برادر خواهر مفلوک (۱)

1401/08/02

با سلام و عرض پوزش بابت تاخیر زیاد در نوشتن ادامه داستان برادر خواهر دیوث .
خلاصه ای از داستان قبل مینویسم تا برای دوستان یادآوری بشه داستان قبلی رو ،
اگر داستان قبلی رو نخوندین خوشحال میشم اول اونو بخونید و بعد این داستان رو .

شادی و سهراب یک زن و شوهر بودن که خودشون رو خواهر برادر جا زدن و آبرو سیاوش رو بردند فقط به خاطر یک سو تفاهم ، که سیاوش بدون اینکه بدونه با مرجان که شوهر داشت رفیق شده بود و بعد از فهمیدن این موضوع با مرجان کات کرده بود ،
در آخر داستان قبل شاهین و سهراب و مرجان و سارا (دوست مرجان) به ظاهر مردند و سیاوش و شادی زنده موندن .
نظرات منفی یا مثبت شما را با گوش جان پذیرا هستم و بابت وقتی که می گذارید و نوشته من رو میخونید بینهایت سپاس گذارم 🙏🌹

برادر خواهر مفلوک

قسمت ۱

۲ ماه قبل
راوی داستان : مرجان

نیم ساعتی تنها تو باشگاه الکی وزنه جا به جا کردم ، کمک مربی گفت من عجله دارم ، میخوام برم ، الان مربی میاد ، شما چند دقیقه تمرین کنی اومده ، دیدم بی فایده است ، لباس پوشیدم و منتظر مربی نشستم ، دختر خوشرویی اومد داخل و گفت سلام وقت بخیر واسه ثبت نام اومدم ، گفتم مربی الان میاد ، منم منتظرشم، گفت ببخشید پس قرار هم باشگاهی بشیم ، گفتم خیلی هم عالی ، دست دراز کردم و گفتم مرجان ، باهام دست داد و گفت سارا ، چند وقته این باشگاه میاید ، با خنده گفتم نیم ساعته .

دختر سر و زبون داری بود و سریع باهم جوش خوردیم و در حال صحبت بودیم که مربی اومد داخل ، مربی اسمش پریناز بود و دوران دبیرستان همکلاسیم بود ، خیلی باهم صمیمی نبودیم اما وقتی تو یه مهمونی دیدمش و فهمیدم باشگاه بدن سازی داره باهاش گرم گرفتم و قرار شده از این به بعد بیام پیشش .

پری: سلام خانمهای خوشگل ، مرجان معرفی نمیکنی ، من : سارا خانم هستن ، دوستیه طولانی با من دارن ، حدودا یه ربعه باهم دوست شدیم . پری و سارا خندیدن و سارا گفت اومدم واسه ثبت نام از فردا مزاحمتون بشم ، پری گفت به نظرم اگر دوتایی باهم بیاین و یه برنامه رو باهم انجام بدید ، بهتر نتیجه میگیرین، سارا گفت منکه از خدامه یه رفیق همراه داشته باشم ، منم دیدم اینطوری باید بهتر باشه ، بودن سارا هم باعث میشه زوری بیام و تنبلی نکنم ، از نحوه برخورد سارا هم خوشم اومده بود و انگار چندین ساله باهاش رفیقم .
پری گفت لخت شین تا واستون برنامه بنویسم ، سارا بدون معطلی لباسهاشو دراورد و با شرت و کرست جلومون وایساد ، بدن خوبی داشت قد بلند و سفید و از من لاغرتر ، پری گفت ورزش میکنی ، سارا گفت پیاده روی زیاد میکنم و کوهنوردی، من یکم چربی داشت تو شکمم پیشروی میکرد و شوهرم شاهین گیر داده بود که باید بری ورزش تا هیکلم خوشگلتر بشه .
پری گفت تقریبا برنامه تون شبیه هم میشه ، از فردا تشریف بیارین .
بعد از پرداخت شهریه باهم اومدیم بیرون ،
سارا: وسیله داری،من : رانندگیم افتضاحه ، ترجیح میدم با آژانس برم ،سارا : بیا بالا تا یه جایی برسونمت،  منتظر جواب من نشد و رفت سوار یه ۲۰۶ قرمز شد ، با تردید نشستم و گفت من خونم خیابون فرحزاده، من: خونه من برج داریوشه،  گفت اوهو ، پس خفن پولدارین،  خوبیش اینه که سر مسیر منه و هر روز میخوام بیام دنبالت و میخوام برسونمت ، سر مسیرم هستی و مسیر اضافه ای نمیرم و تو هم معذب نمیشی ، من: راضی به زحمت نیستم بخدا ، با آژانس میرم و میام ، سارا : عزیز من ببین من آدم تعارفی نیستم اگر خونت سر مسیرم نبود نمیومدم دنبالت ، یا کرایه میگرفتم ازت ، دوست دارم باهم باشیم تا انگیزه ای بشه واسه مرتب باشگاه اومدن .

تو مسیر کل زندگیشو واسم تعریف کرد ، از ازدواجش که به طلاق کشیده شده و از چنتا دوست پسری که داشته و از اونی که الان باهاشه و اینکه تنها زندگی میکنه و باباش کیه ننش کیه ، خلاصه کل زندگیشو خیلی خلاصه و جمع و جور واسم ریخت رو دایره ، تا اینکه رسیدم جلو خونه ، گفت ببخشید زیاد حرف زدم ، فردا ۵ همینجا منتظرتم،  گفتم مرسی شماره من رو بزن ، فردا هم میبینمت ، گفت فردا نوبت توئه واسم از زندگیت بگی .

وقتی رفت پیش خودم گفتم اخه من چیو برات تعریف کنم ، که یه شوهر هَوَل کُس دارم که ببینتت تو خیابون میخواد بکنتت، یکم افسوس خوردم به اینکه ، زندگی آروم و بی دغدغه ای داشتم همه چیز خوب پیش میرفت ، شوهرم شاهین از بچگی عاشقم بود ، قبل از اینکه بفهمم خوب و بد چیه ، به واسطه ابراز علاقه های مکرر شاهین که گاها در جمع خانواده بود ، از بچگی پیش پیش شدم عروس خانواده سرمدی ، خیلی زود ازدواج کردم ، شاهین رو دوست داشتم اما معنی عشق و عاشقی رو نتونستم درک کنم ،
زندگی بر وقف مراد بود تا اینکه هر بار سکس میکردیم ، شاهین تو سکس اسم نفر سوم میورد که یه زن یا یه مرد دیگه هم کاش بودن ، دفعات اول برخورد تندی باهاش داشتم ، انقدر گفت و گفت تا حرفش واسم عادی شد ، با دوست دوران خدمتش خیلی رفیق بود و گاها باهم مسافرت داخلی یا خارجی میرفتیم ، زن دوستش خیلی جنده بود و اوایل روی شاهین حساس بودم که یوقت از راه به در نشه ، یک سالی گذشت تا اینکه تو یکی از سفر هامون به خودم اومدم دیدم ، چهارتایی مست کنار هم داریم سکس میکنیم ، البته من با شاهین کنار اونا ، انقدر عادی جلوه دادن این قضیه رو که یواش یواش کردنش ضربدری .

یه سفر رفته بودیم مالزی ، بعد از اینکه مست کردیم ، شوخی شوخی تو همدیگه وول میخوردیم ، به خودم اومدم دیدم رفیق شاهین که اسمش سهراب بود داره تو کس من تلمبه میزنه و زنش که اسمش شادی بود داره ازم لب میگیره ، انقدر شهوتم زده بود بالا که دیگه فکرم کار نکرد و فقط دوست داشتم لذت ببرم ، وقتی شادی لب هامو ول کرد ، دیدم که شاهین هم مثل سگ داره تلمبه میزنه و خرکیف از شرایط موجوده، گفتم اینکه آدم بشو نیس ، من بخوام باهاش مخالفت کنم پنهوونی میره دنبال اینکارا ، پس من چرا لذت نبرم ، سهراب از شاهین هیکل درشتری داشت و ورزشکار بود ، دستای ورزیده اش که بدنم رو لمس میکرد مور مورم میشد ، از شاهین بهتر سکس میکرد و از سکس با سهراب لذت میبردم .

بعد از چند وقت به خودم اومدم دیدم که کل زندگیمون شده سکس با دیگران و سکس با شاهین خیلی کم شده بود . در ظاهر از این مدل زندگی لذت میبردم اما ته دلم همون زندگی قبل رو دوست داشتم که شوهرم واسه خودم باشه .

فردا شد و شاهین از حموم اومد بیرون میخواست حاضر بشه که بره تهران، گفتم شاهین جان منم بیام ، شاهین : یه قرار کاری با یه عراقیه ، اگر بیای همش باید تو ماشین باشی و اذیت میشی ، از این سفر بیام یه سفر خارجی بریم که حال و هوات عوض شه ، من : رفتم باشگاه بدنسازی پری ثبت نام کردم هر روز قراره برم از این به بعد ، شاهین : خیلی خوشحالم کردی مرسی که به حرفم اهمیت دادی و میری باشگاه ، من : ناراحت نشو اما خوشگلی هیکل من به چه درد تو میخوره ، ماهی یبار هم سکس نداریم ، همه زندگیمون شده سکس ضربدری ، بیا یه مدت مثل قبلا زندگی کنیم ، من خسته شدم از دست به دست شدن با مردهای غریبه ،
شاهین خودش رو زد به اون راه و گفت موقع سفر اوقات منو تلخ نکن ،هوس کیر منو میکنی خو بگو بهم ، من دربست در خدمت شمام ، رفتم جلوش زانو زدم و شرتش رو کشیدم پایین ، کیرش ۲ سانت هم نبود ، گفتم زود راستش کن که همین الان میخوام ، کلی مالیدم و لیسش زدم بزرگ شد اما شق نشد ، گفتم آخرین بار کی آبت اومده ، چرا راست نمیشه ، گفت راسته دیگه ، صبر کن یکم خو ، چقدر عجله داری، گفتم اگه شادی جونت اینجا بود که لخت نشده واسش راست میکردی ، گفت اهههه الکی هی چرت و پرت میگی خو معلومه راست نمیشه ، حرفهای سکسی بزن میشه تیر برق ، با ناراحتی رو تخت به کمر خوابیدم و پاهام رو آوردم تو سینه ام ، گفتم کیرت که جواب کارم رو نمیده ، با زبون درازت باید ارضام کنی ، چند دقیقه ای واسم خورد و انگشتم کرد ، گفتم اینطوری نمیشم ، کیرت اگه شق شده بکنش تو ، ته کیرش رو گرفته بود که سرش سفت بشه ، زوری کرد تو ، اما شل بود ، انگار قبل از اینکه بیاد خونه با کسی سکس کرده بود ، گفتم شاهین جان دیرت میشه ، حسش پرید باشه وقتی برگشتی، شاهین رفت سر و صورت و کیرش رو شست و لباس پوشید اخرشم گفت دوستت دارم عزیزم ، مواظب خودت باش .

سارا اومد دنبالم و رفتیم باشگاه ، تو راه که خواستم براش زندگیمو تعریف کنم ، زندگیمو یجور دیگه واسش تعریف کردم ، شاهین رو جوری تعریف کردم که دوست داشتم باشه ، گفتم که شاهین یه مرد بیش از حد غیرتیه ،  اگر یبار خطا کنم مطمئنا منو زنده نمیزاره ، خیلی کنترلم نمیکنه و آزاد و مختارم تو کارهام ، اما سعی میکنم کاری نکنم که عصبیش کنم . قبلا یه چی تو همین مایه ها واسه پری تعریف کرده بودم . واسه اینکه دروغم در نیاد واسه جفتشون تقریبا یجور تعریف کردم .
تمرین کردیم و شوخ طبعی سارا باعث شد مثل برق و باد زمان بگذره ، حین تمرین خیلی گفتیم و خندیدیم ، خوشحال بودم که به صورت اتفاقی با سارا آشنا شدم .

وقتی لباس عوض میکردیم ، پری گوشیشو گرفته بود دستش و چند قطره اشک رو گونه هاش بود ، گفتم پری جون چیزی شده ، گفت نه چیزی نیست ،
سارا : مربی غمتو نبینم ، بگو مشکل چیه شاید کاری از دست ما بر بیاد.
پری : با نامزدم حرفم شده ، درست میشه .
فردا هم که رفتیم باشگاه باز پری زانو غم بغل کرده بود و خیلی ناراحت بود ، سارا گفت مربی آدرس نامزدت رو بده برم حالش رو جا بیارم ،
پری : خیلی مشکوکه، فکر کنم با کسی دوسته یا حتی با چند نفر ، اما نتونستم مچش رو بگیرم ،
سارا : من یبار واسه یکی از دوستام یه کاری کردم تونستیم مچ شوهرش رو بگیریم،
پری: چجوری، سارا : من رفتم با شوهرش رفیق شدم و بعد حیثیت شوهره رو بردیم .
پری : یعنی میگی من آمار نامزدم رو بدم بهت که تو باهاش رفیق بشی ، ریسکش بالاس ، چون اون آس پسرای شهره و یوقت عاشقش میشی ، از چنگم درش میاری .
سارا : اوهووو مگه پسر آس هم داریم، همشون هول کسن، اگه پسر خوبی باشه باهام رفیق نمیشه چون نامزد داره ، اگر هم باهام رفیق شد که تو خدا رو شکر کن که از دستش میدی ، فکر کن برید سر خونه زندگی بعدا بخواد باهات اینکار رو کنه ، پس الان بهتره تکلیفت معلوم بشه
پری : نه ممنون، فکر خوبی نیست .
اون دوتا با خنده داشتن بهم تیکه مینداختن و من فقط شنونده بودم ، سارا گفت مرجان تو هم یه حرفی بزن خو فقط وایسادی ور و بر منو نگاه میکنی ، گفتم والا نظری ندارم ، اگر میبینی آدم هرزه ایه همین الان نامزدیت رو بهم بزن ، البته اگر مطمئن شدی ، اگر هم توهم الکی زدی ، اینطور که تو ازش تعریف میکنی بچسب بهش ،
پری : خدایی خیلی خوبه ، قد بلند خوشتیپ ، پولدار،  باشخصیت
من: حالا کی هست این آقای خوشبخت
پری : اسمش سیاوش نمایشگاه ماشین داره ، آی قربونش برم من ، عشقه عشق
سارا : فامیلیش منوچهری نیس ؟
پری : چرا هست چطور تو از کجا میشناسیش .
سارا : رفیق صمیمی شوهر سابقم بود ، همیشه تعریفش بود ، باهاش مهمونی و مسافرت هم رفتیم، منو می شناسه،  قضیه دوستی هم منتفی شد چون فکر کنم هنوز با شوهر سابقم رفیق باشه
پری : دوست دختر داشت ؟
سارا : جریان واسه خیلی وقت پیشه ، اون موقع دوست دختر داشت ، اما نامزد نبودن ، مگه گفته قبلا دوست دختر نداشته ،
پری : گفته که داشته قبلا الان میگه ندارم فقط با توام
سارا : اهان یه گزینه خوب واست پیدا کردم ، شوهر داره ، شوهرشم مسافرت زیاد میره ، از ترس زندگیش هم واست شر نمیشه که سیاوش رو از چنگت در بیاره،  خوشگل و خوش استایل ، بهترین گزینه واسه امتحان آقا منوچهری
پری : معلوم نیس قبول کنه ، کی هست حالا
سارا : همین مرجان خانم خوشگلمون ، بهترین گزینه است
من که فهمیدم منو داره میگه ، سرخ شدم و گفتم من مال این حرف ها نیستم ، نمیتونم اینکار رو کنم ،
سارا : خیلی حال میده ، تفریح خوبیه ، جان من قبول کن
من که فکر میکردم پری خودش اصلا راضی نیس به این موضوع گفتم که اصلا منم بخوام پری جون راضی نیس به اینکار
پری با خنده گفت ببخشید سارا جون اما من به سارا راضی نبودم چون مطلقه و خطرناکه اما تو شوهر داری و از قدیم میشناسمت ، به تو راضیم،
من تپش قلب گرفتم و گفتم من میترسم من نمیکنم .
سارا : کاری نمیخوای کنی که ، میری به پسر آمار میدی ، اگر باهات رل زد که پری تکلیفش معلوم میشه و نامزدیشو بهم میزنه ، اگرم با تو رل نزنه هم پری جون با آغوش باز میره خونه شوهر
پری : فردا شب سیاوش مهمونی مختلط دعوته ، من نمیرم باهاش ، عوضش از فرخنده که صاحب مهمونیه میخوام که تورو دعوت کنه مهمونیش ، تو هم اونجا باهاش حرف بزن و ببین چی پیش میاد .
منکه هنگ کردم گفتم سارا پاشو بریم ، فکرامو کنم فردا جواب میدم .
تنهایی می ترسیدم و رفتم خونه مادرم ، تا اونجا سارا رو مخم بود ، الان که شوهرت نیس خیلی موقعیت خوبیه ، اصلا شوهرت خطا نمیکنه ، مطمئنم اینایی که غیرتین، اکثرشون خودشون مشکل دارن که واسه زنشون سخت گیری میکنن و بد دل هستن ،
یاد شاهین افتادم که با وجود اینکه تو همه سکس هام اون بوده ، اما خیلی وقت ها مشخصه که با کسی بوده و به من نگفته ، منشی شرکتش هم خیلی مشکوکه ، شاید با اون رفته اصلا تهران ، اصلا چرا منو نبرد با خودش ،  تازه اگر من اینکار رو کنم بفهمه خوشحالم میشه ،

تا فردا بهش فکر میکردم که چی جواب پری رو بدم ، تو راه رفت سارا گفت اگر اینکار رو کنی شوهرت بفهمه چی میشه ، الکی گفتم خو میکشه منو ، سوال پرسیدن نداره ، پیش خودم گفتم اگر قبول هم کردم به شاهین نمیگم شاید بعدا با خود شاهین هم همینکار رو کنم . به شرکت زنگ زدم و نگهبان گوشی رو جواب داد ، گفتم که خانم مقدسی رو میخواستم ، گفت دفتر چند روزی تعطیله و خانم مقدسی رفته مرخصی ، مطمئن شدم شاهین با منشیش رفته سفر .

رسیدیم باشگاه به پری گفتم باشه ، پری گفت دمت گرم ، واسه خودمم هیجان خاصی داشت این اتفاق
شب خوشگل کردم و رفتم مهمونی فرخنده ،
عکس سیاوش رو پری بهم نشون داده بود و تا دیدمش شناختمش ، همش تو جمع پسرا بود و موقعیت پیش نمیومد که برم پیشش ، چشم چرونی هم نمیکرد و پسر متین و باوقاری بود ،
مهمونی شلوغ بود و اکثرا زوج اومده بودن مهمونی، داشتم مشروب میخوردم که آهنگ ملویی پخش شد و چند زوج تانگو وایسادن رقصیدن ، دو مردی که کنار سیاوش بودن ازش جدا شدن و لحظاتی تنها شد ، واسه اینکه سر صحبت رو باهاش باز کنم رفتم پیشش و گفتم ، افتخار یه رقص دو نفره رو میدیدن،
گفت با کمال میل ، کمرم رو گرفت و تو چشام نگاه میکرد و آروم تو سالن میرقصیدیم، گفتم تنها هستین ، خانمتون ناراحت نشن شوهر خوشگل و خوشتیپشون با من میرقصه ، سیاوش خندید و گفت مجردم ، دوست دختر هم ندارم در حال حاضر چه برسه به همسر ، تو دلم گفتم دیوث رو ببین پس پری چیه ،
گفت شما هم تنها هستین ، گفتم با برادرم اومدم که براش کار پیش اومد رفت ،
چند دقیقه ای چرت و پرت گفتیم و یکم صمیمی شدیم ، رقص و مشروب یکم حالم رو داشت بد میکرد ، گفتم یه موقع خراب کاری نکنم ، از سیاوش جدا شدم به سرویس بهداشتی رفتم ، گفتم اگر الان برم پیشش خودش شماره میده احتمالا،  وقتی رفتم از سرویس بیرون پیداش نکردم ، رفته بود بیرون .

صبح پری زنگ زد بهم گفت چی شد ، جریان رو براش تعریف کردم و گفت حیف شد شاید اگر سرویس بهداشتی نرفته بودی الان دم به تله داده بود ، گفتم پری جون سیاوش گفت دوست دختر و زن ندارم، همین واسه کات کردنت کافیه دیگه ، گفت خوب راست گفته من نامزدش هستم نه دوست دخترش نه زنش ، گفتم خوب الان چکار کنم میگی ، پری شماره سیاوش رو بهم داد و گفت پیام بده بهش یه قرار باهاش بزار

قبل از اینکه سارا بیاد دنبالم بریم باشگاه بهش پیام دادم
من: سلام آقا سیاوش
سیاوش: سلام بفرمائید امرتون
من : مرجانم ، دیشب تو مهمونی فرخنده بودم چند دقیقه ای باهم رقصیدیم  ، شمارتون رو از دوست دختر دوستتون گرفتم . گفتم اگر وقت داشته باشین حضوری ببینمتون .
سیاوش : غروب وقت خالی دارم ، خوشحال میشم در خدمتتون باشم .
من : ساعت ۷ ورودی پارک شهر خوبه ؟
سیاوش : ۷ خدمت میرسم

سوار ماشین سارا شدم گفتم سارا قلبم داره میاد تو دهنم با سیاوش غروب قرار گذاشتم.
سارا : دمت گرم دختر ساعت چند
من : ساعت ۷ پارک شهر
سارا : منم بیام باهات تو ماشین میشینم
من : اگه بیای که خوبه ممنونم میشم
رسیدیم باشگاه پری نبود و بهش زنگ زدم گوشیش هم خاموش بود ، تمرین خاصی نکردیم که عرق نکنیم ، ۶ ونیم شد و همچنان پری نیومد و گوشیش همچنان خاموش بود ، با سارا رفتیم سر قرار ، استرس شدیدی داشتم سر ساعت ۷ سیاوش با یه بنز جلوم ترمز کرد و پیاده شد ، اومد سمتم در ماشین رو باز کرد و خیلی محترمانه درخواست کرد سوار بشم ، از ادب و احترام و شعورش جا خوردم ، تو زندگیم اولین بار بود با یکی قرار میزاشتم ، یه لذت و استرس و ترس باهم داشتم ، خدا خدا میکردم آشنا منو نبینه ،

سیاوش گفت اگر مایل باشی بریم یه کافی شاپ ، گفتم حقیقتا دوست ندارم الان یه موقع آشنا یا دوستی منو ببینه ، واقعیتش من از شما خوشم اومده ، دوست داشتم یکم بیشتر آشنا بشیم باهم ، اگر بتونیم برای هم دوستای خوبی باشیم ،
سیاوش با ماشین یکم دور دور کرد و حرف زد ، بهش نمیخورد آدم بدی باشه ، آدم باحالی بود و خوش مشرب ، کلی هم خندوندم و سریع قلق منو دستش گرفت ، خواستم ازش ویس و فیلم بگیرم واسه مدرک که بدم به پری ، که موقعیت جوری نبود که بتونم ، پس بیخیال شدم ،
گفتم با عرض معذرت مادرم نگران میشه شب یکی از دوستان مهمونه خونمون،  رفع زحمت کنم
سیاوش گفت شب باهات هماهنگ میکنم اگر دوست داشتی صبح بریم یه جای دنج و بیشتر باهم اشنا بشیم . گفتم باشه هماهنگ میکنیم باهم ، بیزحمت جلو این مرکز خرید نگه دارین یکم خرید دارم و بعدش با اسنپ میرم خونه مزاحم شما دیگه نمیشم ،

داخل مرکز خرید به سارا زنگ زدم سارا گفت دنبالتون اومدم الان جلو درم ، بیا بیرون .
سوار ماشین سارا شدم گفتم اتفاقات و حرف ها رو ، که سارا گفت به پری زنگ زدم هنوز گوشیش خاموشه ، احتمالا الان بیاد باشگاه ، بیا بریم باشگاه .

نزدیک باشگاه که بودیم یه اسپورتیج قرمز از کنارمون رد شد ، سارا گفت دیدی پری رو گفتم ندیدم ، گفت پری بود کنارش هم یه آقایی بود ، بعد حس فضولی خانم گل کرد و دنبال اسپورتیج رفت ، از خیابون باشگاه رد شدیم و اسپورتیج تو کوچه بعدی رفت و ماهم دنبالش ، با فاصله پارک کردیم که در ماشین باز شد ، پری از راننده یه لب جانانه گرفت و پیاده شد ، کلی هم واسش غش و ضعف رفت ، وقتی مرد رفت ، ماهم زودتر از پری رفتیم سمت باشگاه .

سارا گفت ما خیلی خریم،  ده تا خریم ، مارو باش واسه کی شدیم خانم مارپل،  خانم خودش با یکی دیگه است و داره خیانت میکنه ،  بعد ناراحته که چرا نامزدش با یکی لاس زده .
پری اومد داخل و سلام احوالپرسی کرد ، سارا قبل از اینکه من حرفی بزنم گفت ، پری جون این اقا سیاوش خیلی سفته و نشد باهاش طرح دوستی ریخت . بچسب بهش که بهتر از این پیدا نمیکنی . منم موندم که چی بگم ، تایید کردم حرف سارا رو
تو راه برگشت سارا گفت اِ اِ اِ دختره الدنگ خودش جنده بازیش رو داره بعد توقع داره جوون به اون خوش تیپی و خوشگلی و رعنایی کاری نکنه ، از لج پری فردا میرم به سیاوش میدم تا چش پری درآد .

شب سیاوش پیام داد و بعد از حرف زدن در مورد علایق و خانواده و شرایطمون گفت صبح ۹ بیام دنبالت ببرمت یه جای باحال، از شاهین و پری ناراحت بودم ، یجورایی خواستم یکم تلافی کنم کارهاشون رو ، به سیاوش اوکی دادم .
صبح اومد دنبالم و رفتیم خارج شهر ، به یه ویلا رسیدیم با دیوارهای بلند ، اولش یکم ترسیدم و استرس گرفتم ، از اینکه اینقدر سریع به سیاوش اعتماد کردم داشتم پشیمون میشدم ، ویلا دزد گیر داشت و درب ریموتی ، وارد که شدیم یه محوطه برای پارک ماشین بود و باز یه دیوار دیگه داشت ، خیلی ترسیدم اینجا کجاست این منو آورده، از ماشین پیاده شدم ، گفت واست یه سورپرایز دارم ، در ورودی رو باز کرد یه دالون ۵ ، ۶ متری بود پر از گل و گیاه که کفش شیشه های رنگی کار شده بود با نورپردازی عالی، گفتم واو چقدر خوشگله وایس عکس بگیرم ، گفت اینکه چیزی نیست بریم تو بعد خودم تا ظهر ازت عکس میگیرم ، بعد از دالون رسیدیم یه محوطه بزرگ ، سمت راست یه ساختمون دو طبقه بود با نمای رومی با یه بالکن فوق العاده ، وسط یه استخر بود که برگ های مصنوعی بزرگ شبیه تالاب درست شده بود و روی استخر یه پل چوبی زیبا درست کرده بودن ، یه عمارت کوچک سمت چپ بود و بعد از استخر درخت های میوه بود ، اطراف هر جایی که خالی بود رو یه دکور زده بودن ، از دیدن اونجا به وجد اومدم و مثل یه دختر بچه این طرف اون طرف میدویدم،

سیاوش گفت اینجا رو میدم کرایه به آتلیه ها ، امروز خالی بود گفتم حیفه خالی بمونه ، عروس خانم خوشگل آوردم براش ، گفتم که برا باغ اوردی یا برای خودت ، گفت ایشالا به تفاهم برسیم واسه خودم هم میارمت.

تو باغ با گوشی خودم کلی ازم عکس گرفت ، عکس ها یکی از یکی خوشگلتر ، گفتم اینارو باید ببرم رو شاسی بزرگ کنم بزنم پر کنم تو اتاقم ، یه گوشه از باغ یه در چوبی خیلی قدیمی بود که کوبه ای به شکل شیر روی درب سمت راست بود و کوبه ای به شکل گل در سمت چپ داشت ، بالای در هم یه طاق با نقش و نگار های قدیمی داشت ، دو طرف درب دوتا سکو بود که سمت چپ مجسمه ای از یه زن و مرد بود که لب میگرفتن و همدیگر رو بغل کرده بودند ، سمت دیگه مجسمه دیگه ای بود که مرد با دست راست کمر زن رو گرفته بود و زن خم شده بود عقب و مرد گلو زن رو بوسیده بود و موهای زن ریخته بود از عقب به سمت زمین ،
با دیدن این صحنه ذوق زیادی کردم و گفتم چقدر اینجا خوشگله ، وای خدای من دلم میخواد تا ابد اینجا بمونم ،
سیاوش گفت وایسا کنار در ازت عکس بگیرم ، گوشی رو چسبیده به زمین گذاشت و گفت اون فانوس سمت چپ نگاه کن تقریبا نیمرخ میشدم و دوتا مجسمه هم تو عکس میفتاد ، وقتی عکس رو دیدم ، جیغ کشیدم از خوشحالی سیاوش رو بغل گردم ، گفتم مرسی خیلی وقت بود اینقدر خوشحال نبودم ، سیاوش تنها عکس العملی که نشون داد گفت خواهش میکنم کاری نکردم ، چهارتا عکس ازت گرفتم فقط .
گفتم این ویو جون میده واسه یه عکس دو نفره مثل این مجسمه ها،  منتظر بودم که سیاوش پیشنهاد بده که بیا امتحان کنیم اما فقط لبخند میزد و به من نگاه میکرد ، یکم دست دست کردم دیدم خبری نیست ، رفتم بین درخت ها ،

چرخیدیم تو باغ تا رسیدیم در عمارت ، گفتم داخل خونه چجوریه ، گفت همکف استخر سرپوشیده است و طبقه بالا خونه عروس و حجله ، پیش خودم گفتم الان بچیزی بهونه میکنه میبرم تو استخر سفت میکنتم و یبار هم میبره طبقه بالا ، اونجا هم کس و کونم رو یکی میکنه ،
که یهو رشته افکارم رو پاره کرد و گفت استخر واسه یکم تعمیرات خالی بوده و چند روز دیگه میتونم آبش کنم ، طبقه بالا هم وسایل یکی از آتلیه هاست که واسه امروز نمیتونم اونجا رو نشونت بدم ، ایشالا دفعه بعدی،

گفتم خوشحالم که دفعه بعدی هم وجود داره ، این افکار یکم حشریم کرد و منتظر یه اشاره از سیاوش بودم تا واسش بکشم پایین ، اما سیاوش اصلا هول نبود و خیلی متین و باوقار برخورد کرد ، دیدم آبی از سیاوش گرم نمیشه گفتم فکر کنم واسه امروز کافیه بریم.

سوار ماشین شدیم ، پیام داشتم از سارا ، نوشته بود چه میکنی در چه حالی ، نوشتم با سیاوش قرار گذاشتم اومدیم باغش خیلی خوشگل بود جات خالی، سریع جواب داد نوشت، کجاش قشنگ بود کلک، نوشتم منحرف باغ رو میگم،  نوشت تو رو میدونستم بی عرضه ای ، اما از سیاوش تعجب میکنم که اینقدر بی عرضه است ، تو رو این همه راه برده ، صحیح و سالم داره برمیگردونه،  الان باید پاره پوره برمیگشتی ، نوشتم هنوزم وقت هست . نوشت خوش بگذره ایشالا یجور پاره شی که یه هفته نتونی باشگاه بیای .

تو مسیر برگشت کلی با سیاوش حرف زدیم، اصلا حرفها رو سکسی نمیکرد ، هر چی میگذشت بیشتر ازش خوشم میومد ، یاد حرف های پری افتادم ، واسم خیلی تناقض داشت و اصلا با عقل جور درنمیومد صحبت هاش ،
نزدیک شهر که شدیم گفتم ببخشید رک صحبت میکنم ، تو باغ توقع داشتم یجور دیگه برخورد کنی ، گفت چه مدلی مثلا  ، گفتم مثل اکثر مردهایی که اگر جای تو داخل اون باغ با من بودن رفتار میکردن ، گفت اگر منظورت اینه که من باید تو باغ بهت دست درازی میکردم چون مرد هستم ، این از نظر من مردی نیست ، نامردیه . من تا زمانی که طرف مقابلم نخواد بهش دست نمیزنم چه برسه به اینکه بخوام بهش تجاوز کنم .
از جذبه و مردانگی سیاوش خوشم اومد ، در عین حال دوست داشتم یکم کارهای شاهین رو تلافی کنم ، از یک طرف هم دلم میخواست حال پری پرو رو بگیرم . سارا هم تحریکم کرد که امروز من باید یکاری کنم تا اونم توپوزی کنمش .
نفس عمیقی کشیدم و سعی کردم اعتماد به نفس داشته باشم ، گفتم خوب منکه مطلقه هستم ، راضی هم بودم ، بیخودی فرصت سوزی کردی ، گفت وقت و مکان واسه اینکار ها خیلی زیاده، اگر دوست داشته باشی بعدا در خدمتتون هستم .
گفتم بعدا کی مرده است کی زنده است ، اصلا میخوای برگرد باغ ، گفت وایس عمارت باغ خالی بشه و استخرش پر بشه میریم باغ .
الان بریم خونه تا یه ناهار توپ هم برات درست کنم ،
گفتم مگه غذا هم بلدی درست کنی ، گفت هرچی که فکرشو کنی ، اگر آشپز میشدم از نصرت هم معروفتر میشدم ،
رفتیم تو کوچه شون همسایه کناریشون تو کوچه بودن و اول کوچه دور زد ، گفت انگار قسمت نیست امروز باهات کاری کنم جلو اینا ضایعست با تو برم داخل ، گفتم آه، آدم رو متوقع میکنی و میگی جا زیاده ، حالا من باید چه کنم ، گفت بریم نمایشگاه ، زنگ زد شاگردش گفت در رو ببند و برو .
رفتیم داخل نمایشگاه یه نیم ساعتی گفتیم و خندیدیم
، اینکه سیاوش داشت دست دست میکرد ، داشت منو دیوونه میکرد ، از حشر داشتم میترکیدم ، داشت از خواهرش و دختر خواهرش برام میگفت یهو بدون مقدمه گفتم سیاوش تو مشکل مردانگی داری ،
خنده اش گرفت و گفت نه چطور ، یکم حالت دلخوری گرفتم به خودم و گفتم هیچی ببخشید .

سر ظهر شده بود و خیابون خلوت بود سیاوش بلند شد و بیرون نمایشگاه یه سر و گوش آب داد و گفت منطقه امن و امان است، الان مشکل مردانگی رو تو حلقت میکنم تا خوشحال بشی ، کرکره برقی رو داد پایین ، یه پیام دادم به سارا نوشتم ، دلت نخواد ، داریم میریم رو کار . بعد گوشیم رو گذاشتم رو میز و خودم پیش قدم شدم و رفتم سمتش ، دست دور گردنش انداختم و تو چشماش چشم دوختم ، آروم لبهاش رو گذاشت رو لبهام و مشغول لب گرفتن شدیم ، خیلی آروم و با احساس لب هامو میخورد ، گاهی لب پایین گاهی بالا گاهی هردو ، داشتم میمیردم از لذت ، از بس خوب میخورد لب هامو ، شاهین سی ثانیه لب بگیره میخواد بکنه تو کس و کونم و اصلا به فکر عشق بازی نیس،  دست کرد تو لباسم و وایساد مالیدن سینه هام ،از روی لباس ، کم کم لباسهای همدیگه رو دراوردیم و هردو لخت شدیم ، نشست رو صندلی مدیریتش و گفت ببینم مرجان خانم تو ساک زدن چقدر حرف واسه گفتن دارن ، گفتم من زن عملم، اهل حرف نیستم ، کیرش رو با دست یکم بالا پایین کردم ، تخم هاش رو لیسیدم و یکی یکی تو دهنم مکش میکردمش ، با دست راستم تخم هاشو گرفتم و نوازش کردم با دست چپم موهای سینه اش رو نوازش میکردم ، تنه کیرش رو که حسابی لیسیدم و کله کیرش رو به دهن گرفتم، اینقدر خوردم که به آخ و اوخ افتاد گفت بسه ، میخوام به جاهای خوبش هم برسم .
بلند شد منو بغل کرد ، لب ، گوش ،  گونه و گلوم رو حسابی خورد و من رو گذاشت رو صندلی خودش ،
گوشیم رو دیدم که رو میزه، برداشتم دیدم سارا پیام داده ، معرفت داشته باش واسه منم فیلم بگیر .

سیاوش دست هاش رو برد زیر پاهام و آوردشون بالا و یکم کشیدم جلو، با دستاش دسته های صندلی رو گرفت و کس و کونم رو انداخت جلوش ، گفتم اجازه هست از صحنه دخول فیلم بگیرم،  گفت بگیر اما آخرش باید گوشیتو بدی اگر صدا یا تصویرم تو فیلم مشخص بودم پاکش میکنم ، گفتم باشه.

کیرش رو با ترشحاتم لیز کرد و من از نمای نزدیک ازش فیلم میگرفتم ، کیرش آروم آروم داخلم فرو میرفت و خیلی آروم بیرون میکشید، از صفحه گوشیم که به این صحنه نگاه میکردم بیشتر شهوتی شدم .

گفتم جوونم بکن ، تند تر بکن،  پاره ام کن ، سیاوش حرفی نزد ، گوشی رو کنار گذاشتم و ادامه دادم ، دوست دارم یجوری پارم کنی یه هفته بیمارستان بستری بشم، خم شد روم و لب هامو بوسید ، در حال لب گرفتن سرعت تلمبه زدنش رو زیاد کرد ، جدی جدی داشتم پاره میشدم یک سانت نمیتونستم خودم رو جا به جا کنم ، پوست لختم چسبیده بود به چرم صندلی و سیاوش محکم نگهم داشته بود ، واسش آه می کشیدم و اونم از سر لذت میگفت جونم فقط واسم آه بکش ، بعد از کلی تلمبه سنگین به رعشه افتادم و ارضا عمیقی رو تجربه کردم ، سیاوش کشید بیرون و تو چشمام زل زد تا آروم بگیرم ، گفت خوشحالم ارضا شدی ، ادامه بدم ؟ گفتم تو که ارضا نشدی خوب معلومه باید ادامه بدی ، گفت پیش خودم گفتم شاید نتونی بعد ارضا ادامه بدی اخه بعضی خانم ها سکس بعد از ارضا واسشون یکم درد داره ، گفتم نه خیالت راحت ادامه بده ، بلند شدم و پشتم رو کردم بهش و خم شدم گفتم از پشت بزار داخل کسم ، آروم فرو کرد داخل و عقب جلو کرد ، گفت ترشحاتت بعد از ارضا زیاده و بعید میدونم ارضا بشم این مدلی .

سرپا شدم و گفتم صندلیت تحمل فشار زیاد رو داره ، گفت برند خوبیه تو فشار بیار تهش شکستنه،  گفتم اخه صندلی مهم نیست که ، نشکنه بره تو کون خودمون ، گفت نترس تو کارت رو کن .
گفتم بشین رو صندلی نشستم تو بغلش و پاهام رو دو طرف بدنش رو صندلی گذاشتم ، با دستام محکم پشتی صندلی رو گرفتم و سینه هام رو مالوندم تو صورت سیاوش ، سیاوش که شروع به خوردن کرد ، کیر سیاوش رو فرو کردم داخل کسم ، بعد از دو تا تلمبه مثل وحشی ها خودم رو میکوبیدم رو بدن سیاوش و سینه هام رو فشار میدادم تو صورتش ، اگر کسی پشت در نمایشگاه بود قطعا صدای مارو میشنید ، انقدر به این کار ادامه دادم که نزدیک ارضا دوم شدم ، داشتم میمردم از فشار ، خوشبختانه سیاوش تو آخرین نفس هام گفت دارم میشم ، ارضا دوم بهم دست داد که با یه لرزش به کل بدنم تموم شد ، پریدم پایین و دو دستی افتادم به جون کیرش و سرش رو مکیدم ، با آب منی خیلی حال نمیکنم اما دوست داشتم واسه سیاوش سنگ تموم بزارم، آب زیادی ازش پاشید بیرون ریخت رو سر و صورتم و نصفشم پاشید تو در و دیوار ،
سیاوش گفت عالی بودی ، خیلی چسبید ، یه دستمال برداشت صورتم رو آروم پاک کرد ، بغلم کرد و بردم سمت یکی از ماشین ها ، کنار ماشین گذاشتم زمین در رو باز کرد خوابید رو صندلی عقب و دستاش رو باز کرد گفت بیا بغلم که باهات کار زیاد دارم ،
رفتم تو بغلش و منو محکم بغل کرد ، موهام رو نوازش کرد و بوسیدم، چشماش رو بست و گفت ، من عاشق کافونه هستم ، من این بغل و آرامش رو هزار برابر بیشتر از سکس دوس دارم ، بدنم رو نوازش میکرد و سرم روی سینه اش گذاشت ، کم کم خوابم برد و یکی از بهترین لحظات عمرم رو تو آغوش سیاوش تجربه کردم .

نمیدونم چقدر خوابیدیم که سیاوش بیدارم کرد گفت مرجان پاشو خودت رو تمیز کن بریم ، بعد از شست و شو رفتیم ناهار خوردیم ، موقع ناهار بهش گفتم امروز هم عقیده تو شدم ، واقعا آغوش هزار برابر سکس بهم لذت داد ، دوست داشتم تو آغوشت بمونم تا بمیرم،  گفت پس دیوونه ای مثل خودم ، گفتم یکم بیشتر واسم بگو از علایقت، گفت الان موقع خوردنه، الان فقط بخور تا انرژی رفته برگرده ، گفتم فانتزی تریسام نداری ، یک لحظه از خوردن دست کشید و تو چشمام نگاهی کرد و خیلی جدی گفت به هیچ وجه ، اگر شما علاقه دارین مزاحمتون نمیشم ، خندیدم و گفتم دیوونه یه سوال پرسیدم فقط،  چرا انقدر بهت برخورد، منم علاقه ای ندارم . واسه اینکه بحث عوض بشه گفتم راستی کافونه چی بود ، گفت یه واژه برزیلی پرتغالیه وقتی یکی موهای سر یکی رو نوازش میکنه که دوستش داره بهش میگن کافونه .
گفتم یعنی منو دوس داری، گفت فعلا که ازت خوشم اومده ایشالا که دوستای خوبی برای هم باشیم .

سیاوش نقطه مقابل شاهین بود ، به خودم و خانواده ام و شاهین تو دلم لعن و نفرین میفرستادم که چرا من رو از بچگی پیش پیش کردن عروس خانواده سرمدی، چرا نباید من الان زن سیاوش باشم ، چرا باید با کسی باشم که تمام علایقش متضاد منه ،

برام پیام اومد از سارا ، ۵ کجا بیام دنبالت بریم باشگاه، جوابشو دادم و بعد از یه غذای مفصل خوردن از سیاوش خداحافظی کردم و رفتم پیش سارا

سارا گفت به به عروس خانم ، میبینم که گل از گلت شکفته ، انگار خیلی بهت حال داده ، گفتم خیلی که واسه یک دقیقه اش بود ، انتقام گرفتم از پری ،
سارا خندید و گفت انتقام کیو از کی گرفتی غلطی ، تو سر پیاز بودی یا تهش ، الانم فیلم منو بده ببینم ، گفتم فیلم خاصی نگرفتم، یکی گرفتم فقط دو تا عضو شرمگاهی تو فیلمه که اونم روم نمیشه بهت نشون بدم ، سارا یکم خودش رو ناراحت گرفت و گفت ناسلامتی رفیقیم،  میخوای الان بکشم پایین زنده نگاه کنی تا رو تو هم باز بشه ، گفتم ناراحت نشو بیا ببین میخوام پاکش کنم ، فیلم رو پلی کردم و سارا دوبار دید گفت خیلی کوتاهه ، اما عجب فیلمی گرفتی ، عجب کس پف دار خوشگلی داری شیطون ، این سیاوش هم خوب کیری داره،  دلم خواست ،
گفتم خوب بسه خوب دیدی بده میخوام پاکش کنم یوقت شر نشه ، گفت خیلی فیلم خوبی بود حیفه پاک نکن ، گفتم یبار شوهرم ببینه منو بکشه خوبه من حیف نیستم ، گفت بده من .
رفت تو یه نرم افزار فایل منیجر و فیلم رو کات کرد برد تو یکی از پوشه های سیستم ، گفت اینجا دیگه هیچ کس نمیبینه ، نه فیلم حیف میشه نه تو .

گفتم انگار تو هم از سیاوش خیلی خوشت اومده ، اما این پسر رو به کسی نمیدمش ، پری هم حق نداره بهش نزدیک بشه ، این همه زمان من پیشش بودم ندیدم گوشیش زنگ بخوره یا پیام بیاد از طرف پری ، واسم مهم هم نیست که جریان پری چی بوده باهاش .
سارا خودش رو لوس کرد گفت منم میخوام ، کوفتت بشه مرجان منم میخوام ، گفتم شاید ببرمت واسه شوهرم اما سیاوش مال خودمه .

ادامه...

نوشته: سیاوش


👍 58
👎 0
75801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

900082
2022-10-24 06:07:04 +0330 +0330

قشنگ بود
درسته که زن نیستم، اما کامل حسش رو درک کردم
دستت طلا با این قلمت

2 ❤️

900131
2022-10-24 16:49:32 +0330 +0330

چهار قسمت داستان رو نوشتم به زودی تمومش میکنم ، منتظر نظراتتون هستم ، دوس دارم آخرش رو پیشبینی کنید 🙏🙏🙏🙏🙏🌹🌹🌹🌹

2 ❤️

900132
2022-10-24 16:54:06 +0330 +0330

عالی بود پسر .دمت گرم و خسته نباشی .چند کلمه رو اشتباه نوشتی ولی اصلا توی روند عالیه داستان تاثیری ندارن و خیلی هم خوب فضاسازی کرده بودی

2 ❤️

900134
2022-10-24 17:23:43 +0330 +0330

خوب بود ولی از اینکه گفتی کل اکیب به ظاهر مردن. متعجبم که میخوای چطوری و با چه داستانی به اخر اون داستان جدی قبلی ربطش بدی که باور کنیم و جور در بیاد تو ذهنمون که بشه تمام صحنه های مرگ داستان قبلی رو فیلم سیاوش تصور کرد چیزی که انقدر جدی و واقعگرانه تصویر سازی کرده بودی که مو لا درزش نمیرفت و حالا با ترفندی قراره داستانو وقتی به اون کشتار رسید رو برامون جوری بگی که بشه قبول کرد همش سیاهبازی بوده و کسی واقعا نمرده و ظاهری بوده

مشتاقم که زودتر بفهمم چطور اینکارو میکنی و میتونی خواننده رو متقاعد کنی یا نه
درکل خوبی همه چی مناسب تصویر سازی : محتوا : جمله بندی و روان نویسی قابل قبوله

خسته نباشی لایک

3 ❤️

900148
2022-10-24 22:38:50 +0330 +0330

عالی بود ، اینجور داستانا اگه فاز سکسم نداشته باشه جذابه
دو تا قربانی داریم تو داستان کلی خوارکمبه
سیاوش نماد نویسنده و خوب مطلق
بقیه دیوث
مرجان قربانی بی تدبیری خانواده و همسری بی شرف
فقط اول داستان و درگ نکردم رفتم سه قسمت قبل و خلاصه وار خوندم اما خبری از مرگ کسی نبود

2 ❤️

900185
2022-10-25 02:21:36 +0330 +0330

توی قسمت های قبل اشنایی یه جوردیگه مگه نبود مرجان وسیاوش؟یااون یکی دیگه بود؟

1 ❤️

900225
2022-10-25 13:16:35 +0330 +0330

افرم

1 ❤️

900274
2022-10-26 00:41:16 +0330 +0330

edebiiaa

به نکته خوبی اشاره کردی ، به معنای واقعی پاره شدم تا بتونم یه داستان دیگه از دل داستان قبلی در بیارم ، همینکه یه داستان رو از زبون سه تا آدم مختلف دارم میگم و به هیچ وجه طرح و برنامه قبلی نداشت که این مدلی بنویسمش، ، خودش واسه پاره شدنم بس بود ،

3 ❤️

900278
2022-10-26 01:00:28 +0330 +0330

همون داستان از زبان یکی دیگه
عالی بود

1 ❤️

900283
2022-10-26 01:45:13 +0330 +0330

عالی

1 ❤️

900296
2022-10-26 02:38:45 +0330 +0330

ناموسا دمت گرم خیلی عالی بود

1 ❤️

900300
2022-10-26 02:54:18 +0330 +0330

واقعا عالی بود سیاووش جان

1 ❤️

900336
2022-10-26 09:17:59 +0330 +0330

عالی بود

1 ❤️

900347
2022-10-26 10:00:25 +0330 +0330

فکر نمیکردم ادامش بدی ماشاالله به این خلاقیت👏👏👏👏❤❤❤

1 ❤️

900621
2022-10-28 14:33:10 +0330 +0330

ايول عالي بود
منتظر قسمت هاي بعديش هستيم

1 ❤️

900758
2022-10-29 16:19:54 +0330 +0330

قلمت رو دوست دارم آفرین قشنگه امیدوارم ادامه بدی

1 ❤️

900765
2022-10-29 17:13:11 +0330 +0330

دست گلت درد نکنه با این داستان ها

1 ❤️

900790
2022-10-30 00:47:45 +0330 +0330

ایول بازم عالی بود دمت گرم منتظر قسمت بعدیم

1 ❤️

901373
2022-11-03 20:26:35 +0330 +0330

بسیار عالی بود دوست عزیز 👍 👍 👍

1 ❤️

904280
2022-11-26 15:14:59 +0330 +0330

عالی

1 ❤️