بي مقدمه شروع ميكنم
٣ ساله پيش من عاشق يه دختري ميشم كه از ترس اينكه بهش بگم ازم ناراحت شه بره نگفتم و اين ميخوايت فقط با يكي باشه بعده يه سال هي عكس پسر به من نشون ميداد و من ميگفتم نه.
اونم گوش ميداد واي اخرين بار گفت ديگه از اين خوشم اومده و منم گفتم باشه.
خيلي كمكش كردم. تو زندگيش تو رابطش تو درساش
اونم منو نميديد منم برام مهم نبود فقط ميخواستم خوشحال باشه.
تا اينكه ديگه عصبي شدم و ديدم ٣ سال زندگيم رفت فقط براي اين. اگه يه كم توجه ميكرد مهم نبود ولي اصلا هيچي. هنوزم ٢ ساله با همون پسرست.
رفتم امار پسر و گرفتم و بعد ٢ ماه تونستم تنهايي گيرش بيارم و فاز دوستانه برداشتيمو بعد ٣ ماه خيلي ديگه با من خوب شده بود و همش زنگ ميزد بريم فلان جا. خلاصه منم ميگفتم باشه و تا فرصت شد بيارمش خونه دوستم كه باهاش هماهنگ كرده بودم. ميخنديديم و مستش كردم خودش ديد نميتونه بره گفت امشب اينجا ميمونم.
خواب خواب بود كه با رفيقم دستو پاشو بستيم تا بيدار شه. اينقدر با من رفيق شده بود فكر مرد سر به سرش گذاشتيم و شوخي داريم ميكنيم.
بهش كله ماجرا رو گفتم و تازه فهميد چه خبره. داد بيداد ميكرد ديد خبري نميشه شورع كرد به فحش دادن. دوربين و گذاشتيم خودمون ماسك زديم و حسابي كرديمش
شمره خانواده و دوست و همه رو از گوشيش برداشتم و گفتم اگه كاري كه بخوايم نكني فيلمت پخش ميشه
قبول كرد و گفت هرچي شما بگين. گفتم دختررو مياري همين جا. …
رفت تا هفته بعد هماهنگ كرد كه بايد فيلمو ببنم كه پاك مردين و ديگه ازش ندارين گفتم باشه ولي بعدش. ا
اورد و من از همون اول ماسك زدم چون نميخواستم منو ببينه. دوستم با پسره رفت تو اتاق منتظر منم انتقام ٣ سالو ازش گرفتم.
فيلم و بدونه هيچ كپي بهش داديم پاك كرد
با گريه دختره و جمع كرد. دختره مارو كه نميدونست كي هستيم ولي جامونو ميدونست. گفت ازت شكايت ميكنم دهنتو ميگام عوضيا. ديديم واقعا هم جامونو ميدونه هم كلا بگا رفتيم من نگران شدم چي كار كنيم. كه دوسته احمق من گرفت پسررو زد دختررو هول داد سمت من و گفت بگا رفتيم بايد جمع كنيم. دستو پايه اينارو بستيم و گزاشتيم تو اتاق زنگ زديم به يه دوست ديگم كه ماشين داشت اومد با بد بختي گذاشتيم تو صندوق و رفتيم از ترس و اضطراب يهو ديدم ورامينيم. رفتيم يه جا خيلي خلوت من انقدر اعصابم خورد بود پياده نشدم. ولي دوستم مه خونش ماله اون بود از ترسه همين رفتو نفهميدم چي كار مردن اومدم و رفتيم. پرسيدم چي كار كردين كسي پيداشون كنه لو ميدن و به گا ميريم هيچ حرفي نزد. ١ ماه از اين قضيه ميگذره هيچ اتفاقي نيفتاده. تا اينكه ديروز رفتم دمه خونه دختره ديدم بله هنوز بر نگشته و همه دنبالشن. نميدونم چي کار كرده دوستم ولي براي عشقم خيلي ناراحتم كه اين كارو باهاش كردم و نميدونم زندست يا نه. اينم اينجا نوشتم چون نميدونم چي مار كنم و مونده توم. بايد يه جا ناشناس اعتراف ميكردم
نوشته: Spirit_breaker
یا ابولفضل حاجی پشمام ریخت گوهیه که خوردی میتونس با وجدانت کنار بیای برو یه شهر دیگه در رو یا حتی برو خارج فقط این کسط با ی چیز حال کردم اونم مرام رفیقت خیلی مرده ناموسا