بالاخره دیدیم همو

1402/08/10

دوستان این داستان یه خاطره شیرین برام من نویسنده نیستم و طبیعتاً شاید قلم خوبی نداشته باشم فقط خواستم این خاطرم و با شما به اشتراک بذارم اسمم مهدی و اون موقع ۲۳سالم بود و دانشجو بودم و البته خونه مجردی هم داشتم با دوستام سال 97 بود اون موقع ها بیشتر از هروقت دیگه ای سرگرم گروها و چت کردن توی تلگرام بودم مخ زنی بلد نبودم ولی خب سرگرم که می‌شدیم
یادمه یروز تو یکی از این گروه ها که دیگه خودمونی شده بودیم با دوتا از دخترا که از قضا خیلیا دنبال مخ زدنشون بودن با من گرم شده بودن چون من هیچ وقت پی ویشون نرفتم و یجورایی بهم اعتماد داشتن یکیش خیلی مودب بود ولی برعکس اونیکی کاملا پررو و تخس ولی دوستای خوبی بودن برا هم چند ماهی همین منوال گذشت حتی تو پی وی هم گاهی صحبت میکردیم ینی بیشتر درد و دل و حرف از زندگی و مشکلات که تو همین حرف زدنا فهمیدم جفتشون متاهل هستن اما سنشون کم بود اونموقع با من همسن بودن 23سالمون بود قیافه ها شون رو جز یکی دوتا عکس تار و تا مفهوم ندیده بودم ولی خب یه تصویر ذهنی داشتم ازشون یکیش اسمش پریسا بود و یکیش رها پریسا بچه یکی از شهرستانا بود خیلی زرنگ و کاری بود تولیدی مانتو داشتو واسه خودش کار میکرد من بعد اینکه فهمیدم متاهل هستن دیگه زیاد سعی میکردم باهاشون گرم نگیرم همینطور با شروع تابستون و شروع شدن کار وبار دیگه سرم شلوغ شده بود کمتر میرفتم تلگرام جز چندباری که گله گی کردن و گفتن نیستی کم پیدایی دیگه اوناعم کمتر پیام میدادن و یجورایی دیگه از هم خبر نداشتیم چند وقت که گذشت یکروز دیدم گروه هم کلا حذف کردن دیگه همه چی فراموش شده بودو گذشت تا تقریبا وسطای زمستون دوباره فصل بیکاری ما و (چون شغلمون فصلیه)رفتن به دانشگاه ،یه خونه مجردی با دوتا از دوستام داشتیم و علی رغم اینکه عمر و پولمون رو بگا دادیم ولی روزای خوبی بود ،یشب یکی از دوستام منو تو یه گروه ادد کرد ،راستش زیاد حوصله چت نداشتم ولی ی نیم نگاهی ب ممبراش انداختم و تا اینکه یکی از پروفایل ها نظرمو جلب کرد ،عکساشو که باز کردم دیدم خیلی آشناست همون متن ها همون عکس از باغ و کتونی های که تو باغ باهاشون عکس گرفته بود ،از جمله اسم پروفایلش که دیگه مطمن شدم خودشه ،افسونگر ،تو‌دلم گفتم اینکه هنوز زندس ،بدون معطلی رفتم پی ویش یکم سر به سرش گذاشتم و طبق شناختی که ازش داشتم فهمیدم میخواد فحش بنویسه سریع گفتم فحش نده دیوث منم مهدی ،شناخت ولی بازم چنتا فحش به شوخی بهم داد عادت داشتن همه چون عین پسرا حرف میزد انگار نه انگار دختره جدی بودو با جذبه ،کلی در مورد گذشته باهم حرف زدیم اینکه چرا دیلیت شد گروهو این صحبتا گفت از اون گروه فقط با رها در ارتباطم و الآنم تو البته رها دیگه تو گروه نبود ،ایندفه انگار دیگه اون آدم نبود خیلی بیشتر از قبل باهام گرم گرفت ولی من باز ته دلم نمیچسبید چون میگفتم متاهله نمیخوام ،انگار خودش فهمید گف مهدی راستش طلاق گرفتم چند ماهیه و اصلا حال و روز خوشی ندارم ،کلی درد و دل کرد باهام منم دیگه خیالم راحت شده بود که متاهل نیست و عذاب وجدانی ندارم ،اونشب با همین صحبتا تموم شد و دیگه هر روز هر شب باهم حرف می‌زدیم تلفنی و چت کردن ،بدون اینکه بهم پیشنهاد دوستی بدیم ولی عمیقأ بهم وابسته شده بودیم از هر دری حرف می‌زدیم چند باری خواستم بگم عکس برام بفرسته ولی با توجه به شناختی که ازش داشتم میترسیدیم نفرسته و ضایع بشم تا اینکه خودش ب حرف اومد گفت تو اصلا علاقه ای نداری منو ببینی واقعا؟من که تو دلم مثل سگ کنجکاو بودم ببینم گفتم هر جور دلت بخواد ،دوست داری بفرست ،خلاصه اولین عکس واضح با لباس خونگی و یکمی آرایش و فرستاد وقتی بازش کردم زمین تا آسمون فرق داشت با تصویری که تو ذهنم بود ،یه دختر سبزه چشم ابرو مشکی با دماغ و دهن کوچیک اندامش تو عکس معلوم نبود ولی معلوم بود هیکلیه ،خداییش قیافه خوشگلی داشت که میتونست دل هر کیو ببره ،این عکس رد و بدل کردن همینجور ادامه داشت و هر روز من وابسته تر میشدم اما هیچ وقت نه حرفامون به سکس چت رسید نه پیشنهاد رابطه ،فقط همینجور جلو می‌رفتیم چند ماهی گذشت تا اردیبهشت ماه دیگه صبرم تموم شده بود. و گفتم پریسا من دلم میخواد از نزدیک ببینمت ،میدونستم شرایطش بخاطر اینکه تو شهرستانه و خونواده ش خیلی گیر میدن بهش جور نیست و نمیتونه بیاد ولی دیگه طاقت نداشتم ،گفتم پریسا یه بهونه ای جور کن یه دکتر رفتنی چیزی ولی بازم مثل قبل گفت نمیشه حرفشم نزن دیگه ،خیلی پکر بودم با خودم میگفتم بیخیالش بشم وقتی نمیتونم حتی از نزدیک ببینمش چه فایده داره این رابطه اما نه دلم نمی‌تونستم ازش بگذرم چون واقعا وابسته شده بودم ،چند روزی گذشت دیگه سعی کردم در موردش حرف نزنم همیجور عادی بود و میدونست ناراحتم و سعی میکرد شوخی کنه و جو رو عوض کنه خیلی دختر فهمیده ای بود من بیشتر از هر چیزی شیفته اخلاقش بودم انگار بیشتر از سنش میدونست ،همین چیزا بود که منو دیونه دختری کرده بود که بدون اینکه حتی یکبار از نزدیک دیده باشمش وابسته بودم ،البته اونم دست کمی از من نداشت ولی بروز نمی‌داد ،تا یک روز که سر کار بودم و خسته ،بهم زنگ زد و بعد احوال پرسی همیشگی گفت محل کارتو دیدم خودتم دیدم من ک اول فک کردم داره شوخی می‌کنه گفتم دیوس خستم حوصله ندارم سربه سرم نذار ولی وقتی رنگ لباسام و محل دقیق کارمو گفت فهمیدم راست میگه
گفتم چرا بی‌خبر اومدی ؟,اصلا چرا اومدی
-به تو چه خواستم سورپرایز بشی ،بعدم زیاد به دلت صابون نزن اومدم خونه زنداییم اونو ببینم نه تورو ،
به شوخی های همدیگه عادت داشتیم یه جورایی ابراز علاقمون این مدلی بود
اما این سری بهم برخورد گفتم باشه خوش بگذره پیش زنداییت و خدافظی کردم ،دو سه بار بهم زنگ زد ولی جواب ندادم دیگه حوصلم نکشیدو گفتم بذار یکم تنبیه بشه ،تو دلم گفتم نکنه این اصلا حسی بهم نداره و فقط برا سرگرمیش منو نگه داشته ،تو افکار خودم کلافه بودم عصری ساعت چهار کارم تموم شد و برگشتم خونه رفتم دوش گرفتم و لباس عوض کردم حالم بهتر شده بود حقیقتش دلم نیومد اینجوری بمونیم ،شمارشو گرفتم با اولین بوق جواب داد ،
+خره نفهم چرا گوشیو روم قطع می‌کنی ،
-دستم بند بود بعدم کار داشتم حوصله شوخی نداشتم ،
+تو چت شده میمون چرا بی جنبه شدی ،من کلی بدبختی کشیدم تا خانوادم راضی شدن منو بیارن بزارن پیش زنداییم چند روز بمونم که تورو ببینم بزغاله ،
اینو که گفت انگار خیالم راحت شد که نه واقعا اونم بهم وابسته س فقط بروز نمیده شایدم غرورش نمی‌ذاره ،
گفتم خوب حتما باید زهر مار آدم کنی ،یبار مثل آدم بگو اصل داستان چیه خوب منم آدمم ،
خلاصه بعد یکم صحبت کردن حرفامون تموم شد
پریسا :خب آقا مهدی این بود مهمون نوازید نمیخوای ی کافه ای چیزی مارو دعوت کنی ؟
اینکه بالاخره غرورشو گذاشت کنار و خودش ازم خواست حس خوبی داشتم
گفتم شبم میتونی بیای بیرون مگه ؟گفت اره داییم شب کاره و زنداییم هم داستان رو میدونه باهاش راحتم گفتم بهش که با یکی قرار دارم ،خیلی خوشحال شدم چون خونه مجردی داشتیم و تو دلم گفتم بهتر از این نمیشه خلاصه قرار گذاشیم و دل تو دلم نبود ،شاید ای مدل دوستی ها هم جذابیت خودشو داشته باشند اینکه تموم اخلاق و رفتار علایق و همه راز های ینفرو بدونی بدون اینکه دیده باشیش ،از همه مهمتر عاشقشم باشی ،هول هولکی بهترین لباسامو پوشیدم و یه عطر بلک افغان زدم ،راهی آدرسی ک داده بود شدم رسیدم زنگ زدم گفتم منتظرم ،نمیدونید آدم تو اون لحظه چه حالی داره حتی نمی‌دونستم تا لحظه آخر چه تیپی زده ،هیجان زیادی داشتم تا بالاخره دیدمش ،مانتو مشکی با شال سفید و جین سفید رنگ با یه جفت کفش پاشنه بلند بدون جوراب با ناخوناییی ک لاک قرمز زده بود ،خیلی تعجب کردم چون هر عکسی ک قبلا ازش دیده بودم با کتونی و تیپ اسپورت بود و حتی چادری ،اصلا برام قابل هضم نبود این همون دختر باشه همونی که تو این چند ماه حتی یکبارم بحث سکس نکردیم ،همینحور مات تیپ و قیافش بودم چراغ دادم فهمید اومد سمتم رسید دم در ماشین ،وایساد ،مردد بود جلو بشینه یا عقب ،از نگاهش فهمیدم ،انگار از هم دیگه خجالت می‌کشیدیم ،بالخره ی خودم جرات دادمو خودم از داخل درو جلو رو باز کردم گفتم منتظر چی هستی ،
وقتی سوار شد بوی عطرش آرایش ملایم و رنگ قرمز رژ لبش تموم حواسمو به خودش جلب کرد شاید چند لحظه بدون اینکه حرف بزنیم داشتیم همدیگرو برانداز میگردیم ،پریسا خیلی خجالت می‌کشید و از نگاهش که ازم می‌دزدید می‌فهمیدم ،با تعجب گفتم پریسا تو پشت گوشی ادمو میخوری الان چرا اینجوری ،
+پشت گوشی هارت و پورتم زیاده تو واقعیت خیلی خجالتی ام
زدم زیره خنده و برا اینکه یکم خودمونی تر بشه آروم زدم رو رونش ،همین ک زدم گفت آی بی شعور کثافت دردم گرفت ،خندیدم گفتم همینو میخواستم ،دیگه انگار کم کم یخش آب میشد یه ساعتی چرخیدیمو رفتیم جاهای دیدنی و یه کافه رستوران رفتیم شاملو خوردیم از هر دری حرف زدیم از شبایی که چت میکردیم از خاطره های خنده دارمون …
زدیم بیرون از رستوران تو ماشین اون آهنگ میذاشتو همراه با اون میخواند خیلی اذیتش میکردم و یهو آهنگ و قطع میکردم ضایع می شد و هر بار لپمو میکشید یا یه سیلی میزد دیگه کم کم شوخی هامون دستی میشد و میگفتم با همین دستای ظریفت همیشه میگفتی میخای خفم کنی جوجه ،کلی خندیدیم دیگه حرفامون تموم شده بود آهنگ گوش می‌دادیم ،جفتمون تو دلمون میدونستیم چی میخوایم ولی جرات نداشتیم بگیم نمی‌دونم چه حسی بود چرا رابطه ما اینجوری بود ،ولی بالاخره زبون باز کردم و گفتم کجا بریم ،
گفت نمی‌دونم هرجا تو بگی ،اینو ک گفت مطمئن شدم که اونم میخواد بریم خونه و قصدش رفتن به خونه زنداییش نیست
گفتم نظرته بریم خونه ما ،نگام کرد چیزی نگفت ،اما تو چشاش خوندم ک از خداشه ،نذاشتم حرفی بزنه صدای اهنکو زیاد کردم و پیچیدم سمت خونه مجردی ،دیکع حرفی نزدیم تا رسیدیم خونه ،واس اینکه همسایه ها شک نکنن یکم با فاصله پیادش کردم و خودم دم در پارک کردم پیاده شدم در خونه رو باز کردم وایسادم داخل تا اومد رسید و رفت داخل خونه ،بعش گفتم بشین تا برم مغازه و برگردم اولش گفت نه نرو میترسم تنها ،گفتم پریسا از تو بعیده مگه بچه ای میمون ،بهش برخورد گفت گمشو برو باشه رفتم چنتا خوراکی گرفتم ی بسته ترشک از اینا ک ابش هم توشه گرفتم با یه پاکت سیگار برگشتم خونه ،خیلی مودب و ساکت بدون اینکه حتی شالشو برداره نشسته بود تو حال با گوشی ور میرفت ،نشیتیم پیش هم یکم از عکسای گالری شو دیدیم تو بعضیاش تاب بود و لباس لختی ک سریع میزد میرف گفتم دیوث بذار ببینم خو نمیذاش و بدتر میخواست حرصمو دربیاره می‌خندید و می‌گفت تو نامحرمی دوباره ی عکس زد که تاب تنش بود و یکمی از خط سینه ش معلوم بود تا خاستم گوشی ازش بگیرم کشید از دستم و من افتادم روش هر جور شده گوشیو ازش گرفتم ولی صفحش قفل بود داشتم الگو رمزشو میزدم که یهو گفت اونجا دختر خالمم لخته نگا نکن اینو نگا کن تا نگاش کردم دیدم تاب مشکی که تنش بود زیر مانتو یکم داده پایین و خط سینه ش پیداس ،گوشیو پرت کردم اونور خیز برداشتم روش از دستم فرار کرد رف تو اتاق درو بست گفتم پریسا این بچه بازیا چیه آخه ،میخندید می‌گفت همین بسه پررو نشو گفتم باشه اصلا باهات کاری ندارم دیگه رفتم نشستم دیدیم گوشی رو زمینه برداشتم باز کردم و دوباره ب عکسا داشتم نگا میکردم گفتم این دختر خالتم خوب چیزیه ها یهو درو باز کرد اومد بیرون گفت بیشور نگا نکن ایندفع من اذیتش کردم و پریدم اتاق اما درو نیستم اومد تو ،داخل اتاق ی تخت دونفره بود انداختم خودمو روش و زدم عکسای بعدی اومد کنارم دراز کشید دیگه تقلا نمی‌کرد گفت باشه بده خودم نشون بدم اونایی که تنهام تو عکس ،گوشیو دادم بهش هر دو به پشت خوابیده بودیم و داشتیم عکسارو نگاه میکردیم ،برخورد بازو و رون داغش ب بدنم کم کم تحریکم کرده بود کیرم نیم خیز بود ،حین دیدن عکسا با خودم فک میکردم چطور میشه با یه دختر تنها تو خونه نصف شب هنوز هیچ کاری نکردیم این چجور رابطه ای بود که تو مدت نزدیک هفت هشت ماه حتی یه کلمه هم در مورد سکس حرف نزده بودیم ،جدای از عجیب بودن رابطمون جذابیت زیادی برام داشت انگار همیشه برام تازه بود همه چی ، تو همین افکار بودم و داشتیم عکسارو می‌دیدیم و پریسا توضیح میداد که اینا کی هستن و کجان ،بازوم زیر سرش بود و دستم آزاد که کم کم رسوندم ب گوشش و لپش باهاشون ور میرفتم و حرف می‌زدیم حین همین صحبتا که انگار پریسا اصلا حواسش نبود دستمو بردم رو گردنش و آروم سر میدادم پایین تر از رو مانتو دستمو کشیدم رو سینش چندبار این کارو کردم و دیدم پریسا ی نگا ب دستم کردو چیزی نگفت ،انقد عکس تو گوشیش داشت که هنوز نصف هم نشده بود و داشت برام نشون میداد دیگه عکسای لختی رو رد نمی‌کرد منم جراتم زیاد شده بود دستم بردم رو سینش با اینکه مانتو و تاب و سوتین مانع بود ولی حس کردم نوکش ممش زیر انگشتمع باهاش بازی میکردم دستمو بردم پایین تر هر جوری ک شده دکمه های مانتو شو باز کردم و دستمو آوردم بالا مانتو ب دو طرف بدنش افتاد حالا بیشتر میشد برجستگی ممه های سایز ۷۵رو دید از بالا یکم خط سینه ش معلوم بود آروم دستمو از بالا رد کردم تو با اولین تماس دستم یا پوستش دیگه واقعا برق شهوت کل بدنمو گرفت دیگه انگار نمیشنیدم چی میگه و اونم انگار یا حرف زدن و عکس نشون دادن میخاست حواسشو پرت کنه ،دستمو بیشتر بردم تو از روی سوتین دوباره سینشوگرفتم فهمیدم یکم تکون خورد دیگه انگار نمیتونست مقاومت کنه نفساش نامنظم میشد فهمیدم نقطه ضعفش سینه هاشه دیگه طاقت نداشتم دستمو بردم زیر سوتینش و کامل سینه راسشو گرفتم ی آه کوچیک کشید صفحه گوشیو بست بدون اینکه بهم نگا کنه گوشیو پرت کرد اونور تخت دستشو گذاشت رو دستمو فشار داد ،فهمبدم دیگه کامل تحریک شدع ،بدون اینکه ازش بخوام یا حرفی بزنیم برگشتم روش خیمه زدم از روی تاب صورتمو چسبوندم بین ممه هاشو و بو کشیدم ،وای که چقد بوی خوبی میداد بدنش تو همین حال دستم رو سینش بود و داشتم می‌مالیدم با دستاش صورتمو گرفتو محکم کشید سمت خودش و محکم لبامو چسبون ب لباش وحشیانه لب می‌گرفت لب پایینمو بین دندوناش گرفت و محکم فشار داد جوری ک میخاستم خودمو عقب بکشم ولی بدتر در میکرد از رفتارش تعجب کردم دیونه شده بود پاهاش دورم حلقه کرد ومحکم فشار میداد و لبامو با تموم وجود میک میزد ،عرق کرده بودیم و صدای نفس هامون سکوت اتاق و شکسته بود بعد چند دقیقه هر جوری شده لبامو جدا کردم از لباش و تموم صورتشو بوسیدم و لیسیدم چونه و گردنشو تا اومدم عقب خودش بلند شد مانتوشو درآورد و من تازه داشتم برجستگی کون و سینه هاشو می‌دیدم که چقدر خوش فرم بودن ی دختر تقریبا تو پر با کون گرد و ممه های ۷۵خوشفرم نشسته بودم و داشتم براندازش میکردم یهو نشست رو به روم و منو هل داد خودش اومد روم پیراهن و رکابی مو با زحمت درآوردیم انگار طاقت نداشتیم از بغل هم در بیایم دوباره اومد رو لبامو محکم لب می‌گرفت نمی‌دونم چرا اینقدر علاقه داشت که البته بعدا گفت از اولش لباتو دوست داشتم ،شاید عطش چند ماه دوستی بدون لب گرفتن رو یهو ميخواست دربیاره ،لبامو ول کرد اومد رو گردنم و هیچی نشده میک زد انقد میک زد ک دیگه کامل فهمیدم قصدش کبود کردن گردنمه راستش لذت می‌بردم و تو این حینم دستمو رسوندن به کونش و چنگ زدم دستمو میکشیدم لای پاشو با همین کارم پیچ و تاب می خورد بدنش بیشتر از چیزی ک فک کنم حشری بود ،البته دور از انتظار نبود دختری ک تازه ۲۳سالشع و بعد از یه ازدواج شیش هفت ماهه طلاق گرفته بایدم انقد تشنه سکس باشه ،خودشو رسوند به سینه لختم ،به واسطه باشگاه رفتنم سینه های پهنی. داشتم محکم نوکشو میک میزد دیونه میشدم و دستمو رسوندم از پشت تاپشو کشیدم اومد بالا ب کمک خودش درآوردم و بدون معطلی سوتینش رو هم درآوردم ،سبنه های خوشفرم گردش افتادن بیرون خیلی سر بالا و شاخ وایساده بودن یا حاله قهوه ای کمرنگ دورش و نوک برجسته ک از شدت شهوت سیخ وایساده بود نشسته رو به روی هم افتادم به جون ممه هاشو انقدخوردم لیس زدم ک دیده صداشو آزاد کرده بودو اه ناله میکرد چشاش و می‌بست و گردنش خم میکرد عقب میدونستم خیلی دوست داره پس تا می‌تونستم سینه هاشو میک زدم وکبوذ کردم لاشونو لیس میزدم و نوکشو گاز می‌گرفتم میکشیدم خابوندم و خابیدم روش تموم سینه و گردنش رو لیس زدم سیر نمی‌شدم ازش داشتم ممه هاشو لیس میزدم و بهش نگا میکردم اونم با نگاهش میفهمونذ که چقد داره لذت می‌بره رفتم پایین تر رو ناف و شکم تخت و قشنگش میک میزدم و زبونمو میکشیدم روش داشتم میرفتم پایین تر ک دستشو اورد رو سرم ک نرم پایین تر ،بهش نگاه کردم ،نگاهش می‌گفت ادامه بده ولی زبون باز کرد و گفت بسه زیاده روی نکنیم نمی‌دونم چرا به حرفش گوش دادم چن لحظه کنارش دراز کشیدم وجفتمون به سقف خیره شدیم هیچ حرفی نزدیم اما من دلم آشوب بود ،با خودم میگفتم کجاشو اشتباه رفتم که این نمیخاد ادامه بدم ،سنگینی نگاهش رو حس کردم برگشتم سمتش چش تو چش شدیم ،لباشو ب لبامو رسوند و شروع کرد اولش من همراهیش نکردم و تو ذهنم این رفتار ضد چ نقیضش رو که برام قابل هضم نبود مرور میکردم بالاخره حس شهوت غلبه کرد بهم و همراهیش کردم دوباره وحشیانه لب همو می‌خوردیم بالا تنه هامون لخت بود ولی شلوار پامون بود اومد روم و ممه های لختش خورد به سینه لختم ،حس دیونه کننده بود پاهام دورش حلقه شد و کیرم رف وسط کسش انگار هنوز شرم و خجالت دست بردارش نبود ،هنوز خجالت میکشید واسم قابل باور نبود اما رفتارش اینو نشون میداد اما اونم نمیتونست جلوی شهوت رو بگیره ،دستمو رسوندم از پایین روی کونش چنگ زدم و مالیدمشون و دستمو ایندفع محکم تر از پشت کشیدم رو خط کسش ک یه آه کشید انکار بی اختیار بود و خجالت کشید بدون اینکه نگام کنه رفت پایین و به زور خودشو از بغلم درآورد ،کنازم رو به شکم خابید و سرشم گرفت اونطرف من که هنوز نمی‌دونستم داره باز چیکار می‌کنه فک کردم شاید دوباره پشیمون شده و میخاد بگه بسه ،یهو دیدم کونشو داد بالا و با دست راستش و انگشتشو کرد زیر کش شلوار چ یکمی از پهلو کشید پایین انگار نمی‌دونستم دلیل این رفتارش چی بود ولی فهمیدم قصدش چیه و کمکش کردم رفتم پشتش و آروم شلوارشو کشیدم پایین شورتشم همراه شلوارش دراومد کامل از پاش درآوردم دوباره نشستم رو پاهاش حالا کامل لخت بود دستمو رو کونش کشیدم و لپ گرد کونشو چنگ میزدم ،اب کسش از لای پاش برق میزد ی کس گوشتی تپل ک تقریبا مثل بندش گندمی و یکمی لبه هاش تیره بود بدون معطلی انگشتمو کشیدم روی خطش مثل مارمیپیچید ب خودش و محکم نفس می‌کشید میدونستم دلش نمیخاد باهام چشم تو چشم بشه پس تو همین حالت شروع کردم ب مالیدن کسش انگشتمو میکشیدم لاش و یکمی میکردم توش ،انگارکوره آجر پزی بود انقد ک داغ و لزج بود ،داشت دیون میشد پاشدم شلوار و شورتمو درآوردم کنجکاو بود نگا کنه ولی خجالت داشت هنوز ترجیح دادم مثل رابطه عجیبمون تواین مدت بدون اینکه ببینه کیرمو بکنم توش ،نشیتم روش ایندفع ی بالش گذاشتم زیر شکمش و کونش اومد بالاکسش زد بیرون دلم میخواستم لیسش بزنم ولی تا حالا اون کار نکرده بودم ،خاستم ی تف بندازم اما دهنم خشک شده بود ،کیرم کشیدم لای کسش انگار با لمس کیرم با کسش برق گرفته باشتش دوباره پیچید یه خودش آب از کسش اومده بود بیرون و همین سر کیرمو خیس کرد چند باری ک روش کشیدم و بالاخره سکوتشو شکست و گفت مهدی بکن توش دارم میمیرم با این حرفش انگار شهوتم رفت رو هزار خاستم بکنم توش ولی یچیزی تو ذهنم کف بذار هم تلافی کنم هم بیشتر حشریش کنم دوباره کیرمو کشیدم روکسش خطشو با کیرم باز میکردم و میاوردم تا سوراخ کون قهوه ای رنگش دیگه داشت دیونه میشد کونش و میداد بالا ک کیرم بره تو اینکار بهم خیلی لذت میداد دیگه داشت التماس میکرد که بکنمش منم همینو میخواستم ،دستش آورد عقب کیرمو گرفت اون دستای نرم و لطیفش دور کیرم بود بهترین حس یهو بهم تزریق شددبکه خودمم طاقت نداشتم بلافاصله ک کیرم رو سوراخ کسش تنظیم شد با یه هل رف توش ولی که چقد تنگ و داغ بود،انقد تنگ بود ک کیرم با وجود اینکه مثل سنگ شده بود خم میشد از شدت داغی و تنگی و لزج بودنش کم مونده بود ابم بیاد وایسادم تا یکم کیرم ب دمای کسش عادت کنه واقعا دیوانه کننده بود دستامو پایه کردم دو طرف بدنش آروم هل دادم تو تا تهش رف نگه داشتم خابیدم روش پریسا داشت ناله میکرد و تشک تخت رو چنگ میزد ،کون خوش فرمش زیرم بود و چسبیده بودم بهش از پشت گوشش میگ زدم و بعدش لپش رو لیسیدم سرشو کامل برگردون تا بتونم لب بگیریم شروع کردیم آروم آروم تلمبه زدم خیلی تنگ بود و انقد لذت مید اد ک نمیخاستم تموم بشه کمی ک لب گرفتیم بلند شدم و محکم تلمبه زدم صدای برخورد کونش ب پاهام کل اتاق برداشته بود دیگه ناله میکرد بدون این که خجالت بکشه می‌گفت تن تن بکن ،محکم بکن تا ته تو همین حالا بدنش لرزید روناش و کونش سفت کرد و یکم تکون خورد واقعا ب ارگاسم رسیدع بود و داشت داد میزد اشکش دراومده بود بدنش شل شد و من آروم آروم تلمبه میزدم حس اینکه همون دختر تخس و پررو پشت گوشی الان زیرم ارضا شده لذت کردنش رو چندین برابر میکرد کیرم و از کسش آروم کشیدم بیرون دراز کشیدم کنارش و آروم پشتشو نوازش کردم صورتشو برگردوند سمتم انگار جرات نداشت پایینو نگا کنه فقط تو چشام زل زد چشاش خمار بود با کمک من به پشت خابید ولی پاهاشو محکم بهم چسبوندم بود و جم کرده بود بالا دستمو کشیدم رو ممه هاشو و شکمش لیمو بردم نزدیک و لب گرفتم ازش دستمو سر دادم پایین دستش رو کسش بود از زیر دستش بدون اینکه مقاومتی کنه دستمو بردم رو کسش انگشتمو کشیدم رو خطش نفساش تنگ شد نمیذاشت سرمو ببرم پایین لبامو گاز میزد و نگه می‌داشت منم حرکت انگشتمو تندش کردم و گاهی انگشتم می‌رفت تو کس داغش کم کم پاهاش از هم باز میشد آخرش پاهاش انداخت پایین و کمرشو میداد بالا تا بیشتر بمالمش دوباره داشت تحریک میشد کیرمو چسبوندم بودم ب بغل رونش و فشار میدادم بالاخره راضی شد لبامو ول کنه و سرشو خم کرد عقب گردنشو میگ زدم و اومدم سراغ ممه هاشو دوباره جفتشونو زبون زدم داشتم کامل کسش رو میدیدم که چقد بی نقص و خوشگل بود یکم لبه هاش بلند بود و چوچولش زده بود بیرون ،تا حالا نخورده بودم ولی دلم می‌خواست کس پریسا رو بخورم وقتی نفسای داغم ب کسش خورد یهو بلند شد دستشو گذاشت رو سرم با علامت سرش فهمیدم دلش نمیخاد بخورم ولی من اعتنایی نکردم و آروم زبونمو زدم ب بالای کسش سرشو محکم ب تخت فشار دادع ی آه کشید مزش قابل تحمل بود آروم آروم کشیدم تا پایین کسش و دوباره رفتم بالا اولین بار م بود خیلی حرفه ای نبودم ولی از رفتار پریسا فهمیدم کاملا داره لذت می‌بره سرمو بین پاهاش محکم فشار میداد دستامو گرفت منو کشید بالا دوباره ایندفه دیگه یه نگاه به کیرم انداخت و گرفت دستش یکی دوبار بالا پایین کردش و گفت دیونم کردی مهدی بکن دارم میمیرم خودش تنظیم کرد و هل دادمش تو تا ته و خوابیدم روش ممه هاشو از شدت حشریت سیخ بود و چسبیده ب سینم تو چشمای هم می گردیم و این بهترین لذت رو میداد پاهاش قفل بود دورم از داغی کسش میدونستم دوووم نمیارم آروم تلمبه میزدم گفتم دارم میام پاهاشو شل کرد کیرمو کشیدم بیرون با فشار زیاد پاشیدم رو شکم و ممه هاش خندش گرفته بود می‌گفت این همه آب از کجا میاد یکی از بهترین ارضا شدنام بود پاشدم با دستمال تمیزش کردم و کنار هم دراز کشیدیم گفت بالاخره کاره خودتم کردی میمون از کی نقشه کردن مو کشیده بودی ،گفتم نه که خودت دلت نمیخواست ،خندید گوشی رو برداشت دید زنداییش زنگ زده دوبار نفهمیدیم بهش زنگ زد اتاق ساکت بود میشد صدای زنداییشو شنید گفت پریسا خوشمیگذره بهت زنگ نمیزنیا تو که میگفتی دو ساعت دیگه برمی‌گردم خونه ،پریسا یکم سرخ و سفید شد و گفت نه قرارع بیام ،من با تعجب نگاه کردم بهش زنداییش گفت الان ساعت یکه کجا میخوای بیای بمون همونجا دیگه منم با اشاره گفتم بگو باشه خلاصه قطش کرد گفت پس اگه قرارع بمونم باید برم دوش بگیرم ،حموم تو اتاق بود پاشد رفت حموم داشت خودشو می‌شست منم رفتم. تو زیر دوش بغلش کردم لذت توصیف نشدنی داشت صابون برداشتم و لیف کشیدم براش بدنمونو بهم می‌مالیدم دستشو بهم کردو کونشو می‌مالید ب کیرم انگار داشت ورق برمیگشت انگار ن انگار همون آدم یکی دوساعت قبله از بین پاهاش کیرمو می‌مالیدم کسش با دستش سر کیرمو گرفت و محکم به کسش فشار میداد ممه هاشو می‌مالیدم دوش آب باز کردم هلش دادم رفتیم زیرش کف از رومون تمیز شد آب داغ بود و ما از آب داغ تر تو ی لحظه چرخید سمتم لپمو گاز گرفت نشست جلوم کیرمو گرفت و کمی نوکشو کرد دهنش اونم بدتر از من کم تجربه بود خوب نمیتونسن ساک بزنه ،قبلا هیچ موقع راجب سکس حرف نزده بودیم برا همین از رفتارهای همدیگه خبر نداشتیم ،یکمی ک ساک زد بلند شدو سرپا خم شد و کیرمو تا ته کردم تو کسش خودش عقب جلو میکرد داشتم تلمبه میزدم زیر دوش کم آب ممه هاشو رو هوا تکون میخورد بدنش برق میزد گفتم بریم رو تخت اومدیم بیرون با یه حوله خشک کردیم و یه لحظه یادم افتاد خرت و پرت خریدم مونده رفتم آوردم و اول ترشک رو باز کردم آبش رو ریختم رو ممه هاش و بلافاصله میک زدم جیغ میزد و می‌خندید خیلی مزه میداد همینجور که داشتم می‌خوردم هلم داد برداشت آب ترشکو ریخت رو کیرم ایندفع دیگه کمی یاد گرفته بود نصف کیرمو میکرد دهنش و درمی‌آورد تا تمیز میشد دوباره ترشک می‌ریخت روش محکم میک میزد تو چشام نگا میکرد و میخورد دوست نداشتم اون شب تموم بشه دیونه شدم و میخاستم بلند شم پاشد و کیرمو تنظیم کرد و نشست روش تا ته یه آه کشید و شروع کرد تلمبه زدن نوک ممه هاشو محکم نیشگون میگرفنم و گاهی خودم تلمبه میزدم صدای جفتمون رفته بود بالا خودشو رو شکمم عقب جلو میکرد با دستم لای کونشو باز کرده بودم و انگشتش میکردم دیگه حال نداشت آروم شده بود تلمبه هاش هلش دادم پایین رو پشتت خابید پاهاشو جفت کردم گذاشتم سمت شونه چپم کسش بین پاهاش خودنمایی میکرد رونای صافش برق میزد دوباره آب از کسش معلوم بود برق میزند کیرمو کشیدم رو خط کسش و فرستادم بره تو انقد تنک بود بدتر با فشار روناش بهم تنگ تر شده بود کیرم با سختی رفت تو حسشو نمیشه توصیف کرد داغ و لزج انگار کیر ادمو میکشیدتو خودش حدود چند دقیقه تلمبه زدم و داشتم میومدم پاهاشو ول کردم و رفتم رو شکمش خودش برام حق زد و ابو پاشید رو صورت و سینش سریع دستمال آوردم پاکش کردم رفتیم زیر پتو انگار تازه فهمیدیم سردمونه بدن لختمون زیر پتو بهم گره خورده بود نفسای تند مون به هم دیگه میخوره پریسا گفت بعد از طلاقم دیگه سکس نداشتم و بهترین سکسم بود منم ازش تشکر کردم و بوسش کردم دلم میخواست تا صبح ب قیافه نازش نگا کنم ولی از خستگی کارو سکس نفهمیدم کی خوابم برده بود ،صبحش طبق عادت همیشگی ساعت شیش بیدار شدم دیدم پشتش ب من خوابه همون لحظه ک لخت تو بغلم دیدمش شهوت دوباره به رگام تزریق شد کیرم مثل همیشه راست بود صبا بیشتر چسبوندم به چاک کونش دلم نمیخاست بیدارش کنم ولی شهوت چشامو گرفته بود ممه هاشو محکم فشار. دادم و بعد بردم از جلو کسش رو مالیدم بیدار شد گفتم صب بخیر عسلم ،اونم گفت عشقم بذار بیدار شم بعد بکن ماله خودته همش خندیدم گفتم خودت باشی این بدن خوش تراش لخت زیرت باشه چیکار می‌کنی ،برگشت سمتم کیرمو گرفت دستش و گفت اینو تا ته میکنم تو کسش تا جر بخوره ،اینو گفتو رفت پایین کرد دهنش بهتر از دیشب ساک میزد بعدش داگی وایساد و دوباره سکس کردیم و بعدش بردم رسوندم خونه زنداییش حدودا ده روز خونه زنداییش بودو تقریبا هر روز همو می‌دیدیم و سکس میکردیم بهترین روزای عمرم بود علاقه ما به همدیگه خیلی شدید بود ولی جفتمون میدونستیم آخرش جداییه چون اون مطلقه بود و من پسر مجرد ،یکسال بعد از رابطمون براش خواستگار خوب اومد روز تلخ جداییمون فقط ما دوتا میدونستیم چی بهمون گذشته ،ازدواج کرد و دیگه ازش خبر ندارم البته نمیخوام که داشته باشم ولی میدونم یه پسر داره ،امیداوارم خوشبخت بشه ،

نوشته: مهدی


👍 17
👎 3
24601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

955774
2023-11-02 00:01:57 +0330 +0330

باهاش ۷ ۸ ماه دوست بودی حرف سکسی نزدی باهاش ازدواج میکردی دوسالی طول میکشید سکس کنی

0 ❤️

955776
2023-11-02 00:08:01 +0330 +0330

چرندیات یه مجلوق کوس ندیده بدبخت

1 ❤️

955788
2023-11-02 00:59:42 +0330 +0330

خوب بود
بلک افغان دیگه خیلی چیپ شده 😀
لایک اول

2 ❤️

955807
2023-11-02 01:47:27 +0330 +0330

چطوری شاملو خوردی؟😂کصمغز خیلی مزخرف بود کصستانت

0 ❤️

955825
2023-11-02 04:55:40 +0330 +0330

ولی بازم مرد بودی ووقتی رفتی توی رابطه که جداشده بود.وقتی فرصت ازدواج پیداکرد پاپیچش نشدی ورهاکردی تابره دنبال زندگیش.واسیب نزدی بهش.
روندتوضیحاتت هم کامل وبه جابود.بااینکه گفتی نویسنده نیستی اماروان نوشتی،هرچندبعضی جاها غلط املایی های ریزی به چشم میخورد،امازیادنبودن واعصاب خوردکن نکردن خوندن رو.
برخلاف بقیه دوستان من از قلمت خوشم اومد چون خارج از درک وغیرعادی نبود.میشدخواننده همراه بشه وتجسم کنه همه ماجرا رو.شایدتخصص نویسندگی نداشته باشی امادربیان ایرادچندانی نداشتی واگر بازهم بنویسی قطعاخیلی موفق میشی.خسته نباشی مرد.

2 ❤️

955843
2023-11-02 08:46:07 +0330 +0330

خیلی زیبا و روان نوشتی. عالی بود

1 ❤️

955887
2023-11-02 15:10:33 +0330 +0330

نمیدونم واقعی بود یا نه
ولی خیلی قشنگ نوشته بودی

1 ❤️

955907
2023-11-02 17:01:53 +0330 +0330

از معدود داستان‌هایی بود که همه چیش خوب بود . بغیر از چند تا غلط املایی ایرادی ندیدم .
یه بیگ لایک برات زدم 👍

0 ❤️

956037
2023-11-03 10:38:02 +0330 +0330

عالی بود نوش جونت اگه اهل کردن متاهل هم بودی میشد زن داییشم بکنی الان

0 ❤️

956565
2023-11-05 23:27:50 +0330 +0330

خاطرات تو،می‌برد مرا،به قبل از این جدایی،می‌برد به روز آشنایی ،می‌برد مرا به قبل تنهایی…

0 ❤️