آشنایی تو تصادف

1393/09/16

سلام ببخشید که طولانیه اسمم سهرابه 25 سالمه قدم190تعریف از خود نباشه هیکلم قشنگه. تا دلت بخواد پول دارم ک…ن زندگی میکنم کارخونه ی بافندگی فرش دارم. خلاصه بریم سر اصل مطلب: یه روز تابستون بود داشتم از شرکت برمیگشتم تو بلوار…بودم ک یه دانشگاه آزاد توشه تو آهنگ بغض مرتضی پاشایی غرق بودم که یه خانوم پرید جلو ماشین زدم رو ترمز خدا شاهده 10سانتیش ماشین ایستاد پریدم پایین ببینم یارو چیزیش نشده باشه دیدم از من سالم تره یه نگاه کلی بهش انداختم چه هیکلی داشت سینه نبود ک باقلوا کون تپل و چهرش خیلی خوشگل بود با صداش به خودم اومدم ک گفت خوبید آقا ک سریع گفتم بله شما خوبید باسر اشاره کرد ک بله خلاصه معذرت خواهی کردم و سوار ماشین شدم همش تو فکرش بودم. صبح روز بعد ک از خونه داشتم میرفتم بیرون در خونه روبرویمون باز شد وای چی میدیدم همون دختره دیروزیه تا منو دید جا خورد سلام کردم اونم خیلی عادی جواب داد.

روزا میگذشت و من هر بار ک میدیدمش تو دلم خالی میشد کمکم با لبخند کوچیکی جواب منو میداد یه روز اومدم بیرون ک دوباره دیدمش سلام کردم که سلام کرد که یه نفر صداش کرد آرزو فهمیدم اسمش آرزوه یه دفعه از دهنم پرید آرزو خانوم برسونمتون اونم با خنده گفت مزاحم نمیشم گفتم چه مزاحمی گفت باشه منم باور نمیکردم به این راحتی قبول کنه سوارشد و منم همینطور تو راه از همه چیزی حرف زدیم که بحث کار پیش اومد که گفت دنبال کار میگرده ک من بهش پیشنهاد دادم بیاد تو بخش حسابداری شرکتم که اون گفت خبرتون میکنم که من شماره تلفنمو دادم بهش تمام روز منتظر زنگش بودمکه شب ساعت10تلفتم زنگ خورد شماره ناشناس بود جواب دادم: من:الو آرزو :سلام آقای…

خلاصه بعد کلی حرف زدن قرار شد فردا بیاد شرکت فردا تیپ زدم رفتم شرکت منتظر نشستم تا بیاد که منشم اومد تو گفت خانوم…اومده گفتم بیاد تو تا اومد تو ناخداگاه راست کردم خلاصه از فرداش کارشو شروع کرد صبح ها بامن میومد ظهرا بامن برمیگشد کمکم صمیمی شده بودیم شوخی میکردیم منم بیشتر بهش علاقه مند میشدم که یه روز برا کار مالیاتی باید میرفتم تهران باید حسابدارم رو هم میبردم صبح رفتم کارارو کردیم که یکم کار موند برا فردا شب رفتیم یه هتل لوکس دوتا اتاق گرفتیم انقدر خسته بودم که خوابم برد ساعت 2:30بود فکر کنم ک گوشیم نگ خورد با هزارتا فوش به اونی ک پشت خطه بلند شدم تا شمارشو دیدم همه فوشارو پس گرفتم چون آرزو بود. جواب دادم بدونه هیچ حرفی گفت سهراب من میترسم میشه بیام تو اتاق تو از خدام بود گفتم بیا بعد پنج دقیقه در اتاقم رو زد که درو باز کردم اومد تو روکاناپه خابیده بودم گفت میخوای اونجا بخوابی بهشوخی گفتم پ ن پ میام تو بغل تو گفت چرا که ن فکر کردم شوخی کرد که یهو گفت پس چرا نمیای داشتم شاخ درمیاوردم که اومد دستمو گرفت بردم روتخت تا دراز کشید بغلم کرد که نا خداگاه گفتم دوسدارم نگام کرد گفت منم همینطور فاصله ی بینمون کم ترو کمتر میشد تالبای داغشو رو لبام حس کردم لبای همو میخوردیم که دستمو گذاشتم رو سینه هاش منتظر بودم جلومو بگیره ولی دیدم ن ک منم شروع کردم به مالیدنشون همینجور لب میگرفتیم که اومدم رو گردنش یکم گرننو گوششو وکیدم که نفساش تند شده بود از رو لباس سرمو میمالیدم رو سینهاش که تیشرتشو درآوردم سینه های سفیدی داشت سوتینشم درآوردم شروع کردم به خوردنشوننفساش تبدیل شده بود به آه اما آروم خوب که حشریش کردم شلوارشو کشیدم پایین از روی شرت کسشو مالیدم گرمو خیس بود شرتشو کشیدم پایین یه کس خوشگل تنگ صورتی رنگ زبونمو تا به چوچولش مالیدم یه آه کشید فهمیدم خوشش میاد شروع کردم به خوردن کسش موهامو چنگ میزدو سرمو به کسش فشار میدادو میگفت جووووووووون چقدر منتظر همچین شبی بودم قربونت برم سهرابم مدام آهههههههههه آههههههههه میکرد که گفت سهرابم دیگه طاقت ندارم من کیرتو میخوام ک دراز کشیدم رو تخت که پرید به شلوارم کیرمو تا دید شروع به لیس زدنش کرد یه10دقیقه برام ساک زد بعد خوابوندمش گفتم از کون بکنمت گفت ن از جلو گفتم پردت چی گفت شوهرمیشی پارش کن منم سر کیرمو گذاشتم لب کسش که بایه فشار رفتو به همراه یه جیغ از آرزو که گوشم کرشد و کمی خون شروع کردم به تلمه زدن بعد 20دقیقه آبم داشت میومد گفتم داره میاد گفت بریز تو دهنم منم ریختم همشو خورد دوتامون ارضا شدیم لخت تو بغل هم خوابیدیم الان 6ماه از اون ماجرا میگذره منم رفتم خواستگاریش که 26/07/1393عقدمونه. امیدوارم خوشتون اومده باشه.

نوشته:‌ سهراب


👍 0
👎 0
37690 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

446518
2014-12-07 14:51:42 +0330 +0330
NA

اینا همش کس بود دوستانی ک نخوندن نخونن معلومه کسشعر میگه عقده ای خخخخ نمیدونم کجاش رو باور میکنید به همین اسونی بردی کردیش خخخخ

0 ❤️

446519
2014-12-07 15:15:03 +0330 +0330

آخه کوسکش کوسخول کوس مغز کوس مرام کوس ندیده!!! چرا کوس میگی خرکوس ??? تو کارخونه و حسابدارت کوجا بود مشنگ آفتابه گردون مستراح ??? یه چی بگو با عقل ملت جور در بیاد !!! اینجا همه فوق دکترای کوس و شر گویی دارن !!! بلکم بیشترشون پروفسورن !!! اگه کسی کارخونه داشته باشه دختر مثه تاپاله براش ریختس نه که برا یه نیم سیر کوس فیزرتی له له بزنه وتو خیابونا دنبال کوس باشه و به دختره بگه بیا حسابدار شو اونم بگه خبرش بهت میدم ??? اوقت تو منشی هم داشتی کیرم تو موخت ??? حتما اون منشی یه خرکیر بوده که کونت میزاشته ??? اخه با این اراجیف آدمو دق میدین میخوام برم بیادت برینم مهندس کارخونه آفتابه سا زی !!!

1 ❤️

446521
2014-12-07 16:37:50 +0330 +0330
NA

shoma karkhone darid onvagh vaght mikonid biyayd to in site va dastan benevisid???

0 ❤️

446523
2014-12-08 07:44:23 +0330 +0330

کسی که کارخونه داره اونم بافندگی فرش حداقل خونه اش بالاترین نقطه شهرشه که یه ادم معمولی کل زندگیشو بفروشه نمی تونه 10 متر شو بخره .بعد همسایتون دنبال کار می گرده اونم دخترش؟؟؟؟
کیرم تو مغزت با این دروغات

1 ❤️

446524
2014-12-08 07:45:06 +0330 +0330

پولم داری؟ برو جنس صابونتا عوض کن تا زیاد توهم نزنی mail1

0 ❤️

446526
2014-12-08 13:52:50 +0330 +0330
NA

25 سالته کارخونه داری شرکت داری منشیو حسابدار و خونه از خودت داری!!! مارک صابونتو اینجا بنویس حیف یک همچین محصولی بدون تبلیغ بمونه!!! دودکش یک کارخونه واقعی ( نه از اون الکیا که تو مالکشی ) تو کونت!!!

0 ❤️

446528
2014-12-10 05:44:48 +0330 +0330

دلم تنگه واسه فیلمای فارسی آهای کس گفتی راستی
داداش فکر کنم کاشونی هستی که انقدر میترسی نه؟
البته بلانسبت کاشونیهای باحال سایت

0 ❤️

446529
2014-12-15 07:41:36 +0330 +0330

عجببببببببببببب
باز هم تراوش های یک مغز کارخونه دار
گفت بیا بزن تو کسم گفتم پردت چی؟ گفت شوهرم میشی.قبلشم 10 دقیقه ساک زده بود.20 دقیقه هم تو تلمبه زدی تا آبت بیاد؟ shok آخه به تو چی بگم.برو باهاش ازدواج کن با کف دستت جغی.

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها