غزال منزوی

1401/02/16

تو بیا مست در آغوش من و دل خوش دار
مستیت با بغلت،
هر دو گناهش با من…

در یکم مهرماه ۱۳۲۵ از پدری اهل شعر و شاعری در زنجان، دیده به جهان گشود.
پس از گذران دوران مدرسه و اخذ دیپلم در زنجان، جهت تحصیلات عالیه در رشته ادبیات دانشگاه تهران، مشغول به تحصیل شد، که پس از چندی آن را رها و به رشته جامعه شناسی روی آورد که آن نیز به سرانجام نرسید.
با توجه به علاقه به شعر و شاعری و حضور در خانواده ای فرهنگی، از همان نوجوانی و جوانی به سرودن شعر پرداخت.
در سال ۱۳۵۰ با سرودن نخستین دفتر شعرش با نام “حنجره زخمی تغزل”، به‌ عنوان بهترین شاعر جوان دوره شعر فروغ برگزیده شد.
در همین دوران بسیاری از ترانه‌ها و تصنیف‌هایش را سرود و تعدادی از آنها مورد توجه قرار خوانندگان مطرح آن روز قرار گرفت که از آن جمله میتوان به کوروش یغمایی، داریوش اقبالی، محمد نوری و پس از انقلاب، علیرضا افتخاری و همایون شجریان اشاره کرد.
وی مدتی مسئول صفحه شعر مجله ادبی رودکی بود و در سال نخست انتشار مجله سروش نیز با این مجله همکاری داشت.
از او به عنوان بهترین غزلسرای دوران معاصر نام برده می شود. وی همچنین در سرودن شعر سپید نیز دستی داشت، موسیقی را خوب می‌شناخت و صدا و خط خوبی نیز داشت.
در سال‌های پایانی عمر به زادگاه خود بازگشت و تا زمان مرگ در این شهر باقی ماند و هرگز کار دولتی نداشت و تنها با انتشار شعرهایش گذران عمر کرد.
برخی از آثار وی عبارتند از: با عشق در حوالی فاجعه، از شوکران و شکر، با سیاوش از آتش، از ترمه و تغزل، با عشق تاب می‌آورم، به همین سادگی، این کاغذین جامه، مجموعه برگزیده اشعار کلاسیک، از خاموشی‌ها و فراموشی‌ها، حنجره زخمی تغزل و مجموعه اشعار.
در چنین روزی از ۱۳۸۳ پس از مدت‌ها رنج از بیماری قلبی بر اثر آمبولی ریوی در بیمارستانی در تهران درگذشت و در کنار آرامگاه پدرش در زنجان به خاک سپرده شد.
با این دلنوشته کوتاه، شما رفقا و دوستان را به ضیافت خواندن اشعار زیبا و دلنشین شاعر گوشه نشین و خسته دل، “حسین خان منزوی”، دعوت میکنم.

به شب سلام که بی‌تو رفیق راه من است
سیاه‌چادرش امشب، پناهگاه من است

به شب که آینه‌ی غربت مکدر من
به شب که نیمه‌ی تنهایی سیاه من است

همین نه من در شب را به یاوری زده‌ام
که وقت حادثه شب نیز در پناه من است

نه بیم سنگ فنایش به دل نه تیر بلا
پرنده‌ای که قرق را شکسته آه من است

رسید هرکس و برقی به خرمنم زد و رفت
هر آنچه مانده ز خاکسترم گواه من است

در این کشاکش توفانی بهار و خزان
گلی که می‌شکند، عشق بی‌گناه من است

چرا نمی‌دری این پرده را؟ شب! ای شب من!
که در محاق تو دیری‌ست تا که ماه من است

یادش گرامی و روحش در آرامش.

21 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2022-05-06 22:20:23 +0430 +0430

امروز همچنین زادروز ادیب، نویسنده، مترجم، سراینده، پژوهشگر و یکی از مولوی‌پژوهان بزرگ، بدیع الزمان فروزانفر بزرگ نیز میباشد.
به رسم امانت، در تاپیکی جداگانه به شرح حال وی نیز خواهم پرداخت.
نام و یادش جاودان.

5 ❤️

2022-05-06 23:04:21 +0430 +0430

↩ FK666
چراغ از خنده‌ات گيرم كه راه صبح بگشايم…

سپاس از حضور و نظر دلگرم کننده ی شما
سرت سلامت رفیق

1 ❤️

2022-05-06 23:27:27 +0430 +0430

چه سرنوشت غم‌انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می‌بافت، ولی به فکر پریدن بود.
که کاش به جای غم‌انگیز، دل‌انگیز بودـ
شاعر بزرگیه و روحش شاد. 🖤

2 ❤️

2022-05-06 23:56:09 +0430 +0430

↩ Jz-sm
تیغیم و نمی‌ بُریم، ابریم و نمی‌ باریم

سپاس رفیق جان

1 ❤️

2022-05-06 23:57:22 +0430 +0430

↩ om1d00
تا زنده ام، تو زنده ترین در سر منی

سپاس رفیق با مرام و همیشگی
وجودت پر از عشق

1 ❤️

2022-05-07 00:39:33 +0430 +0430

↩ horney_persian_man
دل را قرار نیست، مگر در کنار تو …

سپاس از حضور گرم و پر از عشقت، رفیق جان
پایا و مانا باشی

1 ❤️

2022-05-07 08:49:18 +0430 +0430

درووود احسان جان
وقتی توسط داریوش اقبالی با این ابیات آشنا شدم هرگز یادم نمیره تصور کن که اشک تمام چهره وحید رو خیس کرده بود و با دستی لرزان بدنبال شاعرش گشت و با منزوی آشنا شد و ادامه ماجرا عاشقانه هایی که با این مرد تجربه کردم رو هرگز فراموش نکردم…
از زمزمه دلتنگیم ، از همهمه بیزاریم
نه طاقت خاموشی ، نه تاب سخن داریم

آوار ِ پریشانی ست ، رو سوی چه بگریزم ؟
هنگامه ی حیرانی ست ، خود را به که بسپاریم ؟

تشویش ِ هزار «آیا» ، وسواس ِ هزار «امّا»
کوریم و نمی بینیم ، ورنه همه بیماریم

دوران شکوه باغ ، از خاطرمان رفته است
امروز که صف در صف ، خشکیده و بی باریم

دردا که هدر دادیم ، آن ذات ِ گرامی را
تیغیم و نمی بّریم ، ابریم و نمی باریم

ما خویش ندانستیم ، بیداری مان از خواب
گفتند که بیدارید ، گفتیم که بیداریم !

من راه تو را بسته ، تو راه مرا بسته
امیّد ِ رهایی نیست ، وقتی همه دیواریم

1 ❤️

2022-05-07 09:05:33 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
درود بر رفیق عزیز

خامش نشسته شعرم، در پیش دیدگانت
ای شیوه‌ی نگاهت از شعر ناب خوش‌تر

1 ❤️

2022-05-07 09:11:18 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
درووود رفیق خوبم
بشناس مرا حکایتی غمگینم
افسانه ی تیره ی شبی سنگینم
تلخم، کدرم، شکسته ام مسمومم
ای دوست! شناختی مرا؟ من اینم

1 ❤️

2022-05-07 09:25:06 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

1 ❤️

2022-05-07 09:34:55 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
من اینم و غرق خستگی آمده ام
ویرانم و از شکستگی آمده ام

از شهر یگانگی؟ فراموشش کن!
از شهر هزار دستگی آمده ام

1 ❤️

2022-05-07 09:36:30 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
آهای خبردار!
مستی یا هوشیار؟
خوابی یا بیدار؟
خاله یادگار!

1 ❤️

2022-05-07 09:37:36 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
عشق بزرگم آه چه آسان حرام شد

می شد بدانم این که خط سرنوشت من
از دفتر کدام شب تیره وام شد ؟

اول دلم فراق تو را سرسری گرفت
وان زخم کوچک دلم آخر جذام شد

گلچین رسید و نوبت با من وزیدنت
دیگر تمام شد گل سرخم ! تمام شد

شعر من از قبیله خون است خون من
فواره از دلم زد و آمد کلام شد

ما خون تازه در رگ عشقیم عشق را
شعر من و شکوه تو رمز الدوام شد

بعد از تو باز عاشقی و باز آه … نه!
این داستان به نام تو اینجا تمام شد

حسین_منزوی

1 ❤️

2022-05-07 09:39:05 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی

ميان لبت،
با لبم،
گفتگوهاست…

1 ❤️

2022-05-07 15:06:01 +0430 +0430

سپاس از این تاپیک خوب دوس عزیزم.
بزرگداشت‌هات فوق العاده هستند
🙏😍🌹❤

1 ❤️

2022-05-07 17:02:12 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
مژگان به هم بزن که بپاشی جهان من
کوبی زمین من به سر آسمان من

درمان نخواستم ز تو من درد خواستم
یک درد ماندگار! بلایت به جان من

می سوزم از تبی که دماسنج عشق را
از هرم خود گداخته زیر زبان من

تشخیص درد من به دل خود حواله کن
آه ای طبیب درد فروش جوان من

نبض مرا بگیر و ببر نام خویش را
تا خون بدل به باده شود در رگان من

گفتی : غریب شهر منی این چه غربت است
کاین شهر از تو می شنود داستان من

خاکستری است شهر من آری و من در آن
آن مجمری که آتش زرتشت از آن من

زین پیش اگر که نصف جهان بود بعد از این
با تو شود تمام جهان اصفهان من
■ حسین منزوی

1 ❤️

2022-05-07 19:35:41 +0430 +0430

↩ آقای تنها
درود رفیق جان
سپاس از وجود و حضور پر از مهرت.

خوش است از همه با هر زبان،
روایت عشق …

0 ❤️

2022-05-07 19:50:23 +0430 +0430

↩ kaaberahmadi
دم شما گرم رفیق جان.
حضورت سبز و دلت گرم.

1 ❤️

2022-05-07 21:01:09 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
کویر تشنه‌ی عشقم، تداوم عطشم
دگر بس است، ز باران مگوی، باران باش

1 ❤️

2022-05-08 07:38:48 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
وای وای احسان جان “باران باش…”
مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من
که جز ملال نصیبی نمیبرید از من

زمین سوخته ام نا امید و بی برکت
که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز
در انتظار نفس های دیگرید از من

خزان به قیمت جان جار می زنید اما
بهار را به پشیزی نمی خرید از من

شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه
عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من

نه در تبری من نیز بیم رسوایی است
به لب مباد که نامی بیاورید از من

اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی
چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من

چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟
شما که قاصد صد شانه بر سرید از من

برایتان چه بگویم زیاده بانوی من
شما که با غم من آشناترید از من
حسین_منزوی

2 ❤️

2022-05-08 11:14:53 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
از روزن زندانم، گر منظره می‌بینم
یک دایره از شب را در سیطره می‌بینم

1 ❤️

2022-05-08 11:44:20 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
وقتی که تو روز آفتابی را
در کوچه ی پرسه های پاییزی
با حس زنانه دوست می داری
احساس غرور می کند خورشید

وقتی که سحر هنوز خواب آلود
از بستر شب کناره می گیری
شب با خورشید کینه می ورزد
کاو را ز تو دور می کند خورشید

هر صبح که بار می دهی از لطف
در خانه ی خویش عاشقانت را
پیش از همه با سلام رنگینش
اعلام حضور می کند خورشید

در غلتاغلت خواب قیلوله
وقتی که شعاع آرزومندش
از پنجره بر تن تو می تابد
احساس سرور می کند خورشید

وقتی به غروب چشم می دوزی
پیش از رفتن برای فردا صبح
از چشم تو کاسه ی بزرگش را
سر شار از نور می کند خورشید

گفتند: زمین خاکی از جذبه
در حیطه ی آفتاب می چرخد
امّا تو که راه می روی گویند:
بر خاک عبور می کند خورشید

آنک آفاق! غرق لبخندی
آمیخته از رضایت و لذت
انگار که از تو خاطراتی را
در خویش مرور می کند خورشید

حسین_منزوی

1 ❤️

2022-05-08 13:45:45 +0430 +0430

زنده یاد حسین منزوی سلطان غزل معاصر بود
عشق به غزل باعث شد اسم دخترشم غزل بزاره

2 ❤️

2022-05-08 16:38:08 +0430 +0430

↩ kaaberahmadi
🙏 🙏

0 ❤️

2022-05-08 16:52:53 +0430 +0430

↩ Royalezlezi
سپاس بانو از حضور گرم و کامنت زیبا و تکمیل کننده
شاد باشی

1 ❤️

2022-05-08 19:48:16 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
امشب به یادت پرسه خواهم زد،
غریبانه

1 ❤️

2022-05-08 20:47:36 +0430 +0430

↩ kaaberahmadi
منم جسارتی در این خصوص به شما نکردم رفیق عزیز…

1 ❤️

2022-05-08 20:54:55 +0430 +0430

↩ arashkarimi44
سپاس آرش خان از حضور و نظرات فوق العاده و حال خوب کن، همیشگی…
کاملا بات موافقم.

سپاس از بودن و همراهی …

دل من،
تنگ و هواییِ
نگاهت شده است…

1 ❤️

2022-05-09 10:04:32 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
خیال خام پلنگ من به سوی ماه پریدن بود
و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

پلنگ من دل مغرورم پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ماه بلند من ورای دست رسیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان زاغاز به یکدگر نرسیدن بود

گل شکفته خداحافظ اگرچه لحظه دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود
حسین_منزوی

1 ❤️

2022-05-09 10:11:57 +0430 +0430

↩ وحید_لاهیجی
یعنی اگر نباشی، کار دلم تمام است…

1 ❤️

2022-05-09 10:19:14 +0430 +0430

↩ Esn~nzr
بی هیچ نام
می آیی
اما تمام نام های جهان باتوست
وقت غروب نامت
دلتنگی ست
وقتی شبانه چون روحی عریان می آیی
نام تو وسوسه است
زیر درخت سیب نامت
حواست
و چون به ناگزیر
با اولین نفس که سحر می زند
می گریزی
نام گریزناکت
رویاست…

حسین_منزوی

1 ❤️










‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «