داستان نیست خاطرست (خاطم ره ینی اتفاقی که واست پیش اومده )
این خاطره مربوط به تابستونه ۹۴ عه موقعی که من ۱۵ سالم بود نیلوفر ۱۴ سال.ینی در واقع کلا ۷ ماه از من کوچیکتر بود و یه خواهر شیره به شیره هم داشت .
ما بیشتر اوقات همدیگرو خونه مادربزرگم میدیدم .خونه شون ۴ قسمت داشت .
زیرزمین .طبقه اول .طبقه دوم .پشت بوم که توی زیرزمین و روی پشت بوم هر کدوم یه اتاق بود به اتاق پشت بوم اتاق بالا میگفتیم.مال خاله اخریم بود که قبل از شوهر کردنش اونجا زندگی میکرد ولی الان خیلی وقته که خالی مونده.
خلاصه یکی از روز های تیر ماه بود که داشتیم ۳ تایی تو اتاق بالا بازی میکردیم باهم.اینم بگم که خیلی باهم گرم و صمیمی بودیم و نیلوفر خودش فیلم و عکس سوپر تو گوشیش زیاد داشت ولی من تا حالا به روش نیاورده بودم.و فکر کنم که بلوغ زود رس داشتش چون هم قدش از من بلند تر بود و هم سینه های نسبتا بزرگی داشت.
ماجرا از اینجا شروع شد که خواهر کوچیکه موقع پایین اومدن از پله پاش لیز خورد و ۱۳ تا پلرو با سرعت خوابیده رو پله ها رفت پایین و با سر خورد تو گلدونی که دور راه پله بود.
اینم بگم که من هیچ حسی نسبت به خواهر کوچیکه نداشتم و تقریبا برای اینکه مزاحم حال کردنم با نیلو میشد ازش بدم میومد.خلاصه رفت تو گلدونو سرش شکست .مامان بزرگم فورا اومد زنگ زد به بابابزرگم و با هم با ماشین بابابزرگم بردنش بیمارستان که خیلی به خونشون دور بود .من بهترین فرصتو دیدم که سر قضیه رو یه جوری باز کنمو یه حالی با دخترخالم بکنم.مامان بزرگم زیاد راغب نبود مارو با هم تنها بزاره برا همین گفت برید تو اتاق بالا به چیزی هم دست نزنید تا ما برگردیم.
خونشون افسریه بود و تا نزدیک ترین بیمارستان حدودا ۱ ساعت با درنظر نگرفتن ترافیک راه بود.
من فرصتو از دست ندادم شروع کردم بعد یه ده دقیقه با نیلوفر به صحبت کردن راجب به …
اون خوشش نمیومد و با خفه شو و دهنتو ببند بحثو عوض میکرد.من که دیدم با حرف زدن چیزی از پیش نمیره پرروی کردم و اروم یبار سینشو گرفتم تو دستم.دستمو انداخت کنار و گفت نکن اقا اه .من توجهی نکردم چون حشرم زده بود بالا .دست کشیدم لای موهاش و بغلش کردم گفتم من عاشقتم دیگه نمیتونم تحمل کنم و بعد یدفه ازش اروم لب گرفتم و زبونمو زدم به زبونش البته زیاد بلد نبودم چون جفتمون بار اولمون بود خلاصه بعد از لب گرفتن رفتم سراغ سینه هاش .فکر میکردم خیلی باید خوب باشه چون کیرم موقع جق زدن فقط با ممه لخت شق میشد ولی وقتی خوردم زیاد حس خوبی نداشتم انگار که داشتم پوست دستمو میک میزدم .من که فقط شنیده بودم کون بیشتر از کوس به دلیل تنگی حال میده و کس پرده داره اگه پردشو بزنم کارم تمومه اصلا به اینکه کیرمو تو کوسش فرو کنم فکر نمیکردم و علاقه هم نداشتم بنا براین سراغ کسش نمیخواستم برم ولی نیلوفر گفت اول من باید ارضا بشم .منم گفتم باشه .من که نمیدونستم چی به چیه شروع کردم به پایین کشیدم شلوارش و دیدم که چه چیزی رو داشتم از دست میدادم .هیچ مویی نداشت .خودش گفت مامانم میگه بزن ولی فک کنم واسه خودارضایی خودش قبلا زده بودش.خلاصه شروع کردم به انگشت کردن تو کسش .تمام حواسمم به این بود که انگشتمو بیش از اندازه فرو نکنم تو کسش تا مبادا به پردش اسیبی بزنم .اینم البته بگم که امسال معلوم شد خانوم پرده نداره و ما کل مدت سر کار بودیم و بعد از این ماجرایی که براتون تعریف میکنم فقط دوبار دیگه با هم سکس داشتیم .خلاصه کسشو براش لیسیدمو خوردم .مزه خاصی نمیداد .بعد از ۴.۳ دقیقه ابش اومد چند قطره ریخت تو صورتم که با پیرهن خودش پاک کردم .ابش مثل مال خودم نبود تقریبا بیرنگ بود ولی بوی اب خودمو میداد .
حالا دیگه نوبت من بود .تو کل مدتی داشتم براش میخوردم انگشت فاکم تو کونش بود ولی هنوز جا داشت تا گشاد تر بشه .از توی کمد روغن بچه رو برداشتم که خالم که پوستش میزد قبلا یه زره ریختم کف دستم و به کیرم مالیدم که حدودا ۱۶ سانت بود ولی هیچکدوم از هم کلاسی هام باور نمیکردن چون قدم نسبت به بقیه کوتاه تر بود .یه ذره دیگه هم روغ ن ریختم و دور تا دور سوراخ کونشو مالیدم که نرم نرم شده بود بهش گفتم که طاق باز بخوابه رو تخت چون قد و وزنش زیاد تر از من بود و فقط به دو حالت میشد بکنمش .خوابید رو تخت و پاهاشو انداخت رو شونه هام .فشار زیادی روم بود ولی به خاطر حالش تحمل میکردم.
اروم کیرم گذاشتم دم سوراخش .
یدفه با فشار سرشو کردم تو و دراوردم که ده بیست ثانیه جمع شده بود به خودش .بعد دوباره کردم تو و اروم عقب و جلو کردم دیگه زیاد دردش نیومد و داشت حال میکرد.البته حال اصلی رو من میکردم چون خیلی گرم و عالی بود و قشنگ حس میکردم به اینور و اونور اون تو میخوره و خیلی از جق بهتر و لذت بخش تر بود .ولی متاسفانه به خاطر همین جق لعنتی زود سر ۱۰ دقیقه ارضا شدن و ابم اومد و برای اینکه کثافت کاری نشه کیرمو دراوردم و ریختم کف دستم و زود رفتم شستم ولی موقعی که کیرمو در میاوردم دوباره موقع بیرون اومدن کلاهکش یه اه بلند مثل بار اول گفت و یه بوسش کردم و ابمو ریختم تو دستم .
وقتی دستمو رفتم شستمو و اومدم رفتم رو تخت و لخت بغل همدیگه دراز کشیدیم که بهترین قسمتش همینجا بود و حس عشق عجیبی نسبت بهش بهم دست داده بود و این حسو خیلی دوست داشتم .
بعد دو سه دقیقه استراحت لباسامونو پوشیدیم و هر از چند گاهی لپشو یه بوس میکردم .بعدشم رفت کاغذ و خودکار اورد و چیزای مربوط به اسم فامیلو نوشتیم روش تا وقتی مامان بزرگ و بابا بزرگمون اومدن شک نکنن و هردومونم طبیعی رفتار کردیم بعد از این ماجرا تا الان دوبار موقعیتش پیش اومده که سکس داشته باشیم ولی عشقمون همیشه پابرجاست و همدیگرو خیلی دوست داریم امیدوارم خوشتون اومده باشه
نوشته: Kianoosh4k
اولا پیشنهاد میکنم حداقل برو تا سیکل درستو ادامه بده حداقل دوخط انشا میخوای بنویسی اینقد خودتو قهوهای نکنی.
همون دو سه خط اول کافی بود تا بشه فهمید نویسنده انشا چکارهاست و سطح سواد و معلوماتش درچه حده و اصلا این سیاهه ارزش خوندن داره یا نه.
جالبه این آقای خیلی باحال و باسواد همون اول میاد به خواننده گوشزد میکنه « خاطره یعنی اتفاقی که واست پیش اومده» !!! ایشون ظاهرا سطح شعور همه رو درحد خودشون فرض کردن .
بهرحال نیازی به خوندن کل این انشای نهچندان باارزش نبود . با همون پاراگراف اول فهمیدم این آقا در اولین فرصت باید بره شبانه ثبت نام بکنه لااقل سیکلشو بگیره.
خاطم ره یعنی اتفاقی که برات پیش اومده…
خاطرات جلق زدنت بود دیگه.تراوشاته ذهنه مجلوقت. ? ?
اولا که بچه کونی تو هنوز به سن 18نرسیدی اینجا چه غلتی میکنی؟(معلومه دیگ دنبال سوژه برا جق) :(
دوما داستان خیالیت خیلی تخمی بود و مطمئنم تا حالا سکس نداشتی. ✋
(erection) (erection) (erection) (erection) این پبغام را به ننت برسون بش بگو پشماش را صلیبی برنه برام
لامصب از همون خط اول ریدی انتظار داری آخرش بهت نوبل ادبی بدیم!!!
خواهر شیره به شیره دیگه چه کوفتیه؟خر لگدد کنه یاد اون زنه افتادم:وای وای مامان اینجوری نمی تونم تو چیره خوردی باید ده تومن بیشتر بدی ?
خواهره از پله ها لیز خورد با سر رفت تو گلدون (hypnotized) تام و جری زیاد می بینی؟!!!
حالا ببینم سر یه فانتزی کون کردن می تونی بچه رو بکشی…
کاملا مشخصه دروغه و به قول خودت خاطم ره نیست ?
ننویس ریقوی ننه مرده (dash)
دادا ما ۱۵ سال داشتیم پاهامون جلو بابامون دراز نمیکردیم
تو ممه دست میگرفتی؟
ممههههه؟ن مممههههه
بیشتر با درایت و احتیاط کاری و صلابت شخصیتِ مادر بزرگت خیلی
کیف کردم …بسیار کار خوبی میکرد … شما دوتا رو باهم تنها نمیگذاشت بمونین !!! برای همین میگفت برید تو اتاق درم ببندید
تا ما برگردیم !
خدا میدونه بخاطر یه تیکه گوشت ، سر این خواهر بدبخت رو چه جوری به طاق کوبیدی با کدوم اردنگ نامریی زدی بهش و مثل تخته موج رفت پایین …!
پسر خوب بجای اصطلاح شیره به شیره … میگفتی تفاوت سنشون باهم خیلی کمه یا خواهرش 13 سالشه !
بعدش هم برای خواهر چنین اتفاقی بیفته …اونوقت خواهر بزرگ تر مثل ماست بایسته و تماشا کنه و تا بیمارستان هم نره ؟!! اوه ببخشید یادم نبود فرمودین مادر بزرگ …جهت احتیاط عادت ندارند شما دوتا رو در یه مکان تنها بزارند !
بعدش هم که داستان همیشگی عشق و عاشقی و مسئله ای باسم …ک…ن کنی!!
یا عاشق ها تازگی ها ، ک…ن کن شدن ، یا ک…ن کن ها تازگی ها عاشق میشن…!!
سردرنیاوردیم …
عمویی تو خودت جزو کون تنگا حساب میشی پس بزن به چاک تا گشاد نکردمت
کس کش ممه و کس مزه نداره خدااااا من درد دلم و از این خلقت به چاه بگم خشک میشه
اخه کسکش…سلام حالت خوبه…من تا اون موقع سکس نداشتم…ولی کیرم با ممه لخت شق میشد…وقتی میخوای خالی ببندی…چند بار مرور کنِ. برو همون جلقتو بزن…فکر کنم دختر خالت راضی نیست روی تو حتی برینه…اینقد عقده ای شدی.
بچه جون مگه مجبوری بیای شعر بنویسی آخه برو به جق ات برس
کون من جای نیلوفر درد گرفت
خخخخخخخخخخ