مرد مست (۲ و پایانی)

1401/02/23

...قسمت قبل

-آرزو چندین بار خواستم بت بگم فکر نکن فقط زنه که محبت میخاد این یه نیاز همگانیه .میدونی ۲ماه میشه که بم نگفتی دوستت دارم .میدونی چقدر وقته منتظر این جمله بودم
ناخودآگاه اهی کشیدم وقتی یادم میومد چقدر به علی محبت میکردم .مثل پاندول ساعت از گردنش آویزون میشدم وگوشش رو پر از دوستت دارم وعاشقتم ،میکردم .انقدر مطمینش کردم که فکر کرد هر کاری کنه ،انقدر عاشقم که باز میمونم .شاید سیرش کردم .شاید نباید انقدر همه جوره در خدمتش بودم .اون که خداست ،همیشه بنده هاش رو تو حالت خوف ورجا نگه میداره .تو هیچ وقت نمیفهمی مقبولی یانه .اعمال خوبت پذیرفته است یا نه .حس خدا بهت چیه …بعد چرا من اومدم انقدر یه مرد رو لبریز کردم از حس خواسته شدن ،نیاز داشته شدن ،دوست داشته شدن .من بی تجربه بودم .کاش منم دوست پسر داشتم .کاش بلد بودم با مردها باید چطوری بود .کاش یکی یادم داده بود .یاد روز محضر افتادم که با گریه بم گف : آرزو من حتی ۱لحظه فکر نمیکردم انقدر راحت دست از من بکشی .فکر کردم انقدر دوستم داری وانقدر تو دلتم که هیچی نمیتونه تو رو از من بگیره .هنوزم باورم نمیشه انقدر راحت من رو گذاشتی کنار
اشکی که داشت میچکید رو پاک کردم .
-احمد منتظر بودن خوبه .بجاش وقتی بهت بگم بدلت میچسبه .تکراری که یه حرفی رو بزنی بی ارزش میشه
-دوباره یاد اون افتادی ؟ تو کی میخای فراموشش کنی ؟ چرا انقدر خودت ومن رو عذاب میدی
-نه احمد .
در حالیکه سعی داشتم مانع از ریختن اشکام بشم گفتم بیا بریم تو .سردم شده
محکم بغلم کرد سرم رو بیشتر به سینه های پهنش فشار داد .دستش موهام رو نوازش کرد .پیشونیم رو بوسید .آرزو بگو چته .به چی فکر میکنی ؟
دیگه توانایی نگه داشتن بغضم رو نداشتم درحالیکه گریه میکردم گفتم : بگم دوباره ریده میشه تو اعصابت وخندیدم .چه حال خوبیه خنده وگریه .یه حس دیوونگی وبی خیالی محض .
-آخه صبح داری توهین میکنی .دوتاجمله گفتی هر دوش رومخم بود .لااقل بافاصله بگو .یکم توضیح وتفضیلش بده .
دستش زیر بغلم رفت وکامل برم گردوند سمت خودش .لبام رو تو لباش گرفت ومکید .زبونش رو تو دهنم فرو کرد .به چشماش نگاه کردم که خمار از شهوت وخواستن بود .بهم چشمک زد وزبون زدن لبم رو ادامه داد .دستش رو لختی سینه هام درحال حرکت بود .نوک سینه ام رو پیداکرد وفشار داد .دست دیگش رونم رو نوازش میکرد .پام رو روی پله پایین تر گذاشتم تا دستش سر بخوره سمت کسم.انگشتش وسط کسم رو فشار میداد ودنبال راهی برای دخول بود .شصتش که روی چوچولم اومد ،نفسام تندتر شد وخیس شدن کسم رو حس کردم .نوک سینه هام رو میچلوندو من خودم رو بیشتر به آغوش مردونه اش فشار میدادم .دستام رو دوگردنش حلقه کردم .تو ذهنم اومد که همکارم میگف : مرد بامرد فرقی نداره حتی سایز کیرشم مهم نیس ،مهم اینه بتونه به اوج برسونتت .باش خوش باشی ودرکت کنه .زن باید ازمردش سر باشه .من وعلی به هم میومدیم .نه من سربودم نه علی .پس چرا خودش رو بالاتر از میدونس ؟ یعنی من باعثش شدم ؟
به احمد نگاه کردم بااینکه زیباییهای علی رو نداشت ولی برام خیلی عزیزتر از علی بود .یعنی میشد باهم مقایسشون کرد؟ شاید اگر با احمد هم همون مراحل زندگی رو پشت سر بزارم ،شاید باهم بریم زیر یه سقف ،از احمد متنفرتر بشم .من از ظاهر مرد فقط یه قد بلند وبالاتنه مردونه میخاستم .پس چرا علی رو انتخاب کردم .من که به کمتر قانع بودم چرا لقمه بزرگتر برداشتم و۳سال با غرورش ،خودشیفتگیش ،حس برتر بودنش و… کنار اومدم.چرا زودتر نفهمیدم که اینا برای یه زندگی لازم نیس نه تنها لازم نیس کافی هم نیس
احمد دستم رو گرفت وتو شلوارکش فروکرد تو گوشم گف : اینجا باش .دستم رو پشت سرش بردم وبیشتر به خودم فشار دادم .لبهاش رو بوسیدم وسعی کردم از این فکرای ببخود بیرون بیام .با یه حرکت از جابلندم کرد ووسط پاهاش نشوند .سرش رو وایین آورد وتو گردنم فرو کرد .دستاش از زیرلباسم ،اومد روی کسم .دوانگشتی تو کسم تلمبه میزد ودست دیگش چوچولم رو فشار میداد .به نفس نفس افتادم .لباش رو تو لبام گرفتم وباشهوت مکیدمشون .چشماش بسته شده بود .وبلند نفس میکشید .دستم رو دور کیرش حلقه کردم وفشار دادم که نفساش بلندتر شد .نوک کیرش رو فشاردادم واونم نوک چوچولم رو .
-احمد بریم اتاق
احمد به سمت رودخونه نگاه کرد واطراف رو یه وارسی کرد وگف چرا اتاق
بلندم کرد وبه سمت دیوار سنگی هلم داد دستام رو تو دستاش گرف وهمزمان شلوارکش رو پایین کشید .عاشق سکس ایستاده بودم .پیرهنم رو زدم بالا وکیر احمد وسط کسم قرار گرفت .احمد پایینتر اومد تا کیرش ،سوراخ کسم رو پیدا کنه .اون فشار دادنهای کیرش روی جاهایی غیر ار سوراخ کسم،شهوتی ترم میکرد .ناله میکردم وکمرش وچنگ میزدم .بی رحمانه تا آخر کیرش رو فرو کرو ومن از لذت ودرد ناله میکردم .انگار فهمیده بود دوست دارم دوباره کیرش رو به چوچولم فشار میداد وداخل نمیکرد .الان سرش نزدیک نوک سینه هتم بود .سریع بیرونشون آوردم وباحرکت دستم نوکش رو تو دهنش جا دادم .مکیدن صدادارش ،ناله هتم رو بیشتر وبلندتر کرد .خروج آب ازکسم وخیس شدن رونهام رو حس میکردم .احمد کیرش رو افقی تا نزدیک کونم حرکت داد ومن دوباره ضجه زدم .احمد احمدم
سرش رو بالا آورد و چشمام تو چشماش گره خورد .دوباره بم چشمک زد .عاشق این ارتباط گرفتناش بودم .چشمکاش ،لبخنداش ،اخم کردناش و…
سرکیرش رو دوباره فرو کرد وبخاطر درد ،پاهام از هم باز شد .شروع به تلمبه زدن کرد ودستاش سینه هتم رو چنگ کرد وفشار داد .انگار بدنم منتظر این فشار بود که زیر پاهام خالی شد وکسم تنگ تر شد و زانوهام خم ومنقبض شد .احمد به دیوار فشارم میداد وگف نکن آرزو
همیشه میگفت وهمیشه من نمیتونستم خودم رو کنترل کنم .فشار کسم ،ارضاش میکرد وخوشش نمیومد میگف دوست داره وقتی ارضا میشم ،فقط حواسش بمن باشه واز دیدنم لذت ببره ولی آبش میومد وچشماش خودبخود بسته میشد .پاهام میلرزید وبه زور ایستاده بودم .نبض زدن کیر احمد وپاشیده شدن آبش تو کسم ،لذتم رو تکمیل کرد .باشدت وسرعت تلمبه میزد وصدای شلپ شلپ کیرش تو کسم ،بیشتر از صدای رودخونه کنارمون بود .
لبام رو باسرعت قاپید وبعد ۳یا ۴تلمبه دیگه ،دستی رو کونم کشید وگف آرزو عاشقتم .همونی که میخام .همونی که تو رویاهام فکرش رو میکردم .آروم ودر اختیار زیبا وخواستنی محجوب وسکسی
داشت ضد ونقیض میگف نمیتونسم بایستم .احمد بریم تو .من سردمه
بش اویزون شدم وخودم رو کشیدم بالا وبوسیدمش .دستاش دور کونم حلقه زد واونم بوسیدم محکم ومردونه .
-بریم تو تخت زیر پتو .با عشوه ادامه دادم خوابم میاد خستم
احمد در حالیکه من رو بزمین میزاشت ،به سمت ساختمون راه افتاد .لباسم از منی احمد خیس شده بود .دیشب اصلا یادم نبود ممکنه لباسم کثیف شه وفقط یه لباس سکسی دیگه هم اورده بودم .نمیخاستم بپوشمش که احمد بعد از مستی تحریک شه ولی مجبور بودم.
احمد زنگ زد مستخدم ویلاو ۶دست جوجه از بهترین رستوران سفارش داد .الکی به مستخدم میگف مهموندار شدم تا قبول کنه وبگیره
با اینکه خسته بودم ولی دوس داشتم دوش بگیرم .صدای آبی که استخر رو داشت تا حد پرشدن ،میبرد به فکرم انداخت که خوبه بعد از شستن تنم هم یه شنایی کنم وهم مطمین شم همه آب احمد از کسم اومده بیرون.هیچ وقت این وسواس منی ،من رو ترک نکرد .
احمد زیر لب میخوند وبطریهای مشروب ولیوان وقاشق و…رو روی میز میچید .اول اومدم میخی بپرم تو استخر که ترسیدم .باخودم گفتم آرزو اگه سرت جایی خورد بعد میگند اینجا چکار میکردی ؟ ژست گرفتم که شیرجه بزنم تو استخر باز ترسیدم وصاف شدم که صدای خنده احمد بلند شد
-بپر دیگه میام هلت میدما
ترسیدم وسریع از پله رفتم تو استخر
-پس انقدر ژست گرفتنت چی بود تو که از پله میری ؟
-ترسیدم احمد انقدر مسخره نکن دیگه
باخنده گف خیلی باحالی همچین ژست گرفتی گفتم حالا میپری تو آب وکل میز ومن رو خیس میکنی بعد مظلوم وار میری واز پله میری تو استخر
آب سرد بود ولی دوست داشتم تو استخر هی قورباغه زدم تا مطمین شم هر چی اب تو کسمه ،اومده بیرون .چرا من اینجوری بودم ؟ چقدر بد دل بودم .شاید همین کارام علی رو از من جداکرد .اگه تونسته بودم از کون هم بهش بدم یعنی نمیرف دنبال یکی دیگه ؟ یعنی الان باهم بودیم ؟؟
بعد از طلاق داشتم تا حد روانی شدن پیش میرفتم .تو کار ،جلوی تلویزیون ،حتی تو سکس ؛ به ذهنم میومد یعنی اگه اینکار رو کرده بودم الان زندگیم فرق داشت؟ چقدر سخته بخای تو رابطه ۲نفره یکی رو متهم کنی ،زدترش اینه بخای فکر کنی تقصیر خودت هم کم نبوده …
یه شورت توری مشکی پاچه دار با یه نیم تنه سرش ،تنها لباس باقیمونده تو کیفم بود .تضاد مشکی روتن سفیدم ،خواستنی ترم میکرد .آرایشم در حال اتمام بود که صدای احمد بلند شد یالا یخ کرد بیا دیگه
داشت مشروب میخورد که چشماش رو تنم میخ شد .با اینکه۴ ماهی میشد باهم بودیم ولی هنوز ازش خجالت میکشیدم .شاید نگاهش خیلی نافذ بود یا شاید چون رابطه ما خاص بود .باش راحت نبودم اونقدر که بعد از ۴ماه باعلی راحت بودم .کفشای پاشنه بلند ،راه رفتن رو سخت میکرد .تا رسیدن به میز ،چشم ازم برنداشت .
از ویسکی وشراب وعرق سر در نمیوردم .احمد تو لیوانش از هربطری نصف نصف میریخت وبعد از بو کردن سرمیکشید .انقدر درصد الکلش بالا بود که بوش رو میفهمیدم .
شروع به خوردن کردیم .اولین لقمه رو احمد بم داد
-ببین دوس داری
ومن دوباره بیاد اینکه چقدر باعلی بحث کردم که چرا سرسفره بمن تعارف نمیکنه برام غذا نمیکشه واون میگف مگه بچه کوچولویی .وقتی میگفتم ببین این یه احترامه .ببین داداشت هم برا زنش میکشه واون برای ختم همه این حرفها با وقاحت تمام میگف من همینم خیلی ناراحتی برو
واین برو وبرو انقدر تو ذهن من حک شد که یه وقتی فهمیدم واقعا باید برم .باید زودتر هم میرفتم .موندنم اشتباه بود از همون اول
علی تو یه خونواده سرد وبی محبت بزرگ شده بود .یه مامان عصبی ویه پدر پرخاشگر ،از علی یه موجود بی روح وخودخواه ساخته بود .پس چرا داداشش مثل خودش نبود ؟ نکنه من بلد نبودم ولی غزل بلد بود چطور باید یه مرد رو وادار به کارهایی بکنه که میخاد .شایدم داداشش چون ازدرس وپول وکار کم داشت ،خودش کنار میومد .چیزایی که علی به سرعت به دست آورده بود قبل از اینکه ظرفیتش رو داشته باشه
وای که این سوالها داشت من رو تا حد جنون میبرد .اینکه احمد میفهمید حواسم نیس ،بیشتر اذیتم میکرد .
احمد سالاد رو باز کرد وپرسید سس بریزم ؟ چشماش داشت به قرمزی میزد .شایدم فکر من بود که مردای مست چشمای قرمز دارن .بیشتر نگاش کردم وباز بم چشمک زد .براش بوس فرستادم وقلب گرفتم .
-آرزو وقتی پیش منی ،فقط پیش من باش .میدونی چرا انقدر عصبی میشم ؟ هان
با تکون دادن سر بش فهموندم که نه
لیوان مشروبش رو تا ته سر کشید وگف چون الهه هم اکثر وقتا پیش من نبود .بم نگاه میکرد ولی جای دیگه بود .تو من رو یاد اون میندازی .از زندگیم گذاشتمش کنار ،انداختمش دور ولی وقتی تو فکر میری ناخوداگاه اون رو یادم میاری نکن با من آرزو
-احمدرضا .تو فکر کارم ،ادامه تحصیلم حتی اینکه شب چی بپزم که زود اماده بشه ومامانجون دوس داشته باشه جون احمد به اون چیزایی که تو فکر میکنی ،فکر نمیکنم
-شب عروسی که لختش کردم ،فهمیدم دوسش ندارم .دستا وصورتش رو نمیدونم چجوری سفید کرده بود ولی بدنش تیره بود .نوک پستوناش وکسش قهوه ای بود ،دلم رو هم زد .باسنی که فکر میکردم گوشتیه وبزرگه ،اکثرش اسفنج بود .چی بود این فیلم ترکیه ایه؟ زنای سلطان .هان خرم رو دیده بودی بعدا فهمیدم اینا کرستای خرم سلطانیه .نصف زیرش کامل اسفنج وابره
نگاهش کردم یعنی زنش رو دوست نداشته چون خودش رو قالب این کرده بعد طلاقش داده
احمد در حالیکه با دست جوجه میخورد ادامه داد : شب عروسی دستش نزدم تو ذهنم فقط حساب میکردم نصف قباله اش چقدر میشه .خونه ام رو کوچیک میکنم ماشینمم میدم وراحت میشم . امان از طمع ارزو امان امان از اجبار بقیه .امان از وقتی که افسارت رو بدی دست بقیه .با حسرت اهی کشید وگف صبح زنگ زدم مامانم که بیا بمن قرض بده من این دختر رو نمیخام چیزی نبوده که نشونم داده .مخصوصا تو دوران نامزدی نمیذاشت بش دست بزنم وادای زنای محجوب رو در میورد ،که نفهمم .حس یه آدم فریب خورده رو داشتم .بش نگاه میکردم دلم رو نمیبرد.دوسش نداشتم
صبح مامانم اومد ومنو کشوند تو لابی وشروع به شماتت که فکر کردی زنا باهم فرق دارن .باید قبلش فکراتو میکردی .تو که برات مهم بود بمن میگفتی تا من یه فکری میکردم .من میدونم تو فکرت هنوز دنبال شیداست
چشمام ناخودآگاه گرد شدند واحمد با گریه ادامه داد وای شیدا شیدا شیدا
دوباره لیوانش رو پر کرد ومن از تعجب زیاد نمیتونسم غذا بخورم .من رو شیدا کردی شیدا ودوباره به هق هق افتاد
سعی کردم سالاد بخورم تا اون هم ادامه بده .پس آدم دوباره هم عاشق میشه چقدر من ساده بودم که فکر میکردم احمد عاشق منه .عشقش شیدا بوده این زنجیره داشت تو ذهن من ادامه پیدا میکرد که با صدای بلند احمد قطع شد
۱ماه گذشت به زور واصرار خونواده ها مجبور شدم باش بخابم بعد از ۱ماه دوباره رفتم پیش مامانم .مامان بخدا هیکل وبدنش دیگه برام مهم نیس .خودش رو دوس ندارم از کاراش بدم میاد .از کثیفی خونش از غذا نپختنش از همش با گوشی بازی کردنش از همش خونه بابا رفتنش
دستش رو روی بینیش گذاشت وگف ساکت .دختر مردمه بار اولشه خوب بلد نیس باید بش بگی باید کمکش کنی باید با هم این زندگی رو بسازید اون هم حتما از بعضی چیزای تو بدش میاد باید بگه طلاق ؟ احمدرضا بار اخرت باشه که هی طلاق طلاق میکنی مردم ابرو دارن مسخره ما نیستند که
درحالیکه با ولع وسرعت زیاد شروع به خوردن برنج کرد با دهن پر ادامه داد ۱سال گذشت آرزو .تو این ۱سال مامانامون برامون غذا پختند کلفت گرفتند خونه رو تمیز کردن باباش کمتر راهش داد ولی هیچی عوض نشد .آرزو دوست نداشتن من بیشتر شد که کمتر نشد ،تازه فهمیدم اونا همش بهانه بود من خودش رو نمیخاستم نه که بفکر شیدا باشما .نه .دیگه ازش متنفر بودم تمام بدبختیام رو به چشم اون میدیدم .اون اگه من رو ول نکرده بود شاید من انقدر باسرعت برای فراموش کردنش ،به یه آغوش دیگه پناه نمیبردم .شاید با اولین غمزه خام نمیشدم .شاید انقدر برام مهم نبود که دوست داشته بشم که بخام بخاطرش انقدر هول شم که برینم بخودم
خندم رو قورت دادم .حالا که بعد اینهمه وقت دهن احمد به زندگی قبلیش باز شده بود .سر تا پا گوش شده بودم تا حتی یه واوش رو جا نندازم
مامانم نقشه کشید ومن رو فرستاد دنبال شیدا تا ببینم چه آشغالی شده وبقول خودش بچسبم به زندگیم والهه .رفتم تهران پیداش کردم در حالیکه شراب میخورد گف جنده ای شده بود واسه خودش شایدم بود، من نفهمیده بودم .
خیالم از بابت شیدا راحت شد .احمد تو سکوت وبا ولع بخ خوردن ادامه داد .دوست داشتم حرفی بزنم وارومش کنم ولی جو سنگین بود انگار ساکت بودنم بهتر بود .
غذامون دیگه تموم شده بود که احمد بطری دیگه رو باز کرد .دستش رو گرفتم بسه دیگه احمد .چشمات قرمز شدن
قرمز تر از رژ لبت یا اون کس صورتی رنگت
دستش رو رها کردم اومدن خون تو صورتم رو حس میکردم .احمد نوشید وباز ادامه داد : ما زیر یه سقف بودیم ولی از هم جدا بودیم ۲تا تلویزیون داشتیم من تو اتاق بودم اون تو هال دیگه اخریا شبا هم پیش هم نبودیم .۱روز در میون مشاوره بودیم کلی بمن یاد میداد چکار کنم چکار نکنم چی بگم چی نگم قهقهه ای زد وگف کی بکنم کی نکنم چجوری بکنم
ومن دوباره ذهنم رفت که کاش ما هم مشاوره میشدیم کاش انقدر مقاومت نمیکردم برای نرفتن .ببین آرزو بیشتر مهارت احمد شاید مال حرفای مشاوره .یعنی اگه علی هم میومد مشاوره عوض میشد یا انقدر غد وخودخواه بود که فایده نداشت …
حواسم رو به حرفای احمد دادم که میگف کار به جایی رسید که خونه رو گذاشتم برافروش .بهش گفتم نمیخامش .گفتم قبالت رو بگیر من به خیر وتو بسلامت .زندگی ودوس داشتن زوری نمیشه با سفارش این و اون نمیشه .من حس خوبی بت ندارم .دوباره آه کشید وگف کاش قبول کرده بود کاش رفته بود .کاش به زور طلاقش داده بودم .میدونی ارزو من دلرحم بودم .من از بچگی کوتاه میومدم .کاش همونجا قطعش کرده بودم انقدر له نمیشدم انقدر خورد نمیشدم کار به جایی نمیرسید که بخاد فرار کنه غیابی طلاقش بدم باورت میشه حاضربودم قبالش رو بدم ولی اینجوری طلاقش ندم غیرتم پامال نشه غرورم خورد نشه .از مردیم هیچی نمونه
دیگه به هق هق افتاد .مشت رو میز میکوبید که لیوانها میلرزید .از جا بلند شدم تو بغلش برای خودم جا باز کردم .بوی الکل دهنش ،حالم رو بهم میزد ولی بوسیدمش .دست تو موهاش کردم وبینیم رو به بینیش مالیدم .۲تا دکمه پیرهنش رو باز کردم وموهای مشکی رو سینش رو به بازی گرفتم .چشمم به نوک صورتی سینه اش افتاد وناخودآگاه از رو پاش پایین اومدم ونوک سینش رو تو دهنم بردم .سینه پهن ومردونش اندازه دستای من بود ومن با شدت شروع بمالیدن یکی ومکیدن دیگریش کردم .سکس نمیخاستم .حرفای احمد انقدر ذهنم رو مشغول کرده بود که حتی به سکس فکر نکنم ولی دوس داشتم از این حال وهوا دربیاد .احمد نصفه لیوان مشروبش رو سر کشید وبوی الکل بیشتر اذیتم کرد .وقتی دست دیگم به سمت کیرش رفت ودیدم اصلا بزرگ نشده ،ناامید اومدم دستم رو بردارم که احمد دستم رو گرفت وروی کیرش گذاشت .مشت کردن دستم دور کیرش ،باعث برداشته شدن دستش ،نشد ودستم رو به کیرش فشار میداد .دست دیگش که رو شونه ام بود رو زیر چونه ام آورد وصورتم رو ببالا کشید ولبام رو مکید .بوی الکل داشت دیوونه ام میکرد .بدم میومد ولی مجبور به تحمل بودم .زبونش رو روی لبام کشید وبوی الکل دیگه داشت حالم رو بد میکرد .امان از این بددلی من
تصمیم گرفتم ببهانه خوردن کیرش ،خودم رو از این بو ومزه خلاص کنم .با دستام پاهاش رو از هم باز کردم .شلوارکش رو در اوردم وپایین پاش نشستم .سنگ فرش زمین سر زانوم رو سابید وسوزشش رو حس کردم ولی بی توجه به اون ،کیر احمد رو به دهنم بردم ومکیدم .همیشه حتی با گذاشتن دستم ،روی کیرش ،کیرش تکون میخورد وبلند میشد ولی اینبار حتی با مکیدن هم تکون نمیخورد .دستم رو زیر تخماش بردم وبه کیرش فشار دادم که آه احمد بلند شد .خوشحال از یه عکس العمل از احمد ،سرعت مکیدنم رو بیشتر کردم ولپام رو به داخل دهنم فرو بردم تا کیر احمد رو بیشتر درگیر کنم وباز آه احمد .دستش تو موهام رفت وکیرش رو بیشتر تو دهنم فرو کرد .کیرش رو در اوردم واز زیر تخماش شروع به لیس زدن کیرش کردم وتا نوکش ادامه دادم .دوباره سر کیرش رو تو دهنم فرو کردم با حرکت دستم ،سرم رو هم تکون دادم تا کیرش راحت تر وارد وخارج از دهنم بشه .تف بیشتری به کیرش مالیدم تا مزه کیرش اذیتم نکنه .بوی منی تو دماغم میپیچید ونمیدونسم از الکل فراری ترم یا منی مرد
کیرش در حال بزرگ شدن بود ومن خوشحال از اینکه تونسم به هدفم برسم دودستی به مالیدن کیرش ادامه دادم .آب دهنم رو جمع کردم ومثل فیلم سوپرا تف کردم روی کله کیرش .یکم مزه دهنم عوض شد وبا نفس کشیدن ممتد ،حس بهتری پیدا کردم .دوباره کیرش رو تو دهنم فرو کردم ودوباره فشار دست احمد به سرم .کیرش شل تر از دفعه های قبل بود ومن با مکش بیشتر سعی داشتم سفت ترش کنم .چرا من قبول نمیکردم ،خیلی چیزا دست من نیس .ربطی بمن نداره .با تلاش من درست نمیشه .آهها وقربون صدقه های احمد ،حشریم میکرد والان کسم خیس بود .دستم رو به وسط شیار کسم رسوندم ودو انگشتی وبعد سه انگشتی ،شروع به حرکتش تو کسم کردم .دوباره مثل پورنها تف انداختم سر کیر علی ،تا بتونم مزه کیرش رو تحمل کنم .دستای احمد اومد روی کونم وفشارش داد .این کون مال کیه ؟ ومن در حالیکه بخوردن ومکیدن کیرش ادامه میدادم باز پرسید میگم این کون مال کیه
-مال منه
قهقهه احمد ،من رو بخودم اورد
-باید بگی مال تویه وچند تا اسپنک رو کون قمبل شدم زد وبخندیدن در حالیکه ادام رو در میورد ومیگف مال منه، ادامه داد
-نخیرم مال خودمه درست گفتم .بهش نگاه کردم وبا تو هم کشیدن ابروهام وبا عشوه گفتم ،بگم مال تویه که ترتیبش رو بدی مال خود خودمه
-عجب پدر سوخته ای هسی تو
با شنیدم اسم پدرم یکم تکون خوردم ولی بحساب شوخی گذاشتم پاشدم شورتم رو از پا در آوردم پاهای احمد رو بهم چسبوندم و روی پاش طوری نشستم که کیرش درست ،وسط کسم بود .
دستام رو به پشت کمرش بردم ولباش رو ببازی گرفتم .بوی الکل من رو به سمت صورتش برد وپوستم رو روی ریشاش کشیدم ولپش رو بوسیدم .دستای احمد ،لپای کونم رو چنگ گرفت وضربه زد ومن آه کشیدم .خودم رو بیشتر بش چسبوندم وخیسی کسم ،تو حرکت بالا بپایین صدای جالب وشهوت برانگیزی ایجاد میکرد .به چشماش نگاه کردم وبش چشمک زدم ودوباره از نوک کیرش ،کسم رو به سمت پایین حرکت دادم .نفسام بلند شده بود وتو فکر دخول بودم .ولی لذت درمالی اگه بیشتر از دخول نباشه کمترم نیس .مخصوصا دوباره نوک چوچولم رو به سر کیر احمد فشار دادم وناله کردم مکش عجیبی تو کسم پیدا شده بود وانگار داشت کیر احمد رو میبلعید .نمیدونم بخاطر پوزیشن بودیا بخاطر خیس شدن زیادش .دیگه نمیتونسم بیشتر از این تحمل کنم .دستام رو دور گردنش حلقه کردم وخودم رو کشیدم بالا وسوراخ کسم رو کامل سر کیرش فشار دادم وتا ته کیرش رو تو کسم فرو کردم .احمد نفسش رو بیرون داد و با یه کرختی وسستی خاصی گف خیلی جنده ای آرزو .وبا بستن چشماش ادامه داد یه جنده عالی
همزمان با بیرون پاشیدن آبش تو کسم ،اشکای منم از چشمام ریخت .باورم نمیشد با اینکه بش گفته بودم بم فحش ناموسی نده باز این حرف رو بم زده بود .از روش بلند شدم وگریه کنان به سمت ساختمون دویدم .
-کجا میری ارزو .با توام ارزو
ولی من جنده میشنیدم .یه کفشام تو سکس دراومده بود وراه رفتن با یه کفش عذاب اور بود .اون لنگه کفشم رو در اوردم وبه احمد پرت کردم .
تو راه رسیدن به ساختمون یاد دیالوگهایی میفتادم که پایین یه داستانها تو شهوانی یه آقایی پرسیده بود خدایی وقتی تو سکس بتون میگن جنده بدتون نمیاد و ملت همیشه در صحنه جواب داده بودن جنده فحش نیس جنده یعنی زنی که بتونه عالی سکس کنه یعنی زن شهوتی یعنی …
وقتی به ساختمان رسیدم زیر لب زمزمه کردم جنده یعنی فقط جنده وتو هم جنده ای نبودی الان باید سر کارت باشی شایدم زن علی ارزو طلاق گرفتی که جنده شی که بت بگند جنده وباز گریه کردم .پیرهن شسته ام رو که از ترس مامان بزرگ که از بوش چیزی نفهمه ،از خشک کن حمام برداشتم .لوازم ارایشیم رو جمع کردم پفک وخوراکیها رو جمع کردم ودرحالیکه سعی میکردم دقیق شم که چیزی جا نزارم مدام جمله احمد تو گوشم میپیچید خیلی جنده ای آرزو یه جنده عالی یه جننننده یه جننننده
لباسام رو که پوشیدم احمد رو روبه روم دیدم .با موهایی پریشون درحالیکه لنگه کفش جا مونده من وشورتم رو بطرفم میگرف ،گف آرزو منظورم این نبود که تو فکر میکنی .کنارش زدم وبه سمت حیاط رفتم تا ظرفها رو از میز جمع کنم که ادامه داد : ارزو من وقتی مستم شق نمیکنم وقتی دیدم آبمم اومد بخاطر تحسین از تو
بدون اینکه منتظر بقیه حرفش بمونم به سمت میز رفتم وظروف رو جمع کردم بطریهای خارجی مشروب رو به سمت رودخونه بردم وبااینکه همیشه به ملت بی فرهنگی که طبیعت رو کثیف میکنند ،فحش میدادم .تو اون لحظه خودم بطریها رو تو رودخونه پرت کردم .انگار اینها باعث جنده بودن من بودن وباز صدای احمد تو گوشم میپیچید …
ظرفها رو به آشپزخونه بردم ومشغول شستن شدم یاد ۱سال ونیم پیش افتادم که همین جا دست تنها مشغول شستن ظرفها بودم . همه اون بی احترامیها ،بی حرمتیها ،سگش شرف داشت به اینطور له شدنا چی میاند تو این داستانا میگند جنده یه جنده عالی وباز با یاداوریش به گریه افتادم .
دستام رو با شلوارم خشکوندم و از اینکه احمد دید این حرکتم رو ،سرم رو پایین انداختم .بعد بخودم نهیب زدم این بت میگه جنده .بعد تو نگران اینی که دستت رو با حوله خشک نکردی ؟!
دیگه نمیتونسم تو چشاش نگاه کنم .در حالیکه پاکت سطل اشغال رو گره میزدم آروم گفتم بریم؟
احمد گف آرزو مگه نگفتی تا عصر میمونیم .بیا بریم یکم باهم استراحت کنیم بزار من دوش بگیرم اینطوری که نمیتونیم بریم
بااینکه هنوز داشت ادامه میداد گفتم فقط میخام برم خونه
-آرزو من معذرت میخام من مست بودم
به سمت کیفم رفتم وسیگارم رو روشن کردم .اومد سمتم تا بغلم کنه ،هولش دادم ورفتم اتاق که ساک ورزشی وکیفم رو بردارم .با گفتن منتظرتم از در اومدم بیرون
به ویلا نگاه کردم اینجا انگار نفرین شده بود برای من .هیچ وقت اینجا بم خوش نگذشت .یاد خونه قدیمی عموم بخیر چقدر بچه بودم بم خوش میگذشت .باید بچه باشی وهیچی نفهمی تا بت خوش بگذره .بزرگ بشی دردای سختی رو باید تحمل کنی
احمد دوباره شروع کرد : ارزو هوا گرمه بزار با هم صحبت کنیم به سمت در رفتم و بادیدن مستخدم ویلا جا خوردم .داشت ماشین احمد رو پاک میکرد بم نگاه کرد .نگاهی از جنس شاگرد کله پز .احمد از حیاط ویلا ریموت رو زد .حتما در حال بازرسی حیات وچک کردن این بود که چیزی جا نگذاشته باشیم .پشت فرمون نشستم .مستخدم در حال پاک کردن شیشه جلو ماشین بود وبا بمن نگاه کرد بخودم به لباسام .نگاهش یه چیز بیشتری از نگاه شاگرد کله پزی داشت .ترحم
حتما چون لباسام اداری بود با خودش میگف این دختره دانشجو وضع مالی خوبی نداره دنبال یه مرد۱۲سال بزرگتر از خودش اومده معلوم نیس برای یه صبح تا ظهر چقدر از این پول گرفته .دوباره چشمام تر شد .اگر تو نگاهش این هم نبود ولی من تک تک این جملات رو از نگاش میخوندم .
احمد اومد وبعد خوش وبش وتشکر از مستخدم وجا دادن وسایل رو صندلی عقب ،گف آرزو خودم میشینم
-بزار فکر کنم مست بودی وبم گفتی .
زبونم به گفتن کلمه نمیچرخید .مستخدم رفت داخل و احمد نشست کنارم .دستم رو برای گرفتن کلید جلوش دراز کردم .
احمد بااکراه کلید رو توی دستم گذاشت .راه افتادم .اهنگ روی ساتین بود که اصلا حوصلش رو نداشتم زدم شادمهر
نگاه کنی برات چی مونده از شکست پلایی که یه شب پشت سرت شکست
ندونی از خودت کجا فرار کنی ندونی با دلت باید چیکار کنی
به این فکر کنی چجوری برگردی بپرسی از خودت کجا گمم کردی
شاید یه روز سرد شاید یه نیمه شب دلت بخاد بشه برگردی به عقب برگردی به عقب برگردی به عقب
با گفتن برگردی به عقب دوباره اشکام سرازیر شدن .احمد اول نگاهش رو به بیرون دوخت ولی وقتی دید گریه من بیشتر شد ،اهنگ رو قطع کرد
-ارزو چته تو .من ذره ای بتو شک داشتم یا فکر بد داشتم بی کاندوم میکردمت ؟؟ میومدم آبم رو بریزم تو کس یه
با شتاب به سمتش چرخیدم و اونم یکم کنارتر رفت
آهنگ رو باز کردم که دیگه حرف نزنه .اصلا تحمل صداش رونداشتم .احمد از داشبورد سیگار درآورد وبعد از اولین پکی که زد از دستش گرفتم گف مال منه وخندید ومن با اینکه یاد اون قضیه کون افتادم ،هیچ عکس العملی نشون ندادم .احمد شروع ببازی باگوشیش کرد ومن با تموم شدن آهنگ دوباره زدم عقب وباز با صدای شادمهر گریه کردم وسیگار کشیدم
دیشب با گل وشیرینی اومد دم خونه مامان بزرگم .کاش به جای پناه بردن به اتاق ودر رو روشش قفل کردن نشسته بودم و باش حرف زده بودم .شاید امروز نمیومدم اینجا .شمردم ۴بار پیشم مست کرد وسکس کردیم واختیار سکس حتی بیشتر از امروز با من بود ولی یک بار هم بم جنده نگف چون زنش بودم .برگردی به عقب برگردی به عقب …
آهنگ رو که دوباره زدم عقب احمد عصبانی گف حالا این گریه ها مال علی جونته آرزو من غلط کردم بخدا قسم بجون آرزو
-احمدرضا ندیدی مستخدمه چطور نگام میکرد میدونی از شاگرده صبحها کله خریدم بردم اداره با خانم عابدی وامینی اینا خوردیم ،میدونه من شاغلم وبرا پول دنبال تو نیستم .این مستخدمه با خودش میگه این فقیره برای پول اومده نه چون لباسای منم امروز
-آرزو اینا رو دیگه از کجات درآوردی ؟ اصلا قیافه تو انقدر بازاریه وصورتت تپله ،کسی فکر نمیکنه تو
-تو زن نیسی بفهمی احمد .حق هم داری .کاش منم مرد بودم
-آرزو بخدا اینا توهمات خودته .شاگرد کله پزیه هم چون تو باش آمرانه حرف میزنی از تو بدش میاد دیدی من خواهش کردم
-احمد بس کن خود تو بمن میگی
وبازبدون تموم کردن جمله ام به گریه افتادم
-آخ آخ آرزو چرا باخودت اینطوری میکنی .بخدا قسم اگر من منظورم اون بوده
-میدونی تو اولین نفری بودی که به من اون حرف رو زدی
-لا اله الا الله تو تقصیری نداریا .خدا لعنت کنه اون شوهر دیوث جا کشت رو که تو فکر میکنی همه مردا
یه مکثی کرد وگف خانم بازند.تو فکر کردی من با هر زنی میرم تو تخت .من رو انقدر تنبون شل دیدی ؟ صدای گریه ام بلندتر شد .یه پوفی کشید وگف بزن کنار بزن کنار
سرعتم بالا بود ودلم نمیخاست بزنم کنار .قلق ماشینش دستم نبود وپام خیلی رو ترمز نبود .با اصرارش مجبور به پارک کردن ،شدم.
گوشیش رو جلوی صورتم گرف .
-نمیخاستم بت بگم ولی مجبورم کردی .چند تا عکس از چتای من وپسری که ۳ماه پیش زد به پشت ماشینم .یه پسر ۲۴ ساله زیبا که بعد از تصادف ماشینش با من ،شماره گرفت وبعد چقدر ادای عاشقها رو دراورد واصرار به یه جلسه وعده تو کافه داشت .تمام چتهامون وتماسهایی که گرفته بود ومن رد داده بودم رو بم نشون داد
-احمد تو چکار کردی ؟
-اون پسر خالم بود ازش خواستم امتحانت کنه وقتی حتی حاضر نشدی برا گرفتن خسارتت جواب تلفنش رو بدی وگفتی شوهر داری بعد حاضر شدم موقت عقدت کنم .
باورم نمیشد .پس اینهمه دست دست کردن احمد مال امتحان کردن من بود
یه وویس دیگه رو باز کرد .صدای ضبط شده من واستاد حسابداری بود که تو کلاس از من میخاست خارج از کلاس با هم وعده کنیم وبیشتر با هم آشنا شیم ومن در جواب بش میگفتم مگه شما نمیدونید منظور از حلقه ازدواج اینه که ادما صاحب دارند ومتعلق به یکی دیگند
اصلا باورم نمیشد .احمد دو بار من رو امتحان کرده باشه .اینکه بمن شک داشته که امتحان کرده .اینکه فکر کرده من یه زن …
از طرفی تمام اعتماد بنفسم از اینکه اون ۲تا مرد فقط بدستور احمد اینکار رو کردند وتمایلی بمن نداشتند ،انگار فرو ریخت .چقدر من غصه خوردم که چرا تو ازدواج کردن عجله کردم وانگار خوب میتونم مردها رو شیفته خودم کنم
-آرزو من از چشمام بتو بیشتر اعتماد دارم .من قصدم با تو یه زندگی دایمه اگه زیاد بت اصرار نمیکنم چون دلم میخاد تو هم به همین نتیجه برسی که من رسیدم .من تو رو برای زندگیم میخام .من از تو بمامانم گفتم .بخدا قرار بود اگه ۲روز موندیم فردا بیاد اینجا ببینتت .بازور راضیش کردم بزاره یه دفعه دیگه .من امروز مست بودم از خوشی زیاد
ماشین رو روشن کردم وبا کوهی از سوالا وفکرای مختلف به روندن ادامه دادم .چقدر فرقه بین یه رابطه نرمال وغیر نرمال .چقدر فرقه بین مردای مختلف .همه ادمها مثل هم نیستن همینطور همه مردها همینطور همه رابطه ها …
پایان

ممنون از نظراتتون

نوشته: آرزو


👍 7
👎 1
14401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

873722
2022-05-13 01:30:47 +0430 +0430

عالی و امیدوار کننده👏💜

1 ❤️

873867
2022-05-13 19:17:00 +0430 +0430

الان با احمد بمون
اون مرد الان مطمن میخواییش جونشم میذاره وسط برات
خودت نرین تو بخت خودت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها