ afshin384
واقعا نمیشه یک زن نمیتونه
ولی مرد میتونه
گناه نکردی، عاشق شدی، دمت گرم. از زندگیت لذت ببر و قدر لحظهلحظهاش رو بدون، اما ماجرا وقتی پیش میاد که ما در جایی گره خوردیم (ازدواج، پیمان دوستی و و و) و به هزاران دلیل ناتوانیم در اتمام اون ماجرا (سنت، اقتصادی، حرف مردم، داشتن بچه و و و) اینجاست که آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها.
نکته بعدی : بنظر میرسه گاهی ما در تصور ذهنی خودمون با کسی در یک رابطه عاشقانه و متقابله اون هم بر همین اساس با ما یک ارتباط در تخیل شکل میگیره، نکته اینجاست: آیا در دنیای پر از درد و مساله هم همینه؟ آیا شما ۲تا غیر از حرفهای باحال میتونید باهم زیر یک سقف مدت زیادتری دوام بیارید؟ آیا خشم و عصبانیت و از کوره در رفتن هم رو دیدید؟ آیا اگه شما خداینکرده مریضیای داشته باشید و مثلا بالا بیارید یا بیاختیاری دفع پیدا کنید، اون حاضره شما رو تمییز کنه؟ شما چی؟
بنظر میرسه در تخیل چیزی بنام درد و واقعیت وجود نداره، حتمی در ساعتهای خوشی بسر میبرید که واقعا لذت بخشه ذرهذرهاش که در تاب قلقلک قلبی هستید که با یاد اون میتپه. حتمی که شاید آرزو میکردید پلیگام میبودید یا اینکه یک بازی کامپیوتری میبودید که میتوانستید با یک دکمه شخص حاضر زندگیتون رو پاز کنید و به نفر دیگر با کمال و تمام بپردازید.
توجه: من هیچکس نیستم، نه روانشناسم نه پزشک، فقط یه آدم زنده هستم که سعی میکنم بفهمم و حس کنم چیزهارو.
↩ Aria_rozi
دنیاهای موازی ایده جالبیه
شاید بشه همزمان در چند دنیا مثل متاورس
چند زندگی موازی داشته باشیم