دقیقا چهار روز بود که ارباب دیانا رو میبردم و میرسوندم محل کارشونو و باز میبردمشون خونه، روز چهارم صبح که گذاشتمشون، نزدیکای محل کار گفتن امروز 12 بیا دنبالم، من چون کار داشتم و یکم سرم شلوغ شد ساعت 12.10 دقیقه رسیدم جلوی محل کارشون، دیدم عصبانی و جدی وایسادن کنار در محل کارشون، چون دیر شده بود نرفتم مثل همیشه دور بزنم که در سمت شاگرد جلوشون باشه، همونطوری نگه داشتم و هم اومدم درو باز کردم پیاده بشم یهو با لگد زدن به در و در خورد توی صورتم و بسته شد و راه افتادن و اومدن جلو نشستن
(= ارباب دیانا)
= زود برو منو بزار خونه
-چشم ارباب
همین که راه افتادم یهو یک تو گوشی محکم قافل گیر کننده خورد توی صورتم
= ده دقیقه
-ببخشید ارباب
یکی دیگه زدن
= دهنتو ببند، من ارباب تو نیستم، شایدم نشم، تو لیاقت نداری توله سگ
= ده دقیقه منو کنار کوچه کاشتی، همکارام رد شدن بهم خندیدن
= تو حتی لیاقت نداری راننده من باشی، به من میگی ارباب توله سگ ؟
= انقدر دوست دارم بزنمت، بگیرمت زیر مشت و لگد
= حیف دنیا گفته تا قراره حضوری نزاشتیم کاری باهات نداشته باشم
دوباره یک تو گوشی زدن
-هاپ هاپ هاپ
= فقط خفه شو، خفه شو (جیغ کشیدن سرم)
یکم گذشت و چیزی نگفتن، نزدیکای صیاد شیرازی بودیم
= نگه دار عوضی
همین که نگه داشتم پیاده شدن و اومدن سمت من، سریع اومدم درو باز کردم و پیاده شدم
= بیا پایین، زود
= برو گمشو پشت ماشین
من عقب عقب میرفتم پشت ماشین و خودشونم جلوم میومدن
= خوبه، همینجا وایسا، به دنیا میگم یک تصمیم درست راجع بهت بگیره، بای
رفتن و پشت فرمون نشستن و رفتن، من هاج و واج مونده بودم
گوشیمو برداشتم زنگ بزنم به دنیا، ترسیدم، همون کنار خیابون نشستم، یه ربع بعد زنگ گوشیم منو به خودم آورد، ارباب دنیا بود
-س س سلام ارباب
+سلام و مرگ توله سگ، تو چه گوهی خوردی امروز ؟
-ارباب ببخشید ترافیک بود، کارم طول کشید، نشد، شماره خانم رو نداشتم بهشون خبر بدم یکم دیرتر میرسم
+خفه شو عوضی، دیر رسیدن چیه، دست روی خواهرم بلند کردی ؟
+وقتی دستشو دراز کرده ببوسی، دستشو پس زدی توله سگ ؟
تازه فهمیدم چه خبر شده، هاشا کردن فایده نداشت، میدونستم حرف منو باور نمیکنن
-ارباب گوه خوردم
+گوهم بخوری فایده نداره، با خواهرم عصر میخوایم بریم ماشینتو یه جا آتیش بزنیم
-ارباب تو رو خدا، اون همه داراییمه
+دارایی تو من بودم که دیگه نیستم
-ارباب التماس میکنم، ارباب بیاید با خواهرتون هر چقدر میخواید
+چی ؟ هرچقدر چی؟
-هر چی بگید
+عصر ساعت 5 تا 9 شب مکان جور کن، ترجیحا خونتون، تنتو چرب کن، یا انقدر کتکت میزنیم که بیهوش شدی، یا ماشینتو آتیش میزنیم، کدومو انتخاب می کنی ؟
-من حق انتخاب ندارم ارباب، هر چی شما بگید مطیعم
+ساعت 5 سر کوچتونیم
-بله سرورم، در خدمتم
خونه رو اوکی کردم کسی نباشه و ساعت 4.45 رفتم سر کوچه، ده دقیقه ای گذشت دیدم ارباب و خواهرشون (پشت فرمون بودن) با دو نفر دیگه که عقب بودن اومدن با صدای آهنگ زیاد جلوی پام یهو ترمز زدن، من تا کمر خم شدم و عرض ارادت کردم، ارباب و خواهرشون پیاده شدن و اومدن سمتم، دستشونو دراز کردن، دست جفتشونو بوسیدم (دوست داشتم زودتر همه چیز تموم شه، توی محل ضایع بود)
+سرتو بالا کن
همینکه سرمو بالا آوردم خواهر ارباب یکی خوابوندن توی گوشم
یهو از پشت ماشین صدای اون دو تا خانم اومد میگفتن (یکی دیگه یکی دیگه) یکی دیگه هم زدن توی گوشم
دلم میخواست همونجا بیفتم به پاشونو التماس کنم تا تمومش کنن و بریم خونه اما ترسیدم بیشتر ادامه بدن
= نازی صندوقو بزن
یهو یکی از اون خانما خم شد جلو و دکمه صندوق عقب رو زد
ارباب دنیا گوشمو گرفتن و بردنم سمت پشت ماشینو ارباب نادیا درو باز کردن و منو انداختن توی صندوق عقب ماشینم که همیشه پر از خرت و پرت بود و کثیف، دستو پاهامو گرفتن و روی اون خرت و پرتا که هر کدومش به یه جام فرو میرفت جام دادنو درو بستن و با صدای بلند آهنگشون که داشت منو دیوونه میکرد راه افتادن، همش توی مسیر از اینور به اونور میپیچیدن و از قصد بد میپیچیدن تا دهنم سرویس بشه و شادی و خوشحالی میکردن توی ماشین
یهو یک جا یک ترمز بد زدن صدای باز شدن درای ماشین اومد (هر چهار تا در)
بعدم صندوق باز شد
تا اومدم به خودم بیام، درو باز کردن و چهارتایی بالای سرم بودن
(میدونم قسمت قبل یکم حال بهم زن بود ولی چیزی بود که رخ داد)
همون شب ساعتای 11 ارباب دنیا یک عکس از خودم در حینی که داشتم آبم رو روی چیپسا میریختم واسم فرستادن
سروش: هاپ هاپ هاپ
دنیا: امروز چطور بود ؟
سروش: یکم خشن بود ارباب، راستش دوست دارم فقط برده شما باشم و در نهایت خواهرتون، دوست ندارم کس دیگه ای قاطی بشه
دنیا: من تصمیم میگیرم کی باشه کی نه، فهمیدی ؟
سروش: بله ارباب
دنیا: با فرشته چکار کردی ؟ ازش خبر داری ؟ جواب منو نمیده !
سروش: هیچی ارباب، یکجا توی یک کوچه پاهاشونو شستم و با لباسم خشک کردم و بردم گذاشتمشون سر کوچشون و برگشتم خونه
دنیا: خونه که نبردیش ؟
سروش: نه بخدا ارباب
دنیا: میدونی اگر با اون گاوبندی کرده باشی دهنتو سرویس میکنم، میدونم پاهاشو دوست داری، ولی اگر تو سگم نمیشدی، قطعا اونو سگ خودم میکردم، میفهمی که، فرشته و نازی فقط واسه من بازی ان، اوکی ؟
سروش: بله ارباب، میدونم، من فقط سگ شمام
دنیا: اوکی، از فردا دوباره هر روز سرویس خواهرم میشی، طبق برنامه قبلی، فقط با این تفاوت که هر روز بعد کار توی ماشین جوراباش رو میده بهت و باید تا میرسونیش بخوریشون، فهمیدی ؟
سروش: بله ارباب، چشم
دنیا: ضمنا، هر کاری هم نادیا بخواد باهات بکنه مختاره، اوکی ؟
سروش: بله ارباب
دنیا: اوکی، واسه شنبه هفته بعد برنامه میچینم دوتایی میایم خونتون، ساعت 5 خونتون خالی باشه
سروش: چشم ارباب، هاپ هاپ هاپ
دنیا: دیگه خفه شو
از فرداش دوباره شدم سرویس ارباب نادیا و هر روز سر ساعت میبردم و میاوردم و توی راه برگشت جوراب های پر از عرقشون رو تا رسوندنشون توی دهنم میچرخوندم، گاهی بعد اینکه میرسیدن، ارباب دنیا تماس تصویری میگرفتن و تا یک ساعت بعد باید جوراب ها توی دهنم میموندن، روز شنبه صبح ارباب دنیا پیام دادن و یک قرار پیاده روی دو نفری گذاشتن توی پارک وکیل آباد و بعد از رسوندن خواهرشون من رفتم پیششون و رفتیم پیاده روی، میدونستم برنامه ریزی کردن واسه عصر که پاهاشون حسابی بو گرفته باشه، یک ساعتی راه رفتیم (خیلی خلوت بود) بعد بدستورشون رفتم چیپس گرفتم و ایشون جلوتر راه میرفتن و میخوردن و گاهی از دهنشون میریختن زمین و من خم میشدم میخوردم و گاهی میریختن زمین و با کفششون له میکردن و من خم میشدم میخوردم، بعد نشستن روی یک صندلی و به دستور کفشاشون رو در آوردم و جوراب های کفی شون رو در آوردم و کردم دهنم و ایشون تصمیم گرفتن یک مسیری رو (هیچکس نبود) بدون کفش و جوراب راه برن، پاهاشون رو میکشیدن روی زمین و کثیفی ها و بعد از حدود نیم ساعت به دستور کفششون رو پاشون کردم و رسوندمشون خونشون و زودتر رفتم دنبال خواهرشونو ماشین رو دادم بهشون و خودم برگشتم خونه منتظرشون.
ساعتای 5 و ربع بود زنگ زدن و گفتن سر کوچه ایم، رفتم و نشستم پشت فرمون و نشستن عقب و ماشین رو زدم تو و دو تا ارباب اومدن داخل خونمون
دنیا: همینجا لخت شو و چهاردست و پا، کفشامون رو تو در میاریم
لخت شدم و سگ شدم و جفتی با هم نشستن پشتم، دستام داشت میشکست، واقعا حملشون آسون نبود، ولی با در کونی های نادیا مجبور بودم تند تند انجامش بدم و رفتم تو و نشستن روی مبل
نادیا: کفشام، پاهام از ظهر که جورابام رو بهت دادم توی کفشه
دنیا: (با خنده) پاهای منم از همون صبح توی کفشه
کفشای ارباب نادیا رو در آوردم و شروع کردم به پاهاشون سرویس دادن، حسابی پاهاشون عرق کرده بود و بو گرفته بود، توی کفشای اداری و رسمی شون، ولی پاهای زیبایی داشتن، خوش طعم بود پاهاشون، یک ربعی هر پاشون رو حسابی لیسیدم و آخر با زدن توی سرم منو فرستادن سمت ارباب دنیا، وقتی پاهای ارباب دنیا رو در آوردم از کفش دیدم تیکه های چیپس چسبیده به پاهاشون، نگو اون موقع چند تا تیکه چیپس توی کفششون انداخته بود
اول سرمو گرفتن و کردن توی کفششون و پاشون رو فشار دادن پشت سرم و گفتن بو بکش و بعد از حسابی بو کشیدن کفششون مشغول شدم ب بوییدن و لیسیدن پاهاشون
در همین حین ارباب نادیا پاشده بودن و توی خونه می چرخیدن و در حین لیسیدن پاهاش ارباب دنیا که بودم اومدن پشت سرمو و ضربه میزدن به بیضه هام و کیرم و با دست میزدن روی کونم (البته آروم میزدن)
نادیا: دنیا جون این به غیر از پا لیسی و تحقیر شدن کار دیگه هم بلده ؟
دنیا: چکاری مثلا ؟
نادیا: کونم میده البته، نمیدونم، کصمو میلیسه اگر بخوام ؟ یا کونمو ؟ یا میتونم بهش شاش بدم ؟
دنیا: چکار کنی ؟ اینا چه کارایی ان دیگه، زشته دختر
نادیا: جدی نمیشه یکم بلیسه واسم ؟
دنیا: نه، فکر نکنم بلد باشه
پشت موهامو گرفتن و سرمو کشیدن بالا و یک تو گوشی زدن بهم
دنیا: کص لیسی و کون لیسی هم میکنی ؟
مونده بودم چکار کنم، چون ارباب گفته بودن این کارارو جلو خواهرم نمی کنم، گفتم نه
یکی زدن توی گوشم
دنیا: دروغم میگی، اره ؟ نادیا با آدمای دروغگو باید چکار کنیم ؟
نادیا: فکر کنم باید کونشون رو حسابی پاره کنیم، البته بعد اینکه حسابی شاشمون رو خورد
رو دست بدی خورده بودم یهو نادیا یک ضربه محکم از پشت زد به بیضه هام و افتادم روی زمین و دو تایی اومدن و تا جایی که میشد روم راه رفتن و با پاهاشون ضربه میزدن به کونم و خایه هام و سرمو و پهلوم، گریم گرفته بود و همینکه ارباب دنیا اومدن جلو پاشون رو گرفتم و تند تند بوس میکردم پاشونو میگفتم ببخشید ارباب، غلط کردم، گوه خوردم، نزنید لطفا
نادیا: ئه، گوهم میخوره ؟
دنیا: میخوری ؟
سروش: ارباب لطفا
دنیا: یعنی بازم دروغ گفتی ؟
دوباره شروع کردن به زدن تا یهو
نادیا: شاشم گرفته، بدو گمشو سرتو بزار تو سنگ دستشویی
سریع پاشدم و با کلی درد رفتم یهو نادیا اومد و نشست روی صورتم و شروع کرد با فشار زیاد شاشید روی صورتم و گفت دهنتو باز کن و توی دهنم میشاشیدن و دنیا هم از اون طرف شروع کرد توی چشام و صورتم شاشیدن و اون که تموم شد اومد روی دهنم و فکر کنم دو تایی یک 5 دقیقه ای شاشیدن و تموم شد، چشامو باز کردم دیدم ارباب دنیا بالای سرم وایسادن و ارباب نادیا نشستن روی توالت عمومی
دنیا: بلند شو کصمو تمیز کن، پاشدم و کصشونو خوردم و تمیز کردم و رفتن بیرون و بعد رفتم جلوی ارباب نادیا و کصشون رو شروع کردم به تمیز کردن و بعد لیسیدن، نیم ساعتی لیسیدم و سرمو هی به کصشون فشار میدادن تا اینکه یه جیغ کشیدن و ارضا شدن
نادیا: گمشو بیرووووون
سریع اومدم بیرون و دیدم ارباب دنیا نیستن، یهو از اتاق صدام زدن و رفتم توی اتاق و دیدم دراز کشیدن روی تخت
دنیا: چقدر طولش دادی توله سگ، میدونی از صبح نشاشیده بودم؟ بدو بیا منم ارضا کن
شروع کردم به لیسیدن ارباب دنیا، کصشون خیس خیس بود، فکر کنم برای اینکه دیرتر ارضا بشن یکبار خود ارضایی کرده بودن قبل از اومدن من، چون روی تختم چند تا دستمال کاغذی هم بود، خلاصه من همینطوری میلیسیدمشون و ایشونم دراز کشیده بودن، در حین لیسیدن صدای در اومد، جرات نداشتم لیسیدن رو قطع کنم
دنیا: ئه، اومدی
نادیا: یکم حالم روبراه شد اومدم، خوب میلیسه ها
دنیا: خوبم میده
نادیا یک دستی روی کونم کشید و چند تایی ضربه زد به کونم و بعد یک چیز سردی روی سوراخم حس کردم
دنیا موهامو گرف و سرمو برگردوند
دنیا: دوسش داری ؟
آب دهنمو به سختی قورت دادم، نادیا دیلدو بسته بود به خودش و روش کاندوم کشیده بود، چه دیلدوی بزرگی هم بود
نادیا: جواب خواهرمو نمیدی ؟
سروش: بله ارباب، عالیه، همیشه دوست داشتم یک خانم با دیلدو منو بکنن
دنیا: دوست داشتم نفر اول خودم تو رو میکردم، ولی خوب خواهرمم عین خودمه، شروع کن عشقم
نادیا سر دیلدو رو گذاشت لب کونم و آروم هلش داد تو
نادیا: تا وقتی خواهرم رو ارضا نکردی، میکنمت
یهو کل دیلدو رو کردن توی کونم، دیلدویی حدودا 18 سانتی، شاید با قطر 5 سانت
نفسم بالا نمیومدم، اما فقط داشتم میلیسیدم زودتر ارضا کنم ارباب دنیا رو و ارباب نادیا با تمام وجود تلمبه میزدن، تقریبا 40 دقیقه ای طول کشید تا ارباب دنیا ارضا شدن و ارباب نادیا 5 دقیقه بعدش کشیدن بیرون و بلافاصله با کمربند 10 - 15 ضربه ای روی کونم زدن، من دهنم پر از آب کص بود و صورتم پر از اشک و کونم پر از درد
ارباب نادیا و ارباب دنیا از اتاق رفتن بیرون و به من گفتن 5 دقیقه دیگه برو تو دستشویی خودتو تر و تمیز کن و مرتب بیا جلو پاهامون
رفتم پیششون
دنیا: خوب، تو کارایی که باهات میکنیم رو دوست داری ؟
سروش: بله ارباب
نادیا: از کارای امروز چیشو دوست نداشتی ؟
سروش: خوب بودن ارباب، دوست داشتم همشو
دنیا: اگر بخوایم فقط هر روز بکنیمت، بدون اینکه پاهامونو بلیسی، نظرت چیه ؟
سروش: راستش من بیشتر پاهاتون رو میخوام
نادیا: یعنی باقی کارا رو بخاطر رسیدن به پاهامون انجام دادی ؟
سروش: راستش بله
دنیا: خوب تو که اول به پاهامون رسیدی، پس چرا بعدش شاشمونو خوردی و کون دادی ؟
سروش: چون دفعه بعد هم بتونم پاهاتون رو بلیسم
نادیا: پس یعنی زوری شاش خوری کردی و …
سروش: راستش آره
نادیا: پس زوری عن خوری هم میکنی ؟
سروش: واقعا اینو نمیتونم، گفتم قبلا به …
دنیا: خفه شو؛ برده بودن واسه منو نادیا رو دوست داری ؟
سروش: خوبه ارباب
دنیا: این جواب نشد، دوست داری همیشه برده جفتمون باشی یا یکیمون ؟
سروش: راستش یکیتون
نادیا: اونوقت کدوممون ؟
سروش: ببخشید، ولی ارباب دنیا رو بیشتر دوست دارم، شما یکم خشن هستید
نادیا یهو پاشد و رفت سمت در
دنیا: سریع گمشو از دلش در بیار، وگرنه الان تو حیاط داد میکشه آبروتو میبره
با تمام سرعت چهار دست و پا دوییدم و قبل اینکه درو باز کنن جلوی در قرار گرفتم و افتادم روی پاهاشون
سروش: غلط کردم ارباب، منظورم این نبود شما بدید، تو رو خدا ببخشید، التماس می کنم، تو رو خدا
نادیا: چکار میکنی اگر ببخشمت ؟
سروش: نمیدونم ارباب، شما بگید چکاری مد نظرتونه
نادیا: خواهری چکارش کنم ؟
دنیا: ولش کن، بیا بریم، اینو فردا من با نازی کونشو پاره میکنم، بدو توله لباس بپوش بریم
سروش: چشم ارباب
نشستیم توی ماشین و تا وسطای راه هیچکی حرفی نمیزد
سروش: ارباب نادیا، ارباب دنیا ازم ناراحتید ؟
نادیا: من دیگه با تو کاری ندارم، با ارباب دنیا جونت باش، منم دیگه ارباب صدا نکن
دنیا: فردا میای خواهرم رو میزاری سر کارش، بعد میای سر اقبال 14 دنبالم، میریم خونه نازی، شاید تا شب اونجا باشی، اوکی ؟
سروش: بله ارباب، شما هم ازم ناراحتید ؟
دنیا: فقط خفه شو تا فردا ببینم چکارت کنم
اونشب بدون هیچ حرفی گذشت و رسوندمشون و فردا شد و بعد رسوندن ارباب نادیا برگشتم و ارباب رو طبق معمول همیشه با تشریفات سوارشون کردم
دنیا: تو فقط دوست داری با من باشی ؟
سروش: راستش آره ارباب
دنیا: اوکی، نادیا ازت ناراحته، اما در حد سرویس قبولت کرده، خودم واسش یک برده دیگه پیدا می کنم، امروزم میریم پیش نازی، به اصرار خودش، بیشتر دوست داشت بکنتت و پاهاشو بلیسی، آخه بهم گفت چند روزی هست حمام نرفته، هروقتم بیرون رفته بدون جوراب بوده پاهاش، کلی تلاش کرده خونشونو خالی کرده، اونجا یک سگ مطیع و رام و درست حسابی میشی تا بعدش تصمیم بگیرم راجع بهت
خلاصه رفتیم اونجا و یک خونه خیلی شیک رفتیم بالا و طبق دستور ارباب از آسانسور و من از پله، تونستم زودتر از ارباب برسم و جلوی آسانسور زانو زدم، همینکه درو باز کردن دست کشیدن روی سرم
دنیا: آفرین
همزمان نازی در رو باز کرد
سلام کردن و منم کنار ساق ارباب نازی رو بوسیدم و پاهای ارباب نازی توی کفش کالج بود، تازه الان اندامشون رو میدیدم، چه اندامی داشت، باربی
دنیا: نازی جون از کجا شروع کنیم؟
نازی: بشین یک شربت واست بیارم
دنیا: تو هم بیا بشین، این توله سگ میاره
ارباب دنیا یکی زد تو سرم
دنیا: سریع تو آشپزخونه لخت شو و شربت بیار واسمون
جفتی نسشتن و پاهاشونو دراز کردن روی میز
منم سریع رفتم و لخت شدم و از تو یخچال چیزی پیدا کردم و لیوان روی کابینت بود، شربت درست کردم و آوردم واسشون
نازی: مرسی آقا سگه، مشغول شو که پاهام خیلی کثیفن، زبونتو میخوان
کفشای نازی رو در آوردم، کف پاهاش سیاه بود، مشغول شدم به لیسیدن، هر پاش رو بیست دقیقه ای لیسیدم تا یکم تمیز شد و رفتم سراغ پاهای دنیا، جوراب پوشیده بود، در آوردم و پاهاش تمیز تمیز بود، بوی صابون میداد و بدون مزه بود، یکم مشغول شدم و نازی پاشد و رفت یک طناب آورد بست دور خایه هام، رفت عقب و همینطوری میکشید و منم کشیده میشدم به عقب اما باید پاهای ارباب دنیا رو میلسیدم، به شدت درد داشت، ول کرد و رفت یک طناب دیگه آورد و بست، ایندفعه کوتاه بود، یکم که کشید فهمیدم کشه، تا اومدم به خودم بیام، ولش کرد و کش خورد روی کون و رون و خایه هام، اشک تو چشام جمع شد
دنیا: بخدا گریه کنی، انقدر میزنمت که راه خونتونو گم کنی، دست از پا خوریت برندار
سروش: هاپ هاپ هاپ
نازی دوباره مشغول شد و چند باری همین کارو تکرار کرد، واقعا درد داشت
دنیا: بیا سرتو بزار روی مبل
اینکارو کردم و ارباب دنیا شلوارشون رو در آوردن و شرتشونو درآوردن و با کون نشستن روی صورتم، ارباب نازی هم با دست داشتن با کیرم بازی می کردن، کیرم که بزرگ شد، حس کردم که دارن چیزی میکنن توی سوراخ سر کیرم، خیلی درد داشت، کردن داخل و عقب جلو کردن و دیگه عادت کردم بهش، بعد صدای فندک اومد
نازی: دنیا جون آزادم دیگه ؟
دنیا: آزااااااد
یهو روی پوست شکمم سوخت، بعد سر سینه هام گیره زدن و بعد دوباره کیرو خایه م رو گرفتن و سرش همینطوری میسوخت، داشتن روی کیر و خایه م و شکمم و رون هام شمع آب میکردن، خیلی میسوخت، بعد من همینطور که زیر کون ارباب دنیا بودم شروع کردن با کمربند میزدن روی شکمم
دنیا: نازی جون کصتو نمیدی بهش بخوره ؟ حرفه ایه ها
نازی: خیلی دوست داشتم عشقم، ولی پریود شدم، باشه طلبش
بعد دو تایی خندیدن
نازی: فعلا میخوام بکنمش
ارباب دنیا از روی صورتم بلند شدن و گفتن برگردم چهار دست و پا بشم و مشغول کص خوریشون بشم
در همین حین که بودم ارباب نازی اومدن پشتم و دیلدو بسته بودن و شروع کردن به گاییدنم، یک ربعی گاییدنم تا ارباب دنیا ارضا شدن، در همین حین با دست میزدن به لمبرهای کونم و بعد از گاییدنم با انگشت باز دوباره میکردن منو
نازی: سیر نشدی از کص دنیا جونم ؟ (خندیدن) البته این کص خوشگل سیری نداره، منم دوست دارم بخورمش
دنیا: نازییییی
نازی: جدی میگم، بیا رو دهنم
پاشونو دراز کردن و یک کاندوم انداختن جلوک
نازی: توله سگ بکش روش و خودت با کون بشین روی پام
دنیا هم نامردی نکرد و پاشد رفت روی دهن نازی، صدای ملچ و ملوچ راه افتاده بود و من سعی میکرد پای ارباب نازی رو توی کونم جا بدم که نمیشد، آخر در همین حین ارباب نازی با اون پاش زد زیر دستم، دستم در رفت با کون یهو رفتم روی پاشون یکم از پاشون جا شد توی کونم
سروش: آی
دنیا: جووووون
نازی: بالا پایین شو قشنگ جا باز کنی سگ
یکم به همین منوال گذشت و ارباب نازی لیسیدن رو ول کرد و ارباب دنیا اومد بالای سرم، یکم زد توی گوشم و توف کرد توی دهنم
دنیا: شانس آوردی نازی پریوده زیاد حوصله نداره، گمشو لباس بپوش بریم
نازی: دنیا جون خودت بیا پیشم، خوشمزه ای ها
دنیا: خودت میدونی لز زیاد دوست ندارم، اگر برده میشی میام (خندید)
نازی: جلو سگت نگو پر رو میشه (یک چشمک زد و آروم گفت)، حالا شاید شدم
منم سریع لباس پوشیدم و رفتیم.
نوشته: سروش برده
پسر تو چقدر کثیف و گهی کیر تو کون اون دنیا و هر چه ک هست
حالم بهم خورد عهههههههههههههه
ی کم ادم باش ی کم فقط
کسکش من بودم میگرفتم مث سگ بشون می دم گوشیاشونم میشکوندم کسمشنگ
حال بهم زنه، اااه ه ه