کنار من بنشین

1400/06/04

هر وقت که گفتم کجایی؟
دلتنگ تو نبودم
از تنهایی خودم فراری بودم
ولی دوست دارم وقتی برایم مینویسی کجایی؟
شاید برای فرار از تنهایی سراغ من آمده ای
اما بیا که خوش آمده ای
هیچ جایی بهتر از تنهایی یک تنهای دیگر نمیتواند غمت را کم کند
بیا کنار من بنشین و از غمت بگو
قول میدهم قضاوتت نکنم
نصیحت نکنم
فقط اگر توانستم کمی درکت کنم
تو هم مرا درک کن
اگر درک نکردی لااقل کمی از افکار مغموم مرا بشنو که بارش کمی سبک شود از روی شانه های نحیفم
دوست دارم به دنیای زیبای نقاشی کودکی خودم بروم
آنجا که خورشید از بین مثلث های کوه بالا آمده بود و لبخند میزد
آنجا که رودخانه ای می آمد و از کنار کلبه ما میگذشت
دقیقا همانجا که مادرم با روسری در کنار باغچه خیالی نقاشی هایم دستم را گرفته بود و پدر داشت به گلها آب میداد
دوست دارم برگردم
برگردم به کودکی هایم
آنجا که از کوچه میگذشتم و پیرمرد همسایه به من لبخند میزد
همانجا که چند پسر بچه به دنبال توپی چهل تیکه در کوچه میدویدند
همانجا که مادر شدند دخترانی که با عروسک روی زیرانداز کهنه در تابه اسباب بازی خود غذا میپختند
دوست دارم در کوچه راه بروم و باد در موهایم بوزد
بوی غذای همسایه به مشامم بیاید و آرزو کنم مادرم برایم لقمه ای گرفته باشد
بیا و بگو که تو هم دوست داری همه این تخیلات واقعی شود
هنوز به روز خوش عید فکر میکنم که پدر اسکناس های 10 تومنی تازه به ما داد که در قلک خرسی خود بیاندازیم
من حالا کمی بیشتر از غمگین
به شدت بیشتر از افسردگی
و کمی نزدیکتر به مرگ ایستاده ام
من غمگین نیستم
من زندگی میکنم اما در یک مرگ ممتد و بدون پایان
به یاد باور اولین لذت عشق را در نامه ای عاشقانه
اولین لذت گناه را در بوسه ای یواشکی
اولین حس جرم را بعد از هم آغوشی با اولین عشق ناشی از هوس
حال در تصورات خود اولین ها برایت شیرین میشود
و چه تلخ که نمیدانی آخرین کجاست
به یاد نمی آوری روز راه رفتنت را
و نمیدانی کی آخر قدمت را روی زمین میگذاری
اولین دیدار مادرت را به یاد نمی آوری
و چه تلخ که نمیدانی آخرین تصویر از صورتش کی در پس ذهنت حک میشود
چگونه اینهمه درد در یک دل جای گرفت که غمباد نشست به تمام حفره های خاطراتم ؟
ساده گذشتم از پیچ و خم زندگی و حال گریه میخواهم کمی
سنگ میشوم روزی و ترک میخورم از این همه سخت بودنم در وانفسای زندگی
کاش روزی بگویم این آخرین لحظه افکار من است
غبطه میخورم به کسی که آلزایمر برایش یک خیس شدن شلوار شده
کمی گم شدن در کوچه های که با همه دانستن در آن غریبیم
و فراموش کنم شیر گاز را ببندم
تمام دنیا تمام شود در همان نفسهای تلخ و کم شدن اکسیژن خون
گریه کردن سبک نمیکند انسان را
فقط داغ میکند گونه های سرد یک انسان مرده را که نفس میکشد
کاش به پاخیزد یک طاعون و تمام کند همه هستی را
که ما هر چه هستیم در این هستی
فقط به تنهایی میان تن هاییم



1390 👀
10 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2021-08-26 04:35:24 +0430 +0430

واقعا لذت بردم 👍

1 ❤️

2021-08-26 08:51:31 +0430 +0430

↩ Mahdi4274
ممنون دوست عزیز 🌹 🌹 🌹

1 ❤️

2021-08-26 22:08:53 +0430 +0430

↩ beegcock
متن از خودم بود دوست عزیز
اون زمان ها سادگی بود و خیلی خوب بود 🌹 🌹

0 ❤️

2021-09-05 01:02:42 +0430 +0430

↩ beegcock
دوست عزیز کمیت مهم نیست و این کیفیت هستش که زندگی رو شیرین میکنه
درسته تکنولوژی خیلی زندگی رو راحت کرده ولی خیلی مشکلات هم به وجود آورده و اون زمان ها بحث ارزونیش نیست
واقعا اون زمانها زندگی جریان داشت و لذتبخش بود

0 ❤️

2021-09-27 21:45:12 +0330 +0330

عالی
تاپیک هات عالی هستن 👌

1 ❤️

2021-09-28 08:32:39 +0330 +0330

↩ سعید1400
ممنون دوست عزیز 🌹 🌹 🌹

0 ❤️

2021-09-28 21:12:21 +0330 +0330

↩ لب و دهن
خواهش

1 ❤️






‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «