سلام به همه خوانندگان شهوانی .
بازم منو با نظرات دلگرم کنندتون شرمنده کردین . تنها کاری که از دستم بر میاد اینه که خط سیر داستان از دستم خارج نشه . امیدوارم شرمندتون نشم .
بابت تاخیر امیدوارم منو ببخشین . یکی از عزیزانم بیمار بود و همین باعث شده بود دل و دماغی برا نوشتن نداشته باشم
اما ادامه …
یک ساعت بعد هم سروش رفت خونشون و هم دخترا به اتاقشون . منم قبل خواب به اتاق لعیا رفتم.
دورتادور اتاقو شمع چیده بود ، صحنه فوقالعاده ای بود . خودشم با یه لباس خیلی سکسی رو تخت نشسته و منتظر من بود .
یه شلوارک کوتاه جین سفید به همراه یه پیراهن مدل مردونه سفید که بزرگی سینش روی دکمه هاش فشار اورده بود .
_بیا عشقم ، خوش اومدی
دستشو به طرفم دراز کرد . دستشو گرفتمو کنارش نشستم
_تو اشپزخونه بدجور منو گاییدیا . بهترین سکس عمرم بود .
_لعیا خواهش میکنم مال من باش .
_عزیزم دوباره شروع نکن . منو تو توی همین خونه ایم و هروز همو میبینیم و حتی اگر بخوای میتونیم سکسای متنوعیو مثل امروز باهم تجربه کنیم .
با فشاری که لعیا رو شونه هام اورد بهم فهموند که رو تخت دراز بکشم . دکمه شلوارمو باز کرد ، دستشو برد داخل و کیرمو پیدا کرد . گرفت تو دستش و درش اورد و نزدیک لبش کرد اما یهو منصرف شد و گفت
_بعد از این بهش بگو رژشو رو شورتت نماله
_چی؟ منظورت چیه ؟
_ولش کن
اینو گفتو کیرمو گذاشت لای لباش ، طوری که انگار داره بستنی قیفی میخوره ساک زد برام . اونقدر تو دهنش نگه داشتو لیسیدو مکید که بهش گفتم
_نخور …بسه…
ولی لعیا ول کن نبود ، مجبور شدم خودم کمی خشونت به خرج بدم و کیرمو از دهنش دربیارم و همین کارم کردم که با لبخند شیطانی لعیا مواجه شدم .
انتظار داشتم ناراحت بشه ولی داشت میخندید . خدایا این زن چش شده ؟
_دوس دارم بازم خشمتو به رخم بکشی . دوست دارم بهم رحم نکنی.
_باید خشم بیاد تا طبیعی بشه
لعیا کاملا لخت شد و منم لخت کرد . روبروم با فاصله نشست و پاهاشو دراز کرد. با کف دوتا پاهاش شروع کرد به جق زدن . کیرمو بین کف پاهاش قرار داده بود و با پاهاش بالاپایین میکرد . خودش چسبید از مچ پام و پامو اورد جلو کصش و گفت
_این شصت پاتو ببر تو کصم . دست زدن فعلا نداریم
حس عجیبی داشتم تا حالا اینجور سکسیو تجربه نکرده بودم . همونطور که داشت کیرمو بین کف پاهاش میمالیدو ، انگشت شصت پای منم داخل کصش بالا پایین میشد شروع کرد به حرف زدن همراه با آه و ناله
_عزیزم میدونستی چه فانتزی دارم ؟
_نه بگو
_دوست داشتم دوتا پسر خوشگل جلوم گی بکنن و کیراشونو به همدیگه بمالن و باهم ور برن ، منم لخت یجا لم بدم باخودم ور برمو اونارو نگاه کنم . یکی از پسرا فاعل باشه و اونیکیو بکنه و منم برم کیر پسری که داره کون میده رو لیس بزنم آخخخخخخ طاهااااا چه حالی میده اینجوریییی
_نمیخوای بجای انگشت پا یچیز کلفترو تو کصت جا بدم ؟
_چرا عشقم …میخوام . میتونی ؟
_بیا نزدیکم تا بهت نشون بدم میتونم یا نه
_پس اول بده دهنم . میخوام مثل جنده ها امشب بهت حال بدم .
لعیا اومد جلو و رو شکم دراز کشید و چسبید از ته کیرم . اول چندتا لیس از زیر تخمام زد تا نوک کیرم . حسابی خیسش کرد . صورتش با بزاقش خیس شده بود . کیرمو همه جای صورتش میمالید . لعیا بهم گفت بخوابم و پاهامو بلند کنم . نمیدونستم میخواد چیکار کنه ولی میدونستم کارو خوب بدست گرفته . تصمیم گرفتم بهش اعتماد کنم .
پاهامو بلند کردم و روی تاج بلند تخت قرار دادم . لعیا رفت زیر پام و شروع کرد ساکیدن بیضه . یکی از تخمامو میک میزد تو دهنش و با دستش برام جق میزد . زبونشو کشید پایینتر به طرف سوراخ کونم . به محض اینکه زبونش با مقعدم تماس پیدا کرد حالم دگرگون شد . لذت عجیبی داشت . هرچی بیشتر سوراخمو زبون میزد حشرم بیشتر میشد . لعیا اینو از اخ و اوخی که راه انداخته بودم متوجه شد . حین ساک زدنش دستشو اورد جلو دهنم و انگشتاشو فرو برد تو دهنم که اینم بجای خودش ایده ی جذابی بود . بعد از چند دقیقه میک زدن انگشتاشو از دهنم دراورد و در حالی که با چشمان پر از شهوت نگام میکرد انگشتاشو فرو کرد تو دهن خودش و دراورد . تازه فهمیدم قصدش چی بوده .
کونمو حسابی خیس کرده بود و اماده برای گاییدن با انگشتای لعیا . انگشتشو فرو کرد تو کونم .
_آخخخخخ لعنتی داری منو میکنی
_جوووونم ، خوشگله چه کون تنگی داری . تا حالا ندادی ؟
_نه ، کونم آکبنده
_امشب خودم میکنمش
_لعیا …اههههههه…عزیزم بسه …
_نچ…تازه شهوت خفتم بیدار شده . میشه امشب من تورو بگام ؟؟؟
_چی داری میگی ؟ شوخیت گرفته؟
_نه خیلیم جدیم . اگر حرفم برات ارزش داره قبول کن
چاره ای نداشتم . با خودم گفتم حالا یه شب که هزار شب نمیشه . اینم تجربه میکنیم .
به پیشنهاد لعیا رفتیم حموم .
من زیر دوش بودم ولی لعیا هنوز نیومده بود . خودمو شستم و تمیز کردم . کلا بدنم کم مو و یا حتی میشه گفت بی مو بود . در باز شد و لعیا در حالی که یه دیلدو به کمرش بسته بود وارد شد .
با توجه به هیکل خیلی سکسی لعیا و رنگ دیلدویی که بسته بود به کمرش یه لحظه جا خوردم . فکر کردم شیمیله . بخصوص اینکه کمربند دیلدو از جنس بیرنگ و یجورایی نایلونی بود و وقتی که به کمر بسته بود انگار کیر خودش بود . نمیدونم چرا ولی روم خیلی تاثیر گذاشت و حشریم کرد .
آبی که رو سر و صورتم نشسته بودو پاک کردم و به لعیا گفتم
_شوخی میکنی دیگه ؟؟!!
_نه! اتفاقا قراره امشب بهم حسابی بدی
_آخه من تا حالا…
_آخه بی آخه … دبه نکن .
چاره ای نداشتم ولی راستش بدجور ترسیده بودم . از دردی که قرار بود بکشم ترسیده بودم و از طرفی هم غرورم اجازه نمیداد .
_ببین لعیا راستش وقتی با این دیلدو دیدمت اعتراف میکنم حشری شدم ولی …چطور بگم ؟؟ کار من نیس . بیا و بی خیال شو
_اگر میخوای به دوتامونم خوش بگذره ، ناز نکن .
چاره ای نداشتم ، هرچند اگر ته دلم خودم هم راضی نبودم غیر ممکن بود اجازه بدم که منو بگاد اما خودمم بدم نمیومد .
_خب حالا باید چیکار کنیم ؟
_هیچی … این ژلو بگیر بمال رو سوراخت ، بقیش با من .
ژلو ازش گرفتم و کاری که گفته بودو انجام دادم . لعیا منو خم کردو دستامو به وان تکیه دادم . باسنمو به عقب خم کردم .
لعیا پشت سرم قرار گرفت و همینطور که حرف میزد با انگشتش کونمو حسابی گایید . احساس میکردم درد نداره ولی بجاش حس عجیب و غریبی داشتم که خالی از شهوت و لذت نبود
_اگر یکی فقط کونتو ببینه فکر میکنه کون یه دختره . چقدر صاف و گرده . حتی سیاهی هم نداره . ضمنا خیلیم تنگی طاها خان .
_تنگ بودم ، مثل اینکه قراره گشاد بشم
_قراره جر بخوری . درد که نداری ؟
_اولش چرا ولی الان اصلا .
_خاصیت این ژل روانساز همینه . خیلی زود و سریع عضلاتتو حسابی شل میکنه و اصلا درد نمیکشی . الانم انگشت سومم رفت توت .
_آخخخخخ لعیا حس عجیبی دارم .
_بخاطر اینه که تو کونت انگشتمو رسوندم به پروستاتت . ماساژ پروستات بیشترین لذتو برا یه مرد میتونه داشته باشه ، مخصوصا وقتی داری ارضا میشی . حاضری ؟؟؟
_فکر کنم آره
لعیا درست مثل یه مرد پشتم قرار گرفتو کیرشو با ژل مخصوص چرب کرد . نوکشو رو سوراخم گذاشت و آروم فشار داد .
اولش بدجور دردم گرفت . نفسم حبس شد تو سینم ، احساس میکردم چشام داره از کاسه در میاد ، اما صدام در نیومد . نمیدونستم چقدر فرو کرده ولی دردم کمی بهتر شد .
_خیلی مونده؟
_عزیزم تازه سرش رفته ؟
_این تازه سرش بود؟
_فرقی نمیکنه ! سرش یا همش . مهم قطرشه نه درازیش . قول میدم خوشت میاد و دفعه بعد خودت ازم میخوای بکنمت .
راست میگفت ، وقتی باقی دیلدورو تو کونم جا داد چندان اذیت نداشت . شاید بیست دقیقه طول کشید ولی دیگه اثری از درد نبود
لعیا آروم و ریتمیک تو کونم تلمبه میزد . دستشو اورد و کیرمو از لای پام به عقب کشید . وقتی کیرمو تو چنگش ماساژ میداد تمام وجودم سراسر لذت بودو لذت .
دوست داشتم کیرشو(دیلدو) بیشتر فرو کنه توم .
_وای لعیا بینظیره …خیلی حال میده . کمی سریعتر بزن . آخخخخخ
_جووووون ، بچه خوشگل مرسی که منو به آرزوم یا فانتزیم رسوندی . البته اینم بگم که اگر ژل روانساز نمیزدم تا حالا اشکت درومده بود .
وقتی تا ته فرو میکرد زیر شکمم احساس سنگینی میکردم ولی لذتش عالی بود .
به پیشنهاد لعیا ، دیلدورو از کونم خارج کرد و خودش روبروم ایستاد و یه پاشو بلند کرد . چسبید از کیرم و اونو به کصش میمالید و ازم لب میگرفت .
نجوا کنان توی گوشم گفت
_حالا نوبت توئه که مادرزنتو بگایی . میتونی؟
_اوهوم
_از پسم بر میای ؟
_برمیام .
یه پاش رو دستم بود و یه پاش رو زمین . لب رو لب ، سینه به سینه . کمی رو زانو خم شدم و کیرمو تو کصش فرو کردم . خیسی و داغی کصش از همیشه بیشتر بود . کصش کیرمو میکشید داخل . لعیا بازم دستشو به باسنم رسوند و دیلدویی که از کمربند مخصوصش جدا کرده بودو فرو کرد تو کونم .
فوق العاده بود . عالی و بینظیر . انگار رو ابرا بودم .
آب کیرم داشت در میومد ولی دیلدویی که تو کونم رفته بود شدت و کیفیت ارضا شدنمو صدبرابر کرده بود .
از شدت لذت چشام داشت میسوخت . با چندتا نعره شدید ارضا شدم . وقتی کیر مصنوعیو از کونم دراورد تازه آبم به بیرون پاشیده شد .
فردا صبحش تارا اومد تو اتاقم و بیدارم کرد
_پاشو تنبل خان چقدر میخوابی . لنگ ظهره
_ولم کن تارا دیشب بد خوابیدم . خوابم میاد
_بد خوابیدی یا دیر خوابیدی ؟ پاشو ببینم . باید به این زن عمو بگم اینقدر داداشمو نچلونه
یهو از جام پریدم . با خشمی ساختگی بهش توپیدمو گفتم
_چه ربطی به زن عمو داره . ای بابا ول کن نیستیا
_عزیزم تنها کسی که از رابطه شما دوتا خبر نداره خواجه حافظ شیرازیه . حتی پرستشم خبر داره
_چی داری میگی؟ پرستش از کجا میدونه ؟
_والا شما دوتا اینقدر تابلویین که هرکی شمارو پیش هم ببینه میفهمه .
_پس چرا پرستش به خودم چیزی نگفت ؟
_میخواستی بیاد چی بگه؟ بگه ممنون که مامانمو میکنی ؟ ببین طاها اگر پرستش حرفی نزده دلیلش این نیست که کشته مرده توئه ! بخاطر اینه که مامانش یعنی زن عمو سالها بود که دست شوهرش بهش نخورده بوده و پرستشم از این موضوع خبر داشت . گویا یروز زن عمو با عمو دعواشون میشه و توی دعوا و بگو مگوها زن عمو اینو به عمو میگه و پرستشم تو اتاقش بوده و میشنوه . اون فقط بخاطر اینکه کمی تو زندگی مامانش تنوع ایجاد بشه خودشو به کری و کوری زده بود .
_اینارو خودش بهت گفت؟
_آره دیشب بعد رفتن سروش و تو اینارو بهم گفت و بعدشم گفت اصلا ناراحت نیستم از این بابت حتی خوشحالم هستپم که مادرم بعد از سالها تونسته طعم لذت و جوونیشو بچشه . ولی طاها حالا که این قضیه رو فهمیدی کمی بیشتر مراعات کن . نذار حس حسادت درون پرستش ریشه بزنه . یه چیز دیگه هم هست
_چیه ؟ بگو!
_اینه که پرستش از اینکه قراره شوهرش یه مرد سکسی و جذاب باشه خیلی خوشحاله . همین دیشب بهم میگفت فکرشو بکن شوهرت رو یه زن دیگه خوابیده باشه و اون به زنی که همسر این مرده حسادت بکنه
_چی داری میگی . اصلا نمیفهمم منظورتو
_ای بابا . به زبان ساد بخوام بگم یعنی اینکه وقتی تو با زن دیگه ای سکس میکنی باعث حشری تر شدن زن خودت میشه . ولو اینکه اون زن مادر خود پرستش باشه .
_بابا شما زنا چجور موجوداتی هستین ؟! همین الان خودت گفتی جلو پرستش مراعات کنم تا باعث حسادتش نشه .
_مگه خودت از شنیدم سکس من با امین حشری نشدی ؟ مگه خودتم حس بی تعصبی در سکسو دوست نداری؟ اونم مثل تو .
تارا رفت و من موندمو یه دنیا افکار سکسی .
وقتی سر میز صبحونه آماده شدم همه اونجا بودن .
لعیا که معلوم بود خیلی سرحاله با دیدنم سلام کردو صبح بخیر گفت . جریان دیشب و خواستگاری کردن سروشو از تارارو بهش گفتم و همچنین متذکر شدم که اجازش برای ما و صورت گرفتن این وصلت در اولویته که لعیا با شنیدن این خبر خیلیم خوشحال شدو تارارو به آغوش کشید ، بوسیدشو تبریک گفت بهش و بعد هم گفت
_به سروش زنگ بزن بگو خونوادش باهامون تماس بگیرن تا قرار مدار خواستگاریو بذارن
به سرعت برق همه کارا انجام شد . سروش و تارا با یه جشن ساده و خودمونی و حتی بدون دوره نامزدی رسما زن و شوهر شدن . پدر سروش بهشون خونه و ماشین و کلی طلا و …داده بود ولی به اصرار تارا و حتی خود سروش قرار شد توی همین خونه که ما توش بودیم زندگی بکنن .
همونطور که قبلا هم گفته بودم خونه اونقدر بزرگ بود که بشه چند خانواده بدون اینکه مزاحمتی برای هم داشته باشن بتونن زندگی بکنن
سروش یه عمارت نقلی و شیک کنار عمارت اصلی ساخت که به جرات میتونم بگم فوقالعاده شیک و زیباتر از عمارت اصلی که ما توش زندگی میکردیم بود .
چند ماه بعدش منو پرستش هم باهم ازدواج کردیمو شدیم زن و شوهر .
با اینکه دلم پیش لعیا بود ولی هروز که میگذشت علاقه و عشقم به پرستش بیشتر و بیشتر میشد .
پرستش از نظر ظاهری نظیر نداشت . هیکل خوب ، صورت خوشگل ، اخلاق مهربون و خیلی خصوصیات دیگه .
تا یه مدت همش فکر میکردم که پرستش در مورد لزبین بودنش بهم دروغ گفته و اصلا همچین خصوصیتی نداره تا اینکه از خودش سوال کردم و گفت
_بعد ازدواجمون اونقدر سکسامون خوب بوده که اصلا به فکر لز نیافتادم
شنیدن این حرف برام نه خوشحال کننده بود و نه ناراحت کننده . ولی بیشتر دوست داشتم زنم یه همجنس باز باشه .
اولین بار که با پرستش سکس کردمو هیچوقت فراموش نمیکنم .
وقتی داشتم لباس عروس ساده و ظریفی که به تن داشتو درمیاوردم ، هر لحظه بر شدت شهوتم افزوده میشد .
اولین کاری که بعد لخت کردن و لخت شدن خودم کردم این بود که لبه تخت نشستم و پرستش اومد جلو و در حالی که پاهاشو به طرفین من گذاشت ، نشست رو پاهام و فیس تو فیس شدیمو خیلی ظریف و با حوصله لبای همو خوردیم . دستم رو سینه های پهن و سفتش بود . فشارشون میدادم . کیرم چسبیده بود به کصش و هر لحظه خیسی کصش بیشتر میشد . میتونم بگم نزدیک به یک ساعت تو همین پوزیشن بودیم ، شهوت از سر و رومون میبارید ، پرستش با صدای لرزون گفت نمیخوای شروع کنی ؟
_پرستش…اونقدر خوشگلی که نمیدونم از کجات شروع کنم
_چطوره من شروع کنم ؟
_اینم پیشنهاد خوبیه . ببینم چی تو چنته داری .
_الان بهت نشون میدم آقااااا
منو خوابوند و کیرمو گرفت به دستش و زبونشو خیلی سریع رو نوک کیرم تکون میداد ، انگاری که میخواد با زبونش کیرمو قلقلک بده . نوک زبونشو تو سوراخ کیرم میکرد و با انگشت سباسه بصورت دورانی روی پوست بیضم مانور میداد . کم کم نوک کیرمو لای لبش گذاشتو لبشو فشار داد و تا ته کیرم برد تو دهنش
وقتی کیرم تو حلقش بود ، زبونشو از زیر کیرم دراورده بود و بیضمو لیس میزد که مطمئنا کار سختیه ولی خوشبختانه یا متاسفانه زنم توی ساک زدن خیلی خیلی حرفه ای بود .
در همون پوزیشن که داشت ساک میزد با سیلی آرومی که به بغل باسنش زدم بهش فهموندم که بچرخه و حالت۶۹بشه تا منم بتونم کص و کونشو لیس بزنم
با اولین برخورد زبونم با کصش پرستش چنان ناله ای کرد که شک نداشتم لعیا صداشو شنیده بود .
هرچی بیشتر کصشو لیس میزدم بیشتر حشری میشد . خودش دستشو اورد عقب و چسبید از انگشتم و انگشتمو روی سوراخ کونش قرار داد ، با این کار میخواست بهم بگه کونشو انگشت کنم .
وقتی انگشتمو با اب کصش خیس کردم و اروم فرو کردم تو کونش صدای پرستش که کیرمم تو دهنش بود دراومد و یه گاز کوچولو از ته کیرم گرفت .
دیگه نتونست تحمل کنه و بلند شد از روم .
_طاها دیگه تحملش سخته … لطفا بیا و کار اصلیو انجام بده .
خودش دراز کشید و دستاشو به نشانه به آغوش کشیدن من باز کرد . رفتم روش خوابیدم و پرستش منو محکم به خودش فشار داد . کیرمو روی کصش قرار دادم و با یه فشار راهشو پیدا کرد .
کص داغ و تنگ پرستش کیرمو در خودش بلعید .
روزها پشت سر هم میومدن و میرفتن ، بعد از جشن عروسی مختصری که گرفته بودیم ، لعیا گفت یه مدت میخواد بره مسافرت . منو پرستش تو خونه تنها بودیم . تارا و سروش هم توی عمارت بغلی ما زندگی میکردن ولی کلا همیشه دور هم جمع بودیم .
یروز از کارخونه برگشتم خونه ماشینو بردم داخل ، بلافاصله رفتم سراغ پرستش . وقتایی که سرکار بودم دلم براش تنگ میشد ، یجورایی با ندیدن لعیا ، از سرم افتاده بود و هوش و حواسم فقط و فقط به پرستش بود . وقتی غروب رسیدم خونه پرستش بهم گفت
_عزیزم لباساتو عوض کن ، دست صورتتو بشور، هوا بهاری و عالیه برو بیرون بشین تا برات یه چایی بریزم بیارم .
بعد اینکه لباس عوض کردمو دست صورتمو یه آب زدم رفتم پایین ، جلوی عمارت میز و صندلی داخل آلاچیق بود . دلم خواست توی باغ یه قدمی بزنم ، همینجور که داشتم لابلای درختا میچرخیدم یه صدایی شنیدم ، گوشامو تیز کردم و به سمت صدا رفتم
سروش توی پوزیشن داگی داشت از پشت تارارو میگایید . اولش خندم گرفت از دیوونه بازی این دوتا ولی خیلی زود شهوتی شدم . تارا منو دید ولی سروش چسبیده بود از کمر تارا و چشاش بسته بود و با تمام توانش داشت تلمبه میزد .
وقتی تارا چشمش به من افتاد داشت با نگاهش به من تحریکم میکرد . چشم تو چشمم دوخته بودو آه میکشید ، گاهی هم انگار که داره به سروش میگه ولی معلوم بود خطاب به من حرفشو زده. چشمک شهوانی بهم زدو گفت
_عزیزم عاشق کیرتم که توی وجودم حسش کنم .
این حرفو زد و با چشای خمار نگام کرد و یه آخخخخ کشدار گفت
تارا توی حشری کردن استاد تمام عیار بود . خیلی وقت بود باهاش سکس نکرده بودم . بعد ازدواجش با سروش حتی بهش دستم نزده بودم .
نمیدونستم سروش داره از کص میکندش یا کون ولی یهو گفت
_تارا … داره میاد داره میاد
_بریز دهنم عشقم
تازه به بزرگی کیر سروش پی بردم . دراز و کلفت . وقتی کیرشو دراورد تا ابشو تو دهن تارا خالی کنه اونجا بود که سایزشو دیدم . اون شبی که تارا و سروش و پرستش باهم تو اتاق بودن از صحبتهای تارا متوجه شده بودم که سروش کلفتو بزرگه ولی به چشم ندیده بودم .
دیدن سکس خواهرم با شوهرش ، اونم لای درختا همراه با نگاه های شهوتناگ تارا به من شهوتم رو برانگیخته کرده بود .
بسرعت و قبل اینکه سروش متوجه حضور من بشه برگشتم به آلاچیق که دیدم پرستش با سینی چایی تو دستش داره میاد .
_به به خانومی دستت درد نکنه . بیا پیشم بشین
_نوش جونت عزیزم
همینکه پرستش نشست کنارم خودمو چسبوندم بهش و محکم بغلش کردم . بلافاصله لبامو رو لباش گذاشتمو دستمو از رو تیشرت آبی که به تن داشت رو سینش گذاشتم . سینشو میمالیدمو باهم معاشقه و لب بازی میکردیم . نگام به پشت سر پرستش افتاد که سروش و تارا داشتن به سمت عمارت میومدن ، از قصد به پرستش چیزی نگفتم و خودمم کمی مایل به چپ چرخیدم که مثلا متوجه اومدنشون نشدم ، دستمو لای پای پرستش روی کصش گذاشتم و از روی لگی که به تن داشت کصشو میمالیدم . صدای اخ و ناله پرستش بلند شد . همه این اتفاقا توی یه چشم بهم زدن افتاد .
از اینکه میدونستم یه مرد دیگه داره معاشقه منو زن خوشگلمو میبینه حسابی سر کیف بودم .
یهو با صدای سرفه تارا پرستش مثل برق گرفته ها پرید. زود خودشو جمع و جور کرد . سروش خودشو به اون راه زد مثلا چیزی ندیده ولی پرستش با لبخند باهامون سلام علیک کرد و تعارف کردیم پیشمون نشستن .
مشغول صحبت شدیم ، پرستش از خجالتش به بهانه چایی اوردن برا تارا و سروش به آشپزخونه رفت تا جلو چشم نباشه و خودشو جمع و جور کنه .
گوشی سروش زنگ خورد ، مشغول مکالمه بود که آروم تو گوش تارا گفتم
_خوب داشتی کیف میکردیا
_نکه به تو بد گذشت .
_میخوام با پرستش لز کنی
_چی؟
_هیسسسسس . یواش بابا . میگم میخوام با پرستش لز کنی تا دوباره بیافته رو دور همجنس بازیش .
_معلوم هست چی میگی طاها؟ نکنه یاد زن عمو کردی؟!
_تارا جان میکنی یا نه؟
یهو سروش گفت
_شما خواهر برادر چی دارین پچ پچ میکنین
_دارم با داداشم غیبت تورو میکنیم
پرستشم کم کم پیداش شد و تا شب دور هم گفتیم و خندیدیم . طبق روال همیشه سروش دلقک بازی درمیاوردو میخندودمون
_بچه ها یه پیشنهاد …شامو بریم بیرون دورهم باشیم . موافقین ؟
_به به برادر زنمون میخواد مهمونمون کنه . چرا که نه . موافقیم خیلیم موافقیم .
_بیا تحویل بگیر …شوهرت همیشه چترش بازه تارا جون . ببین اصلا تعارفم نمیکنه که خودش مهمونمون کنه
_آره داداش راست میگی ، کلا خسیسه این شوهر من .
_پرستش خانوم این خواهر برادر امروز دارن توطئه میکننا . از من گفتن بود ، حواستو جمع کن .
کمی خندیدیمو شوخی کردیم بعدش هرکی رفت خونه خودش که مثلا حاضر بشه برای بیرون رفتن .
شورتم از اب شهوتم خیس شده بود که بلافاصله رفتم تو اتاق عوضش کنم ، همینکه لخت شدم پرستش وارد اتاق شد و منو تو اون وضع دید .
_ای جانم …این که هنوز راسته .
_بدجور هوس دارم پرستش
_پرستش جلوم زانو زدو کیرمو گذاشت دهنش و شروع به ساک زدن کرد ولی دوست نداشتم ارضا بشم .
_بسه خوشگلم …بسه …بذار برا شب .
پرستش بلند شد و دور لبشو پاک کرد ، یه لب دادو لباسشو برای عوض کردن از تنش دراورد . وقتی خم شده بود تا ساپورتشو بپوشه از پشت یهو بغلش کردم و دستمو بردم تو شورتش . اولش قهقه میزد و میخندید ولی وقتی دستم تو شورتش شروع به کار کرد کم کم شل شد . پشتش به من بودو باسنش جلو کیرم . هردو فقط لباس زیر به تن داشتیم .
پرستش دستشو به پشت اورده بودو گردن منو میمالید. چشاش بسته بود و یه دستشم رو دست من داخل شورتش بود .
_آههههه طاها، چقدر خوب داره دستت بهم حال میده . تروخدا ادامه بده . آیییییی
تو گوشش گفتم
_امشب این کص تنگ و خوشگلتو حسابی میخوام بگام ، الانم نباید ارضا بشی . باید بمونه تا شب
_وای نه طاها ، تو که اخلاق منو میدونی ، حشری بشم کنترلمو از دست میدم و تا وقتی ارضا نشدم اروم نمیگیرم .
وقتی پرستش این حرفو زد یه فکری مثل برق از ذهنم عبور کردو بلافاصله دستمو از تو شورتش دراوردم .
_چیکار میکنی طاها ؟ داغم کردی باید تا آخرش بری .
_عزیزم بچه ها پایین منتظرن ، بذار شب که برگشتیم ادامشو میریم .
_ولی من الان نیاز دارم . طاها میترسم نتونم کنترل کنم خودمو
_مثلا چیکار میکنی اگه نتونی کنترل کنی ؟ میری به گارسون رستوران میدی یا سروش کیر کلفتو میکشی سمت خودت ؟
_اصلا شوخی بامزه ای نبود . این چه حرفی بود زدی ؟
_ببخشید خواستم حواست از سکس پرت بشه گفتم یه مزه بپرونم
چند دقیقه بعد رفتیم پایین که دیدیم تارا و سروش داخل ماشینشون منتظر ما نشستن .
پرستش کنار تارا عقب نشسته بود و منم سمت شاگرد و سروش رانندگی میکرد .
دخترا عقب درگوشی حرف میزدن ماهم اون جلو داشتیم بحث سیاسی میکردیم تا اینکه رسیدیم به یه رستوران سنتی .
پرستش یه مانتو شلوار سفید تنش کرده بود . مانتو گشاد جلو باز با شلوار گشاد و یه تاپ نیم تنه بالای ناف با یه صندل بدون جوراب . تارا هم یه مانتو کردم رنگ و لگ مشکی و یک جفت کفش پاشنه بلند که باعث شده بود باسنش برجسته تر دیده بشه. شالشونم که مثل همیشه از سرشون میافتاد عقب .
سروش رو به تارا گفت
_عزیزم شالتو درست کن موهات بازه
_عه؟؟؟ سروش ؟؟؟میافته دیگه چیکار کنم ، حالا نمیخواد غیرتی بشی . اولا که چرا شال شما خانوما عقبی میافته ؟ چرا جلو نمیافته؟ دوما غیرتی چیه؟ میان گیر میدن بهمون حال گیری میشه وگرنه که من خودم مخالف حجاب اجباریم .
پرستش و تارا مثل نگین توی اون رستوران میدرخشیدن . قد بلند، شیک،زیبا و با کلاس . تقریبا هر مردی که چشش بهشون میخورد یه نظر هرچند کوتاه تماشاشون میکرد . بعد خوردن شام دوتا قلیون سفارش دادیم . یکی برا مردا یکیم برا خانوما
کنار سروش رو تخت نشسته بودم و خانوما هم روبروی ما . داشتم گوشیو نگاه میکردم ، یه کلیپ توی تلگرام بود که پنج ساحل آزاد دنیارو معرفی میکرد .
_چی نگا میکنی ؟
_سروش ببین … پنج تا از ساحلای آزاد دنیاس که آزادی حتی در ملا عام البته فقط توی این ساحل با همراهت سکس کنی و کسیم نیست بگه خرت به چند .
سروش محو تماشای کلیپ بود که انصافا خیلی زیبا و تحریک آمیز بودش . زنا لخت لخت کنار شوهر یا دوست پسراشون ، یا در حال سکس و معاشقه بودن یا آفتاب میگرفتن و یا نوشیدنی میخوردن .
یکم که دقت کردم دیدم سروش لعنتی راست کرده ، از بس این پسر حشری بود . البته خودش حواسش نبود که کیرش تو شلوار جین یخی که پوشیده مشخصه .
یه پیامک به پرستش دادم و توش نوشتم : سروش با دیدن عکسای تو که تو جشن عروسیمون گرفتیم راست کرده .
وقتی پرستش پیامکو باز کرد خوند یه نیم نگاهی بهم انداخت و منم با ابرو به کیر سروش اشاره کردم . پرستش یه نگاه کوتاه و لبخند خوشگلی زد و مجددا مشغول صحبت با تارا شد .
بیچاره خبر نداشت که دروغ گفتم بهش و سروش داشته کلیپ ویدئویی نگا میکرده .
شلنگ قلیونو از سروش گرفتمو یه پک زدم و گفتم
_سروش دهنت صاف … چند وقت پیشا تارا به پرستش گفته بوده که سروش همیشه سکسش طولانیو خشنه ، پرستشم گیر داده به من که منم دوس دارم مثل سروش سکس کنی .
سروش رنگ داد و رنگ گرفت
_طاها جان ببخشیدا ولی داری در مورد خواهر خودتو زن خودت حرف میزنی .
_خب مگه چی گفتم ؟ فقط تو لطف کن به تارا غیر مستقیم بگو در مورد سکستون چیزی به پرستش نگه ، اینجوری زن منم فیلش یاد هندوستان نمیکنه .
دیگه حرفی زده نشد ولی قشنگ معلوم بود که ذهن سروشو به بازی گرفتم . شلنگ قلیونو دادم بهش ،در حالی که به ذغال قلیون خیره شده بود، پک میزدو آروم دودشو بیرون میداد . فهمیدن اینکه الان تو ذهنش کلی فانتزی سکسی با پرستش ایجاد شده اصلا کار سختی نبود .
شاید در دنیای واقعیت اصلا راضی به اینکه زنم با کس دیگه ای سکس کنه نبودم ولی از اینکه ذهنش درگیر بدن زن من باشه برام لذت بخش بود . هرچند همون شبی که سروش و تارا و پرستش سه تایی تو اتاق خواب بودن ،سروش بدن نیمه لخت پرستشو دیده بود ولی میدونم که نه بهش دست زده و نه پرستش کیر سروشو دیده اما از این مطمئن بودم که تارا در مورد بزرگی و کلفتی کیر سروش حسابی برا پرستش صحبت کرده . امشب تونسته بودم با روان هردوشون یعنی پرستش و سروش بازی کنم . یه نگاه به پرستش و یه نگاه به سروش کافی بود برام تا بفهمم که این دوتا دارن به هم فکر میکنن .
_خب بچه ها کم کم پاشین بریم .
_داداش یکمم بشینیم دیگه ، فردا و پسفردا تعطیله از الان بریم خونه چیکار کنیم .
_خب عزیزم بریم یجای دیگه ، نگفتم که بریم خونه .
به پیشنهاد تارا رفتیم سمت یه کوه تفریحی برای خورد بلال کبابی .
وقتی رسیدیم اونجا سروش گفت شما اینجا باشین تا من برم بلالهارو بگیرم و بیارم .
هرکی یجور سفارش داد ، یکی گفت مال من شور باشه ، یکی گفت مال منو لیمو بریز .
_ای بابا ، اینا که گفتین اصلا یادم نمیمونه ، بیاین باهم بریم بالا خودتون هرچی میخواین بگین بزنه .
_وا؟! سروش من با این کفش میتونم بالا بیام؟ خودت برو دیگه
منم که دیدم فرصت خوبیه پیشنهادو به این صورت مطرح کردم
_پرستش جان توام با سروش برو هرچی که برا بلال خودت ریختی برا منم بریز ، کمکش کن بیارین . فقط برا من دوتا بگیر که بلال خیلی دوس دارم . منم پیش تارا میمونم اینجا
پرستشو سروش دوتایی رفتن ، من موندم و تارا .
_داداش چی میگفتی تو خونه؟ برا چی میخوای پرستش دوباره لزو شروع کنه
_عزیزم چرا بزرگش میکنی ، اینجوری برام جذابتر و سکسی تره . بعدشم میخوام کمکم کنی
_چه کمکی ؟
_میخوام یکاری بکنم بتونیم سکس ضربدریو چهارتایی باهم تجربه کنیم . برای اینکارم دوست دارم با پرستش لز بکنی و موقع سکستون از سروش و کیفیت سکسش بهش بگی تا هوسی بشه . زمانیم که با سروش سکس میکنی از بدن و شهوت پرستش بهش بگی . مثلا بهش بگو پرستشم مثل تو دوست داره سکس خشنو تجربه کنه و دوست داره آلت بزرگو تجربه کنه . یکاری کنی که این دوتا یعنی پرستشو سروش بهم دیگه فکر کنن .
_عجب مارموزی هستی تو . مطمئنی بعدا پشیمون نمیشی ؟ بعدشم شاید من دلم نخواد شوهرم با کسی جز من سکس کنه
_اولا که نه مطمئن که نیستم ولی وقتی بهش فکر میکنم تحریک میشم دوما تو چشمام نگاه کن و بگو دوست نداری سروش با پرستش سکس کنه !
_طاها من میترسم زندگیمون خراب بشه
_راستش خودمم دودلم اما فکر میکنم تجربه خوبی باشه . بنظرت سروش راضی میشه به این کار یا تعصبیه ؟
_نمیدونم ولی ما موقع سکسمون باهم از فانتزیامون حرف میزنیم اما به قول سروش اینا فقط حرفه و فقط برای داغتر شدن سکسه
_خب فانتزیتون چیه ؟ فانتزی سروش چیه؟
_منو که میشناسی ، من میگم همه جور سکسو تجربه کنم اما سروش همیشه میگه دوس دارم سکس خشن داشته باشم .
_خب این یعنی دقیقا برعکس چیزی که پرستش دوست داره . توام با این شوهر کردنت ، مرتیکه آخه سکسم مگه با وحشی بازی میشه . ببین تارا تو باید از پرستش پیش سروش اینقدر بگی تا سروش ناخواسته جذب پرستش بشه ، و دقیقا همین کارو با پرستش بکنی و از سروش و سکسش پیش پرستش بگی و از همین امشبم باید شروع کنی .
چند دقیقه بعد سروش و پرستش بلال به دست برگشتن پیشمون
شب خوبی بود ، به هممون خوش گذشت . وقتی برگشتیم خونه هرکی رفت خونه خودش . موقع خواب با پرستش رو تخت دراز کشیده بودم و در مورد گذشتمون حرف میزدم و اینکه آینده چی میخواد بشه که پرستش حرفمو قطع کرد
_طاها؟؟؟
_جانم؟
_چرا چیزی که میخوایو رک بهم نمیگی ؟ یا قبول میکنم یا قبول نمیکنم
_ببخشید؟؟؟!!!
_خودتو به اون راه نزن . من میدونم تو چجور شخصیتی داری و چه فانتزیهایی تو مغزت میگذره .
_متوجه نمیشم خانومی
_چرا اتفاقا خوبم میدونی چی دارم میگم . تو ازونایی هستی که دوست داری زنتو یا ناموستو در حالی که داره رو تن یه مرد دیگه غلت بخوره . ببین اینو بدون زنا با یه نگاه میتونن از چشم مردا بخونن که نیتشون چیه . منم جز همون زنام . تو و تارا خیلی تابلو بودین ، کاملا مشخص بودن رابطتون فراتر از خواهر برادریه …
_معلومه چون ما همو خیلی دوست داریم …
_حرفمو قطع نکن . منظورم این نبود که خواهرتو خیلی زیاد دوست داری ! منظورم اینه که پر واضحه که رابطه بین تو و تارا فراتر از رابطه دوستیه . شما باهم سکس دارین . امروزم تابلو بود که متوجه اومدن تارا و سروش شده بودی با این حال توی الاچیق داشتی با من معاشقه میکردی که ببیننمون . شبم موقع بلال خریدن عمدا موندین پایین و منو سروشو باهم فرستادی بالا .
_پرستش عزیزم …تو داری…
_هیسسسسس . بذار حرفم تموم بشه . تو دوست داری من با سروش سکس کنم؟ بعدشم لابد راه برای تو و تارا هموار بشه و شماهم آزادانه باهم بخوابین؟ حتما پروژه بعدیت اینه که مامان منو هم بفرستی زیر سروش ؟ من از همه چی خبر دارم . حتی میدونم چندبار با مامانم سکس کردی . اینارو گفتم که بدونی با دسته ی کورا طرف نیستی . الانم اگر برا من کیس جدیدی داری بهتر خودت مردونه بهم بگی ولی منو بازی ندی .
هنگ کرده بودم . تو ذهنم دنبال یه حرف میگشتم برا توجیه کردن ، جوابی نداشتم بدم اما پرستش اینارو از کجا فهمیده بود ؟ کی بهش گفته؟
_پرستش … من…من…نمیدونم چی بگم . تو حق داری . فقط میتونم اعتراف کنم که دست کم گرفته بودمت . اما فقط میخواستم یکبار فقط یکبار اونم با سروش و تارا این سکسو تجربه کنیم و برا مامانت نقشه نریخته بودم .
_یعنی تو رابطت رو با مامانم انکار میکنی؟
_رابطمو انکار نمیکنم ولی براش نقشه یا برنامه نداشتم .
_ببین طاها … فکر کن من با سروش سکس کردم ، تارا باتو . بعدش چی ؟ اصلا من هیچی … نمیگی فردا سروش به تارا روش باز میشه و بهش خیانت میکنه؟ نمیگی خواهرتو میندازه زیر دست و پای اینو اون ؟ نمیگی زندگیشون بهم میخوره؟ نمیگی خود من اگر به سروش و همخوابگی باهاش عادت کنم و تورو دیگه نپسندم چی بسر خودت میاد؟
حرفهای پرستش حرف حساب بود ، جوابی نداشتم . ساکت موندم و گوش دادم . از روی پرستش خجالت میکشیدم .
_خوشگلم چرا روتو برگردوندی ؟ نمیخواستم ناراحتت کنم. فقط قصدم این بود که روشنت کنم تا به فردای اینکارت بیشتر فکر کنی . تو تا هروقت و هرچقدر که بخوای میتونی با من از فانتزیات موقع سکس حرف بزنی ولی اگر زندگیمون و زندگی خواهرت برات مهمه اینکارو نکن . حتی حاضرم خودم تارارو بیارم تو اتاق خوابمون و برم بیرون تا باهاش هرچقدر که دوس داری سکس کنی ولی سروشو منو وارد ماجرا نکن . من زندگیمونو دوست دارم ، بخاطر تو و زندگیمون دیگه به لز فکرم نمیکنم و از شوهرم که تو باشی انتظار دارم مثل من زندگیمون براش مهم باشه.
_ولی چرا باید زندگیمون خراب بشه؟ تو حتی میتونی با هرکی که دوس داری لز کنی . من واقعا با این مسئله مشکلی ندارم .
_چرا باید خراب بشه؟ چون مثل روز برام روشنه . همونطور که خیلی راحت یه دستی خوردیو خودت ،خودتو لو دادی .
_منظورت چیه؟
_من فقط به تو مامانم و تارا شک کرده بودم ، تصمیم گرفتم یدستی بزنم که متاسفانه یدستیو خوردی .
ای واااای بر من . خودم خودمو ضایع کردم . پرستش با حرفاش رسما منو ترور کرد . کمی تو فکر فرو رفتم ، پرستش لباساشو در اورد و لباس خوابشو بتن کرد و از پشت به پهلو بغلم کرد و دستشو روی بازوم میکشید و باهام حرف میزد .
_طاها؟ ناراحت شدی ازم ؟
_نه عزیزم . فقط از چشات خجالت میکشم . نمیتونم تو روت نگا کنم
پرستش دستشو از پشتم اورد و روی سینم گذاشت و گفت
_کور شه زنی که بخواد شوهرشو خجل کنه . اصلا هرچی که تو بگی . فقط ناراحت نباش .
برگشتم سمتش، پرستشو به پشت خوابوندم و خم شدم رو لبش و بوسیدمش .
_نه عزیزم ، دیگه بهش فکرم نمیکنم . شاید حق باتو باشه . ولی اگر اصرار داشتم که تو همجنس بازیتو ادامه بدی اول بخاطر این بود که فکر نکنی بعد ازدواج محدود شدی و از اینکه تاهل اختیار کردی پشیمون بشی و دوم هم برا این بود که برا خودمم لزبین بودن زنم لذت بخش بود .
_دیوونه ، همجنس بازی من چه لذتی برا تو داره
_هوم؟ خودمم نمیدونم .
پرستش لبمو بوسه کوتاهی زد و گفت
_چطور دلت میومد منو بفرستی زیر سروش ؟ اونم با اون بندوبساط بزرگی که اون داره ؟
_چی؟؟؟ صبر کن ببینم …تو مگه دیدی؟
_اره . تارا یبار عکسشو قبل ازدواجمون نشونم داده بود . همون موقع که تو و مامان رفته بودین شمال .
_خب دیوونه همه زنا دنبال یچیزی مثل اونن . اونوقت تو ازش فرار میکنی ؟
_آخه مال آقامون خوشگلترو خوش دستتره!
خودمو کشیدم روش و کیرمو از رو لباس به کص پرستش میمالیدم و دستمم رو سینش گذاشته بودم .
_مال آقاتون سیرتون میکنه؟
_اگه مال تو سیرم نکنه مطمئنا مال سروش پارم میکنه .
_وایییی پرستش ، بخدا دست خودم نیست . وقتی اینجوری حرف میزنی حشریتر میشم .
_چجوری؟ در مورد کیر کلفت سروش حرف میزنم حشری میشی ؟
وقتی دیدم پرستش خودش میخواد این بازیو ادامه بده منم همراهیش کردم
_اوهوممم. کیر کلفتش تو کصت جابگیره ، کصتو حسابی خیس میکنه .
_آههههه طاها ، فکر کنم اگه کیر سروش تو کصم بره از تنگی کصم زود آبش بیاد
هیچوقت فکر نمیکردم روزی که پرستش بخواد اینجوری حرف بزنه ، اینقدر تحریک بشم . در یک لحظه کیرم راست راست شد . با عجله لباس خوابشو از تنش کندم و خودمم لخت شدم کیرمو دوبار تو دهنش فرو کردم تا خیس بشه ، بلافاصله بعدش رو کصش گذاشتمو با فشاری که به کمرم اوردم همشو تا ته تو کصش کردم .
گرما و تنگی کصش ، حرفهایی که میزد ، شهوتی که بهم وارد شده بود همه و همه باعث شد با چندتا تلمبه اول به اوج برسم ، دوست داشتم بیشتر ادامه پیدا کنه و بیشتر پیش بریم بخاطر همین کاری که لعیا برای جلوگیری از ارضا شدنم انجام داده بودو انجام دادم.
انگشتمو بین بیضه و مقعدم فشار دادم . خوشبختانه موثر واقع شد .
پرستش با لبخند گفت
_چیکار داری میکنی . یهو بی حرکت موندی
_دارم جلو ارضا شدنمو میگیرم .
_به این زودی ارضا شدی ؟
_نه دیگه . نذاشتم ارضا بشم . بعدشم تو وقتی حشری میشی خوشگلتر و سکسیتر میشی ، کاش اندام خودتو موقع سکس میدیدی اونوقت بهم حق میدادی .
_مگه اندامو قیافم چطور میشه ؟
_بی نظیر ، بی نقص و فوقالعاده زیبا . تو باسنت پهن و خوش حالت و برجسته س ، سینه های خوشفرمو سفتی داری ، پاهای کشیده و رانهای عضلانی و در عین حال کمرت باریکه و این باعث میشه پایین تنت خوشگلتر بشه .
_واووووو ، نمیدونستم اینقدر خوبم . پس بهم نشون بده ، دوست دارم خودمو موقع سکس ببینم
_چجوری نشون بدم
_نمیدونم یکاری بکن دیگه
یکم فکر کردم ، یهو یه فکری بسرم زد . روبه پرستش گفتم
_دوربین داری ؟
_آره یه هندیکم دارم
_کجاس؟؟؟؟
چند دقیقه بعد دوربینو روشن کردم و از طریق کابل به تیوی وصلش کردم . هرچی که تو لنز دوربین بود توی تلوزیون هم نشون میداد . بعدش رفتم تو اتاق خواب و به پرستش گفتم
_خانوم خوشگله یه لحظه بیا ،
پرستش بدون اینکه شورت و سوتین بپوشه ، فقط لباس خوابشو تنش کرد و همراهم به پذیرایی اومد .
تلوزیونو که تصویر ما توش افتاده بود رو نشونش دادم .
_طاها داره ضبط میکنه ؟
_نه عزیزم فقط آنلاین مثل فیلم نشونمون میده ولی اگر بخوای ضبطشم میکنم
_عجب فکری کردی . پس رکورد کن تا بعد ببینمش
پرستشو بردم رو کاناپه خوابوندمش و خودم رو زمین نشستم ، پاهاشو انداختم رو دوشم و سرمو بین پاهاش قرار دادم ، انگشتم داخل کصش بود و زبونم اطرافشو لیس میزد . پرستش خیلی زود حشری شد . کمی خودشو جابجا کرد و حالت نیمخیز شد تا خودشو تو تیوی ببینه . صدای آخ آخش خونه رو برداشته بود .
_طاهاجوووونم ، میخوام کیر بخورم . میخوام کیرتو بساکم
جلوش ایستادم و کیرمو گرفت تو دستش ، لباشو حلقه کرد و فقط چند سانت سر کیرمو بین حلقه لباش میبرد داخل دهنشو در میاورد و با دست چپش بیضه و پشت بیضمو ماساژ میداد
پرستش از رو مبل پایین اومده بود و هردو توی تلوزیون بصورت نیمرخ دیده میشدیم . وقتی چشمم به تیوی افتاد و زنمو در حال ساک زدن دیدم ، خدا میدونه به چه حالی افتادم . با اینکه چهره خودم تو تلوزیون معلوم بود ولی بازم دیدن زنم در حال ساک زدن یه کیر برام خیلی شهوت آور بود .
نور داخل پذیرایی کم بود ولی نه اونقدر که فیلم بی کیفیت باشه . اتفاقا با نور کم هم فیلم خیلی خوبی از آب دراومده بود .
پرستشو بلند کردم ، روبروم ایستاد و کمی لب تو لب شدیم . پشتش به دوربین بود .
کیرمو لای پاش گذاشته بودم و از پشت پاهاش سر کیرم زده بود بیرون .
همچنان لباشو میخوردم و یه دستم رو سینش بود و با دست دیگم کونشو چنگ میزدم . توی تلوزیون یه زن خوش اندام و سکسی میدیدم که اندامش از پشت مثل ماهی خوش فرم و سکسی بود ، کمر باریک و میان تنه پهن .
_عزیزم یه نگاه به تیوی بکن ! کیر یکی لای پاته . به کی میخوای کص بدی ؟ اون مرده کیه که میخواد بگادت ؟
_اوففففف ، اصلا فکر نمیکردم دیدن سکسمون اینقدر هیجان انگیز باشه . طاها امشب هرکاری و هرجوری که دلت میخواد آزادی که انجام بدی . دوست دارم اون زنه که توی تصویره رو جوری بکنیش که جیغش تا خیابون بره .
_پس میخوای جنده بازی در بیاری ؟!
_اوهوممم .
دراز کشیدم رو زمین و پرستش در حالی که پشتش به من بود ، رو به دوربین نشست رو کیرم . تماشای کونش برام لذت بخش بود . کصشو رو کیرم گذاشته بود و روش بالا پایین میشد . وقتی به تلوزیون نگاه کردم انگار دارم یه فیلم پورن میبینم که چهره مرده مشخص نیست ولی زنه تو کادره و داره رو یه کیر بالا پایین میشه و از شدت تکوناش سینه هاش حسابی تکون میخورن . پرستش زیباتر از یه پورن استار بود . وقتی از رو کیرم بلند میشد ، کمی از کیرم تو تلوزیون دیده میشد . جالبتر این بود که توی تصویر کیرم خیلی بزرگتر از سایز واقعیش بنظر میومد .
داشتم زنمو تو تلوزیون میدیدم که روی کیر کلفت یه مرد داره با کصش بالا پایین میشه و سینه سمت راستشو به دهان خودش رسونده و نوکش میک میزنه .
پرستشو بلند کردمو خودم دراز کشیدم . یه پاش رو هوا و یه پاش رو زمین بود ، میخواستم کیرمو توکصش بکنم . پرستش با انگشت شصت و اشارش بالای کصشو بین دوتا انگشتاش گرفت و آروم نگهش داشت تا بقول خودش تنگ تر بشه، هرچند همینجوریش تنگ بود ولی برا من حرکتش جالب بنظرم اومد .
میدونستم این آخرین پوزیشنمونه ، دیگه نمیتونستم تحمل کنم و چیزی به فوران شیره درونم نمونده بود .
_عزیزم دوست داری کجات خالی بشم ؟
_دهنم . دوست دارم ابتو بخورم
_پس پاشو …
چند تادیگه تلمبه زدم بعدش پرستشو بردم نزدیکتر ، جوری که چند قدم بیشتر با تیوی فاصله نداشتیم ، قصدم این بود که چهره خودم تو فیلم مشخص نباشه .
پرستش جلوم زانو زده بود و کیرمو تو دهنش حسابی میچلوند و با دست خودش کصشو میمالید .
پر بودن دهنش با کیر من باعث شده بود صدای آه و نالش بصورت خفته دربیاد . البته شهوتش بخاطر ماساژ کصش و جغی که برا خودش میزد بود . کم کم کیرم مثل سنگ داشت میشد ، بیشتر شدن ناله های من باعث افزایش شهوت و به اوج رسیدن زنم شده بود . چند ثانیه قبل اینکه پرستش ارضا بشه من ارضا شدم و آبمو رو صورت و سینش ریختم ، به محض خالی شد کیرم ، پرستش با جیغی بلند ارضا و نقش زمین شد .
کنارش افتادم و هردو نفس نفس زنان موهای همو ناز کردیم .
صبح روز بعدش بعد خوردن صبحونه اولین کاری که کردم با تارا تماس گرفتم ، با بی حالی و خواب آلودگی جواب داد
_جانم داداشی
_خوابی تارا؟
_اوهوم
_پس بعدا باهام تماس بگیر .
_چیزی شده؟
_آره ، راجع به صحبتهای دیشبمون میخواستم حرف بزنیم .
_باشه . اتفاقا منم باید باها حرف بزنم
_باشه عزیزم … فعلا
_خدافظ
بعد قطع کردنم بلافاصله گوشیم زنگ خورد ، لعیا بود .
_به به …لعیا خانم …خوبی
_سلام ، ممنون . تو خوبی ؟ پرستش خوبه ؟
_مرسی ، خوبیم خودت چطوری
_ممنون . پرستش چرا به تلفنش جواب نمیده ؟
_تو اشپزخونه مشغول بود . دستش بنده لابد
_باشه ، پس بهش بگو باهام تماس بگیره
_لعیا؟
_بله؟
_کی برمیگردی؟
_چندروز دیگه انشاله
_خوش بگذره
رفتم اشپزخونه پیش پرستش . حسابی گرم کار و شست و شو بودش
_خانومی یه چایی نمیدی بهم
_عزیزم دستم بنده بی زحمت خودت بریز .
چایی رو ریختم و بهش گفتم
_عزیزم من میرم بیرون تو آلاچیق بشینم . توام کارت تموم شد بیا . راستی مامانت زنگ زده بود ، باهاش تماس بگیر
_باشه .
بعد خوردن چایی ، سیگار میچسبید . یه سیگار روشن کردم که دیدم سر و کله تارا پیدا شد .
_به به تارا خانم . پس چرا اینجوری راه میری . چیزی شده ؟
_والا چی بگم ، سروش دیشب پدرمو دراورده .
یهو زدم زیر خنده ، جوری که از چشام اشک میومد .
_واقعا ؟ سرکارم؟
_نه بخدا راست میگم . آنال کردیم
_آخه تو که برا آنال کم نمیاوردی
_تقصر توئه دیگه …آییییییی کمرممممم
بازم خندم گرفت . تارا وقتی میخواست بشینه یه وری مینشست .
درحالی که از خنده نمیتونستم کلماتو ادا کنم بهش گفتم
_حالا چرا من ؟؟؟
_تو گفتی از پرستش بگو بهش منم گفتم . آقا حشری شد ، طوری تو کونم میزد که کم مونده بود از دهنم بزنه بیرون
یهو خنده رو لبام خشکید .
_چی ؟ واقعا؟ مگه تو گفتی بهش ؟
_خودت گفتی بگو . خودت گفتی آبو تاب بده بهش . منم گفتم اونم حشری شد و این بلارو سرم آورد ، آخرشم خودش ارضا شد و من موندم تو کف. حالا چی شده مگه؟ دیشب اونجوری میگفتی ، الان اینجوری ؟ پشیمون شدی ؟
_دقیقا بگو چی گفتی و چی شنیدی
_بذار برم صبحونه سروشو بدم ، میخواد بره پیش باباش ، مثل اینکه قند باباش باز بالا رفته . میام پیشت یا زنگ میزنم بیا پیشم .
_باشه . به سروش بگو اگه لازمه باهاش برم شاید کاری چیزی داشته باشه
_باشه داداش مهربون . اینقدرم سیگار نکش ، حیف خوشگلیت نیس؟ داری کم کم سیاه میشی
بعد رفتن تارا رفتم تو فکر . فکر اینکه دیشب تو اتاق خواب خواهرم چه خبرا بوده ، اینکه زن من چقدر باعث شهوتی شدن سروش شده که تارا با اینکه مطمئنا چندین بار با سروش سکس آنال کرده ، اینبار بخاطر حشری شدن شوهرش اینقدر اذیت شده .
کم کم باز اون حس و فانتزی سکس زنم با مرد دیگه تو ذهنم قوت گرفت . از طرفی تارارو با لباس یکسره و بلندی که خودم براش خریده بودم و بشدت برجستگیهای بدنشو نشون میداد دیدم و یاد سکس توی خونه خودمون باهاش افتاده بودم ، از طرفی رفتار سروش که با تعریفات تارا از پرستش باعث تحریک بیشترش شده بود منو حسابی حشری کرده بود .
حدود نیم ساعت بعد سروش با عجله از خونشون اومد بیرون و باهام سلام علیکی کردو جریان پدرشو تعریف کرد ولی هرچی گفتم باهاش برم قبول نکردو گفت کار خاصی نیست . ماشینشو روشن کردو زد بیرون و پشت سرش در باغو بستم . داشتم به سمت عمارت میرفتم که گوشیم زنگ خورد . تارا بود
_داداش کجایی ؟ اومدم خونه نبودی . میای اینجا ؟
_سروشو راه مینداختم . پرستش چی گفت رفتی پیشش
_رفتم پیشش گفت کلی کار دارم . ازش سراغ تورو گرفتم گفت زنگ بزنم بهت . مثل اینکه میخواد کف خونه رو بشوره ، به منم گفت بگو طاها نیاد خونه .
_آره ، میدونه که به بوی مواد شوینده حساسیت دارم و زود نفسمو میگیره .
_پس بیا پیشم باهم حرف بزنیم ، یا بیا تو آلاچیق .
_بذار اول برم ببینم پرستش کمک میخواد یا نه
_باشه پس بیا پیشم .
_باشه .
رفتم خونه ، بوی مواد شوینده تو خونه پر شده بود ، سرفه کنان پرستشو صدا زدم
_عه عه عه عه …طاها براچی اومدی .؟ نمیگی حساسیت داری ؟
_کمک نمیخوای عزیزم .
_نه نمیخوام …بدو بدو برو بیرون الانه که پس بیافتی . رنگت شده مثل لبو . برو پیش سروش ، کارم تموم شد بهت خبر میدم .
از خونه اومدم بیرون ، چند دقیقه ای تو هوای آزاد قدم زدم تا حالم سرجاش اومد . به سمت عمارت سروش رفتم . وقتی وارد شدم از پایین پله ها تارارو صدا زدم
_تارا؟؟؟ کجایی ؟
_بیا بالا …
یه سالن بزرگ و دو ردیف پله هلالی شکل کمی جلوتر از ورودی سالن قرار داشت که به طبقه بالا ختم میشد . نقشه خونه ای که سروش ساخته بود یجورایی شبیه به خونه خان عمو بود . از پله ها بالا رفتم ، تارا میز صبحونه رو جمع کرده بود و داشت دستاشو میشست
_خوش اومدی داداش . بشین برات چایی بیارم .
ای بابا ، اینم میدونه من چایی خورم .
تارا چاییمو گذاشت رو میز کناریم و خودشم نشست روبروم و دستشو رو کمرش قرار داد که یهو باز خندم گرفت
کمی باهاش شوخی کردم تا اینکه گفت
_تقصیر خودته ، من اگه میدونستم شوهرم اینقدر تو کف زن توئه که همچین ریسکی موقع سکس نمیکردم . دیوونه با شنیدن اسم پرستش جوری حشری شد که باخودم گفتم تارا امشب کونت پاره س
_خب تعریف کن ببینم چیشد
_دیشب همینکه رسیدیم خونه بهم گفت بریم حموم . معمولا وقتایی که میخواد سکس کنه میگه باهم بریم حموم . وقتی لخت شدیم تو حموم دیدم راست کرده ، بهش گفتم هنوز هیچی نشده راست کردی گفت همینجوری ، هوستو کردم . بهش گفتم برا من راست شده یا کس دیگه ، گفت مگه کس دیگه ای هست ، بهش گفتم مثلا پرستشو که امشب دیدی …که خیلیم خوشگل و سکسیه . خیلی دلش میخواد یبار با یه کیر سایز بزرگ مثل مال تو حال کنه . اینو که شنید بغلم کردو یه پامو بلند کرد همونجا سرپا کیرشو کرد تو کصم . فکرشو بکن طاها، همونجوری بدون اینکه بذاره خیس بشم با آب دهنش که مالید به کیرش فرو کرد توم . چشام سیاهی رفت اما هیجانی که سروش داشت باعث میشد منم داغ بشم و حتی میتونم بگم یکی از سکسهای خاطره انگیزمون بود . وسطای سکسمون بودیم که بهش گفتم سروش اگه الان جای من پرستش اینجا بود چیکار میکردی باهاش که گفت من عاشق باسن پرستشم ، منم بهش گفتم پرستشم خیلی دوس داره یبار به یه کیر کلفت کون بده . همین جمله من کافی بود تا سروش وحشی بشه ، منو نشوند زمین و کیرشو تو حلقم فرو کرد ، اونقدر رو کیرش اوق زده بودم که تمام صورتمو چونم و کیر سروش حسابی خیس خیس شده بود ، بلندم کرد و گفت پرستش جون الان بهت نشون میدم کیر کلفت با کونت چیکار میکنه . همینکه خواستم بهش بگم سروش یهو نبری توش ولی کار از کار گذشته بود ، نامرد بدون اینکه کمی سوراخمو باز کنه یهو اون دسته بیلو تا ته تو کونم فشار داد . بعدشم چنان تو کونم تلمبه زد که دیگه واقعا داشتم پاره میشدم ، آخر سر من تازه حشری شده بودم که آقا آبش اومد و من تو کف موندم . خودت میدونی طاها من عاشق آنالم ولی سروش دیشب کونمو سرویس کرد .
وقتی تارا اینارو تعریف میکرد کیرم کاملا عمود بر بدنم ایستاده بود . طوری که تارا متوجه شد و در حالی که از جاش بلند میشد و میومد به سمت کاناپه ای که من روش نشسته بودم گفت
_ای جان …داداش خوشگلم کیرش راست شده؟ برا من راست کردی یا برا بکن زنت ؟ کدومش؟
همینکه نشست کنارم دستشو گذاشت رو کیرم و کمی مالیدش و بلافاصله بعدش دستشو برد تو شلوارم و چسبید از کیرم .
_آههههه تارا … دلم برات یذره شده بود
_جونم داداشی …منم دلم برا کیرت لک زده بود . دوست داری یه حالی باهم بکنیم ؟
_اوهوم .
با گرفتن جواب مثبت از من تارا بلافاصله بلند شد ایستاد و خودشو لخت کرد منم داشتم شلوارمو در میاوردم که موبایل تارا زنگ خورد . سروش پشت خط بود . تارا لخت جلوم ایستاده بودو با تلفن حرف میزد ، منم با کیر راست شده رو مبل لم داده بودم . شیطونیم گل کرده بود . تارا که در حال صحبت بودو کشیدم سمت خودم ، پاهامو بستم و پاهای تارارو به دو طرف باز کردم و از روبرو رو پاهام نشوندمش و شروع کردم به خوردن سینش و همزمان کصشو که دقیقا جلو کیرم بودو میمالیدم . طفلی تارا هم داشت با سروش حرف میزد و هم از شدت حشر نمیتونست خودشو کنترل کنه . برا اینکه سر بسرش بذارم انگشتمو تو کصش کردم . تارا داشت به سروش میگفت
_عزیزم لازمه منم پیشت باشم ؟ آخخخخ . نه چیزی نیس پام پیچ خورد
حسابی چشاش خمار شده بود ، بعد اینکه مکالمش تموم شد گوشیو قطع کردو پرت کرد رو مبل کناری و گفت
_سروش تا شب نمیاد اما من جوری بهت میخوام بدم که دیگه هوس اذیت کردن منو نکنی
اینو گفتو لباشو رو لبام گذاشت و کصشو رو کیرم پیچ و تاب میداد .
_لعنتی حشریم کردی باید بتونی از پسم بر بیای وگرنه زنتو میبرم زیر کیر شوهرم .
_اونوقت خودتم باید برده و جنده کیر من بشی
_جندت که هستم ، بردتم میشم اقا خوشگله . بده من این کیرو
نشست زمین و کیرمو یکضرب تا ته کرد تو حلقش
بعد چند دقیقه ساک زدن بلند شد و کیرمو با دستش نگه داشت و نشست روش ، همزمان با داخل شدن کیر من به کصش یه آه کشدار کشید . رو کیرم بشین پاشو میکرد و خودشم خم شده بود روم و ازم لب میگرفت
در همون حالت بهش گفتم
_کونتو میخوام تارا
_کونمو دیشب شوهر زنت گاییده درد میکنه
_کونتو میخوام لعنتی
_کون نمیدم
_کون نمیدی ؟ جنده خانوم پارت میکنم
با یه حرکت بلندش کردمو انداختمش رو کاناپه و پاهاشو دادم هوا ، کیرمو که با اب کصش خیس شده بود رو سوراخ کونش گذاشتم و تا ته فشار دادم .
تارا یه جیغ بلند کشید که زود دستمو جلو دهنش گذاشتم . فکر اینکه سروش این کونو به عشق کون زن من گاییده بشدت حشریم میکرد . جوری شهوت بر من غالب شده بود که اگر همین الان سروش میومد مارو میدید خودم بهش در کمال خونسردی میگفتم برو زن منو بکن .
_عشقم ، خوشگلم …داری کونمو پاره میکنی آخخخ یواششش جر خوردم . کون خواهرتو داری میگایی
_تارا …تارا… خیلی دوستت دارم … خیلی دوستت دارم تارا ، زنمو میدم به شوهرت ولی تو مال خودم باش .
_دوست دارم کیرتو …دوسش دارم … بکن منو …طاها محکمتر بکن منو
تارا لرزیر و منو به عقب هول داد . از شدت ارضایی که داشت بی حال شد . نشستم زمین و تارارو در حالی که رو مبل حسابی عرق کرده و بی حال شده بود نوازش کردم . با بیحالی سرشو به سمتم چرخوندو صورتمو ناز کرد گفت
_بازم من ارضا شدم و تو ارضا نشدی .
_شدم عزیزم
_کی؟؟؟؟
_همون موقع که خواستی ارضا بشی منم ارضا شدم . تارا یه دستی به باسنش کشید و آبمو که رو کپل کونش مالیده شده بود لمس کرد . یه نگاهی به کیرم که ازش آبم چکیده بود کرد و گفت
_عالی بودی داداش . مرسی . از دیشب نسخ بودم .
تارا رفت دوش گرفت و منم لباسامو پوشیدمو جلو تیوی لم دادم . تارا از حموم دراومد و لباس بتن کرد گفت
_من میرم به پرستش کمک کنم . توام اگه میخوای برو رو تخت دراز بکش استراحت کن
_نه عزیزم منم میام میرم تو اتاق خودم یه چرت بزنم.
نوشته: ارسلان H
پایانِ بازی داشت
انگار ادامه داره
پس اون همه فانتزیا و…چی شد؟
سلام از قسمت اول تا آخرشو دنبال کردم و خوندم همش خوب بود،قلم و نگارشت عالی،ولی بنظرمن اگه واقعا قسمت آخرشه،آخرش نباید اینجوری تموم میشد میشد قشنگتر تموم بشه،الان انگار وسط داستان ول کردی و رفتی،مثل بعضی از سریالای ایرانی که به جای خوب و هیجان انگیزش که میرسه قسمت آخرشه،امیدوارم ادامه بدی،ممنون
توام که مثل فصل آخر گیم آو ترونز ، داستانتو یهویی تموم کردی. نه به 4 قسمت قبلی که آروم آروم داستان رو پیش میبردی نه به قسمت 5 که یهویی تموم کردی . جا داشت داستانتو ادامه بدی
بزارید ادامشو بگم واستون
آخرش یه گروپ مشتی میزنن و درحالی که زن عموش داره با دیلدو میکنتش و خودشم داره کص خواهرشو میخوره ، خواهرش با زنش لز میکنه و شوهر خواهرشم داره از کون زنشو میکنه
به همین سادگی و خوشمزگی
ماهم شاخ و دم داریم و باور میکنم که این واقعیه
اگه کسی از تهران بکن برای زنش خواست دایرکت بده بهم S1999993@
داداش به این زودی تموم نکن و اگه داستان واقعیه یه عکس از زنتو و ابجیتو مادر زنت بذار هم ما حال کنیم هم خودت
خوب بود ولی خیلی عجله ای بود قسمت آخر رو یکم مالیدی به در و دیوار. ظرافت داستان رو از بین برده بودی تا جایی که شک کردم نویسنده عوض شده. مثلا کلمه ساکید خیلی تو مخ بود 😞 یا جایی که تارا میگه من برده تو هم میشم آقا خوشگله . یا جایی که تارا میگه از دیشب نسخ بودم . قشنگ احساس کردم داری یه پسر رو توصیف میکنی. 😁 😞
خیلی سم بود داداش مغز تو از برا منم خراب تره یه شستشو بگونش حتما😑😂
زیبا بود