به دنبال رهایی

1401/12/25

این داستان فانتزی میباشد و زاده ی ذهن نویسنده میباشد لطفا در خانه این داستان هارو اجرا نکنید .

با آلارم گوشی از خواب پاشدم ساعت ۸ صبح …
طبق معمول هر روز آماده شدم ساکمو بستم و رفتم باشگاه ، امیر قبل من رفته بود سرکار ، بعد از ۵ سال زندگی مشترک متوجه شده بودیم که سختی های زندگی باعث میشه زمان کمتری همو ببینیم . امیر ۶ صبح میره سرکار و ۱۱ شب میرسه خونه تا شاید اینجوری بتونه از پس هزینه های زندگی بر بیاد .
امیر ۳۲ سالشِ و توی یک شرکت مهندسی مشغول به کارِ و بعد از شرکت نیمه وقت با یکی از دوستاش یک مغازه لباس فروشی دارن و من هم سارا ۲۷ سالمه و از زمانی که ازدواج کردم خانه دارم . از لحاظ ظاهری هم من و هم امیر متوسط رو به بالاییم اما از خودم بخوام بگم یک دختر ورزشکار با قد ۱۶۳ و وزن ۶۴ کمر باریک ، سینه های گرد سایز ۸۰ و باسن خوش فرم به قول معروف اسکات خورده .
چندماهی بود امیر خیلی ناراحت بود حتی این ناراحتی به اتاق خواب هم کشیده شده بود و دیگه حسی نداشت ، هرچقدر ازش پیگیر بودم که چی شده و دلیل ناراحتیش چیه فقط میگفت شرایط کلی جامعه سخت شده منم درگیر اونم .
گذشت تا متوجه شدم مشکل اساسی تر از این حرفاست و امیر و دوستش توی کار به مشکل خوردن و امیر چک هاش برگشت خورده و دلیل رفتاراش اینه .
بالاخره یکروز دلم نکشید پاشدم و رفتم سمت مغازه تا ببینم چخبره و چه کاری از من ساختست .
رسیدم مغازه شاگردشون با هادی که شریک امیر بود توی مغازه بودن . حالو احوال کردیم هادی به روی خودش نیاورد که چی شده و بالاخره من بهش گفتم که امیر هم مثل تو ازم پنهان میکنه اما من پیام طلبکارارو دیدم ، توی همین گیرو دارو بحث بودیم که یک آقایی با مامور اومد داخل و دنبال جلب امیر بودن ، هادی گفت آقا محمد منکه به شما توضیح دادم پشت تلفن این چه کاریه شما میکنید ما کاسبیم آبرو داریم . اما محمد عصبانی بود و گوشش به این حرفا بدهکار نبود شروع کرد به امیر بد و بیراه گفتن که هادی بهش گفت زشته خانمش اینجاست و … ؛
محمد که تا اون لحظه انگار متوجه حضور من نشده بود ساکت شد و با مامور رفت بیرون یکمی صحبت کردن و مامور رفت ، محمد برگشت داخل سلام کرد و بابت عصبانیت و بی ادبی که کرده عذرخواهی کرد و از مشکلات خودش گفت و اینکه اونم گیر کرده و ۳ ماه صبر کرده اما خبری از پولش نشده . هادی که شرایطو محیا دید گفت من برم چندتا آب میوه بگیرم یه صندلی برای محمد گذاشت و رفت . توی استرس افکار منفی بودم متوجه یک نگاه سنگین روی خودم شدم ، محمد داشت بدجوری نگاهم میکرد از محمد بخوام بگم یک مرد فوق جذاب حدودا ۴۰ ساله با قد بلند و موهای پر و چشم و ابرو مشکی و بدنی که از روی لباس معلوم بود ورزشکارِ . گفتم میشه یک لطفی در حق من بکنید ، با لحن آروم تر از دقایق قبلی گفت بفرمایید ، گفتم امیر آدم زحمت کشی هستش الانم گرفتار شده ازتون میخوام یک مقدار بخاطر من بهش فرصت بدید ، بعد با چشمام شروع کردم به چشماش التماس کردن ، محمد یه دستمال از جیبش درآورد و عرق پیشونیشو پاک کرد ، یه کارت داد بهم و گفت این آدرس و تلفن دفتر منِ برای اینکه بتونیم یه مذاکره برد برد داشته باشیم بیاید اونجا تا باهم صحبت کنیم ، گفتم با امیر حتما خدمتتون میرسیم ، نذاشت صحبتم تموم بشه گفت فقط پذیرای شما هستیم دستشو آورد طرفم و باهام دست داد و رفت . هادی رسید گفت چی شد محمد کجاست ، گفتم خدافظی کرد و رفت ، گفت خب چی شد ، گفتم فعلا مشخص نیست قرارِ خودش بهتون خبر بده ، هادی کلی تشکر کرد و گفت اگه نبودی بدبخت میشدیم ، منم غرق تو فکر و خیال گفتم خواهش میشه و خدافظی کردم و رفتم ، هادی گفت آبمیوه نخوردی که ، گفتم خودتون بخورید و رفتم .
امیر شب اومد و راجب پنهانکاریش ازم عذرخواهی کرد و ازم تشکر کرد که محمد و آروم کردم و … و گفت نمیدونم چیکار کنم حداقل تا ۴ ماه دیگه نمیتونم پولشو بدم و از این حرفا … ؛ من تمام مدت داشتم به محمد و قراری که با من گذاشته فکر میکردم و صدای امیر و نمیشنیدم . قبل خواب به شماره همراه محمد که روی کارت بود پیام دادم خودمو معرفی کردم و گفتم فردا چه ساعتی میتونیم همو ببینیم ، بعد از چند دقیقه پیام داد با سلام گرم گفت فردا ما کاملا در اختیار شماییم ، گفتم شما ؟ ، گفت بله من و تمام کسایی که به امیر چک دادن بالاخره همه باید باشیم تا به توافق برسیم ، این پیامش هم دلگرمم کرد که تنها نیستیم هم باعث استرسم شد که تنها نیستیم به هر حال ته ذهنم یاد نگاه های محمد و نحوه ی حرف زدنش میفتادم و حس میکردم جریان پیچیدست اما باید یکاری میکردم نمیتونستم امیرو تنها بذارم فقط الان استرس بقیه رو دارم یعنی قراره چی بشه ؟!

صبح با امیر از خواب پاشدم گفتم امروز میرم پیش دوستام احتمالا بریم کوه یکم نیاز دارم دور از شهر باشم ، اونم منو بوسید و بهم قول داد همه چیزو درست کنه و خدافظی کرد و رفت .
از حموم اومدم نشستم پای میز یه میکاپ لایت همون چیزی که بهم میاد ، موقع انتخاب لباس به این فکر کردم که کاملا سکسی باشم که دلشونو راضی کنم پس تصمیم گرفتم ست کت و لگ چرم خودمو بپوشم و از زیر هم یه ست لباس زیر مشکی پوشیدم که با لاک مشکی و سایه مشکی پشت چشمم ست شده بود .
حدودا ساعت ۱۱ بود که رسیدم دفتر و زنگ در و زدم ، در باز شد خود محمد اومده بود پیشوازم بهم دست داد و راهنماییم کرد به اتاق جلسات ، داخل که شدم دیدم ۴ نفر دیگه داخل اتاق نشستن با اومدن من همه بلند شدن سلام و احوال پرسی و … ؛
محمد تلفنشو برداشت و درخواست پذیرایی از مهموناشو کرد و دختر خیلی لوند و جذاب اومد داخل و بعدش یه آقایی که شربت و میوه آورد . خانم منشی که اسمش سحر بود اومد و یک پرونده داد به محمد ، محمد گفت خب معرفی میکنم خانم امیر و به ترتیب میزان طلب حامد با ۱۳ میلیون چک ، حسین با ۱۷ میلیون چک ، میلاد با ۵۰ میلیون چک ، سعید با ۵۵ میلیون چک و خودم که معرف حضور جمع هستم محمد با ۱۶۰ میلیون چک . من لبخند زدم و با شوخی گفتم خوشبختم اما ای کاش تو شرایط بهتری باهم آشنا میشدیم . منشی از اتاق خارج شد محمد بلند شد و گفت همه ما میدونیم امیر مرد خوش حسابی بوده اینجا جمع شدیم تا بتونیم یه تصمیمی بگیریم تا نه امیر و خانمش اذیت بشن نه ما .
من گفتم من اومدم اینجا تا هرچیزی که به عنوان تضمین بخواید بهتون بدم که تا ۶ ماه آینده امیر همه چک هاتونو پاس میکنه . حامد گفت ۱۳ تومن چیه که بخوام ۶ ماه دیگه پول بشه برام همین الانم خیلی صبر کردم خانم محترم ، محمد اومد تو حرفش گفت حامد جان این لطف تو بی پاسخ نمیمونه . من یه نظری دارم من برای حامد و حسین یه چک ۱۰ روزه مینویسم و ازشون میخوام که این ۱۰ روز صبر کنن من پولشونو بدم ، من گفتم آقا محمد شما لطف دارید اما من و امیر چجوری باید جبران کنیم ما حتی الان شرایط پرداخت پول به شما و نداریم تا ۶ ماه ، گفت شما اینجایی تا جبران کنی ، گفتم چجوری ؟؟؟ محمد از جاش بلند شد و اومد پشت من ایستاد دستشو گذاشت روی شونه هام و آروم ماساژشون داد و گفت اگر اوپن مایند فکر کنی میتونی هم مقداری از بدهی امیر و همینجا حساب کنی هم برای مابقیش زمان بخری ، بعد گفتن این جمله دستاشو برداشت و حرکت کرد سمت صندلیش موقع رفتن کیر سفتشو روی بازوم احساس کردم برای یک لحظه دلم ریخت و عرق سردی کردم اما خودمو جمع و جور کردم و گفتم قبوله اما باید بدونم شرایط چک ها و زمانش چجوریه ؟ محمد دوتا چک نوشت برای حامد و حسین و چکای امیرو ازشون گرفت و داد بهم ، گفت بقیه هم خودشون اعلام میکنن ، سعید گفت خانم خانما من تا راه رفتنتو ندیدم که نمیتونم برات چیزی در نظر بگیرم …؛
همشون داشتن منو نگاه میکردن و دستاشون داشت کیراشونو آماده میکرد ، تو ذهنم با خودم کلی کلنجار رفتم گفتم همین یبار از ته دلت مثل یه جنده باش یه نفس عمیق کشیدم و از جام پاشدم و در حالی که لباسامو داشتم در میاوردم گفتم چرا معطلید من خیلی دیرم شده ، بعد از این جمله انگار که به شیر طعمه داده باشن اومدن سمتم از محمد لب گرفتم سعید بالاتنمو لخت کرد و من داشتم از حامد لب میگرفتم سعید شلوارمو در آورد و شورتمو پاره کرد و گذاشت تو جیبش و من داشتم از میلاد لب میگرفتم ، سعید شروع کرد به مالیدن کسم و آروم زبونشو کشید روش منم داد زدم کسی لب نمیخواد دیدم حسین اومد و لبامو خورد و محمد و حامد شروع کردن به خوردن سینه هام ، دستاشون همه جای بدنم کار میکرد واقعا توی خودم نبودم ، کسم واقعا خیس شده بود و آماده ، بقیه شروع کردن به لخت شدن و سعید همچنان کسمو میخورد موهاشو چنگ زدم و فشار دادم صورتشو وقتی جدا شد کل صورتش خیس بود و شروع کردم لب گرفتم ازش که دیدم همه لخت ایستادن و سعید دراز کشید رو زمین و من نشستم روی دهنش و شروع کردم ساک زدم ، کیرای مختلف با رنگ و طعم متفاوت انگار بهشت بودم الان که فکر میکنم کاملا از داستان طلب و بدهی جدا شده بودم و داشتم لذت میبردم تو حال خودم بودم یهو میلاد سرمو دو دستی گرفت و کیرشو تا ته حلقم فشار داد واقعا حس خفگی بهم دست داد اما دیدم به ترتیب دارن همین کارو میکنن نوبت محمد شد فشار داد کیرشو و بینیمو گرفت حامد هم از پشت سرمو نگه داشت که عقب نیاد چند ثانیه نگهم داشت اون چندثانیه عجیب بود یه کیر ته حلقم بود دستاشون بدنمو نوازش میکرد و سعید کسمو میخورد وقتی کیرشو در آورد یه نفس عمیق کشیدم و لرزش کل وجودمو گرفت . بلندم کردن گذاشتنم روی میز اول از همه حامد اومد و کیرشو تنظیم کرد و فشار داد تو کسم ، دورمو که نگاه میکردم وصف ناشدنی بود حامد داشت کسمو میکرد محمد اومده بود بالای سرم روی میز و کیرش جلوی پیشونیم بود و با دست میمالید و هر از گاهی میکرد تو دهنم .
سعید و حسین سینه هامو میخوردن و میلاد هم دستمو گرفته بود و گذاشت رو کیرش تا براش بمالم توی حالو هوای خودم بودم و داشتم بینهایت لذت میبردم یهو دیدم ضربات حامد تند و محکم شد و یهو کیرشو کشید بیرون منو آورد پایین و کیرشو کرد تو حلقم ، چندتا عقب و جلو کرد و آبشو با فشار ریخت تو حلقم . بابت همین موضوع یکم حالم بد شد داشتم بالا میاوردم که محمد منشیشو صدا زد و اومد تو منو کمک کرد و برد دستشویی یکم تف کردمو دهنمو شستم و اومدیم داخل ؛
محمد به سحر اشاره کرد و سحر شروع کرد برای محمد خوردن ، حامد هم اومد یه لب ازم گرفت و لباساشو پوشید و رفت ، حالا نوبت حسین بود اومد منو خوابوند روی کاناپه و شروع کرد به کردنم و همزمان کیر میلاد هم تو دهنم بود ، محمد هم توی چشمای من نگاه میکردو کیرشو داده بود سحر تا آماده نگهش داره برای کردن من ، حسین جاشو با سعید عوض کرد و سعید شروع کرد به تلنبه های سنگین جوری که صدای ضرباتش اتاق و گرفت و میلاد هم کیرشو تو حلقم میکرد و صدام در نمیومد . بعد از چند دیقه میلاد جاشو با سعید عوض کرد واقعا باز شده بودم و فقط تفاوت سایز کیراشون بود که یاد آوری میکرد بهم الان یکی دیگه داره منو میکنه .
حسین کیرشو کرده بود دهنم حس کردم سفت شده و داره آبش میاد بهش اشاره کردم گفت دهنتو باز کن گفتم نه بریز داخلم ، جملم انقدر عجیب بود که همه یه لحظه وایستادن وحتی سحر هم دیگه ساک نمیزد و یهو سحر گفت جون بریزید داخلش حال بیاد جنده ، و حسین اومد بعد از یک دقیقه تلنبه آبشو خالی کرد تو کسم ، گرمای آبش باعث شد یبار دیگه هم ارضا بشم و این حس بی نظیری بود .
میلاد با دستمال مرطوب کسمو پاک کرد حسین سرمو بوسید و رفت لباسشو پوشید و رفت .
محمد از جاش بلند شد دیدم یه روان کننده توی دستشه میلاد و سعید هم کیرشونو میمالیدن . محمد منو آورد لبه ی کاناپه و شروع کرد با انگشتاش سوراخمو بازی داد و آروم آروم سوراخ کونمو چرب کرد و با سر کیرش شروع کرد فشار دادن اما درد داشتم و داخل نمیکرد . با امیر چندباری از پشت رابطه داشتم اما خیلی کم بود و عادت نداشتم . محمد کیرشو چرب کرد اینبار بیشتر فشار داد که نفسم بند اومده بود ، سریع کیرشو برد سمت کسم و تلنبه میزد و آروم انگشت شستشو کرد پشتمو میچرخوند . حس بیگانه ای بود دیواره ی بین کس و کونم تحریک شده بود ، میلاد و سعید رفتن سراغ سحر و شروع کردن به فشار دادن کیراشون تو حلق سحر ، محمد خم شد روم و ازم لب گرفت و در گوشم گفت شل بگیر و نفس عمیق بکش و تو چشمام نگاه کرد و گفت دوست داری رها بشی با التماس توی چشمام گفتم اره و لب هامون توی هم گره خورد .
نفسای داغش روی گردنم فراموش نشدنیه . کیرشو در آورد و آروم فشار داد پشتم و درد تمام جونمو گرفت تا کلاهش رفت و توی همون اندازه شروع کرد عقب و جلو کردن ، سحر که از فشار های میلاد و سعید تو حلقش خسته شده بود گفت بفرمایید آقا محمد راهو باز کرد برید به کارتون برسید ، اون دوتا هم اومدن میلاد خوابید زیر و کیرشو کرد تو کسم ومحمد اومد پشتمو کرد تو کونم ، برای چند لحظه از شدت ارضا روی بدن میلاد بیهوش شدم و با صدای تلنبه های شدید از خواب در اومدم سعید کیرشو کرد تو دهنم یهو حس کردم کسم داره پاره میشه ، متوجه شدم محمد کیرشو کنار کیر میلاد جا کرده و باهم دارن کسمو میکنن از شدت لذت فریاد میزدم پارم کنید دوتایی منو بکنید و اونا هم میخندیدنو تلنبه میزدن ، بعد چند دقیقه محمد کیرشو درآورد و میلاد بعد چند ضربه داخل کسم ارضا شد . من واقعا مرده بودم که با فشار کیر سعید تو کونم به خودم اومدم اونم بعد از چند دقیقه ارضا شد و ریخت تو کونم آب از سوارخ هام میچکید . محمد موهامو کشید و منو از روی کاناپه بلند کرد و گفت خودت باید تلاش کنی تا بیاد و دهنمو باز کرد تف کرد تو دهنم یه سیلی بهم زد و من تازه به خودم اومدم ، کیرشو فشار داد تو حلقم من واقعا نا نداشتم شروع کردم خایه هاشو مالیدن دیدم ارضا نمیشه روان کننده رو برداشتم انگشتمو چرب کردم و شروع کردم سوراخ محمد و باز کردن دیدم دیوونه شده سر کیرشو کردم دهنم میک زدم و با انگشتم پروستاتشو فشار دادم یک دقیقه نشد که محمد با فریاد تمام آبشو تو دهنم خالی کرد ولی اینبار دیگه حالم بد نشد و تا آخرشو خوردم این مزه شوری ، شیرین ترین شوری زندگیم بود .
لباسامو پوشیدم میلاد و سعید نفری ۱۵ تومن از طلبشون کم کردن و سعید شرتمو از جیبش درآورد و گفت این برای منه میخوام به یادگار بمونه برام و خندید و رفت ، محمد هم ۶ ماه وقت داد تا تمام چکشو پاس کنیم و به دوربین داخل اتاق اشاره کرد و گفت در صورت دیر کرد یا فیلم این دوربین میره برای امیر یا تو بازم مهمون مایی ، گفتم اگه پاس بشه چی فیلم چی میشه گفت من بهت اطمینان میدم که پاک میشه . برای همیشه .

نوشته: راوی


👍 6
👎 5
18201 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

919100
2023-03-16 20:30:13 +0330 +0330
  • راوی سبک قلمت تا حدودی شبیه خانم خوشدل بود؟!..شیطون
0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها