اشک شهوت

1401/03/26

اشک شهوت
یه روز تو آموزشگاه م نشسته بودم…مشی یکماه مرخصی داشت و طبق معمول تو شهوانی کس چرخ میزدم… یه خانم قد بلندو خوشگل و چادری و خوش استیل وارد شد … چادرش رو باز و بسته کرد یه پیرهن و شلوار جین تنگ تنش بود که فقط خط کس ش رو نمیتونستی ببینی…در همون نگاه اول تمام جزئیات بدن خوشگلش رو در نظر گرفتم… حتی حجم بزرگ ممه ش… گفتم…واوووووو این دیگه کیه؟… با لحن آروم سلام و احوالپرسی کرد و گفت میخوام تو کلاس نرم افزار حسابداری تون ثبت نام کنم… گفتم با کمال میل… اطلاعاتش رو گرفتم/…اسم ش ریماه بود… و علاوه بر اطلاعات شناسنامه ش… پرسیدم… خانم متاهل هستید یا مجرد؟…گفت دیگه مجرد هستم…گفتم دیگه؟ گفت بله طلاق گرفتم و… خیلی خودم رو ریلکس نشون دادم ولی تو کونم عروسی که نه. ایکس پارتی بود… تعداد فرزند؟ با تعجب گفت یک دختر…واقعا اینا لازمه برای ثبت نام؟ گفتم بله باید تمام اطلاعات کارآموز رو یادادشت کنیم…خندید و گفت جالبه… … گفتم ببینید هنوز کلاس حسابداری مون یه حد نصاب نرسیده و تا دو ماه دیگه شاید شروع نشه… ولی اگر ضروری لازم تونه میتونید از همین امروز فشرده چند جلسه بیان که اصول کلی نرم افزار رو بهتون بگم و معرفی بشین برای آزمون… گفت…اره…ضروری لازمه… و قرار شد یک هفته هر روز عصر بیاد که راهش بندازم… کار سختی نداشتم چون خودش دیپلم حسابداری بود و تقریبا اصول پایه رو میدونست و من فقط قرار بود برنامه هلو رو براش بگم…
عصری ریماه اومد… و من راهنمایی ش کردم پشت سیستم بشینه و همون اول ازش خواستم اگر راحت نیست میتونه چادرش رو باز کنه… و گفت نه مرسی راحتم… منم شروع کردم براش تدریس… همه ش سعی میکردم پام رو پاش بزنم یا یه جوری خودم رو بهش بمالم که هر بار با زیرکی از من فاصله میگرفت… این جلسه تمام شد… و فردا اومد…باز هم ازش خواستم چادرش رو بذاره کنار…باز هم گفت…نه اینجوری راحتم…بازم از من فاصله ش رو حفظ میکرد… دیگه رفته بود رو اعصابم… از طرفی هم خوشگل بود هم رو اعصاب… گفتم باید جلسه سوم دیگه ترتیب ش رو بدم… قسمت سند سازی انبار رو براش گفتم…اما یاد نمی گرفت… یه دفعه دستم گذاشتم رو دستش و موس رو گرفتم…گفتم ببین اینجوری باید ثبت بزنی…فهمیدم جا خورد…ولی ادامه دادم…اما باز هم فاصله میگرفت و از طرفی طنازی هم میکرد تو این چند جلسه… با خودم خیلی درگیر شده بودم این دیگه فازش چیه… اگر میخاره چرا طنازی میکنه…اگر نه… چرا فاصله میگیره و پا نمیده… جلسه چهارم که اومد… اول رفتم در اموزشگاه رو بستم بهش گفتم…در رو بستم که راحت باشید… میتونید چادرتون رو باز کنید کسی مزاحم نمیشه… باز هم گفت نه خوبه مرسی…یه پیراهن سفید و شلوار جین فقط زیر چادر بود که میتونستم رنگ سیاه سوتین ش رو حدس بزنم و از بس سینه ش سایز بزرگی داشت دکمه های پیرهنش کش اومده بود و بخشی از سوتین ش دیده میشدو… کیرم دیگه راست شده بود…گفتم باید امروز اینو بکنم… همین جور که داشتم براش توضیح میدادم و بهش نگاه میکردم…یه دفعه ساکت شدم… گفت چی شد… گفتم از بس شما خوشگلی ادم حرفش یادش میره… خنده ریزی زد و گفت مرسی… گفتم ریماه خانم مجردی کاملا یا با کسی هستی؟ گفت که قبلا گفتم طلاق گرفتم… گفتم بله گفتی… ولی صیغه یا دوست پسری این وسط هست؟ گفت نه… گفتم ببین شما مجردی منم مجردم و دو ماه طلاق گرفتم… قصد بی احترامی ندارم…میخوام شرعی و قانونی بیای یه صیغه محرمیت بخونیم یکماه یا چند ماهی با هم باشیم. منم همه جوره ساپورت ت میکنم و اذیت ت نمیکنم… فاز مخ زنی برداشته بودم و از این تسلط خودم لذت می بردم و مطمئن بودم الان اوکی رو میده… سرش رو انداخت پایین و ظاهرا که خجالت کشیده بود و گفت …شما آدم خوبی هستین و خوشتیب و خوش رفتار… ولی من یه دختر دارم و دوران سختی رو با شوهر معتاد قبلی داشتم و از لحاظ روحی و عاطفی اصلا شرایط شروع رابطه جدید رو ندارم… دنیا رو سرم خراب شد… اصلا انتظار این جواب رو نداشتم … گفتم خب منم برای همین بهت پیشنهاد دادم… میخوام کمک ت کنم از این شرایط سخت خارج بشی…کنارش با هم اوقات خوشی هم داشته باشیم… از بالا سلام علیک …از پایین هم رفت و آمد داشته باشیم…باز هم خنده ش گرفت… گفت ببینید شما انسان خوب و جنتلمن هستین ولی من باز هم نمیخوام … ول کن نبودم… گفتم ببین هر آدمی یه سری نیاز داره که باید برطرف بشه مث غذاخوردن… تو الان نیاز جنسی ت رو باید یه جوری برطرف کنی… خوب منم این نیاز رو دارم… به همدیگه کمک میکنیم… نیازی هم نیست عاشق هم بشیم… فرض کن من یه خیار و یا بادمجونم… چرا سخت میگیری… بازم گفت نه… ولی اگر شما اینقدر بی تابی و نمیتونی مجردی رو تحمل کنی یه دوست دارم در واقع دختر عمه م هست… میدونم اون اوکیه… میتونم اونو برات جورش کنم… گفتم نه…فقط تو رو میخوام…من اگر بخوام برام ریخته س از این جور دخترا… منم آدم هر کسی نیستم… ازت خوشم اومده واقعا… گفت ببین… اون از من خوشگلتره و سر تره…حتی پول هم نمیگیره… مطمئنم ازش خوشت میاد… با نا امیدی گفتم باشه…اگر تو تایید ش میکنی… بگو فردا بیاد ببینم ش… این جلسه تمام شد و بعد از اینکه رفت… خیلی دپرس شدم و نشستم به تک تک لحظات و کلماتی که بین ما اتفاق افتاده بود فکر کردم… من تمام ریزه کاری های مخ زنی رو با دقت رعایت کرده بودم…خودمم خوشتیپ م و وضع مالی م خوبه …پس چرا نتونستم مخ ش رو بزنم… خلاصه فردا…یه خانمی اومد … سلام کرد و گفت من مرضیه هستم…ریماه معرفی کرده… واقعا دختر خوشگلی بود … حتی از ریماه خوشگلتر…ولی نمیدونم چرا باز هم دلم پیش ریماه بود… گفتم سگ تو ضرر… اینو بکنم حداقل از دستم در نره… کس مفتیه که…گفتم ریماه برات گفته چی میخوام و برای چی اومدی… گفته آره بابا… کجا بکنیم حالا؟ از این جسارت ش و لحن جنده گویی ش خوشم نیومد… گفتم همینجا… بذار در رو ببندم… تا برگشتم دیدم… خودش لباسش ر و در آورده و با شرت و سوتین رو صندلی نشسته… بدن سفید و سینه سفتی داشت با کون قلمبه… شروع کرد ساک زدن… به سختی کیرم راست شد.عجیب بود این شرایط برام…خودش هم تعجب کرده بود از این شرایط… با بی میلی تمام در حالی که استایل داگی گرفته بود… کیرم رو فرستادم تو کسش… اما مگه این فکر لعنتی میذاشت لذت ببرم… در حالیکه مرضیه داشت جیغ و داد میزد از مستی و شهوت…من عین خیالم نبود… آخرش خسته شدم… و کشیدم بیرون… گفتم مرسی که اومدی… گفت چی شد پس …آب ت نمیاری…گفتم نه… قبل اینکه بیای جق زدم…فکر نکنم بیاد… گفت اوکی… میخوای باز م بیام… نخواستم بزنم تو برجک ش و ضد حال بهش بگم…گفتم خودم بهت خبر میدم. یه پنجاهی دادم بهش و رفت . ریده شده بود تو اعصاب م… این دیگه چه کوفتی بود …چرا همچین شاه کسی رو نباید جر میدادم… عصری ش ریماه اومد… همون اول گفت… خوب شاه داماد… حال کردی دیگه؟ … کرم ت ریخت؟… گفتم… ریماه نگو این حرفو… جریان سکس م رو براش تعریف کردم… گفتم ببین من فقط با تو میتونم خوش باشم… بیا یه بار این فرصت رو به من بده …قول میدم اذیت ت نکنم… اینقدر بهت خوش بگذره که از خوشی گریه کنی… یه دفعه دست ش گذاشت رو صورتش و شروع کرد گریه کردن… بغلش کردم و گفتم چی شد عشقم… چی گفتم مگه… گفت ببین تو نمیدونی من از چه جهنمی با شوهر قبلی م خارج شدم… حتی مهریه هم نگرفتم و بچه م رو برداشتم و طلاق گرفتم…الانم خونه بابام هستم… فکر اینکه یکی دیگه منو به بازی بگیره… منو میکشه… یه لحظه وجدانم جلو چشم م اومد و گفتم… ببین من فعلا شرایط ازدواج ندارم وگرنه فقط تو رو انتخاب میکردم… الانم میخوام فقط یه مدت با هم باشیم… شاید آینده بتونیم تصمیم بهتری بگیریم ولی الان فقط بیا به این فکر کنیم که خوش باشیم… …گفت:آره شما مردا… فقط به فکر همون سوراخ هستید و نمیدونید دارید با روح یه زن چه رفتاری میکنید… .گفتم چی میخوای از من که راضی بشی…گفت هیچی فقط بخاطر اینکه من طلاق گرفتم به من بی احترامی نکن و به چشم هرزه منو نبین… که این خیلی منو آزار میده… گفتم ببین من از سکس با دختر عمه ت با اینکه خیلی خوشگل بود نتونستم بخاطر فکر تو لذت ببرم… پس حتمن تو با بقیه در نظر من فرق میکنی؟… تصمیم سختی نیست… اصلا بیا چند روز امتحانی با هم باشیم… بعد تصمیم اصلی رو بگیر… گفت باشه…اینجوری بهتره… خیلی خوشحال شدم… شب برنامه ریزی کردیم … با ماشینم بردمش بیرون کلی چرخ زدیم. و گفتیم و خندیدیم… براش یه ساعت گرفتم… فردا بردم ش یه رستوران سنتی تو آلاچیق کلی با هم خوش گذشت… اخر شب که رسوندم ش خونه ش… موقع خداحافظی… گفت چشم ت رو ببند… و یه دفعه لبم رو بوسید و پیاده شد… تو کونم باز ایکس پارتی شروع شد… تا صبح از شوق نخوابیدم و کلی هم چت میکردیم قبون صدقه هم میرفتیم… باز هم فردا عصری ش با ماشین رفتیم بیرون و سینما… بعدش گفت… تو نمیخوای خونه ت رو نشون من بدی… گفتم به روی چشم… ولی یه مقدار به هم ریخته س…دوست ندارم اینجوری ببینی … گفت بریم مشکلی نیست… وارد خونه شدیم و دست به کمر زد… گفت…واقعا این خونه یکی رو میخواد بهش برسه… چادرش رو گذاشت کنار… با همون شال و پیرهن و شلوار… گفت کمک کن… مرتب کنیم… اولین بار بود میتونستم اینقدر بهتر جزئیات بدن ناز و تراشیده ش رو ببینم…حواسم بود که دست از پا خطا نکنم که ناراحت نشه… آخر سر قهوه گذاشتم و گفتم بیا… بشین…خسته شدی… نشست و روسری رو باز کرد… قهوه خوردیم… و همش نگاه مون به هم قفل میشد… اومد طرفم و بغلم کرد و لب گذاشتیم به لب هم… با اشتیاق لب میگرفتیم و زبان ش رو مک میزدم… لب های گوشتی و سکسی ریماه و سینه ای که جرات کرده بودم بگیرم تو دستم… حسابی هر دو رو حشری کرده بود… بغلش کردم و بردمش تو اتاق… کمک ش کردم لباسش رو در بیاره… و خودش هم شرت و سوتین ش رو باز کرد… خدای من چی میدیدم… یعنی خدا میتونه یک زن رو اینقدر خوشگل و زیبا درست کنه… ته چهره ش انگار خرم سلطان بود با چشم سبز و پوست سفید و بدن کیم کارداشیان …اگر خدا اینو آفریده… پس منو ریده…سینه 85 سربالا و سفت و سفید…گونه کمیابی از ممه س که از هر یک میلیون یکی دارند…بدن سفید و بدون خال و مو شاهکار طبیعت بود… کیرم رو با دستای نرم ش گرفت و گذاشت تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن… از گرمای دهانش و زبانی که میکشید دور کلاهک کیرم… آبم داشت میامد که سریع کشیدم بیرون و آبم رو ریختم رو سینه ش… جا خورد و خندید گفت… چی شد… همین بود اون همه ادعا؟…گفتم لعنتی با من چکار کردی… من اینقدر شل کمر نبودم… الان حساب ت رو میرسم… آب م رو پاک کردم و شروع کردم کس خوشگلش رو خوردن… کسی که اصلا لبه اضافی نداشت و سفید و صورتی و ژله ای بود… دادش رفته بود به هوا… و داشت سرم رو فشار میداد به کسش …همه ش قربون صدقه میرفت… زبانم رو تو کسش می چرخاندم و همزمان چوچوله ش رو نوازش میکردم… یه دفعه برای چند ثانیه بیهوش و بی حرکت شد… گفت… لعنتی تو عالی هستی… جرم بده که خیلی میخوام ت… پوزیشن های مختلفی گاییدم ش… و اخر سر رفتم سراغ پوزیشن مورد علاقه م… گفتم داگی کن خوشگلم… و کیرم رو فرستادم تو کسش… دیدن اون حجم زیاد از کون و موجی که با هر ضربه من به کون خوشگل و سفید ش می افتاد… و انگشتی که همزمان براش سوراخ کونش رو مالیدم… هر دو مون رو تا مرز جنون برده بود… دیگه علنا داشت گریه میکرد ریماه خوشگل من… گفتم حالت خوبه؟… گفت عالیه لعنتی… من تو فضام… چقدر داری خوب میکنی…جرم بده… دستم رو کشید و گذاشت رو سینه ش … که می شد شدت شهوت ش رو با این حرکت ش فهمید… آبم با شدت پاشید رو کونش … و هرو بیحال افتادیم تو بغل هم… کلی لب گرفتیم… و ازش تشکر کردم… اونم گفت… حالا فهمیدم چه اشتباهی کردم همون اول پیشنهاد سکس ت رو قبول نکردم… همونطور که گفتی… اشکم در امد از شدت لذت… گفتم عزیزم… همین عشوه هات و ناز کردن هات باعث شد که من عاشق ت بشم و مشتاق بشم که بکنمت… ریماه عزیز من تا دو ماه صیغه م بود و بعدش ازدواج کردیم… و الان دو ساله زندگی عاشقانه ای با هم داریم… و از سکس اصلا سیرمونی نداریم…

نوشته: الکس


👍 8
👎 5
27501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

879770
2022-06-16 02:00:24 +0430 +0430

فکر کنم قبلا خوندمش ، کپی یا اسکی بود
الدنگ

0 ❤️

879780
2022-06-16 02:18:31 +0430 +0430

دیشب این داستان رو گذاشتی ادمین متحرم

1 ❤️

879811
2022-06-16 03:36:57 +0430 +0430

این دیگه خیلی ایرانی و قابل باور بود، مث فیلم سینماییای ایران که تهش ازدواج داره

1 ❤️

879833
2022-06-16 07:30:18 +0430 +0430

کپی کردی کل کیرای شهوانی تو کونت کص کش کپی کار

0 ❤️

879849
2022-06-16 08:58:53 +0430 +0430

آخر داستان عالی بود نمردیم و یک پایان خوشی خوندیم

0 ❤️

879872
2022-06-16 11:19:21 +0430 +0430

تو با دختر عمش خوابیدی و بعد با اون ازدواج کردی؟ فکر میکردم برای خانم ها این رابطه ها خط قرمزه اگر هم قراره با کسی باشن این رو ببینن عمرا نیان سمت طرف

0 ❤️

879888
2022-06-16 12:51:07 +0430 +0430

ی رابطه معمولی که نویسنده سعی داره از درونش یه رابطه سخت و پیچیده در بیاره

خب بگو با دوست دخترم ازدواج کردم

راستی منم خوب بلدم بخورم بلیسم اگه همسر نازنینتم راضی بود میتونم کاری کنم تا بهترین لذت زندگیش رو تجربه کنه

پ.ن:
اصلا قصد عاشقی ندارم فقط میخوام یه مدت باهم باشیم تا علاوه بر دختر خاله و دختر عمه با همسر نازنینت آشنا بشم براش ساعت دیواری بگیرم و در نهایت بیام خواستگاری تا ببینیم شاهکار طبیعت چجوریاس

سلام گرم به ریماه جون برسون

0 ❤️

879908
2022-06-16 17:36:45 +0430 +0430

بده بزنیم
اه تو چقدر سفتی

0 ❤️

879916
2022-06-16 21:19:11 +0430 +0430

حوصله خوندن. ندارم
ولی انتخاب اسم داستان بسیار عالیه

0 ❤️

879917
2022-06-16 21:36:20 +0430 +0430

کپی بوداخه لاشی این حرکتهاامتیازمحسوب نمیشه فوله کیرخرتودهنه نفهمت

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها