༺ مَزِه مَزِه های مَردونهِ ༻ (۳۴)

1402/02/02

༺(۳۳)༻
پسر صدیقه خانم!!.. یادش که میوفتم اشک توی چشام جمع میشه… یعنی کار خدا بود؟!.. یعنی خدا بیکار نشسته اون بالا، تمام حواسش به من سپهر جمع شده که دنبال یه زن شوهر دارم؟!.. مگه بیکاره؟!.. شایدم هر وقت یه نوزاد آدم پس میوفته،خدا کنارش یه فرشته می ندازه که خطا نکنه، اگرم خطا کرد تاوان بده؟!.. هان؟!..
خب چرا اون فرشته لعنتی از اول جلومو نگرفت؟!.. همون شبی که از خود بی خود شدم، پاشیدم به سقف، اون لباس رسمی لعنتی رو پوشیدم و رفتم ساعتها چسبیدم به بلوک ده، اون فرشته لعنتی کجا بود؟!..
دِ خب میومد کنارم، دستمو می گرفت و می گفت:“کجا؟!..” ولی پیداش نشد؟!.. کجا رفته بود؟!.. هان؟!..
یعنی همین الان کنارم نشسته؟!..
نگاهم بی اختیار رفت به صندلی کنارم…
یه ستوان کنارم با دهن باز خوابیده بود… کلاشو کشیده بود پایین روی چشاش… خرناس می کشید…
یعنی اینم فرشته داره؟!.. این که مشخصه یه بدبخته… فرشتش کجا بود…
ای بابا… سپهر تو بدبختی پسر…
این یارو زن و بچه داره… یکی تا صبح کنارشه، حسابی بهش حال می ده… تو چی؟!.. یکم فکر کن…
حالا کی بدبخته؟!.. تو که دنبال زن مردمی، بدبختی یا این بابا که همه عالم و آدم توی عروسیش بودن؟!..
یه مراسم حلال گرفته، راحت کیرشو می کنه توی کص زنش، بی خیال عذاب وجدان، تلمبه می زنه تا آه زنه در بیاد… شمار تلمبه هاشم نداره… ولی تو چی؟!..
-دوباره پیدات شد نه؟!.. دوباره اومدی جهنمی؟!..
+همیشه کنارتم…
-چقدر مزاحم و وقت نشناسی… همیشه مهمون سر زده هستی… سرتو می ندازی میای… کل هیکلتم انرژی منفیه… چی می خوای از جونم؟!..
+خودت چه فکری می کنی؟!..
-یه بیکاره هستی راستش… یه بیمار… یه عقده ای که فقط بلده بیاد و برینه توی اعصابم…
+دیگه چیا هستم؟!..
-راستش دهنت بوی زنا می ده…
+تو قراره با زن شوهر دار بخوابی؟!.. دهن من بوی زنا می ده؟!.. “پوزخند”
-اسمش زنا نیست… عشقهِ لجن…
+کلاه شرعی می ذاری سرت؟!.. تو که کارت زنا کردنه… نسیم یادته؟!.. آخرین بار شوهر داشت… زنا نبود؟!.. زهره هم یکی شبیه به اون… مگه برای اون عذاب وجدان گرفتی؟!.. بیخیال… خودتو نزن خریت…
-خفه شو بابا… اون که شوهرش ایرانی نبود… یه شیخ کونده عرب بود… اونم نه عرب ایرانی… از ملخ آباد…
+بالاخره آدم بود دیگه؟!.. خیال می کنی گناه: ایرانی، غیر ایرانی می شناسه؟!..
-کی گفته گناهه حالا؟!..
+شرع…
-هر کی شرعو گذاشته، خودشم گناه کرده… غیر اینه؟!..
+مگه‌ مهمه؟!..
-پس چی مهمه؟!..
+شرع، شرعه… مهم نیست کی گذاشتش!.. زن شوهر دار گناهه… بفهم…
-حالا می‌گی چیکار کنم؟!.. پاشم برم دبی، دنبال یارو، بگم زنتو گاییدم!.. تازه قبل اینکه زنش بشه، اندازه تمام موهای سرش کرده بودمش… هرکیو می خوای مثال بزنی، بالا غیرتن از نسیم نگو… جنده خودم بود…
+اگه بود که باهات ازدواج می کرد…
-منظور؟!..
+لابد نبوده که اسم یکی دیگه توی شناسنامشه احمق…
-اونم واسه خودش یه پا زنا کاره دیگه… دنبال پول و پله بود… از اولشم می دونستم زن زندگی نیست… توی شرع دنبال پول و مول باشی، چه حکمی داره؟!.. هان؟!.. خود فروشی حساب‌ نمی شه نه؟!.. لابد زنا نیست؟!..
+می خوای بگی تو فاحشه نیستی؟!.. کِرِ آبجیت حرف می زنیا…
-همه فاحشه ایم… هر کی یه قیمتی داره… مگه غیر اینه…
+شبیه یکی‌که افتاده توی باتلاق می مونی، هر کسی میاد سمتت، دستتو بگیره، اونم می خوای بکشی توی جهنم خودت… توی اون نجاستی که گیر افتادی…
-حالا کی اومده دست منو بگیره؟!.. کو کجاست این فرشته نگهبان؟!..
+چشاتو وا کن می بینیش…
-شبیه یه بیزنس من می مونی تا فرشته!.. لابد از نوع نگهبانشم هستی؟!.. حرفات کِرِ یه بیزنس من، درموندس… می خوای یه جورایی حقنه کنی بهم که اون فرشته نگهبانه تویی؟!..
+آره خودمم… استغفار کن… می بخشت…
-وقتی ازش می گی، لبات از ترس جمع می شه… چه خداییه که فرشته هاش ازش مث سگ می ترسن؟!.. یعنی باس با ترس باهاش ارتباط گرفت؟!.. اون که نشد ارتباط؟!..
+اسمشو هر چی دلت می خواد بذار… فقط استغفار کن…
-اجباریه؟!..
+آینده خوبی در انتظارت نیست…
-برام‌‌ مهم‌‌ نیست… باید دید، خوب و بد از دیدگاه من چیه؟!..
+می شنوم…
-سلامتی رفقا، تنگش یه کص، یه کار پر درآمد، سفر… دوباره از نو، تکرار… مگه زندگی غیر اینه؟!..
+زندگی یه مقیاسی هم داره… یه اصولی هم‌ توشه… مرز داره… مرزهارو شکستی… خط قرمز هات کجاست؟!..
-خط قرمز؟!..
+آره…
-بیخیال… اگه نخوام حس یا صداتو بشنوم چیکار باید بکنم؟!..
+یکی از خط قرمزها، نیلوفره… یه بچه رو داری می کشی توی انحراف اخلاقیت… یکی دیگش، محسنه… می خوای به قول خودت چیو کارگردانی کنی؟!.. لواط کردن دیگرانو؟!..
-دِ خفه خون بگیر… نیلوفر خودش پاشو گذاشت توی این وادی… کور بودی مگه؟!.. اجبارش کردم؟!.. دختره کیر ندیده، چسبوند توی آسانسور بهم… نه گذاشت و نه برداشت، سمج شد بگامش… کودوم خط قرمز؟!.. یکی دیگه دلش خواسته حال بده، تو ناراحتی؟!.. انحراف اخلاقی چیه؟!..
+می دونم هنوز به یه چیزایی باور داری…
-حقیقت، به هیچ چیز دیگه باور ندارم… نه به تو… نه به اون خدات… شبیه ناظمای مدرسه اس… فرستادت جاسوسی منو بکنی؟!.. بپری بالا، لاپورت بدی، روی دوشت یه درجه اضافه کنه… ترفیع بگیری… توئهِ خرم، نیشت تا بناگوش باز شه… خب خیلی نگران من بود، این آدمارو نمی کاشت سر راهم… هان؟!.. مگه اینا خط قرمز نیست؟!.. خب نمی ذاشت سر راهم؟!.. اون که با یه اشاره همه چیزو رتق و فتق می کنه…
+قدرت تصمیم گیریت؟!.. عقلت کجاست؟!..
-وقتی یه دانای کل اون بالاس، عقل من، به چه کاری میاد؟!..
+نشد دیگه داری یه جورایی گرو کشی می کنی… اومدم کنارت مسیر درست رو نشونت بدم… می خوای بزنی جاده خاکی بسم الله… کسی جولوتو نگرفته؟!..
-دِ آخه همین مهمه… گیرم بخوام بزنم جاده خاکی… چرا جولومو نمی‌گیره؟!.. هان؟!.. نکنه قراره منم، شبیه پسر صدیقه خانم، سینه قبرستون بخوابم؟!.. “پوزخند”
+به هر چی باور داری، همون اتفاق قراره برات بیوفته…
-صبر کن… صبر کن… چرا تنهام می ذاری؟!.. می دونی چرا رفتی؟!.. چون جربزه شو نداری، یکی به چالش بکشت… چون توهم کِرِ همون خدات، الدرم بلدرم می‌کنی… چون توهم یه جورایی سرتاپات عقدس…
+سکوت…
-حناق گرفتی؟!..
+سکوت…
-خوب گوشاتو وا کن… اتفاقا قراره حسابی خوش باشم… قراره محسن سیاه رو بیاریم… قراره یه فیلمی بسازم که همیشه آرزوشو داشتم… قراره استعداد هام شکوفا شه… اگه هنوز نرفتی، قراره، نیلوفر هم دستیار کارگردان باشه… کونت سوخت؟!.. “قهقهه”
بسوز اسکیموزی…
بادمجون واکس کن، هر وقت دلش می خواد سرشو می ندازه میاد می رینه به عصابم… گه لوله…
─┅━━━━✦━━━━┅─
نویسنده: مَستِر سِپِهر
تاریخ: ۱۴۰۲/۰۲/۰۲
ادامه دارد … “علی برکت الله”
༺(۳۵)༻

1470 👀
7 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .

2023-04-22 14:42:43 +0330 +0330

“دوستان شهوانی،لطفا اگر می خونید داستان رو لایک و کامنت بذارید،داستان توی سایت بالا بیاد دیگران‌ هم بتونند بخونند.کل سایت که بنده رو فالو ندارند بفهمند قسمت جدید اومده.با کامنتهای شما خواهند فهمید.تشکر از همکاری شما.
داستان توسط باران عزیز آپلود میشه،منتهی مشکلات زیادی هست.چون خودم دسترسی ندارم،حس خوبی بهم نمیده،چون نمی دونم چه اتفاقی داره میوفته،حس آنپاس بودن داره.منتهی نمیخام توی گوشی داستانو نگه دارم،میترسم آبی چیزی بره توی گوشی به فاک بره، داستان هم باهاش بترکه😁کنار دوستان و شوخی های کارگری آدمو حساس میکنه دیگه.چند شب پیش مست بودیم بدون اینکه بفهمم گوشی توی جیبمه رفتم توی آب،ترسم برای کارایی از این دسته😂حالا بماند سربازان امام‌ زمان(عج) بگیرنمون،ادامه داستانو خودشون می نویسند😀🤞…راستی باران عزیز هم چند قسمتی در مورد این داستان نوشته،منتهی من خواستم شبیه به خودم باشه،قسمتهای اول رو کمی ویرایش کردم،یکم بحثمون شد،قرار شد قسمتهای بعدی رو بدون اینکه نگاه کنم از اکانت خودش آپلود کنه.اونم بخونید،قطعا مکمل خوبیه.لطفا لایک و کامنت بذارید.یکمم دعا کنید نت شل کنه لااقل چهره شهوانیتونو بتونم ببینم😉🫵”
♩مَزِه مَزِه های زَنونِه♪

2 ❤️

2023-05-06 15:50:46 +0330 +0330

دمت گرم داداش گلم دست قلمت عالیه😎😎

0 ❤️







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «