«هر پنج دقیقه دوبار بهش فکر میکنم»
گاهی غیرمستقیم موجب خجالت دیگری میشویم و ماجرای خندهدار و شرمآورش تا سالها از خاطرمان پاک نمیشود. مثلاً ساعت 2 شب از خواب بیدار میشوید و ذهنتان خاطرۀ زمانی را به یادتان میآورد که حرف احمقانهای به دیگری زدهاید یا کار مسخرهای انجام دادهاید که مایۀ خجالت هردویتان شده است. حسی مشابه زمانی دارد که کسی در را برایتان باز نگه میدارد و شما لیز میخورید.
یا برای کسی دست تکان میدهید که فکر کردهاید برای شما دست تکان میدهد.
ولی بدترین موقعیت ممکن زمانی رقم میخورد که در شرف شکلگیری روابطی هستید که روحتان از آنها خبر ندارد و چند ساعت بعد از خرابکردنشان متوجه اشتباهتان میشوید و هرچه این موقعیتها سکسیتر و جذابتر باشند، بار عذاب شما هم سنگینتر میشود.
«دیوید دریک» (David Drake) یکی از کسانی است که چند هفته پیش درمورد یکی از ماجراهای شرمآورش صحبت کرده و از دیگران خواسته درمورد تجربیات مشابهشان صحبت کنند.
« تو دوران دبیرستان یه شبی خونۀ یکی از دخترا بودم و وقت خواب، دختره اومد پیش من خوابید. مدام بهم نخ میداد و من به شوخی میگرفتمشون و میگفتم هه هه هه، باشه حالا دیگه وقت خوابه بریم بخوابیم. الان هر پنجدقیقه دوبار بهش فکر میکنم و خجالت میکشم».
برای اینکه در غم یکدیگر شریک شده باشیم، 15 مورد از خاطرات افرادی را مرور میکنیم که کاملاً دچار سوءتفاهم بودهاند و موقعیتهای خوبی برای رابطه را بهطرز ناراحتکنندهای از دست دادهاند.
یهدختری دعوتم کرد خونهشون و من که دستوپامو گم کرده بودم، گفتم: «چی شد که یاد فقیر فقرا کردی؟». بعد از اینکه دعوتشو قبول کردم و رفتم خونهشون، موقع خواب بهم گفت: «من شبا عادت دارم لخت میخوابم». منم در جواب گفتم:«طوری نیست. من رومو میکنم اونطرف تو لباستو در بیار».
اولین باری که با یه دختر سیگار میکشیدم بهم گفت: «شنیدم میگن بعد از اولین سیگاری که میکشین باهم، باید همدیگه رو ببوسین»، من در جواب با خنده گفتم: «نه فک نمیکنم حقیقت داشته باشه، چرت میگن».
دبیرستانی بودم و با یه دختری تو گروهمون صحبت میکردم که ازش خیلی خوشم میاومد. بهش گفتم خیلی بدشانسی آوردم و اونی که قرار بوده باهاش جشن پایان تحصیلو برم کلاً برنامه رو بهم زده. در جواب بهم گفت که «اتفاقاً منم خیلی دوست داشتم تو جشن باشم، ولی کسی نبود که باهاش برم». من بهجای اینکه منظورو بگیرم، در جواب گفتم: «وای پس الان وضعیتمون مثل همه. چقدر رو مخ!».
دوران دانشجویی یه جایی بهعنوان پیشخدمت کار میکردم و یه دختر خیلی دوستداشتنی همکارم بود. یه روز بعد از تمومشدن شیفتمون بهم پیشنهاد داد که «بیا بریم خونۀ ما. خونهمون خالیه». منم در جواب خوشمزه بازی درآوردم و گفتم که «اگه ما بریم خونهتون دیگه خونه خالی نیست». دختره بهش برخورد و خودش تنهایی رفت خونه. هربار تو خونه تنهام یاد این جریان میافتم.
تازه وسایلمو تو خوابگاه دانشگاه برده بودم. همون شب اول یکی در اتاقمو زد و وقتی باز کردم یه دختر خیلی نازی بهم گفت خوابش نمیبره و دنبال یکیه که بغلش کنه تا بخوابه. بهش گفتم کار خطرناکیه و درو روش بستم.
دانشجو که بودم توی یک بار کار میکردم و یه دختر خیلی جذابی همکارم بود. ازم خواست تا ماشینش باهاش برم چون میترسید اتفاقی براش بیفته. دم ماشینش که رسیدیم ازم خواست تا خونهشون باهاش برم چون میترسید تو راه اتفاقی براش بیفته. منم در جواب گفتم: «من اگه با تو تا خونهتون بیام چطوری باید برگردم تا اینجا؟» و دختره بهش برخورد و تنها رفت.
با یه دختری آنلاین صحبت میکردم که یهبار بیرون دیده بودمش. بهش گفتم که یه مجموعه پورن دارم که میخوام از شرشون خلاص بشم. ازم خواست بدمشون به خودش و منم فیلما رو براش بردم. دم در بهم گفت:« بیا تو باهم نگاشون کنیم». منم در جواب گفتم: «نه مرسی من قبلاً دیدمشون»، و رفتم.
یه بار تو دوران دبیرستان خانوادهام خونه نبودن و از فرصت استفاده کردمو تو خونه پارتی گرفتم. آخر شب یه دختری که خیلی ازش خوشم میاومد بهم گفت: «من شب خونه شما میمونم». ازش پرسیدم:« یعنی نمیخوای بری خونهتون؟» در جواب بهم گفت: «آخه سرده!» منم یکی از سویشرتامو بهش دادم که سردش نشه و بره خونهشون. خاک بر سر خرم کنن.
نوجوون که بودم یه دختر نازی که کارمند مکدونالد بود، شمارهشو برام پشت رسید غذا نوشته بود. من با خودم به این نتیجه رسیده بودم که « لابد همیشه این کارو میکنن که اگر بعداً با سفارشمون مشکلی داشتیم، باهاشون تماس بگیریم»، و کاغذو انداختم تو سطل آشغال.
تو دوران دبیرستان با یه دختری میگشتم که خیلی ازش خوشم میاومد. یه دفه برام تعریف میکرد که مادرزادی بالای واژنش یه لکه داره. گفت: «میخوای ببینیش؟»، و من در جواب گفتم: «نه. خودم یهعالمه از این لکهها دارم». من خوبم. فقط سالی چندبار یاد این ماجرا میافتم. نگرانم نباشید.
دبیرستانی بودم. تو یه مهمونی مختصری شرکت کرده بودم که تعداد دختر و پسرا مساوی بود و قرار بود شب همونجا بخوابیم. همه دوتادوتا باهم خوابیدن و من یه دختر خیلی خوشگلی گیرم اومد، ولی بهجای استفاده از موقعیت پاشدم تلویزیونو روشن کردم و سریال نگاه کردم.
تو دبیرستان یه سال بالایی خوشگلی منو برای ناهار به خونهش دعوت کرد چون خونوادهش خونه نبودن. من در جواب (بدون یک ثانیه تردید) گفتم: من حق ندارم وقت ناهار بیرون خوابگاه باشم.
با یه دختر خیلی جذابی تو مراسم عروسی شرکت کرده بودیم و کلی باهم رقصیدیم. حتی با آهنگای آرومم میرقصیدیم. بعد تمومشدن عروسی داشتیم بهسمت ماشینامون برمیگشتیم (هرکی با ماشین خودش جداگونه اومده بود)، که دختره بهم گفت: «میخوای ماشین جدیدمو ببینی؟» بعد موقع نشوندادن امکانات ماشینش بهم صندلیای عقب ماشینو نشون داد که چقدر جادار و خوبن و من در جواب بهش گفتم «ایول. سفر امن و آرومی داشته باشی».
تو دانشگاه یه دختری که ازش خوشم میاومد بهم پیشنهاد داد که با انگشتامون نقاشی بکشیم. وسط نقاشیکشیدن شروع کرد رنگارو به صورت من بماله. واکنش من به این کارش این بود که «آخ آخ، خیلی بامزه بود. حالا بیا برگردیم سر نقاشی کشیدنمون» و خرابش کردم.
14سالم بود و یه دختری که خیلی دوسش داشتم، برام تعریف کرد که یه جای باحالی تو مزرعۀ ذرت میشناسه، اگه دوست دارم بریم بهم نشونش بده. رسیدیم اونجا و رو یه کندۀ درخت نشستیم. بعد برام تعریف کرد که یه جایی اینورا هست که همۀ دختر و پسرا توش معاشقه میکنن. من در جواب گفتم این کار دیوونگیه و وقتشه برگردیم خونه.
آیا شما هم تجربۀ مشابهی داشتهاید که موقعیت خوبی را از دست داده باشید؟ در قسمت نظرات، خاطراتتان را با ما به اشتراک بگذارید!
اون زمانا سنگنوردی میکردم یه بار یکی از دخترا که اومده بود بعد از تمرین شمارهم رو گرفت ( که طبیعی بود همه شماره همدیگه رو داشتیم ) شبش پیام داد این تعطیلات ۱۴ ،۱۵ خرداد بیا دو نفری بریم فلان جا برا صعود .
منه از همه جا بی خبر هم خیلی شیک و مجلسی گفتم خواهرم شما برای این دیواره خیلی بی تجربه هستید یه مقدار که تمرین کردید انشالله شهریور با فلانی و فلانی یه گروه بشیم صعود کنیم .
۱۴ ،۱۵ خرداد همین خواهر محترم با یکی از کصدست ترین آدم گروه رفت شمال من تازه فهمیدم اصلا برنامه صعود نبوده 😂😂😂
خدایی همین الان هم دوباره توی اون موقعیت قرار بگیرم باز هم همون رو میگم بهش 😂😂😂
↩ dark_man00
خونه یه بنده خدایی دعوت بودم وهردفعه من با این سکس میکردم به خونریزی میوفتاد حالا نمیدونم مشکل از کس تنگ اون بود یا کیر کلفت من ولی وقتی دیدم بازم به خونریزی افتاد با هم رفتیم حموم و بیخیال سکس شدیم اومدیم رو تخت و اون پشتش به من بود ومنم اونو بغل کردم و گفتم بخوابیم یهویی گفت میدونی چیه من تو کل فامیل به باسن خوشگل و خوشفرم مشهورم منم بهش گفتم خدایی آره کونت قشنگ تو بقل جا میشه و محکمتر بغلش کردم و خوابیدیم ولی بعد از یکی دوروز فهمیدم که چه خری بودم من و نفهمیدم اون چی به من گفت بعدش هر چی بهش اصرار کردم دیگه اجازه نداد که نداد 🤣🤣🤣
دوس دختر خوشگل چشم رنگیم زمان دانشگاه گفت تو خیلی منو دوس داری بهم ثابت شده باهام بیا
منو برد یه جای خیلی خلوت تو طبقات بالایی و با نز نگاه میکرد از زیر ( منظورش این بود بیا جلو لب بگیر ) و من نفهمیدم هی نگاش میکردم بعد سرشو گزاشت رو شونه م بعد وقتی رفتیم تیکه انداخت گفت نترس کسی دیدمون فکر میکنن خواهر برادریم
دوس دختر دومم تو پارک نشسته بودیم گفت کونم درد میکنه تو منو از کون کردی کونم گزاشتی
چون خیلی باهم شوخی میکردیم و راحت بودیم فک کردم شوخی میکنه نفهمیدم داره نخ میده ک بکنمش
کلا انتن من توی دریافت سیگنال های نخ دادن الان هم تو این سن و سال ضعیف عمل میکنه
بعضی وقتا طرف با نگاهش میخ میشه روم
منم فکر میکنم احتمالا لباسام ایراد داره میرم جلو ایینه خودمو چک میکنم
پونزده شونزده سالم بود تو قسمت کم عمق دریا شنا میکردم با بچه های دیگه یه جا سه تا شدیم من و یه دختر هم سن و سال خودمو یه بچه دیگه این دختره اومد نزدیک از من بوسه بگیره خیلی نزدیک صورتم خلاصه یه متر اسنا من عقب عقبی رفتم و از ترس اینکه ننه باباش دارن تماشامون میکنن گفتم عه موج اوکد و شیرجه زدم تو موجه😂
زن همسایه روبروییم بهم نخ میده.خداییشم خوب کیسیه. منم مثل اوسکولا خودم میزنم به خریت.زنم خیلی باهوشه.واقعا زن خنگ نعمتیه.حوصله درد سر ندارم😁
جوون که بودم یکی از اقوام اتفاقی دوست شدیم گفت به شرطی ادامه میدم که سکس نکنیم منم قبول کردم 5 6 ماه باهم بودیم دائم باهم میرفتیم مکان منم دست بهش نمیزدم اونم دید خیلی کوسخلم دیگه قطع رابطه کرد و رفت حالا که فکر میکنم میبینم ده بار آمد که بکنیم ولی…
من کارمند بانک هستم
دختره کارت عابر مادرش رو دستگاه عابر بانک گرفته بود
من هم بهش ندادم گفتم که مادرت باید بیاد
و اون هم دانشجو و از یه شهر دیگه بود
میگفت من که تو این شهر غریب و تنها چیکار کنم و به این پول هم نیاز دارم و تو همین کوچه روبروی بانک هم مستاجرم
اصلا دیدین کوس خودش بگه بیا منو بکن اونمبا مکان
بعد یه کسخول ردش کنه
خاک بر سر من که عشق خورد کردن کس ها رو دارم
من داشتم
یه بار دبیرستانی بودم تنها خونه بودم همکلاسی خواهرم اومد خونه کیفشو ببره
گفتم کسی خونه نیس بزار بیارم برات خندید دنبالم اومد توی خونه
منم کیفشو دادم رفت هیچی به هیچی
وقتی دوم دبیرستان بودم بابا داشت یه شهرک دیگه خونه میساخت
وقتی رسیده بود طبقه دوم من کارم آب دادن به دیوارا و سقف و دید زدن اطراف بود
تا میومدم سر دیوار دختر خونه روبرویی هم سن ما بود جارو بر میداشت و جلو در رو جارو میزد و آب پاشی میکرد
همیشه هم برامون آب و چایی میوورد
تا که میومد تو کوچه یه اوستا بنا داشتیم میگفت برو که نومزدت اومد اینم هیچی به هیچی
↩ Hami_x
عشق خورد کردن کس…
سکانس های فیلم اره اومد جلو چشام
آخریشو میگم.یه دختره دوچرخه سوار پشت چراغ قرمز ازم پرسید چهارراه گمرک کجاست بهش گفتم جلوتره.این دومین باری بود که دقیقا همین سوالو بی جواب میزاشتم.
۱۵ سالم بود دختر عمم حمام بود کسیم خونه نبود سه بار صدام زد هربار یچیزی میخاست منم میرفتم براش میاوردم هربار کس کونشو نشونم میداد سرم مینداختم پایین یجوری خجالت میکشیدم انگار من میخاستم بدم😂
↩ shahx-1
بله همکار خانمی داشتم ک گفت حالا که همیشه ماساژ میدی منو یبار باید کامل لخت بشم ماساژم بدی
من گفتم لخت بشی!!!
و دقیقا همون لحظه پشیمون شدم ولی دیگدیر بود…😂
خیلی تلاش کردم بعدش ک پا نداده هنوز
↩ dark_man00
خب احتمالا وجدان کاری داشتید که ب وجدان حنسیت غلبه کرده 😁
↩ وایکینگ
آخه نمیفهمم اگر قرار نیست سکس نکنید خب مثل بچه آدم رو حرفاتون بمونید. اگرم میخواهید سکس کنید خب این ادااطوا ها چیه
من دو بارش یادم میاد. یه بار تو سن ۱۶ سالگی بودم، آکواریوم خیلی خوشگلی داشتم. یه روز تلفن خونه زنگ خورد جواب دادم دیدم یکی از دخترهای فامیله که مادرم رفته بود خونشون، بهم گفت مادرمیگه آکواریوم قشنگی درست کردی، میتونم بیام ببینمش گفتم بیا.اومد و من اون خونه تنها، مثل اسکولا برایش از ماهیها تعریف میکردم، بعد نیم دید خیلی نگم ول کرد رفت،
یه بارم تو یه شرکت استخدام شدم که تعداد زیادی خانم مجرد و متاهل همکار داشتیم، به یه مناسبت تعطیلی خان مدیر موسسه تو جلسه هفتگی گفت فلان تعطیلات تور فلان شهر رومی خواهیم بریم، همه استقبال کردند، خلاصه رفتیم و تو همین گشت و گذارهای یه جا برای نهار توقف کردیم، همه تو محیط خارج از شرکت و تو اتوبوس خیلی راحت بودیم، تو رستوران هم همه رو میز کنار هم شسته بودیم که یهو یکی از دخترهایی که گویا بمن نظری داشت و دنبال بهانه بود تو جمع شیشه آب سرد ر رو سر من ریخت، من هم شوک شدم و در عین حال سوژه خنده بقیه، پاشدم و دنبالش کردم و آب ریختم سرش، بعد اومدم نشستم. بعدشم انگار نه انگار اتفاقی افتاده، چند سال بعد بر حسب اتفاق جلو مهد کودک خاله ام دیدنش بچه اش رو آورده بود کودک…یه سلام و احوالپرسی نیم بندی کردی، بعد یهو تو ذهنم اومد که خاک تو سرت شاید الان این بچه تو بود.
گرچه شما ب شوخی گرفتید وخیلی جالب بود ولی اینا نشون میده یکیو ک واقعا بخوایدش حتی اگر خودش بگه بیا مثل یه تیکه گوشت باهاش رفتار نمیکنید . اونی ک تو بار بوده همکار خوشکلی داشته ببین چقدر تو نخش بوده ک وقتی گفته بیا بریم میترسم گفته اگر تا خونتون بیام چجوری ب بار برگردم 😁
↩ shahx-1
ب نظرم خیلی جنتلمن بودی تو همچین شرایطی ک همه میرن لای پای هم یکی پاشه از این شرایط بگزره اگر مردونگی نیست پس چیه ب خودت افتخار کن
↩ Hami_x
ب نظرم اصلا نخ نداد ک تو بری بکنیش منظورش اینه همسایتونیم یه رحمی کن کارت مادرمو بده از یه شهر دیگه نیاد اینجا
↩ Asayesh_shab
آخه شما نبودی که ببینی چطوری میگفت
الان که فکرشو میکنم میگم چقدر کسخل بودم و کوس رو حروم کردم
من نکردم همکارم کرد اونم چندین مرتبه
دیگه نیازی هم به کارت مادرش نداشت
همکار کسلیس ما کارت خودشو بهش داده بود