بزنگاه (۴)

1402/05/02

...قسمت قبل

-۵تا دورو واسه من بزن
داشتم با خودم مرور میکردم برم سوپری یه سری خرت و پرت بخرم. بعد لباسام رو از خشکشویی تحویل بگیرم. مرور میکردم مبادا یادم بره چون میدونستم برسم خونه دیگه حالشو ندارم حتی تکون بخورم. اون سکسی که با ندا داشتم به خستگی کار اضافه کرده بود و اون چن دقیقه استرس مواجهه با حاج احمد. هنوزم نگران بودم ولی خسته تر از اونی بودم که قبل از یه استراحت هرچند کوتاه، بخوام بهش فکر کنم.
خرید خونه رو انجام دادم و لباسمو از خشکشویی گرفتم و رسیدم خونه. ماشینو که پارک کرد یه خانوم که چند تا کیسه نایلونی رو به سختی حمل می کرد، توجه‌مو به خودش جلب کرد. رفتم جلو تا پیشنهاد کمک بدم که برگشت. شناختمش. زهرا خانوم بود، خانومِ آقای کاظمی. یه سلام و احوالپرسی گرمی با من کرد. بدون اینکه تعارف کنه اجازه داد کمکش کنم. تا جلوی در همراهیش کردم. گفت بیا بالا آقا محسن. گفتم چشم.
وسایلش زیاد بود و نمیخواستم بدم دستش و برم. چون مجبور بودم یکی دو تاشو زمین بذارم و برداره. معلوم نبود قبلش اینا رو به چه زحمت و با چه تکنیکی تو دستاش گرفته بود، زشت بود اگه میذاشتمشون زمین و خدافظی میکردم.
خانوم جا افتاده ای بود. پوست سبزه ای داشت با چشمای قهوه ای. یه رژ لایت زده بود و آرایش دیگه ای نداشت. وارد خونه که شدم همینطور که حال مامان بابا رو میپرسید شالشو برداشت. وسایل رو تا آشپزخونه بردم و گذاشتم رو کانتر.
-مامان و بابا هم خوبن. سلام دارن خدمتتون. شما خوبید؟ کم پیش میاد زیارتتون کنیم
+من دوهفته ای میشه نیستم عزیزم. روستا پیش مادر و پدرم بودم. احوالشون خوب نیست چند روزی کنارشون بودم. شما هنوز خیلی جوونی آقا محسن. پیر که بشی، هم همه مریضیا میاد سراغت هم رفتارت مث بچه ها میشه، زود به زود دلت تنگ میشه. این بنده های خدا هم جز من کسیو ندارن. آبجیم که با شوهرش کاناداس. پسر هم که نداشتن عصای دستشون باشه.
-خدا حفظشون کنه. درست میفرمایید، سخته واقعا
+آره پسرم.
آقا محسن
-جانم
+در نبود ما کسی زنگ ما رو نزد؟ مهمون نداشتیم؟
من خیلی نگران بودم. چون در ما حفاظ نداره. خونه هم تلفن نداره پیغام بذارن. صد دفعه به آقا کاظمی گفتم خط تلفن اینجا رو راه بندازه اما پشت گوش میندازه. یکی بابت اینکه وقتی خونه نیستیم تماس بگیرن قبلش و متوجه بشن و نگرانی دیگه‌م دزد بود. دزد زیاد شده مادر
-مگه آقای کاظمی خونه نبودن که حواسشون باشه؟
+نه پسرم، منو که فرستاد روستا خودشم رفت خونه مادرش. گفت تنهایی حوصلم سر میره.
-درسته!
نه خانوم کاظمی، کسی نیومده بود خونتون. از بابت دزد و اینام خیالتون راحت باشه. ما حواسمون هس
+خیر ببینی
-امر دیگه‌ای ندارید، بااجازتون من یه سری وسیله واسه خونه خریدم، تو صندوقه. ببرم بالا.
+برو پسرم. سلام برسون به مامان
-سلامت باشین، بزرگیتونو میرسونم، با اجازه.
وسایل رو از صندوق برداشتم.لباسمو از دستگیره سقفی عقب گرفتم و ماشینو قفل کردم. تو این فکر بودم که چرا سعید کاظمی وقتی خانومش خونه نیست باید خونه باشه و به دروغ بگه خونه نیستم. علامت سوال بزرگی بود. این مدلیشو ندیده بودم. یعنی زنش سعید کاظمی رو از زندگی در خانه بدون حضور خودش منع کرده؟!
با فکر به این مسئله نیشم باز شد. کلید رو انداختم و وارد شدم.
به جرات میتونم بگم با قشنگ ترین تصویر عالم روبرو شدم. سمانه تو یه تاپ سفید رد شد و رفت سمت آشپزخونه. متوجه من نشد.
انگار کل انرژیم دوباره برگشت.
وسایل رو گذاشتم رو جا کفشی. کلید رو آویزون کردم و رفتم سمت آشپزخونه.
دیدم نشسته پشت میز. کمرشو صاف نگه داشته بود. هرازگاهی تمرین میکرد که قوز نشه. آروم دستمو گذاشتم رو شونه هاش. گفتم سلام سکسی ترین زن هستی
+واای…اومدی محسنم، خسته نباشی.
-تو خسته نباشی، جیگرتو بخورم. چقدر میاد بهت این تاپه.
+همونکه خریده بودیه دیگه.
-میدونم خوشگلم.
+محسن
-جانم
+میشه همینطور ماساژ بدی؟ گردن و کمرم گرفته. فک کنم دارم پریود میشم
-حتما عزیزم.
+میدونم خسته ای.
-این حرفا چیه. راسی خانوم کاظمی سلام رسوند.
+وا… مگه اومده؟
-تو میدونستی خونه نیست؟
+آره، تو واتساپ عکس میفرستاد از گاو و گوسفند و زندگی روستایی. تهران نبودن.
-عه!
خواستم قضیه دروغ سعید کاظمی رو بگم اما منصرف شدم. نمیخواستم سمانه رو درگیر کنم. بی‌خبر میموند طبیعی تر رفتار میکرد. از اونجا که مجازی هم در ارتباطن، درست نبود از طریق من متوجه شه.
+اوممم…چقدر خوب میمالی
-بهتر شده؟
+آره فدات شم.
سرشو آورد عقب و چشاشو بست. دردش کمتر شده بود.
با دست صورتشو گرفتم و برگردوندم سمت خودم. شروع کردن به لب گرفتن. لباشو که میخوردم مدام صدای ناله ش تو گوشم بود. خیلی حشری شده بود.
طعم لباشو دوس داشتم. ترش بود اما خوشمزه
یه لحظه لبامو از لباش برداشتم. گفتم: چرا ناله میکنی عشقم؟
+باید منو بکنی محسن. سکس میخوام
-بریم بالا
بغلش کردم. وزنی نداشت. انقدر چربی سوزونده بود که خیلی به وزن استانداردش نزدیک شده بود. تو همون حالت که بغلم بود گردنشو میک میزدم. فقط ناله میکرد. حرارت کسش از روی شلوار کیرمو آتیش میزد. درست قرار گرفته بود رو کیرم. لباساشو درآورد. شلوارمو انداختم یه گوشه. دکمه های پیرهنمو خودش باز کرد. بردمش سمت دیوار. دستاشو بردم بالا سرش و لباشو میخوردم. همزمان دستمو از روی سینه ش سُر دادم رو نافش و آروم دستمو بردم تو شرتش. کسش خیس بود. یه کم کسشو مالیدم. دیدم لبامون بی‌حس شده. بغلش کردم خوابوندمش رو تخت
-میخوامت
+میمیرم واست
لباش آتیش گرفته بود. چقدر این زن خوشگل بود. چجوری میشه یکی با سایز ۹۵ با باسن گوشتی خوش فرم و لبای قلوه ای مدام تو خونه دلبری کنه، تاپ سکسی بپوشه و یه آدم حالا هر نسبتی که باهاش داره، اونو نکنه؟
قدیما خیلی با هم بازی میکردیم. همیشه بازومو گاز میگرفت تا بتونه ازم فرار کنه. همون موقع ها که سنی نداشتم و تازه پشت لبام سبز شده بود هم این بشر خدای سکس بود. بعضیا ساخته شدن واسه اینکار. منظورم جنده ها و پورن استارها و صنعت بزرگ پورن نیستا. اونا حسابشون جداست. به اطراف که دقت کنی میبینی یه سری از آدما، چه مرد چه زن یه نور و درخشش خاصی تو صورتشونه. یه حالت “بیا منو بکن” و آماده‌ی سکس بودن.
هر روز سمانه رو دیدم و کاریش نداشتم. ازش گذشتم و حالا بنظرم تموم اون وقتا خریت کردم. چه تایمایی سوزوندم. خیلی وقتا خونه واسه چند ماه خالی بود. وقتایی که بابا میرفت ماموریت. یه بار اگه دلو میزدم به دریا و میرفتم سمتش زودتر از این حرفا وارد رابطه میشدیم.
نشستم لبه تخت. اومد شروع کرد ساک زدن. کیرم داشت منفجر میشد.
موهاشو جمع کردم. جوری سرشو میخورد انگار هر بار که تا تهش میرفت و برمیگشت آدامس بادکنکی میترکوند. صدای ساک زدنش ریتم منظمی داشت
طاقت نیاوردم. دوباره خوابوندمش، پاشو گذاشتم رو شونه م و کیرمو بردم جلو. خودش امون نداد و نزدیکتر شد و کیرم وارد کسش شد.
تلمبه زدن از این زاویه رو دوست داشتم چون میتونستم نگاش کنم. داشت عاشقانه نگام میکرد. این زن انگار اصلا اهمیتی به زندگی قبلش نمیداد. جوری که نگام میکرد میدونستم دیگه فقط بخاطر سکس نیست، منو میخواد.
اگه میدونستم اینجوری بهم وابسته میشه زودتر از اینا همه چیو عوض میکردم.
-خوشگلم، دوست داری؟
+آره…آه…آه…کُسم
-کست چی شده فدات شم؟
+کُسمو جر دادی
-نکُنمت؟
+بکُن…میمیرم…نکنی میمیرم
-عاشقتم سمانه
-آه اااه آییی آی
-عاشقتم
عاشقتم
+محسن جااان…عشقممم…مممم…آییی…آه
-تاپ سفیده رو پوشیدی که بکنمت؟! آره؟!
+آیییی…آررره…محسنن زیر دلم…
-دردت گرفت؟ سکس نمیخواستی؟
+چرا
-کیر نمیخواستی مگه؟
+آه…چرااا
-کیر من بزرگ تره یا رضا؟
+مال تو
بدنش لرزید. عرق کرده بود. از گردن به پایین قطره های عرق رو میشد دید.
آبمو خالی کردم رو شکمش
گونه شو بوسیدم و کنارش دراز کشیدم. حس کردم قبل از اینکه بخوام پا شم دوش بگیرم از خستگی بیهوش شم که گفت: آبت کم اومد، خوب ارضا نشدی؟ بد بودم؟؟
-نه عشقم، مال خستگیه
شروع کردم به لب گرفتن. سفت بغلم کرد. حس کردم میخواد راند دوم رو شروع کنه که سرشو گذاشت رو سینه م. موهاش بوی خوبی میداد. یه نفس عمیق تو موهاش کشیدم. چشامو بستم.
-من واقعا دوسِت دارم. نمیذارم هیچی و هیچکس تو رو ازم بگیره. سکس با تو اشتباهه ولی من این اشتباه رو دوست دارم سمانه. نمیتونم ازت دس بکشم
تا وقتی تو اطراف منی. تا وقتی زنده ام. نمیتونم ببینمت و نخوامت.
+پس هیچ وقت ولم نکن. منو تو این خونه تنها نذار.
-بخوامم نمیتونم ولت کنم. هیچکسی رو بیشتر از تو دوس ندارم.
+محسن
-جونم
+دوس دختر که نداشتی بعد از رابطه با من؟
-نه نفسم، فقط تویی.
+دورت بگردم
-یادت بار اول که خواستم ازت لب بگیرم چقدر میترسیدی؟
+وای آره. با خودم گفتم داره چیکار میکنه، دروغ نگم دنیا سرم خراب شد. ولی بعدش که بوسم کردی آتیش گرفتم. انگار وسط زمستون بدون لباس بودم و یهو سرمای سوزناک از بین رفت.
-بعد از سکس اول یادته چن هفته ازم دوری میکردی؟ من با فکرت جق میزدم
+خندید و گفت: بعد از اون روز که بابات همش خونه بود. من خودم منتظر موقعیت بودم که نزدیکت شم بلکه یه کاری کنی دوباره. میدیدمت شرتم خیس میشد
-من چقدر خل بودم که واسه گاییدن تو رفتم پیش روانپزشک. تا یه مدت قرص هم مصرف کردم. به بابا میگفتی شکست عشقی خورده
جفتمون ریز خندیدیم.
سرشو بالا آورد، صورتش درست زیر چونه م بود
-قربونت برم، چقدر ناز نگاه میکنی آخه نفسم
لباشو آویزون کرد مث اون ایموجیه با یه حالت لوس و بچگونه گفت: واسه تو ناز میکنم دیگه، نازمو بکش
خندیدم و دستامو دور سرش حلقه کردم
-جانِ منی
گوشیم یه جایی گوشه‌ی اتاق لرزید. سمانه از روی من بلند شد
من داشتم به شلوارم که گوشیم توش بود نگاه میکردم که بابا وارد شد!

نوشته: بینام

ادامه...


👍 21
👎 1
74201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

939290
2023-07-25 01:25:25 +0330 +0330

مثل همیشه عالی منتظر ادامه اش هستیم

0 ❤️

939301
2023-07-25 02:20:00 +0330 +0330

عالی بود ولی فکر کنم بگا رفتی

0 ❤️

939588
2023-07-27 08:20:03 +0330 +0330

دمت گرم

0 ❤️