چه ساده با ترس کونی و بیغیرت شدم (۳)

1401/02/11

...قسمت قبل

سلام دوستان

تو خونه بودم یه چند روزی گذشت دیدم ایمان پیام داده من دارم میرم قشم مسابقات ۲۰ روز نیستم ولی
جمشید هست نگران نباش الانم کنارم هست داره میگه
امشب بهت زنگ میزنه فعلا من دارم میرم اگر قشم کاری داری بگو ؟
بردیا : نه ممنون ایمان کاری ندارم برو به سلامت .
همین که تلفن قطع شد استرس گرفتم چون توقع جمشید تو سکس بالا بود و میدونستم باید این سه هفته با اون باشم تا این که شب شد و اخر زنگ زد .
جمشید : سلام جیگر
بردیا : خوبی جمشید
جمشید : فردا صبح میای ، لاک میزنیا هم پا هم دست
بردیا : جمشد بیخیال شو ، تو انگار قسم خوردی ابروی منو ببری ، بخدا میفهمن نمیشه جعمش کرد
جمشید : عیب نداره بگو دو روز پیش ما خواستی بمونی جاش تا دو روز رفته
بردیا : نمیشه بیخیال شی؟
جمشید : نه
اقا خلاصه لاک صورتی مینا رو زدم و رفتم
در رو باز کرد
من دستکش دستم بود کسی تو خیابون نبینه، دستکش رو از دستم در اوردم و جوراب رو هم از پام بیرون کشید دیدم تا دست و پام رو لاک زده دید قشنگ از شلوارش معلوم بود که حسابی شق کرده
جمشید : لاک کدوم رو زدی؟
بردیا : مینا
جمشید : جون کونیه من امروز مینا شده ، جووووون ، برو رو تخت بخواب لخت شو تا بیام .
رفتم رو تخت خوابیدم اونم لخت اومد تو اتاق بهم گفت خواهر جنده بخورش
بردیا : چرا فوش میدی می خورم خوب
جمشید : بخور لاک مینا رو زدی مثل مینا بخورش
بردیا : بیخیال جمشید چی میگی اخه .
من رو تخت نشسته بودم و جمشید جلوم ایستاده بود
کیرش درست جلوی لبم بود وقتی خودم با دسته لاک زده کیرش رو گرفتم خیییلی شهوتی تر شدم قشنگ براش شروع کردم لیسیدن و خوردن هر از گاهی هم چشام رو می اوردم بالا صورتش رو میدیدم قشنگ رضایت از چشماش میبارید
جمشید : تا تح بخور
بردیا : باشه .
تا تح اروم اروم کردمش تو دهنم لبم خورد به تخمش
که ناگهان از پشت سرم رو گرفت ، کیرش کامل تو دهنم بود نمی تونستم نفس بکشم فقط با دستام به رون پاهاش فشار می اوردم تا سرم رو عقب بکشم ، چشام پر از اشک شد تا ولم کرد
جمشید : جوووون قشنگ وقتی به لوزه هات خورد فهمیدم ، چه حالی داد خواهر کوسه
بردیا : حال کردی دست کم فوش نده
جمشید : برگرد ، برگرد وقت دادن هست .
تا برگشتم خییلی سریع کرم زد و نوکش رو کرد تو منم یه اهه شهوت ناک کشیدم و اونم خورد خورد برد توش و گفت جوووون کونی چه لاک مینا به پاهات میاد
و کشید بیرون و باز اروم اروم میکرد توش
جمشید : بخور ببین کونت چه مزه ای میده؟
بردیا : براش خوردم فکر کردم داره ابش میاد که گفت بخور ، حتما می خواد بریزه تو حلقم اما نه واقع می خواست فقط براش بخورم و بعد خوردن گفت الان بعد تلمبه زدن تو دهنت ابم رو میریزم رو لاک پاهای قشنگت ایشالا قسمت باشه صاحب لاک مهمونمون باشه همراه با داداش کونیش .
من خیلی از حرفاش ناراحت شدم اما اگر دست از پا خطا میکردم ایمان ابرومو به صد روش میبرد پس سکوت کردم
اونم سو استفاده کرد از سکوتم و حین تلمبه زدن گفت کدوم خواهرت خوشکل تره
بردیا : جفتشون .
تا گفتم جفتشون جمشید تا اخر کرد تو دهنم و گفت جوووون جفتشون خوبن ، پس حالا بگو، جیگرشون برم چیکار کردن انقدر سینه و کونشون خوش فرمه ، البته کونتون که ارثی هست چون کون خودتم گرد و نازه بچه کونی و بعدم کیرش رو کرد تو کنم و ربع ساعت بدون وقفه تلمبه زد _
بردیا : خیلی وقته می کنی چرا ابت نمیاد
جمشید : از خواهرات تعریف کنی زودتر میاد
بگو چیکار کردن سینه هاشون خوش فرمه .
وقتی از خواهرام حرف میزد تند تند تلمبه میزد طوری که دیگه سوراخم کامل بی حس بود فقط از اینکه تخماش می خورد تو کونم می فهمیدم کامل گشاد شدم و داره کیرش رو تا تح تو کونم می کنه ولی همین که قفل کیرم باز شده بود و راست کرده بودم خیلی بهم حال میداد
جمشید : بگو خارجنده هستم تا زودتر ابم بیاد
بردیا : جمشید تا تخمت داری میکنی الان میاد نیاز نیست به این حرفا
جمشید : اگر نگی به ایمان زنگ میزنم فیلم تریاک کشیدنت همین الان میره برا مامانت ، تازه خواهر جنده ، هر وقت اسم مامانت رو میارم و خواهرات رو، و تا تح می کنم تو کونت ، کیرت از همیشه سیخ تر میشه ، تابلو هست حشری میشی .
_راست می گفت وقتی تا اخر می کرد و از خواهرام میپرسید یا مامانم کیرم سیخ تر می شد
بردیا : باشه گیر نده ، میگم ، جوووون منو بکن ، منه خواهر جنده رو بکن ، جمشید ، برا تو لاک زدم بکن ، اه، اه
جمشید : افرین ، اه ،اه ، اه ه ه ه ه .
ناگهان کشید بیرون و ریخت رو لاک پاهام و انگشتای پام
و گفت بچه کونی اخر نگفتی سینه هاشون چرا انقدر بزرگ و خوش فرمه ، اصلا کاشتنیه یا طبیعیه .
من می دونستم چرا سینه خواهرام خوش فرمه چون یکی از دوستای مامانم یه روغن حجم دهنده از هند میاره این رو روی باسن و سینه بکشی مداوم ، به مرور سینه و باسن بزرگ میشه و خوش فرم ، یه بار متوجه شدم خواهرام برای هم دیگه میزنن این روغن رو ولی مامانم می دونم به خواهرام نمیگه ، احتمالا دوستاش براش میکنن این کار رو
ولی نمی خواستم اینو به جمشید بگم ، اونم گیر داده بود
جمشید : حالا پاک کن لاکتو یه دو روزی هم بمون حسابی پاکش کن تا جاش نمونه کونی من
بردیا : اره بابا مجبورم ، به خونه گفتم اینجام ، مامانم اوکی داده
جمشید : جیگر مامانتو بخرم که انقدر خوش قلقه
بردیا : بیخیال جمشید نگو
جمشید : بچه کونی چی رو بیخیال انگار نمیدیدی وقتی کیر تو کونت بود تا اسم خواهرات میومد یا مامانت راست می کردی ، پس چرا کوس میگی .
بردیا : اقا تو راست میگی ، اره حشری میشدم ولی دست خودم نبود اون موقع ، خودت میگی تا تح تو کیرت تو کونم بود اون موقع ، اما حالا نگو دیگه
جمشید : اوکی میزارم برا امشب ، تا زمانی هم که اینجا هستی قفلت بازه برو حال کن .
_وااااای چه خوش حال شدم اینو گفت ، جمشید واقعا دو روز بازه ، میزاری ؟
جمشید : اره ولی تو این دو روز که این جایی جاش جبران کن برام
بردیا : باشه حتما مرسی ، واقعا نیاز داشتم باز باشه یه مدت .
دیگه کاریم نداشت تا شب قلیون کشیدیم و همه چی اوکی بود که دیدم چشماش داره برق میزنه ، گفتم چیه؟ سکس می خوای گفت اره اما نه سکس ساده
گفتم یعنی چی جمشید ؟
گفت زنگ بزن یا به مامانت یا به خواهرت با هاشون حرف بزن ، می خوام در حین حرف زدن بکنمت
بردیا : جمشید لاک کم بود اینم اضاف کردی ، بابا بخدا ابروم میره خوب بکن دیگه انقدر برات قشنگ ناله میکنم تا حال کنی ، زنگ و جون من بخیال .
دیدم جمشید ساکت شد رفت تو اتاقش و اومد
یه چند دقیقه گذشت فیلم تریاک کشیدنم رو ایمان برام فرستاد ، بهش پیام دادم این و چرا فرستادی
گفت بچه کونی شوخی باهات ندارم یا زنگ به خواهرت میزنی میزاری رو بلند گو و همزمان به جمشید کون میدی یا تا نیم ساعت دیگه جمشید گفت گوش نکردی
ابروی خودتو رفته بودن ، ناگهان یخ زدم از سرما و ترس،
با ناراحتی لخت شدم و به کونم کرم زدم خودم حالت داگ گرفتم و گوشی رو برداشتم و به مینا زنگ زدم چون میدونستم مینا از همه ساده تره اومید وار بودم نفهمه،
به جمشید گفتم شروع کن نیم ساعت زود می گذره تا ایمان ابروم رو نبرده ، جمشید لخت شد کیرش رو زد به کونم و خیلی زود شق کرد اما نمی کرد توش تا اینکه خواهرم تلفن رو برداشت ، تا گفت سلام داداشی ، جمشید ناگهان کرد تا تح داخلش منم نتونستم تحمل کنم کفتم اااااخ
مینا : چی شد بردیا ؟ خوبی؟ گفتم اره یه چی خورد تو پام
مینا : خوب جلوی چشمت رو نگاه کن .
جمشید شروع کرد محکم تلمبه زدن که از عمد صداشو مینا بشنوه
مینا : این صداها چیه میاد بردیا ؟
بردیا : خونه ایمانم تمرینمون تموم شده اومدیم حمام ؛ هرز اب حموم گرفته جمشید داره بازش میکنه
مینا : اهاااا صدای تلمبه پلاستیکیا هست ؟
گوشیو بده به اقا جمشید
بردیا : چرا ؟
_جمشید که صدا رو داشت می شنید گوشی رو گذاشت رو کمرم و همزمان با تلمبه زدن با مینا حرف میزد منم درد و شهوت رو داشتم اما صدام در میومد فاجعه میشد و به زور خودمو گرفته بودم
جمشید : سلام مینا خانم خوبید
مینا : مرسی ممنون
جمشید : بردیا جان گفت کارم دارید
مینا : اره اقا جمشید خواستم بگم ما یاد گرفتیم یه ماده ای هست بهش میگن اسید صد در صد ، این رو تو توالت و حموم میریزیم همیشه باز میکنه و راحت شدیم از این تلمبه مسخره ، گفتم شما هم همین کار رو کنید
جمشید : نه ممنون انقدر تلمبه زدم که دیگه فکر کنم‌ کامل باز شده مگه نه بردیا جان دیگه باز شده کامل نظر تو چیه
_من باید طوری نشون میدادم که مینا نفهمه صدا رو بلند گو هست ، پس گفتم اره باز شده فکر کنم ،مگه چطور جمشید ؟
جمشید : هیچی مینا خانم پرسید
مینا : خوب اگر باز شده پس چرا هنوز تلمبه میزنی اقا جمشید؟
جمشید : برا احتیاط ، چون هنوز اب پشتش نریختم مطمئن شم راهش باز بشه
مینا : بابا به انقدر تلمبه نیاز نیست ، ملت ۵ تا میزنن باز میشه من دارم ربع ساعت حرف میزنم با شما همش صدای تلمبه میاد ، بسه دیگه تستش کنید دست درد می گیرید
جمشید : اره راست میگید پس من اب بریزم توش تستش کنم، گوشی رو میدم بردیا باهاتون حرف بزنه
بردیا : خوب ابجی خواستم حالتو بپرسم
مینا : چی شده از این اخلاق ها نداشتی ، افرین
چرا نفس نفس میزنی ؟
بردیا : بابا گفتم تازه از تمرین اومدیم خونه همینجاهم تمرین کردیم یکم هنوز نفسم جا نیونده .
_ناگهان دیدم جمشید جلوم ایستاده و میگه بخورش با علامت ، منم اشاره کردم الان نه دارم حرف میزنم ، که ناگهان سرم رو گرفت و کردش تو دهنم و شروع کرد تلمبه زدن .
مینا : چی شد بردیا ، صدات نمیاد .
بردیا : اره صدات رفت داشتی …
در حال حرف زدن بودم که باز کرد توش و محکم تلمبه زد
مینا : بردیا صدای چیه چرا حرف نمیزنی .
_کیر جمشید خورد به حلقم و افتادم به سرفه
بردیا : مینا وایتکس زدیم تا اب باز شه گازش خورده بهم به سرفه افتادم
مینا : خوب دقت کن من فعلا کار دارم ، از طرف منم با اقا جمشید خدا حافظی کن
بردیا : باشه حتما خداحافظ .
_یه نفسی کشیدم که تماس قطع شد به خیر گذشت
و جمشید گفت کدوم رو دوست داری عزیزم
بردیا : چی رو ؟
بریزم تو دهنت یا کونت؟
بردیا : میدونستم بگم تو کون ، می خواد باز کلی بکنه ، پس گفتم بریز تو دهنم
اونم نامردی کرد تا تخماش کرد تو دهنم جوری که آبش پاشید مستقیم تو حلقم و مجبور شدم تا قطره اخرش رو بخورم .
جمشید : خوش به حالت فردا ایمان میاد ، به کونت بگو حسابی اماده باشه .
_شب خوابیدیم و فرداش صبح دیدم صبحانه پخته گذاشته کنار تخت خوابم و صدام کرد بردیا پاشو صبحانه بخور بعد از صبحانه اومد وخیلی مهربون کلی بوسم کرد و لوپم ، پیشونیم و رون پاهام رو بوس می کرد بعد شروع کرد لب گرفتن و اخرش شروع کرد سینه هام رو خوردن
بهش گفتم چه مهربون داری منو اماده دادن میکنی جمشید
چی شده؟
جمشید : تنوع لازمه ، مگه نه ؟
_هر بوسه ای که بهم میزد تو دلم میگفتم جوووون بکن دیگه جمشید دیونه شدم از شهوت ، شروع کن‌.
جمشید کرم زد و شروع کرد اروم اروم کردن منم چون محبت بهم کرده بود دوس داشتم براش جبران کنم
بهش گفتم ، جمشید دیگه بی حس شد می تونی اگر بخوای شروع کنی تا تح بکنی
جمشید : سکسمون رومانتیکه الان .
_منم با چشمای خمار گفتم فدای سرت جمشید مهم نیست حال میکنی تا تح و خشن بکن _
بردیا : جمشید اصلا حس نمیکنم کیرتو الان چقدرش توشه
جمشید : عشقم دارم تا تخمام می کنم توش
بردیا : بکن مال خودته یکم تند تر تلمبه میزنی دردم بگیره بیشتر حسش کنم
جمشید : نه امروز می خوام رومانتیک بکنمت
بردیا : می خوام امروز بهت بیشتر از هر روز حال بدم
بگو چیکار کنم برات؟
جمشید : از خواهرات برام تعریف کنی تو حین دادنت بهم حال دادی
بردیا : یه چی بهت بگم به ایمان نمی گی ؟ بین خودمون باشه؟
جمشید : بگو
بردیا : یادته پرسیدی چطوری سینه های خواهرات و مامانت انقدر برجسته و خوش فرمه و باسناشونم
همینطور ؟
_شالاپ _شالاپ_شالاپ(صدای دادن بردیا)
جمشید : اره یادمه
شالاپ _شالاپ_شالاپ
بردیا : دوست مامانم یه روغن محلی از هند اورده مثل بوتاکس اثر می کنه و به مرور حجم میده مامانم دوستش براش این روغن رو میزنه و خواهرام برا هم میزنن
تند شدن تلمبه های جمشید
جمشید : جوووووون _خواهرات برا هم میمالن پس
شالاپ _شالاپ_شالاپ
تو از کجا فهمیدی کونی اینا برا هم روغن میمالن
بردیا : چون یه بارصدای ملیکا میومد به دوستش می گفت تو هم مثل من خواهر داری می تونی مثل ما شب تا شب برای هم روغن بمالید یک ساله جواب میگیری بیشک خیلی عالیه
جمشید : اهااااااا که این طور
داره ابم میاد چیکارش کنم؟
بردیا : تو بگو من مال تو و داداشت هستم
جمشید : دوس دارم بریزم تو کاسه برام لیسش بزنی کاسه رو؟.
بردیا : اوکی بریزش تو واسه
_رفت کاسه رو اورد و با چند تا تلمبه ابش اومد و ریخت تو کاسه با جشماش بهم اشاره کرد لیس بزن ، منم براش شروع کردم ابش رو اروم لیس زدن و خوردن
قشنگ معلوم بود داره از شهوت دیونه میشه
کامل ابشو خوردم و رفتیم حموم
جمشید : بچه کونی خیییلی حال دادی .
بردیا : دیگه عادت کردم بگم‌چشم بهتون .
_بعد از دوش گرفتن یه یک ساعتی نشستم و تصمیم گرفتم برم خونه _

بردیا : جمشید جای لاکها پاک شده ، دیگه میشه برم خونه ؟
جمشید : بیا قفلت رو ببندم برو عزیزم ، چرا که نه
قفل رو بست و راه افتادم رفتم خونه
_رسیدم خونه فرداش نه پس فرداش ایمان بهم پیام داد
بردیا من و جمشید تصمیم گرفتیم تو خونه خودت و تو اتاق خودت بکنیمت حسابی اتاقت رو اماده کن
بردیا : خواهرام خونه هستن ، مامانم هست ، نمیشه !!!
چطوری؟
ایمان : بفرستشون مهمونی خونه یکی ، یک هفته وقت داری بفرستشون بیرون در غیر این صورت باید در اتاقت رو ببندی و ناله نکنی مثل یه بچه خوب بی سروصدا جرت بدیم و بریم
بردیا : بزار یه فکری میکنم براش اما اگه نشد چی ؟
ایمان : بچه کونی فیلم مواد کشیدنت هست ، شاش زبون زدنت هست ،صد تا فیلم کون دادنت هم هست
عصبیم نکن
بردیا : باشه ، باشه ناراحت نشو ایمان ، خواهش میکنم
اگر نتونستم اوکی بیا تو اتاق کارت رو بکن
استرس داشتم ، حالا چیکار کنم ، اینا کاری میکنن اخرش گندش در بیاد ، میدونم
بردیا : مامان ، مامان کجایی
مرجان : چیه مامان جان
بردیا : مامان بیا تو اتاقم باهات حرف خصوصی دارم
مرجان : باشه مادر اومدم ، جانم بگو؟
بردیا : مامان من درسام زیاده باشگاه هم که ایمان داره باهام سنگین کار می کنه برا همین تو فکر بابا زیاد نیستم
نگران خواهرام هستم ، از وقتی بابا رفته حال و هواشون عوض نشده چرا نمیبریشون یه دبی یه مالدیو یه جایی که روحیشون خوب شه
مرجان : مادر جان چرا تو نیای اگر بریم با هم میریم
بردیا : با من هم بعدش میریم ، خواهرام گناه دارن بخاطر من ببرشون
مرجان : من اگر بگم از فردا میگن کی بریم ، کی بریم ، میکشنم
بردیا : خوب حق دارن بخدا ، سوپرایزی بریم کارشو بکنیم
مرجان : واقعا نمی خوای مادر خودتم بیای
بردیا : نه مامان بخدا کلی کار دارم ولی دفعه بعد حتما با هم میریم
مرجان : پس عزیزم خودت اینترنتی بلیط رو بگیر هر وقت هم دوست داشتی بگو اینم من میگم هدیه تو به اوناست چون واقعا هم تو پیشنهاد دادی پسر مهربونم
اقا خودم رو کشتم تا بلیط ها رو ۱۰ روزه جور کردم و تو این ده روز کلی التماس ایمان کردم تا بهم فرصت دادو اخر مامان اینا رفتن مالدیو وقتی از فرودگاه برگشتم وزنگ زدم گفتم ایمان ۸ روز خونه خالیه من اماده هستم
در جا جمشید پیام داد جووووون خودم میام اونجا یه بار رو تخت ملیکا با لاک ملیکا میکنمت یه بار رو تخت مرجان با لاک مرجان میکنمت یه بار رو تخت مینا با لاک مینا
اماده باش کونی من

بردیا : حالا میومدم پیشتون چه فرقی داشت ، این همه التماس کردم تا اینا برن سفر ، به یه چیزایی گیر میدید شما دوتا، توش موندم
_بلاخره روزی رسید که دو تا بکن هام زنگ در
رو زدن _
_اومدن داخل و سلام و احوال پرسی کردن من در جا رفتم تو اتاق و ایمان رو صدا زدم گفتم تو رو خدا اینو بازش کن یه نفس بکشم ایمانم گفت چشم حتما و بازش کرد خیلی حس خوبی داشتم خیلی وقت بود تو خونه خودم راحت نبودم _
ایمان : خوب بردیا یک هفته مهمونتیم پس
بردیا : بله ولی پدرم در اومد تا خونه خالی شد
ایمان : جایزت حق انتخاب به خودت میدم از کجا شروع کنیم؟
بردیا : اتاق خودم
جمشید : ایمان تو برو اتاق خودش بکنش من امشب تو اتاق مینا جوووون ترتیبشو میدم مگه نه بردیا جون
بردیا : این جعبه چیه دستت هست جمشید ؟
ایمان : هیچی باید بدیم پیک ببرتش برا کسی
تو برو تو اتاقت لخت شو تا بیام .
رفتم تو اتاق و لخت شدم ایمان اومد داخل و اونم لخت شد شروع کردم براش خوردن که یه دفعه صدای سوراخ کردن دیوار ، یه چیزی شبیه به مته زدن اومد سمت اتاق خواهرام ، گفتم ایمان چی بود ؟ایمان گفت بخور ولش کن بردیا : ایمان جمشید داره چیکار می کنه ؟ تو اون جعبه چی بود ، خوب بگو دارین چیکار می کنین ؟
ایمان : به تو ربطی نداره خفه شو بخور یک کلمه دیگه حرف بزنی کتک خوردی .
منم‌ساکت شدم قشنگ داشت صدای تعمیر کردن از تو اتاق ها میومد فقط تو این فکر بودم زودتر آب ایمان بیاد برم ببینم چه خبره پس سعی کردم حشری بازی در بیارم تا زودتر ابش بیاد
ایمان : افرین همینجوری لیس بزن بچه کونی ، جوووون
امادش کن قرار سوراخت رو باز کنه و کونت رو ابیاری کنه
بردیا : ایمان حسابی خیس شد بکن توش
ایمان : نه داری خوب می خوریش ، ادامه بده .
_با دستم کیرش رو گرفته بودم نوک کیرش تو دهنم بود براش می مکیدم و همزمان با دستم براش جق میزدم
حسابی داشت کیف می کرد و بعد چند دقیقه گفت به کمر بخواب می خوام وقتی می کنمت اب کیرت میاد ببینم ارضا شدنت رو ، منم به کمر خوابیدم و اونم اروم اروم کرد توش و شروع کرد جلو عقب کردن دقیقا کیر منم شق شد یه چند دقیقه بعد که گشاد شدم تا تخماش می کرد تو و اون لحظه بود که ابم شروع کرد قطره قطره بیرون زدن ، ایمان تا این صحنه رو دید تند تند تلمبه زد ، انقد محکم می کرد که صدای شالاپ شالاپ تو کل اتاق پیچیده بود
و ناگهان ابم کامل پاشید بیرون بعد ایمان زد زیر خنده گفت بچه کونی حالت جا اومد نه؟
بردیا : اب تو که بیاد انگار من کارم رو درست انجام دادم
ایمان : افرین داری کارت رو یاد می گیری .
_انقدر سوراخم بی حس شده بود دیگه هیچی نمی فهمیدم فقط وقتی پوست تخمش قشنگ می خورد به سوراخم ، می فهمیدم تا اخر داره می کنه تا اینکه ناگهان کشید بیرون و گفت باز کن دهنتو تادهنمو باز کردم پاشید توش یه اب گرم و کرمی رنگ روفت تو دهنم مزه خاصی نداشت خیلی لزج بود مثل همیشه خوردمش و با لیس زدن کیرش رو پاک کردم و یه بوس هم نوک کیرش رو کردم اونم شلوارش رو پاش کرد و گفت نیا تا صدات کنم
منم پوشیدم و منتظر بودم ، دیدم داره صدای حرف زدنش با جمشید میاد و جمشید داره بهش میگه نه اصلا جاشون تابلو نیست ،خیالت راحت باشه .
ایمان : بردیا ، بیا بیرون
بردیا : بچه ها اصلا بهم نگین چیکار میکنین قبول فقط هواستون باشه دردسر درست نکنین من مامانم باهوشه بخدا
جمشید : جیگر مامانت برم که قراره بره برنزه برگرده ، جوووون
ایمان : بریم استخر بردیا ، ابش گرمه؟
بردیا : اره ، همیشه گرمه
-رفتیم استخر و کلی شنا و اب بازی و واتر پلو و … تا شب شد و من گفتم بچه ها خستم رفتم بخوابم ، ایمان و جمشیدم تو اتاق ملیکا و مینا خوابیدن که ساعت یک شب جمشید پیام داد بیا اینجا ، فهمیدم راست کرده برام ، رفتم پیشش
جمشید : بیا رو تخت جیگرم
بردیا : جانم بگو ؟
جمشید : می خوام خودم برات لاک بزنم ، لاک ابی روشن مینا جووون رو دوس داری
بردیا : اوکی بزن
_جمشید قشنگ سر حوصله شروع کرد لاک زده دست و پاهام بعدشم کلی رون پامو ماچ کرد ، خوب بلد بود چطوری بمالتت حشری بشی دیگه خودمم قشنگ مسته دادن شده بودم وقتی نگاهش می کردم صدتا بیا منو بکن توش بود اونم قشنگ لختم کرد و بعدم خودشو لخت کرد و شروع کردم براش خوردن .
جمشید : بردیا جون کجا داری کیرمو می خوری ؟
بردیا : تو اتاق خواهرم
جمشید : جوووووون ، کدوم خواهرت ؟
بردیا : مینا
جمشید : رو تخت کی داری می خوریش ؟
بردیا : رو تخت مینا
جمشید : برو لباس زیر مینا رو تنت کن
بردیا : وااای خیلی داره نمی دونستم ، کدوم؟
جمشید : این رو بردار که با لاکی که زدی ست بشه
داگی شو بچه کونی
بردیا : جمشید اولش اروم بکنیا
جمشید : مینا جون کجایی داداشت داره بهم کون میده تو اتاقت ، اه اه اه ، بردیا از سگ کمترم تو همین اتاق صد بار بکن بکن راه نندازم
بردیا : همین یه بارم به بدبختی پیچوندم .
_نکنه منظورش خواهرم بود که تو اتاقش بکنتش ؟ اخه چطوری ؟ اینا فقط از من فیلم دارن ، نه بابا منظورش حتما خودم بودم ، تو همین فکرا بودم که محکم تا تح کرد توش ،اه ، جمشید گفتم اولش اروم بکن لطفا-
جمشید : کونی تو چرا گشاد نمی شی خیییییلی وقته داریم می کنیمت چرا هنوز تنگی؟
بردیا : حالا مگه برا شما بد شده؟ درد اولش مال منه ، حالش مال شما
جمشید : خوب ، مینا جون دوست پسر داره
بردیا : نداره
جمشید : چرا اسمش رو نمیاری ؟ بگو مینا جون نداره
بردیا : چون تا اسمش رو میاری تا تح می کنی توش گشاد که شد می گم اسمشو اما فعلا داره دردم میگیره
جمشید : جوووووون ، مینا(تلمبه محکم) ، مینا(تلمبه محکم) ، میناااااا(تلمبه محکم و تا تح نگه داشتن توش)
بردیا : اه ،اه، اه ، ااااااااه
بردیا : جمشیییید درد داره، ااااه
جمشید : خودت اسمش بیاری اروم تر برات تلمبه میزنم
خودت صداش میکنی یا من بگم حالا ؟

ادامه...

نوشته: امپراتورشبهات


👍 47
👎 19
87001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

871503
2022-05-01 01:40:52 +0430 +0430

گل واژه هایی از ذهن یک ملجوق

6 ❤️

871504
2022-05-01 01:48:01 +0430 +0430

عالیه فقط سریع تر بنویس قسمتای بعد و روند داستانتم مراقب باش تکراری نشه در کل عالی ای🔥

3 ❤️

871506
2022-05-01 01:49:35 +0430 +0430

عالیه واقعا دوس دارم همچین حسیو تجربه کنم

1 ❤️

871507
2022-05-01 01:51:08 +0430 +0430

بیغیرت عوضی😱😱😱
وای خدا مردم ایران چه بلایی سرشون اومده که توهین به ” مادر و خواهرشون ” برای ارضای نیازهای جنسی تبدیل به ” ارزش ” شده
واقعا باعث تاسف و سر افکندگیه😭😭


871522
2022-05-01 02:31:57 +0430 +0430

از بس حوصله سر بر بود هی خطارو رد میکردم.
یا مثل آدم بنویس یا کلا لفت بده

0 ❤️

871528
2022-05-01 02:48:42 +0430 +0430

مریضی

2 ❤️

871567
2022-05-01 11:04:18 +0430 +0430

ناموسن این کصشعرا رو از کجا در میاری؟؟

2 ❤️

871578
2022-05-01 11:26:18 +0430 +0430

به کجا داریم میریم …
کوروش کجایی ببینی بچه هات چی کار دارن میکنن 😭

1 ❤️

871587
2022-05-01 12:03:08 +0430 +0430

تو امپراتور کونیها هستی نه امپراتور شبهات!

4 ❤️

871593
2022-05-01 14:05:36 +0430 +0430

همه میدونن واقعی نیس ولی باهاش حال نمیکنم دیگ زیادی اغراق داره

2 ❤️

871638
2022-05-01 22:56:57 +0430 +0430

مدیر کمپم کونی 2 روزه فرار کردی

0 ❤️

871639
2022-05-01 23:10:25 +0430 +0430

یه همسایه داریم خونوادش کپی توعه
یجور باور میکنم 😂

0 ❤️

871723
2022-05-02 10:21:13 +0430 +0430

عااااای جر خوردم از خنده 😂
-شالاپ شالاپ شالاپ چیه آخه 😂 😂

0 ❤️

871910
2022-05-03 04:41:37 +0430 +0430

کو بقیه داستان .دق مرگ شدم

0 ❤️

873749
2022-05-13 03:02:08 +0430 +0430

پس چی شد؟

0 ❤️

874368
2022-05-16 15:54:40 +0430 +0430

خب باقیشو بده کونی

0 ❤️

874921
2022-05-19 15:18:51 +0430 +0430

زن جنده ها چندتا همینجور داستانو ناقص ول میکنن میرن

1 ❤️

875033
2022-05-20 06:21:56 +0430 +0430

دوستان قسمت بعد نوشته شده و سایت با تاخیر میارتش بالا
من نوشتم و ارسال کردم باقیش دست من نیست🙏

2 ❤️