برده‌ی زوج تبریزی (۱)

1401/10/03

اسمم آرشه و در یکی از شهرهای خوزستان ساکنم تو پالایشگاه شهرمون خیلی ها اومدن و مشغول شدند از تمام شهرهای ایران و تو مجتمع آپارتمانی که ما میشینیم کارگران و کارمندان زیادی خونه کرایه کردند واسه اینکه نگهبانی ۲۴ساعته داره و مطمئن هستند ، من هم طبق معمول هر روزی که یه آدم بیکار امروزی بعد از دور زدن تو خیابونها اومدم برم خونمون وقتی وارد آسانسور شدم دیدم یه خانم تقریبا ۲۷ ساله وارد شده و خیلی خوشگل بود و پوست صوتش سفیده سفیدبود و حسابی از گرمای خوزستان کلافه بود گفت سلام و طبقه هفتم و زد منم چهارم میرفتم آسانسور حرکت کرد طبقه ی سوم که رسید آسانسور خراب شد ، هنوز چند لحظه نگذشته بود دیدم خانم حالت تنگ نفسی بهش دست داد و خیلی نگران شد من بهش گفتم نگران نباش الان زنگ میزنم به نگهبانی تا بیان سراغمون هرچه زنگ زدم نمیگرفت و شبکه جواب نمیداد دیدم خانمه هرچه همراهش بود گذاشت زمین و یه گوشه وایسادو و خیلی ناراحت و ترسیده شاید از من و شایدهم از اینکه آسانسور گیر کرده بود گفتم خانم ببخشید چرا اینقد نگرانی الان آنتن گوشی درست میشه و زنگ میزنم یه لحظه حواسم رفت پیش کفشهای اسپورت و پاشنه پاهاش و که دیدم دیوونه شدم همینطور که مات شدم دیدم گفتم کجایی شما دوباره زنگ بزن زنگ زدم نگرفت و گفتم بشینم شاید بشینه که به پاهاش دسترسی پیداکنم نشستم و گفتم آخ زانودرد گرفتم دیدم گفت آره آدم فشارش میفته هم تو این هوا هم توآسانسور و اونم نشست ، و پاهاشو و زانوهاشو ماساژ میداد دوباره مات پاهاش شدم دیدم گفت چی تو پاهام دیدی اینطور نگاه میکنی گفتم یه چیزی بگم ناراحت نمیشی گفت نه بگو گفتم راستش هنوز پاهایی به این خوشگلی ندیدم گفتم یعنی چی من پاهام تو کفشه از کجا میدونی خوشگلن گفتم رنگ و رخسار خبر میدهد از سر درون بعد از چند لحظه فکر کردن دیدم گفت واسه چی پاها ، منم گفتم راستش من فوت فتیشم ، برده اینو که گفتم خندید و گفت من تبریزیم و شوهرم اینجا مشغوله و ما خونمون و آوردیم اینجا و بدم نمیاد یه برده داشتم باشم واسه نوکری بعدش گفت تجربه داری گفت آره تو دانشگاه یه دوستی داشتم برده بود چند بار پالیسیمو کرده حالا بیا مشغول شو ببینم چقدر واردی و منو بگو تو آسمونا بودم شروع کردم به لیسیدن کفشا دیدم گفت بازکن کفشامو و پاهام درد میکنه و حسابی عرق کردند بهشون صفا بده یه جفت جوراب سیاه پاکوتاه پوشیده بود و یه نفس عمیق کشیدم و حسابی بو میکردم پاهاشو ، اونم میگفت بو بکش توله بعدش گفت جورابامو دربیار و وقتی
جورابا رو درآوردم تو تیکه الماس جلوم بودن پاهای الماس با یه لاک صورتی خوشگل و شروع کردم به بوسیدن پاهاش و اونم حسابی منو دید میزد و گفت شروع کن به لیسیدن تک تک انگشتام و میک بزن و بعدش بینشون و تمیز کن بعد پاشنه و همینطور که میک میزدم و میلیسیدم گفت سرتو بیار بالا و آب دهنشو که با آدامسی که گذاشته بود دهانش حسابی زیاد شده بود ریخت تو دهنم و گفت قورت بده آب دهان اربابتو گفتم چشم و یه نرو ماده تو گوشام زدو گفت شروع کن رفتم دوباره مشغول شدم دیدم یکی داره صدا میکنه کسی او تو هست گفتم آره ماهستیم گیر کردم گفت چند دقیقه دیگه درست میشه نگران نباشید دیدم ارباب بلند شد و خودش و جمع و جور کرد و گفت شماره تو بهم بده منم دادم دیدم گفت اسمت چیه گفت آرش گفت منم المیرا هستم و بهت زنگ میزنم تو برده حرف گوش کنی هستی و ازدستت نمیدم بعدش دیدم در آسانسور باز شد و اومدیم بیرون به مسئول ساختمون گفتم این چه وضعشه اینقدر پول شارژ میگیرین واسه چی و گفت ببخشید و رفتن خونه دیدم آخرای شب بود یکی بهم زنگ زد و گفت گوشی دستت آرش گفتم آره گفت اربابتم المیرا راستش من درمورد تو با محسن حرف زدم گفتم محسن کیه گفت شوهرم ریدم به خودم گفتن غلط کردم من قصدی نداشتم و رضایت خودتون بود گفت نترس خره محسن هم فوت فتیش دوست داره و میخوایم اگه خواستی بیای بردگی منو محسن و بکنی میای یانه گفتم از خدامه گفت الان میتونی بیای به بهونه سالنی چیزی گفتم تا ببینم و رفتم پیش مامانم گفتم بچه ها زنگ زدن نوبت سالن داریم اجازه میدی برم گفت به شرطی که نری زخمی برگردی گفتم نه حواسم هست و لباسای سالن و برداشتم و زدم بیرون گفتم بیام کجا گفت طبقه هفت بیا واحد… رفتن و در و از داخل قفل نکرده بودن و رفتم داخل وقتی وارد شدم دیدم محسن گفت این همون برده استه که گفتی المیرا چرا هنوز وایساده و نرفته رو چهاردست و پا خواستم برم رو چهاردست وپا که گفت اینطوری زود لخت شو فقط شرتتو بزار تنت بمونه لخت شدم و اومد قلاده بهم بست و المیرا اومد سوارم شد و محسن زنجیر قلاده گرفت و گفت حرکت کن توله و منو درو اتاق نشیمن شش هفت دوری زدم و المیرا رفت رو مبل و گفت بیا مشغول شو رفتم جلو یه جفت دمپایی قرمز پوشیده و بود و شروع کردم لیییدن دمپاهاو بعدش پاها و دیدم کونم آتیش گرفت محسن بود گفت ادامه بده منم انگشتاشو دونه دونه میک میزدم و گفت بریم اتاق خواب یه تخت دونفره بود و تا رسیدم دیدم محسن لباساشو درآوردد و فقط و شرتش تنش بود و گفت بیا بوس کن آلتم از روشرت محسن یه پسره سفید و قدبلند و رفتم جلو دیدم عجب کیری داره و بوسش کردم و گفت با دندونات شرت مو دربیار و همین کاررو کردم المیرا هم اومد رو کمرم نشست و دست گذاشت تو مهوام با نازم میکرد یا محکم میگرفتشون میگفت خوبه ادامه بده شرت و آوردم پایین دیدم یه کیر خوش فرم و خشگل جلو رومه و گفت بوسش کن چند جاشو بوس کردم و گفت از خایه هام شروع کن به لیسیدن و میک زدن شروع کردم و گفت بازبونت ته کیرم و بزن بیا تا نوک و هرکاری میگفت انجام میدادم گفت المیرا راست گفتی عجب حرف گوش کنه و گفت سرش و بزار دهنت و تا نصف بیا حالا با زبونت دور سرش و بخور نمیدونم این حالتو تجربه کردید که کیرتون تا نصفه تو دهن یکی باشه و فقط زبون بزارن دور سرش بخورن خیلی حال میده محسن تو آسمونا بود دیدم المیرا گفت نوبت منه و رفت روتخت و شلوارشو درآورد یه فرشته جلوم بود گفت بیا بازبونت از نوک پاهام بگیر بیا تا بالا وقتی رسیدم دیدم شرتش خیسه خیسه تحریک شده بود گفت کسم و بوکن و بوس منم گفتم چشم و دیدم شرتش و درآورد و گفت لیس بزن هروقت هم سرت و فشار دادم بدون کدوم نقطه هست و اونجا رو بیشتر لیس بزن و بخور شروع کردم به خوردن و توآسمونا بود دیدم محسن اومد گفت این بغل وایسا منم میرارم تو کس المیرا هروقت گفتم واسم ساک بزن تلمبه میزد و هی میزاشتش تو دهن منو و دوباره تلمبه میزد

ادامه دارد…

نوشته: آرش


👍 9
👎 6
29001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

907928
2022-12-24 01:59:30 +0330 +0330

بعدش مامانت از خواب بیدارت کرد گفت تخم سگ چرا توی شلوارتو خیس کردی رختخوابو به گند کشیدی و تو تازه فهمیدی داشتی خواب میدیدی

0 ❤️

907959
2022-12-24 08:23:17 +0330 +0330

عالیه ، فقط زود ادامشو بنویس و طولانی تر باشه

0 ❤️

907960
2022-12-24 08:24:03 +0330 +0330

ساقی هستم اینم نمونه کار

1 ❤️

908006
2022-12-24 17:28:33 +0330 +0330

خطاب به نویسنده ی محترم و دوستان دیگری که مینویسند جهت نمونه کار این داستان رو دقت کنید.اگر چ خط از ابتدای داستان حذف بشه هیییییییییییییییچ چیزی از ماهیت این داستان دستخوش تغییر نمیشه .یعنی اون ۴ خط اول هیچ توضیحی به داستان اضافه نکرده یا وجه داستان نویسی ای توش نیست که بگیم بودنش واجبه و برداشتنش به داستان صدمه میزنه.اما در نقطه ی مقابل امکان ایجاد سوتفاهم های قومی رو برای یسری از افراد فراهم میکنه.عموما هم این مدل دوستانی که حس های ناسیونالیستی دارن زودرنج تر هستن.پس لطفا شما نویسندگان هم رعایت کنید تا جایی که میشه از بکار بردن اقوام و شهر ها خودداری کنید(که این داستان یه نمونه برای مواردی هست که میشه)

0 ❤️

908176
2022-12-25 23:00:48 +0330 +0330

کوسشعر در وکردی رسما

0 ❤️