خیال پردازی های دخترانه (۳)

1400/04/15

...قسمت قبل

تو دو قسمت قبل توضیحاتی کلی رو دربارۀ خودم دادم . فقط قبلش مطلبی رو ذکر کنم . دوستی کامنت گذاشته بودن تو بخش دو که صحبت هام با مردا غیرواقعیه . درسته ولی اهداف کار رو باید در نظرگرفت . من نمی خوام داستان نویس شم و تاثیر گذار باشم . اگر بخش اول رو بخونید نوشتم هدف من اینه مردای بالای چهل سال بفهمن چقدر منو تحریک می کنن . معمولا مردا تو این سن مخصوصا اگه تیپ پدر خونواده و ساده داشته باشن فکر می کنن واسه دخترا جذاب نیستن . مثلا دخترا جاستین بیبر دوس دارن . این مجموعه ها رو نوشتم که بفهمن سوژۀ خود ارضایی منن . وقتی تو کوچه یکی شونو می بینم . … بماند . قول دادم تو هر قسمت یه بخش از سکس دختر و پسر رو بنویسم . شاید این قسمت یه ذره غیر عادی به نظر بیاد . یه بار با دوستم تو بازار بودیم ، بهش گفتم مینا اوففف شاسی رو ببین . اونم با تعجب گفت تو به کون مردا چیکار داری؟ سوال اینه : اگه کون جذابه ، کون دخترا که بهتره . جواب : اولا کون مردای مورد علاقم سفته و عضله ای و سربالا . مثل هلو انجیری . پرز داره . دوما کون مرد یه چیز ممنوعه و لذتش چند برابره . یه دوست دیگه دارم همیشه کون باباش دیوونم می کنه . همسایه مونه . یه بار رفته بودیم پیک نیک . اون بندۀ خدا هم خم شده بود چیزی برداره . صحنه ای دیدم از روی شلوار پارچه ای که تا حالا تو ذهنم مونده . اینم ماجرا : رفتم خونۀ دوستم . باباش تنهاس . میگه لاله رفته چیزی بخره الان میاد . دوس داشتی بشین . میره اتاق . بعد از کمی از اتاق سر و صدا میاد . میرم بگم کاری داری کمک کنم . خم شده از زیر مبل چیزی برداره . متوجه من نیست . نزدیک میشم از پشت . می مالم جلومو به کونش . میگه وای ترسیدم . عقب میره . میگم ببخشین نتونستم خودمو کنترل کنم . میگه خواهش می کنم ولی از پشت چیزی معلوم نیست آخه . با خنده می گم اصل کاری همونه . میخنده میگه دیواااانه ای دختر . کون مرد می خوای چکار ؟ میگم اجازه می دی نشونت بدم ؟ دو دل می مونه . میرم جلو دست می کشم مستقیم لای شیارش . میگه آخ . میگم وای وای نگو که تو هم خوشت میاد . میگه روم سیاه آره . میگم راحت باش عزیز دلم . از زندگی باید لذت برد . از کش شلوارش می گیرم آروم می کشم پایین . شورت سفید پوشیده . یه کم تنگه . عضله های کونش مشخصه . کمی دست می کشم روش . نازش می کنم . آروم می کشم پایین شورتشو . مشخصه که معذبه . میشینم . لپاشو بوس می کنم . یه ذره لیس می زنم . میگه آخ آخ . میگیرم دهنم قسمتی شو می مکم محکم . از زیر رون لیس می زنم تا گودی کمر . چند بار . موهای ریزش کاملا مشخصه . دقیقا عین هولو . ولی شدیدا داغه . زبون می کشم لای شیارش . می گه آآآآآآآی . لپاشو باز می کنم . سوراخش از بس تنگه دیده نمیشه . بوس می کنمش . راست کرده . لیس می زنم . سوراخو می مکم . میگه وااااای بسه . فقط بسه . خیلی خجالت داره این طور لذت می برم . تف می کنم رو سوراخش . سعی می کنم زبونمو بکنم تو سوراخ . خیلی داغ و تنگه . بعد از کلی تلاش که لیز شد زبونم میره توش . نفس نفس میزنه . فرو می کنم و در میارم تند تند . می گم به پهلو دراز بکش . می خوابم پشتش . اول می مالم کونشو . انگشت می کشم لای شیارش . انگشت کوچیکمو می کنم تو سوراخش . تا نصف می کنم تو . کیرشو با دست دیگه می مالم . وقتی حشری میشه سوراخ کونش منقبض میشه . فشار رو دور انگشتم حس میکنم . بعد از کمی عقب جلو کردن تا ته می کنم توووو . داد می زنه : آروم آی . کمی بعد انگشت وسطمو می کنم داخلش که چون لیز و گشاد شده راحت تلمبه می زنم با انگشت . حس می کنم چوچولم سیخ شده . بغلش می کم . کسمو می مالم کونش . سعی می کنم چوچولم بخوره بهش . دستمو حلقه می کنم دور شکمش . اول می مالم ولی بعد حس می کنم هوسم ارضا نمیشه . محکم چوچولمو می کوبم به کونش . شلپ شلپ شلپ . درست مثل تلمبه زدن . فرم و جنس مردونۀ کونش دیوونم کرده . بر میگردونم سرشو . محکم دهنشو می خورم . یه احساس برق گرفتگی شیرین بهم دست میده . میلرزم . بعد آب از کسم فوران می کنه رو بدنش . فوران به شکل جهشیه . گاهی با فشار که می پره حتی جلوش . گاهی آروم که پرت میشه رو کونش . هنوز دهنش لای لبامه . احساس می کنم یه دیگ بزرگ لذت خالی کردن رو سرم . تا مغز سلول هام احساس شیرینی می کنم . تا محو شدن کامل لذت دهنمو جدا نکردم و می مکم . بر می دارم . میگه آآآآآآآآآه . نفس گرمش می خوره بهم . چند بار ماچش می کنم . بهش می گم عزیز دلمی تو . جنس مذکر منی . پونه عاشق مردونگی شماست . با خنده می گه مردونگی نذاشتی بمونه دیگه . میگم اینجوری میشه بکارت مرد رو زد . دهنشو لیس می زنم و می گم به قول شاعر که می فرماید : تو خودت قند و نباتی … شکلاتی شکلاتی … عسلی یا که شیرینی … که به دل این جور میشینی . میگه خیله خوب حالا . بلند شو جمع کنیم . لاله میاد میبینه دوست کوچولوش بابای گردن کلفتشو گاییده . البته فانتزی های من متنوعه که اونارم اگه حوصله کردم بعدا می نویسم . هر نوع کامنت هم آزاده . فحش ، پیشنهاد ، انتقاد و غیره که سعی می کنم اونایی که جواب داره ، جواب بدم.

ادامه...

نوشته: پونه


👍 5
👎 0
20101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

818772
2021-07-06 10:02:22 +0430 +0430

والا نمی‌دونستم واسه کدوم قسمت باید نظر بذارم، سال‌هاست هیچ حرفی در این سایت نزدم، از دستم در رفته. توی همین کامنت پرحرفی می‌کنم.
ادبیات و واژه، شغل و زندگی منه و ثمرۀ این عمر بی‌حاصل، چیزی نیست جز همین نظرات. با این مقدمه می‌گم که وقتی برای اولین‌بار «ۀ» رو در متنت دیدم، مجاب شدم که تا آخر بخونم. سبکی که استفاده می‌کنی (استفاده از جمله‌های کوتاه) بسیار مشهوره، چه در انگلیسی و چه در فارسی. اما به جرئت می‌گم که درست درآوردنش سخته. باید جریانی رو مدیریت کنی تا جمله‌ها به یک سمت برن، اما نه اون‌قدر تکراری که خسته‌کننده بشن و نه اون‌قدر پراکنده که بی‌ربط باشن. نه خیلی رسمی بشن نه خیلی کوچه‌بازاری. سخته ولی انجامش دادی!
در مورد فرم کار خیلی می‌شه حرف زد ولی بریم سراغ محتوا. چندوقت پیش یکی ازم دربارۀ پیدا کردن موضوع برای داستان پرسید. گفتم اگر اون‌قدر شجاعت داری که فانتزی و تصور خودت رو «درست» بنویسی، مطمئن باش به چیز دیگه‌ای نیاز نداری، فانتزی شخصی منبع بی‌پایان ایده‌های نابه. موضوعت عالیه، شجاعتت عالیه، پرداختت عالیه و کلاً عالیه. وسط جمله‌ها چیزایی می‌گی که هرچند در موضوع اصلی نیست (مثلاً آخوند و تو خودت قند و نباتی و…) اما اولاً متن رو نزدیک‌تر و شیرین‌تر و خوندنی‌تر می‌کنه، دوماً یادآوری می‌کنه که داریم چیو می‌خونیم و در ذهن یک دختر با این فانتزی هستیم. خوبی فانتزی اینه که نیازی نداره منطقی باشه. بنابراین نیازی نیست همه‌چی منطقی پیش بره (که نمی‌ره و خیلی دوستش داشتم). نکتۀ بعدی اینه که این فانتزی رو خیلیا داشتن و دارن (یعنی کینک خاصی نیست) اما حرف‌زدن در موردش خیلی کمه و نوشتن در موردش همیشه جای کار داره و خوندنش همیشه جذابه. صراحت در بیان واقعیت همیشه جذابه، نوعی تابو رو می‌شکنی که همه آرزو داشتن بشکنن. مثلاً بخشی که بدون اغراق به کون مردانه می‌پردازی و از این موجودِ درحاشیه یاد می‌کنی بسیار جای تشویق داره. امیدوارم باز هم بنویسی و امیدوارم بتونم بخونم.
نتونستم موردی همۀ نکته‌های جالب رو بگم چون تا به آخر این قسمت رسیدم کلی چیز جدید یادم اومد. شرمنده اگر چیزی جا موند. بیشتر بنویس.
پ.ن: ناخودآگاه و بی‌ربط، حین خوندن متن یاد این شعر از مزدک نظافت افتادم: شرور هست و از این شوروشر نمی‌ترسد…

1 ❤️

818927
2021-07-07 11:10:32 +0430 +0430

همه سه قسمت داستانتون بنظرم جالب بود. نوشتن فانتزی فک کنم سخت باشه. ولی عالی بودن. مرسی 🙏

0 ❤️

824856
2021-08-07 20:14:53 +0430 +0430

عاای بود

0 ❤️

835247
2021-10-01 14:50:35 +0330 +0330

کصخل

1 ❤️