کاش میفهمیدم (۱)

1397/08/03

سلام.
این یک داستان نیمه سکسی هست که فکر نکنم در خوندنش لذتی ببرید و برای چی این داستانو مینویسم نمیدونم فقط دوست داشتم بگم همین.
اوایل سال ۸۹ بود که دوستان یه برنامه چتی به من معرفی کردن… برنامه ی جالبی بود جوش و سبک برنامه واسم جذابیت داشت.
من ستاره هستم اون زمان ۲۰ سالم بود. تو برنامه چتی که هرچی واردتر میشدم برام بیشتر جذابیت داشت. و الان دیگه به چت کردن اون زمانم میگم عتیاد.
تو رومی چت میکردم که یوزهای کمی اما باحال و بامعرفت داشت… چت کردن ما باهم روزی به طور کلی ۶ ۷ ساعت میشد… ۴ تا دختر ۲ تا پسر بودیم رومو خصوصی کرده بودیم تا کسی جز ما نباشه یجور خانواده بودیم در دنیای مجازی دخترا یکی من یکی یاسی ۱۸ساله یلدا ۲۲ ساله و ارام ۲۲ ساله. پسرا هم آیدین ۲۳سال ارش ۱۹سال همه اهل یه شهر بودیم بعد از ۶ ماه چت کردن قرار شد یه میتینگی بزاریم تا دوستیمون تو دنیای واقعی هم وجود داشته باشه… سر قرار رفتیمو توی یه پارک بود همه امده بودن یلدا از بقیه ما دخترا صورت قشنگ تری داشت منم در حد معمول بودم و یاسی و ارامم از سلیقه ی من و پسرا زشت بودن… کم کم من و یلدا و ایلین و ارش باهم جور شدیم شاید اخر شبا فقط چت میکردیمو روزا اغلب بیرون بودیم یه رابطه ی قشنگ. یاسی و ارامم دیگه نفهمیدم چی شد کسی ازشون نمیخاست یا خودشون خاستن دیگه با ما بیرون نمیومدن و شاید همون اخر شب فقط چت میکردیم از حالشون با خبر میشدیم… بگذریم.
ارش پسر خیلی خوبی بود خوشتیپ قد بلند اما صورت قشنگی نداشت همین باعث سوژه شدنش بود و ایلین مسخرش میکرد… شخصیتی که ارش داشت خاص و عجیب بود به موقعش شوخی میکرد و به موقعش ساکت بود… بعد از هر شوخیش عذر خواهی میکرد و تیکه کالمش این بود زیاده روی کردم ببخشید.‌‌… با اینکه ایلین همیشه اذیتش میکرد اما ساکت بود و حتی به شوخی جوابی نمیداد.یلدا با ایلین جور شده بود آرشم به من پیشنهاد داد ولی من چون صورتش تو دلم ننشسته بود بهونه ی سنو میکردمو میگفتم تو مثله محمدی برام (برادر کوچیکم) ولی باز حرفای همیشگی تا یه روز بعد از ظهر که چهار تایی تو پارکی قلیون میکشیدیم رفتار عجیبی ازش دیدم و جلوی ایلینو یلدا گفت دوست دارم دیونه بفهم احمق من هیچی ندارم ولی با تو به همه چی میرسم… یادم نیست چه جوابی دادم ولی در ادامش یلدا گفت خواهشا برنامه رو خراب نکنید حوصله جر و بحث ندارم برید کنار باهم بحرفید که منم گفت اجیم چه حرفی اخه ارش یجوری شده بود قیافش انگار از شدت عصبانیت نمیتونست خودشو کنترل کنه با صدای لرزان خدا فظی کردو رفت… ایلینم در حینی که قل میکشید گفت ستی تو با یلدا سر من شریک شی بهتر از این پسرست… با یه خنده ی ترسناک… یلدا هم تو گوشش یچی گفتو ایلین در جواب گفت چه بهتر جنده های من دوتا بشن و زدن زیره خنده منم که دیگه حوصلم سر رفته بودو ایلین و یلدا باهم لاس میزدن منم گفتم میرم که یلدا گفت وایسو میرسونمیت… منم سرجام دوباره نشستم و گوشیمو در اوردم و شروع کردم به چت کردن در یه روم دیگه… تا قل کشیدن تموم شدو رفتیم خونه…
چند روز گذشت یلدا زنگ زد گفت از ارش خبری نداری گفتم نه چطور جواب داد هیچی ایدیش افلاین و از اون روز به بعد انلاین نشده تلشم خاموشه… منم گفتم خودشو لوس میکنه… یلدا هم گفت بیخی فردا شب با ایلین اینا میریم شهربازی اماده باش میایم دنبالت منم گفتم ایلین اینا؟؟ ایناش کیان؟ گفت دوستاش منم اوکیو دادم و فرداشبش رفتیم بیرون من عقب نشسته بودم یلدا وسط ایلین بعد از یلدا و دوستای ایلین هم یکی رانندگی میکرد یکی جلو نشسته بود… اسماشون ارسلان و امیر قاسم بود… اون شب خیلی خوش گذشت ولی وقتی سوار کشتی صبا بصودیم امیر قاسم چند باری دستشو گذشت رو پام و فشار میداد نگاش میکردم چشاش بسته بودو داد میزد الان میفهمم فیلم بود…
یا یجایی مثله پله های که از بالای تونل وحشت رد میشد تا به اونطرف پارک بریم شلوغ بودو رفت و امد ادما زیاد بود ارسلان انگولیم داد و اخرا شبم ایلین و یلدا باهم رفتن و ما موندیم که من میخاستم با یلدا برم یلدا گفت بابا نمیشه بیای تا برسونیمت ایلین دیرش میشه و یه خنده ای کرد… منم خاستم تاکسی بگیرم که امیر قاسم گفت بابا ماشین هست چرا تاکسی گفتم نه مسیر زیاده درست نیست ارسلان هم در ادامش گفت می ارزه تو رو برسونیم می ارزه دنیا رو به پات بریزیم چه برسه برسونیمت نترس بوست نمیکنیم او خندیدن… و سوار ماشین شدنو منتظر من شدن… منم چون تاکسی جلو درب نبودو نمیدونستم اژانس کجا هست و یکمم حس میکردم باشون برم خوش میگذره رفتم سوار شدم وسطا راه ایستادن ارسلان امد جا امیر رانندگی کرد و امیر امد عقب پیشم و ماشین راه افتاد با ترس و تعجب نگاش میکردم نمیدونستم هدفش چیه میدونستم اما نمیخاستم باور کنم ترسیده بودم که یهو گردنمو گرفتو صورتمو رو پاش گزاشت و فشارم میداد شق شدن کیرش و رو صورتم حس میکرد اما ترسی که تو وجودم بودو نمیدونم چطور توصیف کنم تا منظورمو بفهمید… هیچی نمیگفتم بغض کرده بودم ترسیده بودم زبونمم حرکت نمیکرد که بتونم حرفی بزنم انگار لال شده بودم کیرشو در اورد و گفت بخور بخور کس کش بخور جنده ی من…نمیدونم چقدر زمان برد تا ابش امد اما یه چیز شیرین و چسبناک جور چندش اور و گرمو بدی تو دهنم حس کردم و ولم کرد منم درجا تووفش کردم کف ماشین که امیر رفت جا ارسلان ارسلان تا امد دست گذاشت رو دهنم و فشار داد حرفایی بهم میزدن اما یادم نمیاد نمیشنویدم یا هرچی الان یادم نیست… ارسلان بلندم کردو منو گذاشت رو پاش و سرم چسبوند به صندلی جلو و پس گردنمو بالای یقه مانتو رو شروع کرد با دهن بازی کردن . نمیدونم چه حسی بود نمیدونم چرا نمیدونم چی شده بود سرم داغ شده بود حسه خوبی نبود تصاویری که میدیدم واسم کند رد مشد و تار نمی دونم تجربشو دارین یا نه مثله زمانی که از درد به خودتون میپیچید و بعد یه ارامبخش قوی بتون تزریق میکنن درد که ساکت شه اطرافو تار میبینید و تصاویر کند رد میشه… یه همچین چیزی بود… ارسلان سینه هامو فشار میداد و بعدش باز مثله امیر فقط واسش خوردمش بعد که کارشون تموم شد من سر کوچمون پیادم کردنو رفتن…

ادامه…

نوشته: ستاره


👍 2
👎 11
10817 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

726103
2018-10-25 21:43:16 +0330 +0330

اره کاش میفهمیدی چرندیات بی سرو تهت هیچ جذابیتی برای ما نداره…

2 ❤️

726108
2018-10-25 21:45:11 +0330 +0330

وقتی از کلمات قل و بیخی و … استفاده کردی متوجه شدم از اون جنده های لاشی هستی!
کونتوم دادی بهت خوش گذشته دیگه

0 ❤️

726111
2018-10-25 21:50:15 +0330 +0330

همون بهتر که نفهمیدی!
کسخل چرا نفهمیدی یکم بیشتر فکر کنی میفهمی که براشون ساک دارکوبی زدی عزیزم

2 ❤️

726117
2018-10-25 21:58:27 +0330 +0330

بی سر و ته بود

1 ❤️

726161
2018-10-26 00:33:31 +0330 +0330

ستاره ، خودت کیونت میخاره

1 ❤️

726199
2018-10-26 07:42:06 +0330 +0330

دوست عزیز داستانت برای بچه های شهوانی جذاب نیست،
میدونی چرا اونها هلوی پوست کنده ی اسیر بین پاها رو میخوان ،
راس گفتند شهوت چشمای بصیر رو کم سو میکنه،
کاش اینو میفهمیدی.

1 ❤️

726239
2018-10-26 12:00:24 +0330 +0330

داستانت برای من جذاب بود.
دوست دارم ادامشو بدونم.
اولین لایک رو بهت میدم

0 ❤️

726262
2018-10-26 15:41:21 +0330 +0330

آیلین اسم دختره، دقت کن (clap) (clap)

0 ❤️

726379
2018-10-26 23:39:08 +0330 +0330

ببین گلم
وقتی میدونی داستانت جالب نیست برا مخاطب و داستان میزاری علائم خارشه

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها