༺ مَزِه مَزِه های مَردونهِ ༻ (۵۱)

1402/02/30

༺(۵۰)༻
با صورت توی لحاف تشک داشتم شنا می کردم که احساس کردم روی کمرم یه چیز داغ نشست، یه رکابی تنم بود، بدون شورت توی عمق ۴متری خواب بودم، هر وقت از اداره مرخصی می گرفتم، یه خواب تام و کامل می اومد سراغم، طوری هم لش می شدم که باید یه گردان پیاده نظام، می اومد دست و پاهامو می گرفت و از روی تخت پرتم می‌کرد زمین تا ازخواب بیدارم می شدم…
+سپهر ر ر…
-تینا خوابم میاد، پاشو از رو کمرم…
سرمو به زور بردم زیر لحاف که پاشو با فشار جا کرد زیر پتو، انگشتای پاش بوی لاک می داد، رسوندش به لبام، اونقدر خوابم می اومد هر کاری می کرد از جام بلند نمی شدم…
-پاتو بکش بیرون، صورتم لاکی می شه…
+خشک شده خرس پشمالوی من…
کمی بعد گرمای عجیبی، روی مهره های ستون فقراتم احساس کردم، شبیه تنور نونوایی بود، دستم بی اختیار رفت به طرف پشتم، روی کمرم لخت نشسته بود و کص داغش روی کمرم بود…
-وای چه حالی میده تینا… “صدای خواب آلود و گرفته”
+می خوای بشاشم همینطوری روی کمرت بیشتر حال کنی، تعارف نکنیا!!.. “خند های بلند”
-دیونه رختخوابم شاشی میشه. مامان باز نیست لخت شدی تو… باید ببرنت توی قبیله لختیا، توی شاخ آفریقا زندگی کنی، ولی اونقد سفیدی زرتی شناسایی می شی…
“قهقهه”
+سپهر ر ر، باور کن آفریقایی ها قدر منو بیشتر می دونن، چیفِ قبیله می شم، فکر کنم ساعت ها پرستشم کنن، دورمم کلی دختر لب شتری، مو وز وزی می ندازم، همونجا تا آخر عمر زندگیمو می کنم… شبام توی کوصم مار جا می کنن، دختر وز وزیا…
“خنده های بلند”
-پشمام… این چه فانتزی خرکی بود خدا…
+دوتا فانتزی از خدا می خوام، اولی: زیر کیر شیر گاییده شم، دومی: مار بره توی کصم…
-دستم بی اختیار رفت روی چشام، آروم زیر لب گفتم: آخه روانی، گیرم شیر یه لقمت نکنه، گیرم حشری شه، تو فکر کردی وقتی بکنه، سالم می مونی؟!..
+آخخخ… دوست دارم خب… “خنده های بلند”
-فانتزی مار رو می تونی عملی کنی، یه مار شل و ول آبی برات می گیرم، بکنش توی کصت، ولی نمی دونم، به ارگاسم برسی یا نه… اینو نمی دونم!.. “قهقهه”
یکم خودشو روی کمرم کشید، آخخخ… چه گرمای عجیب و جالبی داشت، اگر یه دختر استخون کلوچه ای سبک و گوشتی دورت هست پیشنهاد می‌کنم حتما باهاش امتحان کن، البته اگر دنبال میلف های استخون پهنی پیشنهاد نمی دم، چون ممکنه سنگینی وزنش کمرتو بیشتر به گا بده… “پوزخند”
داشت تمام مهره های کمرم، از داغی کصش حال می اومد، هرچند این کارو با دخترایی که باکره نیستن امتحان کردم ولی جواب مطلوبی نداشت…
فقط باکره، اونم استخون کلوچه… می دونی به کیا می‌گن، استخون کلوچه ای؟! دخترایی که استخون بندی تنشون خرکی نیست… “پورخند”
چند دقیقه ای روی کمرم خودشو کشید، سرمو از زیر لحاف بیرون آوردم، یه ور صورتم روی بالشت بود، پنجه های پاهاش روی شونه هام اومد و کنار سر و صورتم قرار گرفت…
انگشتای پاش، یه دست و با قامت زیبا بودند… قوس کف پاش دیونه کننده بود، تا حدودی فتیش پا داشتم، ولی نه در اون حد و اندازه که روشون خامه بکشم و جای صبحونه قورتشون بدم، منتهی چشام به سختی باز شد و زل زده بودم به پاش و انگشتاش…
خودشو یکم تکون داد و آروم گفت: باید بریم دنبال نسیم، از اونجا گوله بریم، دنبال نهال، بعدش بندازیم سمت باغ… می خوای پا شی با بشاشم؟!..
تصمیم‌ بگیر… یک، دو…
-تینااااا… یکم بذار توی همین حال بمونم، واقعا لذت داره…
خودشو شبیه گربه قوس داد و دستشو رسوند به انگشتای پاش، داشت انگشتای پاشو با دست می گرفت که گفت: سپهر خسته نشدی از بس موهاتو آلمانی زدی؟!.. واقعا قیافت دیگه تکراریه برای من…
-عزیزم، خیر سرم میرم اداره، مگه دست منه…
+آخه اینم کاره پیدا کردی؟!.. چیه آخه، کاش بیای بیرون بری دنبال یه شغل آزاد… کارتون از صبح تا شب، پا چسبوندنه، بلی قربان… چشم قربان… خیر قربان… اینم شد کار؟!..
-جد در جد کارمون همینه، شغل دیگه توی تنمون می رقصه…
+ممم… چطوری می تونی اونجا دووم بیاری؟!.. ممکنه یکی خایه مال باشه، درجه بیشتر بهش بدن؟! نه؟!.. “خنده های بلند”
-عزیزم، وقتی وارد مراتب نظامی می شی این چیزا برات عادی می شه دیگه… تو خیال می کنی توی این مملکت گوه دونی، فقط ارتش توش خایه مال داره؟!.. تو بخوای توی توالت عمومی هم بشینی یه کاسه بذاری جولوت، کاسبی کنی، ممکنه یه خایه مال دیگه بیاد جات… “قهقهه”
+ممم… مرد بودن توی ایران سخته سپهر؟!..
-یه کلوم حرف حسابی، ببین بهت بر نخوره، ولی خدایی، الله وکیلی، این تن بمیره، دخترا یه تیکه گوشت می ذارن لای پاشون، هرکار دلشون می خواد می‌کنن!.. قبول داری یا نه؟!.. جونِ مامان، تینا؟!.. بگو!؟… راستشو بگو… دوست دارم بدونم دیدگاهت چیه در این رابطه… معلومه مرد بودن سخته، چون چیزی که لای پات هم هست خریدار نداره…
+ببین سپهر، دختر داریم تا دختر… “تکون دادن انگشتای پا”
-یعنی چی؟!..
+ببین پشمالو جون، اولا هر دختری تن نمیده به این چیزا که تو میگی، قرار نیست چون کص لای پامونه، جلوی هر کسی وا کنیم که… دخترا احساسین سپهر و ذاتشون پاکه، اگه دختری رو می بینی که داره از لای پاش سو استفاده می کنه مجبوره، فکر نکن برای راحتی یا چه می دونم رسیدن سریع تر به مقصد این کارو می کنه، از روی راحتی نیست، هیچ دختری دوست نداره جنده باشه، جامعه مجبورشون می کنه. حتی دخترا علاقه ندارن به لاس زدن با هر کسی… حتی جنده ها توی تایم کاریشون نباشن، عمرا لاس بزنن… حالا فکر کن به جز ما زنا کیا توی جامعن؟!.
-عزیزم ببین نشد… نشد!!.. “پوزخند”
+خب مردها دنبال لای پای دخترا هستن، اگه تقاضا نباشه عرضه ای وجود نداره… “خنده های بلند”
-خب وایسا، همین جا مهمه… نکته همین جاس… چرا وقتی یه مردی دنبال کص می گرده، دخترا سریع کصشونو می ندازن بیرون و دنبال شغل بهتر یا مقام یا پول طرفن؟!..
+برای اینکه اون نره خری که دنبال کصه، لیاقت اون دختر رو نداره، برای همین دختره میره سراغ اولویت های دیگه، مثل پول، مقام…
-باز رسیدیم به این نکته که اول مرغ بود یا تخم مرغ، آره؟!..
+حوصله بحث ندارم، نمی خوام برینیم به روزمون، می فهمی یا نه؟!.. سپهر پشتت پره پشمه چرا؟!.. داره کصمو می خوره، پشمات… “خنده های بلند”
-عزیزم به خاطر اینه که توی مملکت کیری ما یه مربی حسابی توی باشگاه نذاشتن، میری اونجا اونقد دارو های الکی میدن به خوردت که جای حجم فقط پشم در میاری… دلیلش اینه توی این کشور کیری هیچی سرجاش نیست، الی تو… تو الان سرجاتی… “قهقهه”
+پدرسگ مگه من ماساژورتم…
-یکم بیشتر بشین تینا… واقعا لذت بخشه…
+پس کون نسیم مال منه؟!.. قبول؟!.. من از کون می کنم…
-هان… دیدی؟!.. دیدی دخترا سوء استفاده می کنن، الان تو اون کص کلمبیایتو گذاشتی رو کمر من، برای اینکه ده دقیقه بیشتر روی کمرم باشی، داری باج می گیری، دیدی؟!.. خودت اعتراف کردی… “قهقهه”
+ممم… بیشعور خان، خب تو داری مجبورم می کنی کاری که دوست ندارمو بکنم، باید از خودم دفاع کنم یا نه؟!.. دفاع ما زنا هم همینه، باج می گیریم… “خنده های بلند”
-الان تو خودت کون لخت اومدی نشستی روی کمر من… مگه من گفتم؟!.. این کجاش میشه دوست نداشتن؟!.. کجاش بر خلاف میل تو بود؟!
+خرس س س… من چند دقیقه دوست داشتم بشینم، تو گفتی ده دقیقه اضافه تر… برای همین وقت اضافه باج می گیرم… “فشار دادن انگشت پا توی دهن” بخورشون، اینم اشانتیون وقت اضافه…
-آروم شست پاشو میک زدم، آخخخ بوی بهشت می داد، مزه ش که نگم برات… اونقدر زیبا و خوشگل بودن که ساعتها دوست داشتی فقط موک بزنی تا فتیشت برای همیشه دمبشو بذاره روی کولش و صیکشو بزنه…
آروم ادامه دادم: مامان ممد،سه تا بچه داشت، شنگول، منگول، و؟!..
+خدای من… ول کن نیست…
-تینا؟!..
+جان؟!.. “کلافگی”
-بگوووو…
+“خنده های بلند”
-بگو دیگه… اگه نتونی میشه ۱۵ دقیقه…
+چه می دونم، لابد حبه انگور…
-قهقهه
✎﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏﹏
وایسا… وایسا… توی می دونی؟!..
“پوزخند”
─┅━━━━✦━━━━┅─
نویسنده: مَستِر سِپِهر
انتشار: میلاد نایت واچ
تاریخ: ۱۴۰۲/۰۲/۳۰
ادامه دارد … “علی برکت الله”
༺(۵۲)༻

1250 👀
3 ❤️
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید .







‌آگهی‌های دوستیابی

نمایش آگهی های دوستیابی بستگی به علاقه شما دارد. برای دیدن آگهی مرتبط با علاقه تان لطفا پروفایل تان را » ایجاد یا ویرایش کنید «