از بندر تا منجیل (1)

1402/07/08

23 سالم بود و کله خر برای چندمین بار بود که با پدره خدا بیامرزم دعوا م میشد ولی این دفعه خیلی فرق داشت زدم به سیم اخر و رفتم ترمینال به هیچی فک نمی‌کردم فقط میخواستم برم وقتی سوار اتوبوس های بندر عباس شدم تو صندلی فرو رفتم و خوابم برد با صدای کمک راننده که برای شام و نماز بین راه نگه داشته بود از خواب بیدار شدم ، در کل اتوبوس خلوتی بود پیاده شدم و یه سیگار روشن کردم بعدشم یه چایی گرفتم و با چندتا بیسکوئیت اون شب و سر کردم تو سرم هزار تا داستان می‌چرخید راه تموم نمیشد و یه دلشوره عجیبی داشتم وقتی تو ترمینال بندر پیاده شدم از شدت شرجی بودن هوا ناخواسته برگشتم تو اتوبوس که راننده گفت آخرشه باید بری پسر جان خلاصه تا غروب تو پاساژ نیلی که هنوز نصف مغازه‌هاش راه اندازی نشده بود سر کردم و شب رفتم کنار اسکله واقعا زیبا بود اصلا غروب های دلگیری نداره و به شدت انسانهای خوش بیان و مهماندوست داره و خیلی مهربون هستند شب رو تو اسکله روی یه سکو تا صبح سر کردم که دم دمای صبح یه پسر سفید پوست با موهای خرمایی در حالی که یه لباس ساتن زرشکی ( از این مدل های که یه زمان گارسون های رستوران میپوشیدن ) با یه کون گنده که بد جوری جلب توجه میکرد در حال طناب زدن از خواب بیدارم کرد زیر لب گفتم آخه کونی الان وقت ورزشه چون تا صبح اصلأ راحت نخوابیده بودم و تازه دم دمای صبح خوابم برده بود پاشدم و کلافه نشستم گفتم داداش میشه بری پایین تر سر و صدا کنی ؟؟!! دیدم بی توجه به من به کارش ادامه داد خیلی عصبانی رفتم طرفش و گفتم حاجی مگه کری دیدم هندزفری رو از تو گوشش درآورد و با لهجه شمالی گفت چیزی گفتی شما ؟ گفتم آره برو … یه ذره من من کردم و گفتم دستشویی ، دستشویی کجاست گفت والا بلد نیستم ولی مگه جا نداری منم که راستیتش فک کردم آقا باید گی باشه با این تیپ و حرکات خیلی با احتیاط گفتم نه ولی مهم نیست یه جایی ردیف میکنم در حالی که پلاستیک وسایل رو از رو سکو ورمیداشتم و به راه خودم ادامه میدادم با صدای پسرک برگشتم گفت من یه آرایشگاه دارم اینجا یه سوئیت هم طبقه بالاش اجاره کردم اگه دوست داشتی بیا پیشم از پیشنهادش بدم نیومد ولی از داستان گی بودن طرف یه جورایی تو شک بودم ولی حداقل تا جایی که کار پیدا کنم پیشنهاد بدی نبود ولی اگه طرف ترنس بود و می‌خواست از کون بکنمش یا برعکس میخواست کونم بذاره البته این مورد دوم خیلی بعید بود ازش ولی آدمی زاده دیگه چرا باید به آدم غریبه برای اولین بار یه همچین پیشنهادی بده اگه داستان داشته باشه چی هزار تا اما و اگر و ولی مثل قطار از تو ذهنم گذشت ولی بخاطر خستگی و شرایطم خودمو به خدا سپردم و قبول کردم تو راه چندتا نون خرید به همراه وسایل صبحانه به خونش ررسیدیم ،کم کم سر صحبت باز شد اون بنده خدا نه گی بود (البته همینجا از تمام دوستان ترنس عذر خواهی میکنم چون تمام انسانها شریف و دوست داشتنی هستند و واقعا فرقی نمی کنه تمایلات جنسی شون چطوریه اون دیدگاه من تو اون سن و سال بود ) نه چیزه دیگه آیی فقط از بد روزگار تو روستاشون اطراف منجیل عاشق دختری میشه و وقتی تو باغ زیتون در حال صحبت با دختره توسط پسر عمو و برادر دختره بعد از کلی کتک خوردن تهدید به مرگ میشه از ترس کونش به بندرعباس پناه میاره و بخاطر هنرش می‌تونه یه زندگی جدید درست بکنه و وقتی فهمید منم بخاطر چی رفتم بندر یه جورایی همزاد پنداری کرده بود و خدایش دمش گرم مثل یه فرشته نجات بهم حال داد چند روزی مهمونش بودم و تا یه کار تو تاسیسات بندر رجایی برام جور شد و بعنوان راننده مشغول به کار شدم یک سال از دوستی منو و میلاد می‌گذشت و کلی تو بندر با هم چرخیدیم و کیف کردیم تا یه روز بهم گفت یه داف جور کرده گفتم آخه تو از ترس کونت باید شورت آهنی بپوشی تا تو خیابون خفتت نکنن ، خشک خشک کونت بزارن تو رو چه به داف اونم مطلقه با خونه زندگی داداش از موتوری جنس نگیر برو در خونشون ، که با گفتن زنه افغانیه از خنده ترکیدم گفتم کون کش من کس خواهرت میگذارم من از کون میگایمت ما رو ایستگاه کردی آخه زن افغانی رو از کجات در آوردی ؟ گفت زنه اصلا شبیه بربر ها نیست از طایفه پشتو هستن ظاهراً کاسب تو امارات بوده ولی یه تاجر پیر ایرانی که تو بوشهر زن و زندگی داره به عنوان معشوقش آوردتش اینجا و پاسپورتشو ازش گرفته ولی از ترس بی عابرو شدن براش تو بندر خونه زندگی گرفته و هفته یکی دو بار میاد سیخ میزنه و می‌ره گفتم حالا از کجا با توی کون کش آشنا شده آقا ؟ این جنده که تو امارات دلار در میاورده و با عربها کیر کلفت عشق و حال می‌کرده مگه افغانی ها بیل کمرشون خورده که با یه پیرمرد بیاد تو بندر !!! آقا این یه جای کارش درست نیست هان ؟؟؟ گفت برای کوتاه کردن مو ی سر بچش که البته بچه دوستش بوده چند بار آمده آرایشگاه و داستان از اونجا شروع شد گفتم داداش اینقدر تو بندر مرد و پسر خوشگل و با کلاس با ماشین های آنچنانی هست که به ما نمیرسه این داستانها ولی ظاهراً چون تو بندر با یه خاله آشنا شده دور از چشم حاج ولی ( اون پیر مرد سرمایه گذار ) یه وقتایی هم زیر آبی میره و چون نمی‌خواد تابلو بشه بیشتر با غیر بومی ها میپره حالا یکیشون هم میلاد آرایشگر که بخاطر کس خانم حاضر بود سوراخ کونش رو هم میک بزنه قرار شد باهاش همانگ بکنه یه شب دو نفری بریم تو کارش از اون جایی که سالار بنده از ۱۵ سانت بلندتر نمیشه و بشدت شل کمر هستم با راهنمایی یکی از دوستان شرکت یه قرص ترامادول ۲۵۰ با یک عدد ویگرا سه ساعت قبل از سکس نوش جان کردم تا درسته که سالار ما در برابر کیر دوستان سلاطین که از ۳۰ سانت کوچیکتر نیستند و از دسته بیل کلفتر هستند حداقل چند ساعتی عابرو داری کنه اول میلاد رفت تو کوچه و ده دقیقه بعد من داخل شدم خونه خیلی شیک و مرتبی بود فک کنم اسم محلش گلشهر بود وقتی آزاده رو دیدم باورم نمیشد که همچنین کس نابی تو بندر رها شده باشه بیشتر شبیه زنای روس بود خیل کشیده چشمان درشت و اندام صد درصد دستکاری شده بجز کونش لباس یقه باز با یه دامن سفید گشاد که باز هم موفق نشده بود کون گوندشو پنهان کنه داشتم با چشمام جرش میدادم که دستشو دراز کرد گفت آزاده هستم با یک کم تاخیر بهش دست دادم و به سمت مبل رفتم و چشم ازش ور نمی‌داشتم جون تو اگه دور از ادب نبود همونجا میخوابوندمش رو مبل و مشغول میشدم گفت بچه ها شام پیتزا سفارش دادم دوست دارید که منم گفتم دستتون درد نکنه ما همه چیز و دوست داریم میلاد که قبلاً یکی دوبار آمده بوده خونش برای شیو کردن کوس خانم کاملا راحت شلوارش و کند و با شلوارک حاج ولی رفت تو آشپز خونه تا شربتها رو ازش بگیره و بیاره وقتی اون شلوارک تنگ حاج ولی رو تو کون گنده میلاد دیدم ناخودآگاه زدن زیر خنده و گفتم رفیق تا حالا کجا بودی آزاده که با تعجب داشت منو میدید گفت جریان چیه منم گفتم میلاد جان اشتباهی بجای کیرش کونش باد کرده که آزاده هم زد زیر خنده ، میلاد گفت بخندید وقتی کون تک تک شما ها گذاشتم منم میخندم خلاصه سر شوخی باز شد و بعد خوردن شام میلاد پاشد و دست آزاده رو گرفت و رفت تو اتاق خواب منم شلوارمو در آوردم و دست به کیر شدمو در حالی که از لایه در نگاشون میکردم یه یالله گفتمو رفتن داخل اینقدر آتیشم تند بود که با کاندوم تاخیری و او همه خود سازی بیشتر از یک ربع طول نکشید که خالی شدم ولی اصل ماجرا رو تو یه فرصت دیگه میگم براتون .

نوشته: هیچکس

ادامه...


👍 5
👎 17
26301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

950530
2023-10-01 02:24:51 +0330 +0330

اشو چوکون بندر

2 ❤️

950541
2023-10-01 04:31:33 +0330 +0330

این الان داستان گی بود؟

1 ❤️

950567
2023-10-01 08:55:47 +0330 +0330

چی شد…!!!

0 ❤️

950593
2023-10-01 14:42:46 +0330 +0330

ننویس و در حق همه خواننده ها لطف کن

1 ❤️

950612
2023-10-01 18:24:34 +0330 +0330

چه ادبیات مسخره ای داری
فکرمیکنی هرچی «شر و ور»بیشتری بگی خواننده جذبش میشه؟!!
وانگهی باکسی که آدم حسابت کردوبهت پناه دادتاجابجابشی اینطوری بابی تربیتی وبی نزاکتی هرچه تمام‌تر حرف میزنی!!!؟
احتمالا واقعا شخصیت این شکلیه،نه؟

2 ❤️

950655
2023-10-02 00:07:16 +0330 +0330

این کجاش گی بود پلشت

0 ❤️

950712
2023-10-02 03:35:40 +0330 +0330

توی بندر شما دوتا بچه خوشگل فراری کس خونگی اونم گچتو گلشهر بیاد به دوتا آویزون بده اونم کسی که به دلارکسش را طاق میزده
بندرعباس زیاد پسر و دختر های کم سن که معمولا فراری هستند و دوما همهشونم سه چهار ماه دوبی بودن شهرک ستایش و پیامبر معدنشونه پسرا ستایش دهی ها پیامبر

1 ❤️