ترس از حضور (۱)

1401/09/14

جلوی میز آرایشم میشینم، لوسیون محبوب و خوشبومو برمیدارم و ازش به کشاله ی رون هام و پشت گوشم و زیر خط سینم و گودی کمرم میمالم ، شاهین خیلی بوی این لوسیون رو دوست داره، اه چرا تلفنش تموم نمیشه! همینجوری لخت دراز میکشم رو تخت، پتو رو تا گردنم بالا میکشم، منتظر میمونم ، گرمم میشه، استرس میگیرم، اخه شاهین نگفت لخت شم، نگفت رابطه میخواد، این منم که امشب دلم میخوادش، استرس اینکه چجوری بگم دیوونم میکنه، بلاخره دستگیره در بالا و پایین میشه و میاد تو ، سریع خودمو میزنم به خواب، اروم اروم میاد سمت تخت و اباژور و خاموش میکنه و بیخیال میاد زیر پتو و یه دستشو میزاره روچشماش و میخوابه. میخواد بخوابه! این شگردشه… تو این یه ساله همیشه همینه، هر موقع که من رابطه بخوام میگه باید خودم بگم، باید خودم پیش قدم بشم ولی من نمیتونم، هنوز خجالت میکشم، احساس میکنم اگه من بگم خودمو کوچیک کردم و جندم، میدونم که میفهمه بیدارم، صدای نفس های تندمو از استرسم خودم میشنوم، حالا اون منتظرمه. با بدبختی دستمو از زیر پتو میذارم روی پهلوهاش و یذره فشارش میدم. اروم میچرخه سمتمو منو بغل میگیره اما بیدار نمیشه، خدایااااا ، به نفس عمیق میکشم و صداش میکنم: شاهین
اروم میگه: هوم
-میخوای بخوابی؟
+اگه اجازه بدی
-میشه…
+چی میشه؟
-میشه چشاتو باز کنی
چشاشو باز میکنه و نگام میکنه، چشمای اونم خماره ولی انقدر نامرد و سختگیره که کوتاه نمیاد، خوب تو که میدونی چرا منو اذیت میکنی…
اب دهنمو قورت میدم و اروم میگم: شاهین تروخدا اذیتم نکن دلم میخواد
اروم دستشو میبره تو موهام و نوازشم میکنه: دلت چی میخواد
سرمو از خجالت تو سینش قایم میکنم و اروم میگم: تورو
+نوچ نشد، قایم شدن نداریم، منو نگاه کن بگو چی میخوای؟
اذیتم میکنه، دلش تو رابطه زن بی حیا میخواد که حرفای سکسی بزنه براش! منم دوس دارم همونجوری باشم که دلش میخواد ولی من هنوز بعد از یه سال یه وقتایی از خجالت واقعا میمیرم
سرمو بلند میکنم و با جون کندن تو چشاش نگاه میکنم: دلم ترو میخواد
+خب من که پیشتم عشقم، تازه بغلتم کردم، چی میخوای دیگه
نه واقعا نمیتونم دیگه اروم اشک هام سر میخورن روی صورتم: دلم رابطه با تو رو میخواد
اروم اشکامو پاک میکنه و میگه: نوچ اشتباه گفتی، باید بگی دلم میخواد منو بکنی…
+دلم میخواد منو بکنی
-خیلیم خوب، چجوری دلت میخواد
بعد از این سوال مسخرش اروم شروع میکنه لاله ی گوشمو زبون زدن، جوابشو نمیدم، دستمو میذارم روی موهای کوتاهش و نوازشش میکنم، اروم زبونشو از لاله ی گوشم میکشه سمت گردنم و شروع میکنه به مکیدن و زبون زدن، ناخواسته اه میکشم، سریع سرشو باند میکنه و میگه:
شادی امشبم کوتاه اومدم ولی برا تنبیهت حقی نداری چشماتو ببندی،
ببینم چشماتو بستی پنجشنبه تو مهمونی مجبورت میکنم بدون شورت لباس بپوشی، فهمیدی؟؟؟
اشکام دوباره میریزن رو صورتم و اروم سر تکون میدم، نوک سینمو فشار میده و میگه: لال شدی دوباره؟
-بله فهمیدم
+افرین دختر خوب
سرش میاد جلو و لبامو میبوسه، عاشق طعم لباشم، خودشم میدونه، برای همین بدون اینکه لبامو ول کنه دستشو میبره پایین و میذاره روی کلیستورم و اروم شروع میکنه مالیدن
بدنمو تکون میدم، شدید تحریک شدم و ترشحات کسم شروع میشه، دلم میخواد زودتر شروع کنه، ولی همیشه جون به لبم میکنه، میخواد یخ منو باز کنه، اروم دستمو میبرم سمت شلوارشو میذارم رو کیرش و فشار میدم، از لبام جدا میشه و میگه درش بیار، همینجوری که یه سینمو میذاره دهنش منم دستمو میبرم تو شورت و شلوارش و کیر سفت شدشو میگیرم تو دستم و بالا پایینش میکنم، کیرش داغه داغه و دست من یخ، یدفعه نوک سینمو گاز میگیره که جیغ میزنم، نگام میکنه و میگه جوووون
اروم میگم: تروخدا شاهین همینجوریش خیسه خیسم، تروخدا زودتر
+عیب نداره میخوام امشب دوبار ارضا شی، بده؟
-تروخدا هرچی میخوای زودتر، میدونی که من ادم صبوری نیستم
اروم پاهامو باز میکنه و میگه: اره ولی من جای تو هم صبر دارم، بلاخره درست میکنم تورو…
سرشو میبره سمت کسمو شروع میکنه به خوردن، کمرمو بلند میکنم و اه میکشم، لعنتی حس بهشته، سرعتشوبیشتر میکنه، انقدر حس فوق العاده ای داره که نمیتونم خودمو کنترل کنم و چشامو میبندمو اه و نالم بلند تر میشه، یه انگشتشو میبره تو کسمو میچرخونه، دیگه نمیتونم تحمل کنم، سرشو فشار میدم و بلاخره با جیغی که میکشم ارضا میشم…
اووووووف عاشق حس رهایی بعد از ارضا شدنم.
شاهین یدونه محکم میزنه رو سینم که یدفعه چشمامو باز میکنم و خمار نگاش میکنم
با عصبانیت میگه: بستی چشاتو دیگه!!!
وا میرم، خوشی ارضا شدن زهرم میشه، یدونه محکم میکوبم تو پیشونیم و میگم: بخدا حواسم نبود
دستمو میکشه و میشونه منو میگه: درستت میکنم شادی، درستت میکنم
کیرشو میگیره جلو دهنم، میخواد براش ساک بزنم و من باکمال میل اینکارو انجام میدم, کیرشو دوست دارم، اولش همونجوری که خودش یادم داده با زبونم خیسش میکنم، بعد کلاهکشو میک میزنم، مزه ی پیش ابشو میچشمو کامل میکنم تو دهنم، اول اروم اروم دهنمو عقب و جلو میبره، دوست داره تو این موقعیت از پایین زل بزنم تو چشاش، نگاش میکنم، همینجوری که کیرش تو دهنمه زبونمو میکشم به نوک کلاهکش، اه میکشه، سرمو میگیره بین دستاشو خودش ریتم و میگیره دستش،
اول اروم پیش میره، یه کم که میگذره تندش میکنه، سر کلاهکش میخوره به ته گلوم، اما تو این یک سال انقدر این کارو انجام دادم که دیگه عادت کردم، بلاخره رضایت میده، با دستش هولم میده و درازم میکنه، ساق پای راستمو میگیره تو دستشو میبره بالا، اون یکی پامو خودم میگیرم، اروم کیرشو میکشه به کسمو میگه: اخ شادی، اخ داره له له میزنم برا پنجشنبه، دلم میخواد جرات کنی و رو حرفم حرف بزنی
-شاهین تروخدا تو که میدونی دست خودم نیست، بخدا سخته، من پنجشنبه میزبانم، کلی تحرک دارم، میدونی بدم میاد بدون شورت،خواهش میکنم
عصبانی میشه و با فشار کیرشو میکنه تو کسم، اهم بلند میشه، از همون اول محکم شروع میکنه و میگه: حقته، وقتی بهت میگم نبند ینی نبند، وقتی تو مهمونی هی مواظب بودی این کس خوشگلت از زیر دامن کوتاهت معلوم نشه اون وقت یادت میمونه که نبستن چشمات تو سکس کار خیلی راحتیه
وا رفته میگم: دامن کوتاه!!! شاهین اذیتم نکن، اون لباسه که هفته ی پیش خریدیم و میگی؟؟؟
+اوهوم، دقیقا همون دامن مشکی و بلوزسفیده رو
-شاهین تروخدا اون خیلی کوتاهه، لباسشم که یقش بازه بازه
سرشو میاره تو گودی گردنمو سرعتشو بیشتر میکنه و میگه: میدونم میخوام یخت باز شه، تو هنوز به دوستای من عادت نکردی
-بخاطر اینکه دوستات خیلی هیزن
سرشو بلند میکنه، قهقهه میزنه و یدونه محکم میزنه رو سینم، اه میکشم، دیوانه ست، همیشه وسط سکس حرفای مهم میزنه، میدونه من مغزم همینجوریشم نمیکشه، باجفت دستاش نوک سینه هامو میگیره و باهاشون بازی میکنه، بیخیال بحث میشم و فقط اه میکشم، ریتمشو تند تر میکنه، با دستم کمرشو فشار میدم به خودم، خم میشه نوک سینمو زبون میزنه و گاز میگیره، دوباره میخوام ارضا بشم، میفهمه و محکم تر میکنه، اه میکشم و بلاخره هردوتامون باهم ارضا میشیم، دراز میکشه روم و سرشو میبره سمت گردنم، همینجوری که نفس نفس میزنه جمله ای رو میگه که خشکم میزنه احساس میکنم خون تو بدنم یخ زده و با تمام وجود حس مرگ میکنم
+راستی پنجشنبه شایان هم هست

ادامه...

نوشته: Shadi


👍 6
👎 4
7801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

905476
2022-12-05 06:55:40 +0330 +0330

خوب بود، ادامشو بنویس

1 ❤️

905557
2022-12-05 21:17:55 +0330 +0330

شادی جان عالی بود…
نشون میده با تمرکز بیشتر میتونی قویتر ادامه بدی
حتما ادامش بده فقط حواست باشه ریتم رو حفظ کنی و تو فاز سلطه گری ادامش بدی…

میدونم با وجود اینکه تو خونه یه نفر هست دست و پات رو بسته اما عالی داری تمرکز میکنی…

از طرف یه آشنا😘

1 ❤️

905558
2022-12-05 21:21:58 +0330 +0330

علی جان درسته شخصیت ها رو معرفی نکرد اما اگر رمان های شیوا و چندتا از قدیمی های سایت رو بخونی

میبینی داستان رو هی عقب جلو میکنن از وسط شروع میکنن بعد میپرن از روز اول بعد یهو شروع میکنن معرفی شخصیت ها
ممکنه یهو میبینی قسمت بعد شروع میکنه کنار ادامه ماجراها شخصیت ها و اخلاقشون و چهره هاشون رو تحلیل میکنه…

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها