داستان برمیگرده به چند سال پیش از اونجا که آدم خجالتی و درون گرایی هستم عرضه مخ زدن نداشتم و خیلی تحت فشار بودم یه رفیق داشتم می‌دیدم خیلی چت می‌کنه و گفتم جریان چیه گفت پارک دولت بندرعباس به۱ زنه شماره داده ولی هر کاری میکنم راضی نمیشه به سکس و گفته فقط ازدواج والسلام
خلاصه دوست ما هر چی زور زده بود نتونسته بود منم از سرناچاری و بی کسی گفتم شمارشو بده بهم ،زنگ زدم و وانمود کردم که اشتباه گرفتم و کم کم قرار گذاشتم ببینمش ،فهمیدم خونه ابجیش میمونه و طلاق گرفته ولی نزدیک۱۵سال از من بزرگتر بود دلمو زدم به دریا گفتم میخام بگیرمت و بیا بریم بیرون جواب داد عصر ساعت ۴بیا کوی نیایش دنبالم خونه ابجیش ،یه پراید داغون داشتیم رفتم دنبالش اینقدر استرس داشتم شیشه ها رو پرده زدم و همش اینور اونور نگاه میکردم یه وقت به چوخ نرم دیدم اومد و تیپ زده بود خیلی خوشگل بود کیرم بدجور راس شده بود فقط و فقط به فکر کردن بودم
اون موقع خونه پیامبراعظم داشتیم خام بود کابینت چیزی نداشت کل خونه خام بود و کلید داشتم به بهونه اینکه بریم خونه رو نگاه کنیم و کابینت چجوری بزنیم رفتیم اونجا ،به زور راضی شد وقتی اومد اونجا فکر کنم نفهمیدم چی شد گفتم بکش پایین از یه طرف استرس داشتم بابام بیاد و کابینت کار بیاره خونه از یه طرف استرس داشتم نگهبان بیاد خلاصه بردم تو حموم گفتم بشین گفت خشکه گفتم اشکال نداره خم شو تا حالا کون و کس ندیده بودم فکر کنم به۳ دقیقه هم نکشید ابم اومد فقط میخاستم ببینم کس چه مزه ای میده اونقدر هول بودم آبم اومد همینجوری ول کردم برم خودش برگشت رفت تو حموم رو تمیز کرد و آب گرفت و فهمید گرفتنی در کار نبوده به بهونه ای من رسوندمش خونه ابجیش ،،فردا کیرم دوباره راست شد بهش پیام دادم که میخام بگیرمت از این حرفا اونم خر نبود که گفت اینقدربریز به کارتم تا بیام به دوستم زنگ زدم گفت از منم پول گرفته ولی نیومده منم بی خیالش شدم دیگه
خلاصه لذت داره ولی دردسر هم داره تو اون سن فقط به فکر خالی شدنی ولی سن یه کم بیشتر میشه باید از یکی خوشت بیاد بکنیش هر چقدر هم خوشگل باشه ولی تا خوشت نیاد نمیشه کردش این نظر من بود ،عر کسی نظرش فرق میکنه