پوراندخت

1403/04/03

سلام به همه دوستان ، من آریا هستم متولد ۸۷. این اتفاقاتی که میخوام براتون تعریف کنم واقعی است و به خواسته ی خودم است. ۱۶ سال دارم در تهران زندگی میکنم سمت مرکز نزدیک کارگر شمالی و میدون انقلاب هستیم. من پدرم یک سالی میشه مهاجرت کرده زمانی که با مادرم به مشکل خورد و طلاق گرفتن اونم به واسطه ی کارش مهاجرت کرد و رفت. وضعيت بدی نداریم نرماله بابام همون خونه ای که داریمو برامون گذاشت به همراه یه مقدار زمین تو شمال ، پول و ۲ تا ماشین که مادرم پولو گذاشته بانک سود میگیره و خرج زندگی در میاد. خرج ما اگر ۲۰ تومن باشه ماهانه بیشتر در میاد که زندگی راحت هم میچرخه. توی این سن ۱۶ سالگی که رسیدم به شدت احساس تنهایی میکردم با کسی تو مدرسه نمیتونستم ارتباط بگیرم خوشم نمیومد ازشون انگاری و همین باعث تنهاییم هست. به بلوغ هم که رسیدم بدتر هم شد با آشنایی با فیلم پورن و داستان های سکسی خیلی بهم فشار اومد به قدری که روزی ۲ یا ۳ بار میزدم. با مادرم تنها زندگی میکنیم فامیلامونم دورن ازمون. مادرم یه زن متولد ۶۷ هستش و ۳۶ سالشه. خیلی زن خوش اخلاق و خوشگلیه ، خیلی کتاب میخونه و لیسانس حسابداری داره. قدش ۱۷۱ عه و وزنشم ۷۰ ورزش یوگا میکنه مداوم. به خودش میرسه لیزر میره و بدنش رو فرمه یه تتو هم رو باسنش داره که من چند بار لخت شده برای حموم دیدم فقط ، یه قلب روی لپ سمت چپ. چهره خوشگلی هم داره با دماغ کوچیک و گونه های سرخ و پوست به شدت سفید که اگه یه چک آروم به هر جاش بزنی سرخ میشه. موهاشو اکثرا رنگ میکنه و رنگ های روشن میزنه معمولا بلوند و بعضی اوقات هم شراره ای یا همون قرمز کم رنگ. توی دورانی که بهم فشار میومد بدن مادرم برام جالب شد برعکس بعضی داستانا من با شورت و سوتین حال نمی کردم و فقط به یاده خودش میزدم. همیشه موقعی که خواب بود پشت در اتاقش می ایستادم و نگاش میکردم جق میزدم. اون پاهای سفید بدون موش منو میکشت با اون باسن نسبتا بزرگش از پشت در نگاه میکردم و جق میزدم. همیشه به خوابیدن باهاش فکر میکردم ولی راهشو بلد نبودم پس سعی کردم به حس مادرنش و حس جنسی خودش فشار بیارم تا به خواستم برسم. خیلی دیگه داشتم اذیت میشدم چون واقعا هم تنها بودم و هم حشری دیگه جق هم جواب نمیداد. اسم مادرم الناز هستش و مثل خودش ناز داره. از این بعد داستان را گفتگو و بینمون جلو میبرم. یه روز بهش الکی گفتم من:مامان ، مامان. تو سالن بود رفتم پیشش الناز:بله من:مامان خیلی درد دارم. الناز:درد چی من:درد داره خیلی زیاد الناز:درد چی خب بگو کجات. من:خجالت میکشم بگم الناز:بگو خجالت چیه کجات؟ اونجاته؟ بیضه یا چی؟ من:آره همونجا خیلی درد میکنه. قبل اینکه برم پیشش کیرمو راست کردم و بعد رفتم الناز:بیا اینجا من:نه خجالت میکشم نمیخوام الناز:بیا بهت میگم ببینم چته. رفتم پیشش چون کیرمو به سمت بالا داده بودم سیخ به سمت جلو نبود ولی دقت میکردی معلوم بود نسبت به سن من بد نبود کیرم کلفت بود یه خورده ولی زیاد دراز نه. رفتم جلوش گفت الناز:کجاته یه دونس یا جفتش؟ من:جفتش ، سفت شده درد میکنه. یه نگاه به شلوارم کرد فهمید راست شده کیرم بهتون بگم البته این درد ها عادی بود قبلا بخاطر حشری شدن زیاد میکشیدم ولی این دفعه فیلم بود. الناز:خب بزار وقت بگیرم بریم دکتر الان. من:نه اصلا نمیام بدم میاد خجالت میکشم الناز:ول کن بابا خجالت چیه میریم دکتر من:نه نمیام اصلا خوشم نمیاد.
الناز:کاری نداره دکتر که نگاه میکنه یا فقط مشکلو میگی یه بهت میده خوب میشی آمپولم نمیزنه. من:نمیام نه بدم میاد. الناز:خب من چیکار کنم الان باید بیای دکتر دیگه. من:نمیخوام هیچی اصلا ولش کن. رفتم تو اتاقم راضی بودم که ماموریت انجام شده مادرم رفت بیرون بعد یه ساعت اومد و صدام کرد رفتم پیشش یه قرص داد گفت اینو بخور منم گفتم چیه نگفت ، گفت فقط بخور. خلاصه بعد اون قرصه متوجه شدم یه ذره حشرم خوابیده و کمتر حشری میشم. یه قرص داد بهم که اگه میخواستمم راست نمیشد. خلاصه فراش با همین مشکل رفتم پیشش دوباره ولی این دفعه گفتم دردش بیشتر شده کم کم واقعا داشت درد میگرفت دیگه چون جق هم نمیزدم. گفتم دردش بیشتر شده و اینا که گفت بریم دکتر گفتم نه باز همون قرص رو داد. دوباره روز بعد تکرار کردم گفتم دردش خیلی بیشتر شده خواست قرص بده قبول نکردم گفتم این قرصه واسه یه روزه و درد رو بیشتر میکنه. رفتم تو اتاق تا شب که خوابیدیم صداش کردم قبل خواب بود اومد گفتم مامانی دردش دیگه زیاد شده چیکار کنم الناز:من نمیدونم گفتم بریم دکتر که نمیای قرص بدم؟ من:نه نمیخوام قرص. الناز:خب چیکار کنم میخوای آب بیارم خنک شی یه خورده هوا هم گرمه. من:اره یه آب خنک بده. آب و آورد خوردم گفت بخواب دیگه که نقشمو پیاده کردم گفتم میشه پیشت بخوابم یه نگاه بهم کرد با مکث گفت آره این تخت تو که یه نفرست نمیشه بیا اتاق خودم. با خوشحالی رفتم بعد چند دقیقه دیدم زیر ملافه بود. با یه شلوارک بودم بدون تی شرت رفتم پیشش و زیر ملافه رو تخت خوابیدم.بعد نیم ساعت گفتم من:مامان ، مامی الناز:بله من:میشه بغلم کنی الناز:بیا اینجا گلم. برگشت سمت من رفتم تو بغلش سفت بغلش کردم. الناز:وای خدا چته
من:دلم مامی رو میخواد خو الناز:باشه عزیزم من اینجام جایی نمیرم که. سفت بغل کردمش و دستامو دورش پیچوندم سرمو گذاشتم روی دستش که از زیر گردنم رد شده بود و زیر گردنش بودم دقیقانفسم میخورد به گلوش. چسبیدم بهش و شروع کردم کمو بیش بوسش کردن آروم آروم یکی اینور یکی رو لپ بوسش میکردم. الناز:چقدر امشب مهربون شدی تو چیه؟ من:مامانی رو دوست دارم خوب الناز:همچنین عشقم منم دوست دارم. من:بخوابیم مامی ، قبلش دوتا بوسم کن دیگه. الناز:وای خدای من این چه مهربون شده. شروع کردم بوسم کردن یه چند تا بوسم کرد منم گردنم رو برگردوندم چند تا بوس کردم از رو لپش اونم برگردوند این وسط لب تو لب شدیم و از روی لب همو بوسیدیم. من خیلی آروم ادامه دادم چند بار از روی لب بوسش کردم الناز:خوشت اومده ها من:بوسه دیگه مامانی بزار بوست کنم. الناز:باشه. بعد ادامه دادم به بوس کردنش چند تا از روی لپش کردم بعدی رو بردم روی لبش خیلی آروم لباشو بوس میکردم چند بار که کردم خودشم همکاری کرد و لبشو غنچه کرد. بعد یه لب ازش گرفتم لب پایین شو بردم تو یه میک زدم نگه داشتم چند ثانیه بعد خودش گفت الناز:بسته دیگه بخوابیم. بعدش تو بغلش خوابیدم. دیگه یاد گرفته بودم هر شب بهش میگفتم میخوام پیشت بخوابم و هر روزم مامانم برام جذاب تر میشد اون باسنش اون سینه های ۸۰ اون پاهای سفید و خوشگلش مامانم یه زن ۳۶ ساله که یوگا کار میکنه باسنش گنده نیس ولی خوبه بزرگه سینه هاش که ۸۰ شکم هم نداره قدش هم ۱۷۱ وزنشم ایده آل ۷۰ عه خلاصه زن خوشگلیه که تو خونه راه میره من دلم واسش غش میره دوست دارم تو تخت بغلش کنم فقط خیلی هم دوسش دارم واقعا برام زحمت کشیده عاشقشم. جدیدا همش کنارش میخوابیدم و براش سوال شده بود که چرا دیگه درد ندارم که گفتم نمیدونم. یه روز بهش گفتم من:مامان الناز:بله من:این بوس کردن زن و مرد چرا فرق داره الناز:زنو شوهر منظورته ؟ من:آره الناز:خب اونا چون عاشقانس من:میشه بهم یاد بدی؟ الناز:نه بزرگ شدی یاد میگیری من:نه بهم یاد بده دوست دارم اینطوری بوست کنم الناز:منو که نمیتونی فقط زن خودت یا دوست دخترت من:خب بلد نیستم که الناز:یاد میگیری بزرگ شی من:چرا بهم یاد نمیدی الناز:چون من مادرتم نمیشه من:اصلا میخوام اونطوری بوست کنم باید بهم یاد بدی الناز:آخه عزیزم زشته ما اونطوری بوس کنیم همو من:هزار بار از رو لب بوسم کردی مگه چیه؟ جواب نداد تا شب که رفتم پیشش بخوابم بغلش کردم گفتم مامی الناز:بله من:اینطوری بوسم کن الناز:چطوری من:عاشقونه ، که یادم بگیرم الناز:گفتم که نه عزیزم نمیشه من:نه بوس کن زود باش میخوام اصلا تو رو اون جوری بوس کنم همینی که هست الناز:چی بگم خدایا آریا جونم آخه مامانی زشته اینجوری بوست کنه.
من:کسی نمیفهمه که خودمونیم فقط الناز:به کسی نگو پس چون زشته من:چشم اصلا برای چی باید به کسی بگم الناز:جلو کسی هم اینطوری بوسم نکن من:چشم. تو بغل هم بودیم خودش دستشو آورد بالا یه ذره نازم کرد بعد چند تا بوس آروم از رو لبم کرد و بعدش شروع کرد لب گرفتن ازم و خوردن لبام لب بالاییمو خورد لب خودشم من یخورده میک زدم. سفت بغلش کردم و چسبیدم بهش. الناز:دیدی چطوریه راحت شدی؟
من:آره مامی ، حالا نوبت منه روت تمرین کنم تا استاد شم الناز:وای نه (با خنده). حرفش نزاشتم تموم شه رفتم تو لباش و شروع کردم خوردنش لباشو سفت میخوردم مامانم همکاری میکرد با خنده لباشو میک میزدم دوست داشتم همونجا بکنم مامی رو ولی نمی شد زود پیشرفت باید آوردم تر میرفتم جلو. اون شب بعد کلی لب بازی با مامان خوابیدیم ولی کیرم راست راست شده بود منم چسبوندم بهش خودمو زدم به خواب تو بغلش. کیرم دقیقا چسبیده بود به زیر نافش. بعدش فهمید راست کردم یه ذره اومد عقب و دستشو آروم برد پایین دست زد به شلوارم و کیرم. بعد با دستش اندازش گرفت و از روی همون شلوار تو دستش گرفت و ول کرد بعدشم برگشت به همون حالت قبل خوابید. منم تا صبح کیرمو چسبونده بودم بهش خوابیدم. صبح پاشدم مامان نبود داشت صبحانه درست میکرد برای مدرسه رفتنم منم رفتم دستشویی یه آب زدم با مسواک اومدم بیرون رفتم آشپزخونه پیشش گفتم من:صبح بخیر ، مامی من چطوره الناز:سلام عزیزم صبحت بخیر. بغلش کردم از پشت چند تا بوسش کردم بعد برگشت یه لب جانانه ازش گرفتم و بوس بارونش کردم همه ی صورتشو. الناز: خیلی خب توام کشتی منو بیا این سینی رو بگیر برو. دیگه عادت شده بود هر روز بیرون از تخت لباشو میگرفتم و میخوردم میگفت جلو کسی نکنی این کارو منم چشم میگفتم. یه شب رو تخت…

یه شب روی تخت که مشغول لب بازی بودم باهاش ناخوداگاه دستمو گذاشتم روی سینه ش. اولش دستمو برداشتم هیچی نگفت ولی وسط لب بازی که بودیم گفتم حتما چیزی نمیگه اشکال نداره دستمو گذاشتم روی سینه ش از روی لباس و زیرشم سوتین بود یه فشار دادم سینه شو بعد شروع کردم مالوندن که از روی صورتم اومد بیرون به دستم نگاه کرد خیلی جدی گفت الناز:این چیه؟ من:چی ، هیچی حواسم نبود. دستمو گرفت برداشت از روی سینش برگشت گفت بگیر بخواب. ضد حال زد بهم منم معذرت خواهی کردم چند بار هیچی نگفت فقط گفت بگیر بخواب. یه چند روز باهام قهر بود منم دیدم داره اینطوری میکنه خودمم باهاش قهر کردم حرف نمیزدم باهاش. یه هفته حرف تزدم باهاش تا اینکه خودش اومد پیشم گفت الناز: چرا حرف نمیزنی باهام. منم از اون شب پیشش نخوابیدم دیگه. من:چون درکم نمیکنی اذیتم میکنی. الناز:چه اذیتی کاریت ندارم که ، بخاطر اون شب ناراحتی؟ خب باشه بیا امشب پیشم بخواب پسر گلم من:نه نمیخوام الناز: بیا ولی دیگه اون کارو نکن من:نمیخوام اصلا نیا پیشم دست نزن بهم الناز:چرا چی شده مگه من:درکم نمیکنی تو الناز:چی میخوای خب من که به حرفات گوش میدم بگو بهم من:بهم فشار داره میاد توهم برات مهم نیست منم خیلی دارم اذیت میشم الناز:چه فشاری؟. جواب ندادم تو گوشیم بودم رو تختم که یه مکث کرد گفت الناز:فشار چیز؟(منظورش جنسی بود). من:آره الناز:خب من چیکار کنم آخه من که نمیتونم کاری کنم واست پسرم. من:چرا میتونی نمیکنی الناز:پسرم من درسته زنم ولی نمیتونم یه سری کارا برات انجام بدم مثلا مادرتم زشته من:به من ربطی نداره من دارم اذیت میشم توهم واست مهم نیست انگار نه انگار از درد میمیرم هر روز الناز:خب عزیزم گفتم بریم دکتر که نمیای اون قرصم نمیخوری من:نمیخوام کار دکتر نیست میخوام چی بگم بهش آخه بگم دلم میخواد؟ اون قرصم بخورم فرداش بدتر میشم. الناز:من نمیدونم تو چی میخوای پسر گلم بگو بهم من:خودت میدونی الناز:چی بگو ، چیو میدونم؟ عزیزم من که نمیتونم باهات کاری کنم تو پسرمی مثلا مادر پسر یه سری خط قرمز دارن درسته دوست دارم توام منو دوست داری ولی نمیشه. من:من نمیدونم ولم کن الان. الناز:شام نمیخوری؟ من:نه. رومو کردم اونور خوابیدم تا چند روز باهاش حرف نمیزدم اصلا. تا اینکه یه روز صبح خودش اومد پیشم دید دارم صبحانه میخورم خودم آماده کرده بودم چون باهاش حرف نمیزدم اصلا. نشست پیشم صبح بخیر گفت جوابشو ندادم یه آفرین گفت بهم کارامو خودم دارم میکنم بجای اون بعدم چند بار خواست بحث بندازه حرف بزنه باهام جوابشو ندادم. بعد گفت الناز:آریا جون گلم میدونم داری اذیت میشی تو سن بلوغی خلاصه میدونم. جوابی ندادم الناز:تو بیا پسر خوبی باش حرف گوش کن بشو چشم من یه فکری به حالت میکنم. من:چه فکری؟ الناز:یه فکری دیگه تو کاریت نباشه. بالاخره جوابشو داده بودم خوشحال بود بعد یه هفته حرف زدم باهاش. الناز:تو نمره خوب بیار واسم مدرسه رو منظم باش به حرفم گوش کن جایی که میرم پیش فامیل بیا باهام منم یه فکری میکنم واست. من:باشه اتفاقا امروز امتحان دارم. الناز:خوندی؟ من:من نمره خوب میارم دیگه چی میخوای. الناز:آفرین پسر گلم تو خوب باش من همه چیو اوکی میکنم من:باشه الناز:آفرین برو مدرسه منم برم کلاس یوگا دارم امروز.
رفتم مدرسه خلاصه با هزار تا تقلب و داستان نمره خوب گرفتم اومدم. ورقه رو گذاشتم روی میز اومد دید خودش ظهر بود یه آفرین گفت بهم و یه بوس از روی سرم کرد. لباسامو عوض کردم گفتم میخوام برم بیرون الناز:با کی میری؟ من:با حسین (بچه محل بود همسایمون هم سن بودیم) الناز:همونه که سیگار میکشه؟ نه با اون نرو جایی خوشم نمیاد باهاش بپری. منم گفتم باشه و رفتم لباسامو درآوردم گرفتم خوابیدم. یه چند روز به همین منوال گذشت و هر کاری می گفت میکردم تو تمیزی خونه و فلان جا رفتن باهاش کلا به حرفش گوش میدادم. یه شب که رفته بود حموم منم بعده اینکه اومد رفتم کلا همه جامو شیو کردم تمیزه تمیز شدم موهای تخمامو پشمامو کلا همرو زدم سفید سفید شدم. بعد اینکه اومدم بیرون رفتم لباس عوض کردم موقع شام بود داشتم میخوردم که وسطش گفتم من:چی شد مگه قرار نداشتیم ما؟ الناز:جان؟ من:من دارم اذیت میشم دیگه چیکار میکنی تو همه کار انجام دادم الناز:خب چیکار کنم برات تو بگو
من:مگه بلد نیستی مثلا زنی تو الناز:نه تو چی تو فکرته اینو بگو من:تو چی فکر میکنی الناز:نمیدونم تو بگو چی میخوای ببینم شدنیه آخه همین الانم که با پررویی معلوم نیس چی میخوای. منم زدم به سیم آخر گفتم من:میخوام زنم شی الناز:زنت شم؟ یعنی چی؟ من:دیگه خودت میدونی الناز:آخه یعنی چی زنت شم من:زنم شو دیگه بلد نیستی زن کسی باشی؟ مگه زن بابا نبودی؟ الناز:آریا میفهمی چی میگی من مادرتم من:نمیدونم چیکار میکنی الان؟. یه ذره سکوت کردیم بعد یه دقیقه گفت الناز: هر موقع که من بگم هر کاری من بگم. منم یه لبخند زدم هیچی نگفتم الناز:باشه ؟ من:باشه. اون شب خیلی خوشگل شده بود مامان برام منم قرمز کرده بودم قشنگ نگاهام روش بود کلا. سر میز دید دارم به سینه هاش نگاه میکنم هیچی نگفت موقع جمع کردن ظرف پاشدیم جمع کنیم با هم مامان یه لگ آبی آسمونی پوشیده بود کونش افتاده بود بیرون قشنگ برجسته بود. منم نمیدونم چم بود داشتم میمردم انگار از حشری شدن زیاد داشتم به باسن خوشگلش نگاه میکردم که دید دارم پشتشو دید میزنم. ظرفا دستش بود یه نگاه بهم کرد یه نگاه به باسن خودش بهم گفت الناز: پاشو برو یه آب بزن دستو صورتت لباساتو عوض کن مسواک بزن بخواب. منم یه نگاه به چشماش کردم یه نگاه به سینش که اونم فهمید چقدر داغم بازم دارم دید میزنم الناز:پاشو بهت میگم.
پاشدم لباسامو عوض کردم یه مسواک زدم دستامو کامل شستم ولی آب نزدم به صورتم همونطوری قرمز و حشری موندم. از آشپزخونه که اومد بیرون دید بدون تی شرت با یه شلوارک وسط سالن وایسادم داشتم نگاش میکردم بدنشو دید میزدم ، دیگه اون خط قرمزو رد کرده بودم و خجالتم ریخته بود بینمون داشتم با نگاهم بهش میفهموندم چی میخوام و انقدر حشری شده بودم که معلوم بود از صورتم اونم فهمیده بود. دیدم با اون لگ جذبشو تاپ خوشگلش نشسته یه صورت خوش فیس و چهره زیباش داشت دیوونم میکرد با اون لبای کلفتش و موهای بلوندش. موهاشم بلند بود تا پشت کمرش. رفتم جلوش وایسادم سرش تو گوشی بود رو صندلی ناهار خوری نشسته بود. یه نگاه بهم کرد یه نگاه به برجستگی شلوارم گفت
الناز:برو تو اتاقم. منم یه نگاه به سینه هاش انداختم راست راست بود کیرم رفتم تو اتاقش پر از استرس ولی خوشحال از اینکه بالاخره تونستم بدستش بیارم. اومد تو اتاق دید چراغ خاموشه منم زیر پتوش روی تختش دراز کشیدم. چراغو روشن کرد گفت الناز:چرا تو تاریکی خوابیدی؟. فقط آروم گفتم من:خاموش کن بیا
اونم یه مکث کرد نگام کرد بعد چراغو خاموش کرد اومد سمتم. یه چراغ خواب بالای تختش بود اونو روشن کردم بعد مامان از اونور تخت پتو رو باز کرد اومد روی تخت. از هم اولش دور بودیم اونور تخت بود منم اینور. تو چشمای هم نگاه میکردیم منم نگاهم کم کم رفت روی سینه هاش. چهرش عادی بود و انگار نه انگار چیزی شده انگار تعجب کرده بود نمیدونست چیکار کنه. دیدم تا کاری نکنم تکون نمیخوره آروم خزیدم سمتش تا وسط تخت گفتم من:بیا اینجا. مامانم آروم خزید سمتم اومد روبه روی هم بودیم. چشم تو چشم بودیم یه نگاه به سینه هاش کردم که انقدر بلوری بود و سفید. بدن بی موی خوشگلش الان در اختیارم بود. هردومون میدونستم قراره امشب آب منو به یه طوری بیاره ولی معلوم نبود چطوری. اولین کاری که کردم رفتم تو صورتش برای لباش. شروع کردم لب گرفتن و خوردنشون مثل گاو میخوردم لباشو میک میزدم. دستمو بردم روی سینه هاش و گرفتمشون. موهاشو از جلو صورتش با دستش برد عقب دوباره مشغول لب بازی باهام شد فقط میخورد اونم عین من همکاری میکرد منم به اوج حشری شدنم رسیده بودم. تاپشو دادم بالا اولش یه مکث کرد ولی بعد دستاشو آورد بالا و درآورد تاپشو. بعد رفتم سراغ سینه هاش شروع کردم مالوندن جفتش بعد یه دستمو بردم پشت سعی کردم سوتین رو باز کنم ولی نمیشد آخر بعد چند بار تلاش ناموفق خودش دستشو برد پشت و باز کرد.
سوتین رو که در آوردم از توی دستاش فقط مکث کردم سینه هاشو یه ذره تماشا کردم. بعد رفتم تو لباش وحشیانه خوردم لباشو دستامم جفتشو گذاشتم روی سینه هاش شروع کردم سفت مالوندن و چلوندن سینه هاش. از بس سفید بود بدنش که اگه کیرمو میچسبوندم بهش آبم میومد. سینه هاشو میمالوندم و لباشو میخوردم. شلوارکمو دادم پایین و از پام درآوردم در حین لب گرفتن. کیرم راست راست بود به فاصله کم از مامان لخت لخت بودم حالا چیزی که خیلی وقت بود دنبالش بودم. تو لباش بودم گردنشو با یه دستم بغل کردم و اون یکی دستشو گرفتم بردم پایین گذاشتم روی کیرم.اولش دستشو کشید یه ذره ولی دوباره گذاشتم روش و کیرمو گرفت.من: آههه مامانی.
با دستش برای خودم یه زره جق زدم بعد ول کردم شروع کردم مالوندن بدنش. اون برام کیرمو میمالوند بدون کمک من دیگه منم دیگه صورتش رو گرفتم چند تا لب خوب گرفتم رفتم پایین لای ممه هاش. ممه شو گرفتم به دهنم جفتشو شروع کردم به خوردن و مالوندن. یه دستمم بردم پشت بعد ۱۰ ثانیه و کمرشو دست میکشیدم از بالا تا پایین. بعد بردم روی باسنش و لپ باسنشو گرفتم به دست. هیچوقت فکر نمیکردم باسن مامی رو اینطوری بگیرم. بعد که گرفتم یه خورده فشار دادم دستمو بردم از روی لگ تو زیر شرتش. باسن لختشو گرفتم به مشتم و میمالوندم. بعدش دیگه رفتم توی لباش دوباره و با اون دستمم ممه چپ رو میمالوندم. لب میگرفتم حال میکردم تو دستش عقب جلو میکردم کیرمو موقعی که وای میستاد. یه زره که مالوندم کون شو یادم اومد چه باسن ژله ای و نرمی داره و چقدرم سفید و توپه. من:مرسی مامانی عاشقتم. الناز:آریا کسی بفهمه من میدونم با تو سریع تمومش کن. من:نترس مامی نمیگم به کسی دیوونم مگه. الناز:چقدر دیگه مونده؟ من:این نمیاد مامانی لخت شو الناز:لخت شو چیه نه نمیشه نمیزارم من:لخت شو مامی تورو خدا قربونت بشم. الناز:نه دیگه آریا همینطوری تمومش کن من:نمیاد مامی تروخدا تو نمیکنم بخدا باشه در بیار. نزاشتم چیزی بگه رفتم تو لباش و شروع کردم خوردنشون لگ تنگشو گرفتم با شرت کشیدم پایین خواست نزاره ولی من دیگه رد داده بودم از حشری شدن زیاد. هی میکشیدم اونم هی مقاومت تا اینکه رفتم روش و سرشو قفل کردم با دستم لباشو میخوردم لگ رو کنم با شرتش و خوابیدم روش. پاهاشو بسته بود نمی گذاشت بین پاهاش بخوابم الناز:آریا پسرم تروخدا مامان رو اذیت نکن من:مامانی اذیت نمیکنم بخدا عشقم فقط بین پاهات همین خواهش میکنم خیلی دلم میخواد. الناز:بین پاهام بزار فقط باشه. من:کیرمو تف زدم یه ذره یه ذره خیسش کردم مامان به پهلو خوابید منم رفتم کنارش کیرمو چند بار تف زدم قشنگ خیس شه. من:مامانی بغلم کن قربونت بشم. مامانم بغلم کرد منم زیر رو نگاه کردم روی بالای کسش یه دونه مو هم نبود که بدتر حشریم کرد. دستامو رد کردم از زیر بازو هاش و سفت بغلش کردم چسبوندمش به خودم ممه هاش چسبید بهم. رفتم تو لباش شروع کردم به خوردن کیرمم فشار میداد به سمت کسش ، نزدیک بود بره تو انگار که گرفت کیرمو و وسط لب بازی بودیم خودش گذاشت روی رون پاش و منم هل دادم لاش. وای که چقدر گرم بود لای پاهاش قشنگ حرارت کس رو میتونستم حس کنم. اون وسط نگه داشتم کیرمو و یه نگاه به مامان کردم شروع کردم آه کشیدن من:آههههه مامانی بمیرم واست. الناز:آریا سریع باش من:نمیخوام مامی دوست دارم تا صبح لخت پیشت باشم. الناز:وای تا صبح چیه.
دستشو گذاشت پشت باسنم و شروع کرد حرکت دادن با ریتم میخواست تمومش کنم فکر کنم. منم لای پاهاش دقیقا چسبیده زیر کسش شروع کردم عقب جلو کردن کیرم و لب گرفتن ازش ، باسن خوشگل و ژله ایشم میمالوندم من:مامانی ببخشید اگه بد حرف زدم باهات ببخشید آههههه الناز:باشه عزیزم آخ مواظب باش من:مامی دوست دارم ببخشید بد کردم بهت میمیرم واست الناز:خدا نکنه پسر نگو من:عاشقتم مامانی دوست دارم. رفتم توی لباش دوباره لب بازی شروع شد. چون چسبیده بودم بهش سینه هاش تکون نمیخورد چون چسبیده بود بهم. باسنشو سفت از پشت گرفته بودم تو مشتم و تلمبه میزدم لای پاهاش. با اون یکی دستمم سرشو نگه داشتم و لباشو میک میزدم.
الناز:آرومتر آریا محکم نخور زخم میشه پسرم من:ببخشید مامی قربونت بشم. الناز:چقدر دیگه مونده آریا؟ من:هر موقع که تو بگی مامی دوست دارم الناز:زود باش کلم زود باش. من:چشم مامی ۰شقم قربونت برم. من:سفت بغلم کن لبامو بوس کن. مامانم انجام داد و بغلم کرد خودش لبامو می گرفت و سفت میخورد. دیگه داشتم تلمبه میزدم سریع که بیاد بعد چند دقیقه نزدیک بودم دیگه داشت میومد. من:آهههه مامی آهههه دوست دارم الناز:آریا زودباش گلم من:آهههه مامانی آهههه عاشقتم آهههه بمیرم برات الناز:خدا نکنه زبونتو گاز بگیر اووفففف آهههه منم دوست دارم من:آههههه مامی آهههه مامانی آههههههه وسط پاهاش نگه داشتن تا آبم خالی شه چون میخواستم همونجا آبم بیاد همونجا هم خالی کردم یه ذره عقب جلو کردم‌ولی آبم رو وسط پاهاش خالی کردم من:آهههههه مامانی آههههه آههههه آهههههه آههههه
الناز:شیششش تموم شد تمومه شیشش آروم من:اههههه مامان آههههه مامی آهههه. لای پاهاش ارضا شدم با اینکه توش نکردم ولی بهترین ارضایی بود که تجربه کرده بودم. مادرم برگشت یه دستمال برداشت لای پاهاشو خشک کرد بعد یدونه هم به من داد الناز:تمیز کن خودتو من:تو دست بکش برام. دستمالو برداشت سر کیرمو گرفت قشنگ آبو از روش پاک کرد و دورشم تمیز کرد. بلند شد رفت دستشویی بعد چند دقیقه اومد لباس بپوشه گفتم من:نه مامی بیا تو تخت همینطوری. الناز:لخت نمیشه که من:گفتم بیا الناز:شرت میپوشم من:لجباز. منم شرتمو پوشیدم مامی اومد روی تخت بغل کردیم همو یخورده لب بازی کردیم بعدم گرفتیم خوابیدیم. بازم راست کردم نصف شب ولی کاری نکردم گفتم الان میگه بیجنبست نمیتونه کنترل کنه. تا فرداش تو بغل هم بودیم و ممه هاش تو دستو بال من. صبح با صدای خودش پاشدم گفت پاشو صبح شده. باید میرفتم مدرسه بیدارم کرد دیدم لباس بر تن کرده منم پاشدم شلوارکمو پوشیدمو رفتم آب زدم به خودم بعدم سر میز. اول ازش کلی تشکر کردن بابت زحمتش که صبحانه درست کرده بعدم یه لبریز ازش گرفتم. صبحانمو خوردم لباسمو پوشیدم دمه در بودم صداش کردم بیاد الناز:بله؟ من:بیا بغلم. با یه لبخند اومد تو بغلم من:ممنون بابت دیشب خیلی خوب بود. الناز:بعدا راجبش حرف میزنیم من:باشه ، عاشقتم مامی فعلا خداحافظ الناز:خداحافظ عزیزم. بعد یه لب طولانی خوب ازش گرفتم قشنگ لباشو خوردم و مالوندم باسنشو. بعد رفتم دمه درو گفتم عاشقتم خداحافظ اونم یه دست تکون داد گفت بای بای.

ادامه دارد…

نوشته: آریا


👍 50
👎 10
58201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

988817
2024-06-23 23:28:31 +0330 +0330

قشنگ بود یه میلف هم تهران بود بیاد سمت ما کف کردیم خدایی دیگه چی میخان بدن خوب هیکل رو فرم سن پایین 😂 ❤️

1 ❤️

988821
2024-06-23 23:50:35 +0330 +0330

😎😎😎

0 ❤️

988827
2024-06-24 00:13:59 +0330 +0330

قشنگ بود فقط یکم مامانه حشری تر باشه و کارای سکسی و‌حرفای سکسی بزنه عالی میشه و بی پرده بشن

2 ❤️

988834
2024-06-24 00:51:50 +0330 +0330

خدایش،این توهومات به عقل جن هم نمیرسه 😂😂😂این دهه هشتاد نودیا چی مصرف میکنن که تخیلاتشون اینقد زیاده

3 ❤️

988849
2024-06-24 02:03:01 +0330 +0330

آدرس بده بیام خودت و ننتو باهم بکنم پفیوز جلاق…کونکش ما همسن تو بودیم فکر می‌کردیم تو بانک کشاورزی گندم میکارن الان نشستی میگی مامانمو کردم تو این سن … ی آدرس بده بیام ی حالی به تو و ننت بدم حالشو ببرید جفتی

0 ❤️

988891
2024-06-24 09:26:26 +0330 +0330

منم دلم خواست النازو بکنم
دیدی لباس بر تن کرده؟
احتمالا افغانی هستی

0 ❤️

988902
2024-06-24 15:03:29 +0330 +0330

از سری داستان‌هایی که هرگز قرار نیس قسمت دومش بیاد.

2 ❤️

988924
2024-06-24 22:07:01 +0330 +0330

کصکش پدر کمتر فیلم سوپر ببین میمیریا بچه سال فیلم سوپر خار مغزتو گاییده تموم سکانسا فیلم سوپر تو ذهنت هک شده جقی دول موشی بس کن

0 ❤️

988936
2024-06-25 00:04:25 +0330 +0330

طولانی و تکراری ، سرعت داستان بسیار کند بود ، مخالف فضا سازی نیستم ، اما داستان باید جلو بره ، نه اینکه در جا بزنه

اوایل داستان رو ده تا پارگرافش رو هم حذف می کردی ، کوچکترین خللی به داستان وارد نمی کرد

توصیه من اینه که تو نوشته هات سعی کن داستان رو جلو ببری ، تا به اوج برسه ،

1 ❤️

988988
2024-06-25 06:36:22 +0330 +0330

دوستی توی کامنت گفت اگر ده سطر اول حذف می کردی به ساختار داستان صدمه نمی زد .
در کمال احترام کلا نصف سطرها حذف می کرد به هیچی صدمه نمی خورد. شما ها چی مصرف می کنید کمتر بزن مغزت داره متلاشی میشه.
ولی کمی هم فح مامان اینقدر سفید و خوشگله تو چی چی میشی. اه پسر خوب بخواب عزیزم.

0 ❤️

988990
2024-06-25 06:45:45 +0330 +0330

بازم یه مادره طلاقیده+یه پسره واسه ده یه کون تنگی!!! وووو…یه حساب بانکی (با سوده ماهانه)،اونم یه جوری که سره ماه اضافه هم میاد،یعنی سره ماه اگه اضافه نیاد دقیقا 2 تاش بیرون میمونه و متاسفانه ته رویا واقعا کیر میشه، و جالب اینجاست سرمایه اولیه که تو بانک گذاشتن که سره ماه یقه بانک رو بگیرن واسه 90 درصدشون مهریه مامان ست،ده درصد بقیشون هم ارثیه مامی از پدره خودش،یعنی گزینه دیگه ای اگه پیدا کردی خودت بب بانک سودش هم واسه خودت،برو آقا خیالت راحت من پول میز رو حساب می کنم.خوار و مادره این مملکت رو سگ بگاد که رویا و آرزو ده یه 80 به بالا (بالایه 90 درصدشون)،(از یه جا یه پول قلنبه،همون موقع هم داداش تا کفش هات رو در نیاوردی یا خدایی نکرده که خدا اون روز رو نیاره(روم به تیفال روم به تیفال مثله ریگه بیابون خان دایی)،که مامی نظرش عوض شه بخواد یهو ماشین بخره،البته باید اینم خدایی بگم که مدیونی پیش نیاد(بالاخره فردا آدم یه وجب جا می‌خواد بده)،وجدانا تو 96 درصده داستان هاشون مامی بعد از فوت پدر،چی شد؟(بعد از فوت پدر)که بخوره به ارثیه،خدایی دمشون گرم من که راضیم،خدا هم راضی باااا…هست خیالت راحت،دمشون گرم تو رویایه خودشون هم حتی به خودشون راه نمیدن که یه بار هم شده من واسه مادرم یه حرکتی بکنم،😁👈 باز دوباره اسکولم زد بیرون معذرت می خوام،خواهش می کنم(منم از عقب می خوام).

0 ❤️

989003
2024-06-25 10:15:49 +0330 +0330

حیف اسم اریا

0 ❤️

989021
2024-06-25 14:29:52 +0330 +0330

قشنگ بود
مچکرم

0 ❤️

989089
2024-06-26 08:05:53 +0330 +0330

شما 18 سالتم نشده برادر من بیخیال ناموسا

0 ❤️

989098
2024-06-26 10:56:05 +0330 +0330

هیچ مادری حتی اگه فاحشه باشه با پسرش همخواب نمیشه. اینو توی مغز معیوبتون فرو کنید طفلای صغیر

0 ❤️

989141
2024-06-26 22:44:49 +0330 +0330

آخی کونی من سال87رقتم سرکار تو کونی به دنیا اومدی بعد مامانتا کردی وای چه حوصله ای داشتی یه مشت کس شر نوشتی

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها