بازی کثیف (۲)

1401/04/29

...قسمت قبل

آیفون رو زدم و از پنجره به حیاط نگاه کردم. ستاره مسافت حیاط تا خونه رو سریع طی کرد که مبادا همسایه‌ها ببیننش. درِ راهرو رو که باز کرد، به استقبالش رفتم. یه نایلون پر از خوراکی تو دستش بود و کیفش رو هم با دست دیگه‌ش گرفته بود. به خوراکی‌ها اشاره کردم و با لبخند گفتم: “اومدی بدی یا بخوری؟”
در حالی که نفس‌نفس می‌زد، یه لبخند از روی خجالت زد و گفت: “بی‌شعوری دیگه! البته من بی‌شعورترم که برای تویِ بی‌شعور خوراکی خریدم. اصلاً قهرم!”
از زبون ریختنش و لحن بامزه‌‌ش که نشون از خجالتش بود، خنده‌م گرفت. بهش نزدیک شدم و بغلش کردم. کنار گوشش گفتم: “این‌جوری که دلبری می‌کنی یه چیزی‌ت می‌شه ها! از من گفتن بود…”
گفت: “دلت رو صابون نزن. فعلاً قهرم.”
تو بغلم، تنِ کوچولوش رو فشار دادم؛ خندیدم و گفتم: “فعلاً بیا تو، حالا یه کاریش می‌کنیم.”

وارد پذیرایی شدیم و ستاره با کنجکاوی مشغول دیدن خونه شد. همین‌جوری که همه‌جا رو سرک می‌کشید، هم‌زمان مانتو و روسری‌ش رو درآورد. زیر مانتوش یه ساپورت طوسی بدن‌نما و یه تاپ آبی کمرنگ پوشیده بود. در حالی که داشت آشپزخونه رو کاوش می‌کرد، گفت: “نه بابا خوشم اومد! مادر شوهرم خوش‌سلیقه و‌ تر و تمیزه!”
بعد از این حرفش انگار با پتک کوبیدن تو سرم. دلم برای صافی و سادگی‌ش سوخت. اون به چی فکر می‌کرد و من به چی! ولی با خودم گفتم این هم خواهرِ همون برادره! هرچی سرشون بیارم کمه. سهیل هم زیاد از رفاقت دم می‌زد ولی تهش خیانتکار از آب دراومد!

با صدای ستاره به خودم اومدم که گفت: “مهراااااان کجایی با تواَم! می‌گم می‌رم تو اتاق لباس عوض کنم. تا صدات نزدم نمیای داخل! خب؟”
یه لبخند شیطنت‌آمیز زدم و گفتم: “چشم.”

ستاره رفت داخل اتاق و در رو بست. چند دقیقه بعد صدام زد. به سمت اتاق رفتم و در رو باز کردم. بعد از دیدن ستاره کفم برید و تو دلم گفتم: “اوووووف…”
ستاره یه لباس‌خوابِ ساتنِ راه‌راهِ سیاه-سفید که تا زانو‌هاش می‌رسید رو پوشیده بود. پابند چرمیِ مشکی‌ش رو با لاک مشکی ناخن‌های پاش ست کرده بود. چوکر سفید توری دور گردنش هم جذابیتش رو دو چندان می‌کرد. آروم بهش نزدیک شدم و بغلش کردم. عقب‌عقب رفتیم و به دیوار چسبوندمش. صورتش رو بین دست‌هام گرفتم و شروع کردم به بوسیدن لب‌هاش. ستاره دست‌هاش رو دور کمرم حلقه کرده بود و کل تنش رو بهم چسبونده بود. چشم‌هاش خمار شده بودن و نفس‌نفس می‌زد. لب‌هاش رو رها کردم و لب‌هام رو به سمت گردن ظریفش بردم. عطرِ سردِ تنش، شهوتم رو بیش‌تر کرد و با ولع شروع کردم به بوسیدن و لیس زدن گردنش. ستاره سرش رو بالا گرفته بود و با شدت گرفتن ناله‌هاش، بهم فهموند که داره لذت می‌بره. چند لحظه بعد شل شدنش رو حس کردم. انگار دیگه نمی‌تونست روی پاهاش بایسته. گردنش رو رها کردم و به سمت تخت رفتیم‌.
رو تخت دراز کشیدم و ستاره اومد رو شکمم نشست. خم شد و کنار گوشم، دندون‌هاش رو روی هم کوبید. بعد، از لاله‌ی گوشم شروع کرد به مکیدن تا به سینه‌هام رسید. دستش رو از زیر تیشرتم به سینه‌هام رسوند و گفت: “درش بیار.”
تیشرتم رو در آوردم و به ستاره خیره شدم. ستاره با عشوه بند لباسش رو از روی شونه‌هاش رد کرد و ممه‌های بدون سوتینش رو نمایان کرد‌. کوچیک و تینیجری بودن. ولی به شدت خوش‌فرم و خوش‌لعاب‌! خم شد و ممه‌هاش رو روی صورتم گذاشت. لای ممه‌هاش رو بو کشیدم و با ولع شروع کردم به خوردن. ستاره در حالی که نفس‌نفس می‌زد و ناله می‌کرد، خودش رو روی کیرم می‌مالید. داغی کُسش رو حتی از روی لباس هم می‌شد حس کرد.
چند لحظه بعد، ممه‌هاش رو از دهنم جدا کرد. یه‌کم پایین‌تر رفت و از سینه‌هام تا شکمم رو بوسید تا به شلوارم رسید. دکمه‌ی شلوارم رو باز کرد و از پام درش آورد. کیر شق شده‌م رو تو مشتش گرفت، به چشم‌هام خیره شد و با عشوه، لب‌هاش رو با زبونش خیس کرد.
از سر کیرم شروع کرد به بوسه‌های ریز و به سمت پایین رفت تا به تخم‌هام رسید. بوسه‌هاش رو، روی تخم‌هام بیش‌تر کرد و با دستش کیرم رو می‌مالید. سرش رو بالا آورد و سر کیرم رو تو دهنش گذاشت. لذتبخش‌ترین قسمتش همین‌جا بود. برخوردِ زبون خیس و گرم ستاره با کیرم، تهِ دلم رو خالی کرد و لذت وصف‌ناپذیری داشت…
هم‌زمان که کیرم رو تا نصفه تو دهنش عقب‌وجلو می‌کرد، با دست‌هاش تخم‌هام رو می‌مالید. به یک دقیقه هم نرسید که حس کردم دارم ارضا می‌شم. آروم سرش رو از کیرم جدا کردم و به سمت بالا کشیدمش. دوباره نشست رو شکمم. دستم رو از زیر لباسش رد کردم و به کِش شورتش رسوندم. ستاره مچ دستم رو گرفت و از خودش جداش کرد. بلند شد و ایستاد. دستش رو از زیر لباسش رد کرد و شورتش رو یه‌کم پایین کشید، بعد پاهاش رو به هم چسبوند و شورتش رها شد و دقیقاً روی کیرم فرود اومد…
تو همون حالت چند قدم جلو اومد و بالای سرم ایستاد. طوری که از زیر لباس، درز کُسش رو می‌دیدم. لباسش رو تا شکمش بالا داد. رو زانو نشست و کُسش رو به صورتم نزدیک کرد. با دست‌هام از پشت، کونش رو گرفتم و به سمت دهنم فشارش دادم. حالا کُس ستاره کاملاً روی دهنم بود. تو همون حالت شروع کردم به لیس زدن. ستاره بی‌پروا ناله می‌کرد و خودش رو روی دهنم می‌مالید. هم‌زمان که داشتم کُسش رو لیس می‌زدم، از پشت، انگشتم رو وارد کونش کرده بودم و آروم عقب‌وجلو می‌کردم. چند دقیقه بعد، فشار ستاره روی صورتم بیش‌تر شد و ناله‌هاش به جیغ تبدیل شدن. چند لحظه بعد هم ناله‌هاش قطع شد، بدنش شل شد و فقط نفس‌نفس می‌زد. از رو صورتم بلند شد، کنارم دراز کشید و بغلم کرد.
ولی من هنوز ارضا نشده بودم. تو همون حالت دمر خوابوندمش. رو کونش نشستم و با آب دهنم سوراخِ کونش رو خیس کردم. با دستم لای کونش رو باز کردم و سر کیرم رو روی سوراخش گذاشتم. بعد از چند بار فشار دادن، بالاخره سر کیرم وارد کونش شد. کونش به شدت تنگ بود و لذت خاصی داشت. ستاره از شدت درد قرمز شده بود و آه و ناله می‌کرد. کم‌کم فشارم رو بیش‌تر کردم و کاملاً روش خوابیدم. حالا کیرم تا ته، توی کون خواهر سهیل بود! به سختی می‌شد تلمبه زد، ولی تلمبه زدن‌هام رو شروع کردم. از شدت ناله‌های ستاره می‌تونستم بفهمم که داره چه دردی می‌کشه. ولی من درد کشیدنش رو دوست داشتم!
ستاره سرش رو تو بالشت فرو کرده بود و با دست‌هاش تخت رو چنگ می‌زد. چند لحظه یک‌بار هم با صدای بریده‌بریده می‌گفت: “تورو خدا زودتر تمومش کن…”
دقیقاً همون‌جا بهترین فرصت بود! خیلی آروم گوشی‌م رو از کنار تخت برداشتم و شروع کردم به فیلم گرفتن. با یه دستم گوشی رو گرفته بودم و با دست دیگه‌م موهای ستاره رو، که نتونه سرش رو برگردونه! نزدیک به یک دقیقه ازش فیلم گرفتم و بعد قطعش کردم که ستاره متوجه نشه. تو اون زمان کوتاه، عمداً اسمش رو صدا زدم و اون هم یکی دو بار اسم من رو صدا زد. همین که اسم جفتمون تو فیلم بود، برام کافی بود…!

ذهنم رو روی سکس متمرکز کردم که زودتر ارضا بشم. فقط چند تلمبه تا ارضا فاصله داشتم که یهو زنگ خونه رو زدن!
انگار آب سردی رو، روی تنم ریختن… دوباره به نقطه‌ی شروع رسیدم و کلاً حسم پرید. ستاره ترسید و به سمتم برگشت. با دلهره گفت: “منتظر کسی بودی؟”
گفتم: “نه! لابد یکی از همسایه‌هاست. ببینه جواب نمی‌دیم بی‌خیال می‌شه.”
ولی زهی خیال باطل! بی‌خیال که نشد هیچ، هم‌زمان که زنگ می‌زد؛ با مشت هم دروازه رو می‌کوبید! قضیه بودار بود و طرف هرکی که بود، بی‌خیال نمی‌شد.
ترس جفتمون بیش‌تر شد و ستاره از ترسِ این‌که نکنه سهیل باشه، شروع کرد به گریه کردن. بلند شدم و لباس‌ها و کیفش رو بهش دادم و گفتم: “برو تو حموم. هر اتفاقی هم که افتاد، از حموم بیرون نمیای!”
با تکون دادن سرش قبول کرد و رفت تو حموم. سریع لباس‌هام رو پوشیدم و به سمت حیاط رفتم. قلبم مثل گنجشک می‌زد و بدنم عین بید می‌لرزید. وقتی به حیاط رسیدم، داد زدم: “اومدم بابا چه خبرته‌!”
به در که رسیدم، یه نفس عمیق کشیدم و در رو باز کردم. انتظارِ دیدن هر کسی رو داشتم به جز نگار!

نگار با چشم‌های خیس و نگاهی پر از نفرت، پشت در بود. شوکه بهش خیره شده بودم و نمی‌دونستم چرا این‌جاست. یه پوزخند زد و گفت: “که شهرستانی، آره؟”
بعد محکم هولم داد و از چهارچوب در خارجم کرد. تا اومدم به خودم بیام، به سمت خونه دوید و وارد خونه شد. سریع دنبالش دویدم و وارد خونه شدم. نگار داد می‌زد و می‌گفت: “کجایی جنده؟ بیا بیرون کاری باهات ندارم، فقط می‌خوام هرزگیِ این لاشی بهم ثابت بشه!”
سریع به سمتش رفتم و بازوش رو گرفتم. بازوش رو از دستم کشید و گفت: “به من دست نزن حرومزاده! وگرنه جیغ می‌زنم و همه رو می‌کشونم این‌جا!”
دست‌هام رو به علامت تسلیم بالا بردم و با تته‌پته گفتم: “باشه بهت دست نمی‌زنم‌. تو فقط آروم باش. بهت توضیح می‌دم.”
گفت: “گُه نخور بابا.” و به سمت حموم رفت. در حموم از داخل قفل بود. نگار فهمید کسی اون توئه. در حموم رو زد و گفت: “بیا بیرون کاری باهات ندارم. به مرگ عزیزم نیای بیرون به پلیس زنگ می‌زنم و بد کاری دست‌تون می‌دم!”
چند لحظه بعد در حموم باز شد و ستاره با چهره‌ای شوکه بیرون اومد. یه نگاه به نگار کرد و یه نگاه به من‌. بعد با بغض گفت: “این کیه مهران؟”
لال شده بودم و حرفی برای گفتن نداشتم. نگار پوزخند زد و گفت: “منم یکی‌ام مثل تو، که بازیچه‌ی دستِ این لاشی شده…”
بعد به سمتم اومد. سرش رو به علامت تاسف تکون داد و آب دهنش رو به سمتم پرت کرد. با بغض گفت: “دیگه نمی‌خوام هیچ‌وقت ببینمت…” و از خونه بیرون رفت.
ستاره بُهت‌زده بهم خیره شده بود. روم رو ازش گرفتم. همون‌جا رو زمین نشستم و چشم‌هام رو بستم. هیچ‌وقت فکر نمی‌کردم یه روزی نگار رو از دست بدم، اون هم این‌جوری…
ستاره خواست حرف بزنه که سرش داد زدم و گفتم: “هیس… فقط خفه شو و گم شو بیرون!”
ترسید و بغضش ترکید. چند دقیقه بعد با گریه‌زاری و بدونِ این‌که چیزی بگه، رفت…


تا خودِ شب حالم ناجور داغون بود. فکر اینکه کی جریان رو به نگار گفته، مثل خوره افتاده بود به جونم. تنها کسی که جریان رو می‌دونست رضا بود! ولی امکان نداشت که رضا همچین کاری بکنه. چون رضا اصلاً از رابطه‌ی من و نگار خبر نداشت و کلاً تو باغِ این ماجرا نبود! هرچی هم به نگار زنگ می‌زدم و پیام می‌دادم، جوابم رو نمی‌داد.
برام خیلی مهم بود که بدونم کی کمر به نابودی رابطه‌م با نگار بسته و باید هر رقمه که می‌شد، جریان رو می‌فهمیدم.

همون شب زدم بیرون و رفتم جلوی خونه‌ی نگار! بهش پیام دادم و گفتم: “یا یه کلمه بهم می‌گی کی جریان رو بهت گفته و از این‌جا می‌رم، یا در خونه‌تون رو می‌زنم و آبروریزی راه می‌ندازم!”
چند دقیقه بعد اومد جلوی پنجره که ببینه واقعاً اون‌جام یا نه. بعد از دیدنم، حالت چهره‌ش تغییر کرد و ترس رو تو صورتش دیدم. سریع بهم پیام داد و گفت: “یه اکانت ناشناس تو تلگرام بهم پیام داد که: “دوست‌پسرت با دوست‌دخترِ سابق من ریخته رو هم.” من هم باور نکردم. ولی گفت که بهم ثابت می‌کنه. امروز عصر دوباره بهم پیام داد و گفت دوست‌دخترم الان تو خونه‌ی دوست‌پسرته! خودت می‌تونی بری و ببینی… من هم اومدم اون‌جا و خودم دیدم. الان هم گورت رو از اینجا گم کن و برو!”
بعد اسکرین‌های چت خودش و طرف رو برام فرستاد. اسم طرف محسن بود و هیچ عکسی رو پروفایلش نبود.

از طرفی از اینکه مطمئن شدم کار رضا نبوده خوشحال شدم و از طرف دیگه، تصمیم گرفتم اون دیوثی که به نگار پیام داده رو پیدا کنم و تلافی‌ش رو سرش در بیارم. به هر زوری بود همون شب پیوی محسن رو از نگار گرفتم و بهش پیام دادم…

برگشتم خونه و به رضا زنگ زدم. نیم ساعت بعد رضا با یه بطری یک و نیم لیتری کنارم بود. خوردیم و مست کردیم. اون‌قدر مست که اصلاً نمی‌دونم کِی خوابم برد…


چند روز گذشت… طرف پیامم رو دیده بود ولی جوابم رو نمی‌داد. منم به جز همون اکانت، شماره یا نشونیِ دیگه‌ای ازش نداشتم. هرچی هم به ستاره زنگ می‌زدم و پیام ‌می‌دادم که نشونیِ طرف رو بهم بده، جوابم رو نمی‌داد.

یه روز عصر که تو قهوه‌خونه‌ی محل بودم، سهیل بهم زنگ زد و گفت: “کجایی؟ می‌خوام ببینمت و کارت دارم!”
گفتم: “قهوه‌خونه‌ی کریم گوشواره. چه کاری داداش؟”
گفت: “بشین میام.”

چند دقیقه بعد رسید دم در قهوه‌خونه و صدام زد. رفتم بیرون و خواستم سلام کنم، که سفت مچ دستم رو گرفت و دنبال خودش کشید. گفتم: “هوشَه بابا! چته حیوون؟”
گفت: “گُه نخور و دنبالم بیا!”

رفتیم تو یه کوچه خلوت و تهِ کوچه ایستادیم. سهیل گوشی‌ش رو درآورد، بهم داد و گفت: “ببین!”
گوشی رو گرفتم و نگاه کردم. باورم نمی‌شد… همون اکانتی که به نگار پیام داده بود، فیلم سکس من و ستاره رو هم برای سهیل فرستاده بود! زیرش هم نوشته بود فیلم سکسِ خواهرت و داداشت!
همین که سرم رو از گوشی بلند کردم، سهیل یه سیلی خوابوند زیر گوشم. خون جلوی چشم‌هاش رو گرفته بود و از شدت عصبانیت، دست‌هاش می‌لرزید. چندتا سیلی تو صورت خودش زد و گفت: “آخه بی‌ناموس مگه نمی‌گفتی ناموس من ناموسته؟ آخه این‌همه دختر! چرا خواهر من؟ تو که می‌دونستی من رو این حساسم! اصلاً گیریم ناموس سرت نمی‌شه و بی‌ناموسی. ولی چرا ازش فیلم گرفتی؟ چرا فیلمش رو پخش کردی؟ چرا کاری کردی که منی که ناموسم خدامه، فیلم ناموسم رو ببینم؟ چرا مهراااااان؟ حرف بزن عوضی! می‌خوام قبل از این‌که مثل سگ بکشمت حرف‌هات رو بشنوم!”
نتونست ادامه بده، بغضش شکست و زد زیر گریه. حرصی شدم و گفتم: “ناموس؟ ببین کی دم از ناموس می‌زنه! از چیزی دم بزن که توش رفوزه نشده باشی! من بی‌ناموسم یا تو؟ تویی که یه ماه تو خونه‌ی من خوردی و با مادرم خوابیدی! تویی که منِ رفیقت رو می‌پیچوندی که مادرم تو خونه تنها بشه و تویِ بی‌ناموس بری بُکنیش و به ریشِ منِ احمق بخندی! تویی که…”
با نگاه شوکه و بُهت‌زده حرفم رو قطع کرد و گفت: “چی داری می‌گی؟ این اراجیف چیه که به هم می‌بافی؟ من و مادر تو؟ خودت از این کُسشعرهایی که می‌گی خنده‌ت نمی‌گیره؟ دست پیش رو می‌گیری که پس نیفتی؟”
پوزخند زدم و گفتم: “خیلی وقته دستت برام رو شده. لازم نیست فیلم بازی کنی. من بی‌ناموس نبودم. وقتی فهمیدم با مادرم ریختی رو هم، زدم تو خط خواهرت که بی‌حساب بشیم. رفتم سمت خواهرت که یه جوری خالی بشم و نیام سراغ تو! که نیام سراغت و یه کاری دست جفتمون بدم…”
سهیل که انگار واقعاً روحش هم از قضیه خبر نداشت، گفت: “کاش می‌اومدی سراغم! کاش می‌اومدی و سمت خواهرم نمی‌رفتی… کاش می‌اومدی و از خودم می‌پرسیدی! بازی خوردی مهران! به جون مادرم من حتی دست‌های مادرتم لمس نکردم! به جون همون مادرت که به اندازه‌ی مادرم عزیزه، تا حالا تو چشم‌های مادرت نگاه نکردم! حالا چه برسه همخوابش بشم! کی اینا رو بهت گفته؟ بیارش باهام روبه‌روش کن. بیارش تا بهت ثابت کنم اینایی که می‌گی چه‌قدر چرته!”

دنیا رو سرم خراب شد… من نگاه سهیل رو می‌شناختم. من راست و دروغِ سهیل رو بلد بودم. اون نگاه دروغ نمی‌گفت. چند ثانیه لازم بود که تموم اتفاق‌ها رو کنار هم بچینم و بفهمم که این بازیِ کثیف، زیر سر کیه…
انگار سهیل نگاهم رو خوند. ناامید بهم خیره شد و گفت: “بازی خوردی مهران… گند زدی مهران، بد هم گند زدی… کیه این بی‌ناموس؟”
سرم رو به علامت تاسف تکون دادم، چشم‌هام رو بستم و گفتم: “رضا!”

حتی سهیل هم باورش نمی‌شد! اون‌قدر شوکه شده بود که چند دقیقه سر جاش خشکش زد و حرفی نمی‌زد. چند دقیقه بعد با بُهت گفت: “باورم نمی‌شه رضا همچین کاری کرده باشه! ولی چرا؟”
گفتم: “انتقام از من!”
سهیل انگار که متوجهِ چیزی شده باشه، تو فکر رفت. چند لحظه بعد بهم نگاه کرد و گفت: “نه… انتقام از جفتمون!”

جفتمون همون‌جا و تو همون کوچه نشستیم و به دیوار تکیه دادیم. حس و حال بدی بود… همه‌چی خیلی سریع اتفاق افتاده بود و تموم رفاقتِ چند ساله‌مون به گند کشیده شده بود. اصلاً نمی‌دونستیم باید چی بگیم و چی‌کار کنیم.
تو همین حین برای جفتمون یه پیام اومد! محتوای هر دو پیام یکی بود و از طرف یه نفر! پیام از طرف رضا بود و نوشته بود: “نیم ساعت دیگه همون پاتوقِ همیشگی!”

ادامه...

نوشته: سفید دندون و هیچکس


👍 82
👎 6
60101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

885899
2022-07-20 01:41:23 +0430 +0430

پیرو کامنتی که قسمت قبل گذاشتم، باید بگم پیچش خوبی به داستان دادین و این قسمت گره‌های خوبی رو تو داستان و ذهن مخاطب بوجود آوردین.
حرفایی که تو کامنت قسمت قبل زدم رو تکرار نمی‌کنم؛ بازم کارتون رو درست انجام دادین.
نکته مثبتی که به این قسمت اضافه شده، تموم شدن داستان تو موقعیت درست هست.👌🏼
حدس می‌زنم که موضوع پیچیده‌تر از این حرفا باشه و رضا برای این کارش یه دلیل محکم داشته!

8 ❤️

885901
2022-07-20 01:47:16 +0430 +0430

اما در رابطه با داستان متاسفانه همونطور که در قسمت قبل براتون نوشتم تک تک اتفاق های این داستان قابل پیش بینی بود. تنها نکته ی مثبت نگارش خوب متن بود.ناراحتم که حتی یک سکانس غافلگیر کننده هم در این قسمت موجود نبود. کاش بیشتر سعیتون رو میکردید.قسمت اروتیک و سکسی به طرز اغراق آمیزی زیاد بود بدون اینکه داستان بهش نیاز داشته باشه
پایدار و مانا باشید

3 ❤️

885904
2022-07-20 01:51:49 +0430 +0430

متاسفانه باید بگم این قسمت که ضعیف بود.امیدوار به قسمت های بعدی

1 ❤️

885907
2022-07-20 01:53:32 +0430 +0430

Eyes.blue
اگه دقت کرده باشید آخرِ داستان نوشته ادامه دارد… ضمنا شما تموم احتمالات ممکن رو زیر قسمت قبل لیست کردید! اینکه ما یه داستان رو بخونیم و با توجه به اتفاقات رخ اومده تمومِ احتمالات رو بنویسیم، بهش نمیگن قابل پیش بینی بودن! اگه با اطمینان یک مورد رو بنویسید و بگید داستان به این سمت میره، اون‌وقت می‌تونید ادعا کنید داستان قابلِ پیش بینی بوده!
و اینکه مجددا تاکید می‌کنم تو قسمت اخر یادم بندازید جواب کامنتِ قسمت اولتون رو بدم!

9 ❤️

885910
2022-07-20 02:01:55 +0430 +0430

قشنگ بود و معلومه جذاب تر هم میشه لایک

2 ❤️

885916
2022-07-20 02:11:39 +0430 +0430

به‌به 🤩
انتظار چیز بدیه، کاش می‌شد کل قسمت هاش رو با هم منتشر می‌کردید اونجوری خیلی بیشتر می‌چسبید 👌🏻❤️
اولشم خودم میخواستم بزارم کل قسمت هاش بیاد بعد همش رو با هم ببینم اما خب کرم و اشتیاق به خوندنش این اجازه رو بهم نداد متاسفانه 😁😂

2 ❤️

885917
2022-07-20 02:14:04 +0430 +0430

در انتظار ادامه

2 ❤️

885923
2022-07-20 02:22:42 +0430 +0430

خسته نباشی ریدامون
دو تا تلمبه میزدی کمرت خشک نشه کون ستاره حیف نشه مم بیشتر نگران این بودم چرا ارضا نشدی
داستان تا اینجاش برام قابل پیش بینی بود و سورپرایز نداشت اما قلم نویسنده جذاب بود و خوندم …
درسته که این داستانه و بازی خوردی آما یه گوه خوردم با یه کادوی خوب به نگار بدهکاری گفته باشم .
در مورد فیلمی که تو گرفتی ولی رضا پخشش کرده توضیح بده که گوشیت هک شده با خودتم یه تتمه لاشی بازی تو وجودت هست .
ستاره رو بازی دادی میری میگیریش فهمیدی بی شعور که سر دختر مردم داد میزنی ، تو ریدی دق و دلیت و سر بچه مردم خالی میکنی
در آخر اگه راه داشت بزار سهیل ننت و صیغه کنه بنده خدا دست خالی نمونه
ته قسمت بعد میگم با اون رضای مادر مرده چکار کنین

0 ❤️

885926
2022-07-20 02:27:38 +0430 +0430

عالی نوشتی مرسی از خلاقیت و ذهن زیباتون.منتظر قسمت بعدی هستم.اینم برای طنز داستان بگم که ستاره چقد حرفه ای و کاربلد بود تو سکس بامهران 😉😅

3 ❤️

885928
2022-07-20 02:31:28 +0430 +0430

نویسنده های عزیز وگرامی داستان‌های قشنگ می‌نویسید ودنبال دار ولی مشکل اینجاست تا بیایی قسمت بعدی آپلود بکنی حداقل یک هفته بیشتر گذشته و خواننده نهایت ی چیز تار از قسمت قبل یادش باشه نظر من این هست وگرنه داستان عالی بود

3 ❤️

885931
2022-07-20 02:34:45 +0430 +0430

کماکان منتظر ادامه‌ام و حرفی نمی‌زنم! ❤❤

6 ❤️

885936
2022-07-20 02:42:20 +0430 +0430

خیلی جالب شد
مثل همیشه عالی

2 ❤️

885980
2022-07-20 05:36:43 +0430 +0430

نمیدونم چرابعضیا ادا تنگا رو درمیارن واسه خودشون نقد وکارشناسی علمی میکنن وقلمبه حرف میزنن بکشید پایین بابا قابل پیش بینی بود و چیز غافلگیرکننده نداشت و ازاولشم حدس میزدم چی میشه خداشاهده شخصیت شماطوریه که دوست دارین تک جلوه بدین یه جورخاص ازدیگران تک باشین واسه همینم بعداز خوندن داستان والبته پیاما دقیقا مخالف کامنتامینویسین وگرنه شرط میبندم طبق گفته یکی ازدوستان که پیش بینی نکردی یک موضوع رو فقط چندتا موردمثال زدی که حالا احتمالا یکیش میخوادنزدیک به روندداستان باشه همونم نه خود روندداستان البته.
من مدعی و خودم رو حرفه ایی وکارشناس نمیدونم ولی اونقدر تحصیلات کردم واونقدر یادگرفتم که درک کنم کدوم داستان بی نقصه کجاش ایرادداره و‌…کاربه پیشبینی دوستان هوشمند نابغه ندارم اما من هم به عنوان یک مخاطب باتجربه نظرم مخالف شماست ودراین داستان هیچ کمبودی احساس نکردم کاملا احساس ادم رو درگیراون فضامیکنه وادم دوست نداره تموم بشه گاهی کمی میره پایینترببینه داستان چقدش مونده ومیگه کاش تموم نشه.
هرکسی که انتقاد میکنه از این داستان یاسلیقه خیلی خاصی داره وکمترادمی مشابه اون هست.یاهمون اول گفتم عشق توجه وانگشت نمابودن بین جمع برای دیده شدن وتیپ شخصیتی شمابی انکه خودتونم مطلع باشیدهمینه.این ایرادی نداره ذات هرادم یه شکل خاصه.فقط اتفاقات پیرامونشون دلیل بروزدادنشونه.امیدوارم پیچیده ننوشته باشم ومنظورم رو متوجه شده باشید وقصدتوهین هم نداشتم.

3 ❤️

885992
2022-07-20 07:47:24 +0430 +0430

درود به نویسندگان عزیز و دیگر دوستان. یک معذرت خواهی کنم اگر کامنتم باعث رنجششون شده.
چند تا نکته رو سریع میگم و ازشون عبور میکنم. رضا جان نویسنده محترم کامنت من موجوده. من پیش بینی نه، بلکه باگ های داستانتون یا همون خلا نوشته ات رو برات نوشتم که بسیار مشهود و هویدا بود در داستان. خب من و خیلی از عزیزان وقتی داستانی رو میخونیم خودمون رو جای شخصیت اصلی داستان تصور میکنیم و به جاش تصمیم میگیریم. مثلا برام قابل باور نیست که مهران اینقدر ساده لوح باشه که بدون اثبات چیزی و از روی نشونه ی شرت مادرش بره و زندگی یه دختر رو به لجن بکشه اونم ناموس بیگناه رفیقش رو. شما فکر کن یه نفر رو با چاقو میزنی لباسات خونی میشه، ایا میای مدرک جرم رو بزاری پیش بقیه لباس ها؟ حالا مادر مهران میاد با سهیل سکس مینه میاد شرتش رو که پر از منی سهیله میندازه تو رخت چرک ها؟ اونم مادر مجرد؟ تو پایین شهر؟خب حق بده از همینجا معلوم شد که سهیل و مادر مهران بیگناه هستن. ادامه داستان رو کاری ندارم که مثلا رضا هم خودش احتمالا تحت فشار کس دیگه ای هست و یا پای عشق جنون آمیز دیگه ای در میون هست که منجر به این انتقام شده اما در این داستان هم نفهمیدم دقیقا چرا بیش از نیمی از داستان سکس مهران و خواهر سهیل بود؟ و اینکه سهیل وقتی فیلم سکس خواهرش و مهران رو میبینه با چند تا جمله خودش رو سر مهران خالی میکنه و تمام؟ بعد حرف میزنن و میفهمن چی شده؟ نه عزیزم در واقعیت یه گلوله میزنه تو مغز مهران و بعد میفهمه که بازی خورده. چون نوشتتون رو دوست داشتم و انگار برای بعضی سو تفاهم شد اینقدر نوشتم شرمنده. دوستان لطفا یک بار با دقت بخونید تا بهتر درک کنید

3 ❤️

885994
2022-07-20 07:53:21 +0430 +0430

همچنین اینم خواستم بگم که داستانی که قبل از داستان شما عزیران منتشر شد یعنی لمس تن عریانش (3) رو من با دغدغه ای که داشتم نوشتم که خودش به صورت مجری نوشته شده از دیگر قسمت ها و خیلی دوست دارم نظرتون رو بدونم و اگر قابل دونستین یک همکاری کوتاه هم شده داشته باشیم.ببخشید سرتون رو درد آوردم

4 ❤️

885995
2022-07-20 07:59:12 +0430 +0430

چه حوصله ای دارن بعضا خب بخونید برین دیگه.ولی پر بیراه هم نمیگن.رفتار شخصیتای اصلی با واقعیت جور نبود به نظرم

2 ❤️

885999
2022-07-20 08:15:49 +0430 +0430

چه عجب بعداز چندین ماه یک داستان قشنگ خوندم قسمت قبل وقسمت جدیدوباهم خوندم خیلی جالب بود .👍

2 ❤️

886006
2022-07-20 09:16:17 +0430 +0430

چه پیشبینیه دقیقی.
تجربه دوستی های مشابهی داشتم.یجا گند میزنی بعد با خودت میگی ما که دوستیم اشکالی نداره منو میبخشه.اما نه عزیزم رفاقت دلیل نمیشه هر غلطی بخوای بکنی و انتظار داشته باشی بخشیده شی یه جا باید کیر کاری که کردی بره تو کونت.

2 ❤️

886007
2022-07-20 09:19:00 +0430 +0430

دست مریزاد…لایک تقدیم شما

2 ❤️

886012
2022-07-20 10:02:08 +0430 +0430

Eyes.blue عزیز
سوتفاهم نشه، شما باعث رنجش کسی نشدید. منتها با احترام نقدتون اشتباهه. من میخواستم تو قسمت آخر جوابتون رو بدم که خیلی وارد جزییات نشم و قسمت های بعدی برای دیگه خواننده‌ها اسپویل نشه. حالا سر بسته یه چیزایی میگم، امیدوارم که کفایت کنه و قانع بشید.

در مورد داستان: ما اگه میخواستیم داستان رو کاملا غیر قابلِ پیش بینی کنیم، یه جور دیگه داستان رو پیش میبردیم و یه کاری میکردیم که کسی نتونه آخر داستان رو حدس بزنه و کلا داستان رو به سمت بیراهه میبردیم. ما میتونستیم داستان رو عین داستان آلاله و پیشنهادِ بی شرمانه‌ی شما کلا یه جور دیگه پیش ببریم و مثل قسمت آخرِ اون داستان‌ها کلی نقد بشیم و بازخورد منفی بگیریم و خواننده‌ها رو نا امید کنیم. من هیچوقت کیفیت داستان رو فدای غیر قابلِ پیش بینی بودنش نمی‌کنم.
ما خودمون تو داستان نشونه گذاشتیم که ذهن خواننده درگیر بشه و سعی کنه ادامه‌ی داستان رو حدس بزنه. نه اونقدر ساده که همه بفهمن تهش چی میشه، نه اونقدر دور از انتظار که هیچکس نفهمه.

با احترام با این جمله‌تون که میگید اگه داستان به فلان سمت بره باگه، به شدت مخالفم و این اشتباهه. باگ تو داستان تعریف متفاوتی از تعریف شما داره. مگه میشه داستان به سمتی بره که حتی یه نفر هم نتونه حدس بزنه؟ اصلا مگه ملاکِ سنجش یه داستان قابل پیش بینی بودن یا نبودنشه؟ ما بارها دیدیم که یک فیلم یا یه داستان اول پایان فیلم رو نشون میده و بعد به روایت داستان میپردازه.
هرچند شما تمومِ احتمالات ممکن رو زیرِ قسمت اول نوشتید، ولی با این حال هم نتونستید دقیق پیش بینی کنید و داستان فراتر از پیش بینی‌های شما پیش می‌ره. منتها شما خیلی عجله کردید و من مجبور شدم اینو بگم.

و اینکه چرا شما باید خودتون رو جای شخصیتِ داستان بذارید؟ منطق و هوش و عقلِ تمومِ آدما مثل همه؟ همه‌ی ادما تو شرایط مشابه، تصمیم مشابه می‌گیرن؟ یعنی بنظر شما، غیر ممکنه یک آدم همچین اشتباهی بکنه؟ من کجای داستان به عاقلی و تیز و بزی مهران اشاره کردم؟ با توجه به این دو قسمت مهران یک شخصیت الکلیِ هولِ جنس مخالفه. تو قسمت‌های بعدی هم یکم بیشتر بهش پرداخته می‌شه.

در مورد اینکه میگید نصف داستان اروتیکه! اینجا مگه یه سایتِ سکسی نیست؟ خیلی‌ها اینجا صرفا قصدشون داستانِ سکسی خوندنه، نه یک داستان پر پیچ و خم و معمایی. من مجازم کلِ یک قسمت رو به اروتیک داستان بپردازم و قطعا ایراد محسوب نمیشه.

تا اونجایی که می‌شد سعی کردم توضیحاتم رو بدم. ولی هدف از این توضیحات سعی بر بی ایراد نشون دادنِ داستان نیست. داستان قطعا ایرادات زیادی داره، ولی با احترام این چیزایی که شما گفتید ایراد نبود. مجددا ممنون بابت خوندن داستان و نقدتون.

در مورد همکاری هم ممنون از لطفتون. اگه عمری باقی باشه چرا که نه.


886029
2022-07-20 12:49:39 +0430 +0430

فوق العاده و حرفه ای. واقعا دمت گرم. مشتی هستی

2 ❤️

886032
2022-07-20 12:58:11 +0430 +0430

این قسمت هم خیلی خوب بود، درود بر شما👌🌹🌹
ای کاش اصلا نمی‌خوندم و صبر می‌کردم کامل بشه بعد می‌خوندمش! خیلی سخته صبر کردن برای اینکه بدونی بعدش چی میشه😁 الان به زور جلوی خودمو میگیرم که نیام خواهش کنم تا خودت بگی قراره چی بشه😁

توصیفات داستان رو دوس دارم و فکر می‌کنم با واقعیت تا حد زیادی مطابقت داره. به نظرم شخصیت اصلی داستان رو خوب ساختین و هرچی میگذره بیشتر ازش بدم میاد و این نشون‌دهنده‌ی کار خوب شماست🌹 ولی در کل من ترجیح میدم که شخصیت اصلی، صفات و اخلاق بهتری داشته باشه که این سلیقه‌ای هست.

راستی به نظر من واقعا اینکه بشه آخر یه داستان رو حدس زد نقطه ضعف نیست. داستان رو فقط برای پایانش نمی‌خونیم که. بیشترین لذت موقع خوندن روند ماجراست و اینکه منطقی و ملموس باشه.

6 ❤️

886046
2022-07-20 14:52:40 +0430 +0430

Like

2 ❤️

886051
2022-07-20 15:03:03 +0430 +0430

راستش من با نظر خیلی از دوستان،که موضوع اصلی داستان رو،حسی که موقع خوندن داستان به این جذابی تو وجودم آدم برانگیخته میشه رو رد میکنم،از این بابت که پایان و یا ادامه داستان رو با کمی فکر میشه حدس زد،به قول یکی از دوستان آدم مسافرت رو نمیره که به تهش برسه،میره که از مسیر لذت ببره،حالا این مثال چندان بی ربط به موضوع بحث عزیزان نیست.به نظرم بهتره از نگارش خوب،شخصیت پردازی و وقتی که دوست عزیزمون برای نگارش داستان گذاشته احترام بزاریم و فقط برای این که حالا صرفا میشه یه چیزهایی رو حدس زد،بخوایم نکات مثبت داستان به این زیبایی رو رد کنیم.بی صبرانه منتظر قسمت بعد هستم

4 ❤️

886055
2022-07-20 15:23:35 +0430 +0430

👌👌👌👌

2 ❤️

886066
2022-07-20 16:55:00 +0430 +0430

بقیشو زود بذار لطفاااا

2 ❤️

886074
2022-07-20 18:00:08 +0430 +0430

پشمام. عالی

2 ❤️

886080
2022-07-20 18:38:32 +0430 +0430

این واقعیته یه دختر هجده ساله بود تو سکس؟این که پورن استار بود بیشتر

2 ❤️

886089
2022-07-20 20:08:02 +0430 +0430

حالم پرید ولی داستان قشنگی بود. لایک دادم

2 ❤️

886139
2022-07-21 01:48:13 +0430 +0430

خوب بود سفید دندون ، نظر شخصی خودمه ک برای داستان روان میخونم البته دوستان تخصصی نظر میدن ک قابل احترامه.

2 ❤️

886212
2022-07-21 08:06:45 +0430 +0430

منتظر بقیه‌ش میمونم👌👌👌

2 ❤️

886481
2022-07-22 16:58:46 +0430 +0430

خوشم اومد

2 ❤️

934930
2023-06-26 17:50:37 +0330 +0330

خداوکیکی که حرف نداشت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها