تلفیق عشق و هوس ناشی از اون

1393/05/13

سلام. من صباهستم 23 سالمه.خاطره ای که میخام براتون بگم جزیات زیادی داره و طولانیه که سعی میکنم خلاصسش کنم (این یه داستان یست بلکه زندگی منه و تلفیقی از عشق و هوس ناشی از عشقه) من چهارساله که ازدواج کردم و قبل ازدواجم یه عشق واقعی داشتم و البته میشه گفت یطرفه… فک نکنم هرگز بتونم کسی رو اونفد دوس داشته باشم…من بعد از ازدواج هرگز نتونستم اونو فراموش کنم و حتی موقع سکس بجای شوهرم اونو تصور میکردم…همسرم منو خیلی دوس داره منم همینطور اما کاریش نمیشه کرد که عشق اول فراموش شدنی نیست.بعد ازمدتها رابطمون از سرگرفته شد و اولش با اس شروع شد و گله و شکوه از روزایی که اون منو اونجوری که میخواستمش نمیخاست و اونم پشیمون بود ولی سودی نداشت خیلی زیر پام نشست که طلاق بگیرم و باهاش ازدواج کنم اما چون اونم دیگه ازدواج کرده بود اصلا زیربار نمیرفتم که دونفرو باخودمون نابود کنیم و البته دلم نمیومد شوهرمو با کسی که اون موقعی که من براش دنیامو میدادم و اون نمیدید عوض کنم…ما فاصله ی زیادی داشتیم اون اصفهان بود و من ابادن خونه پدرم اصفهان بود و عشق وعاشقی من اونجا شروع شده وبود دلتنگیم وقتی بیشتر میشد که بحثمون به سکس کشیده میشد تا جایی که دیگه صبرمون سر اومد و قرار شد اون بیاد آبادان
خیلی می ترسیدم وجودم پر از استرس بود از همون استرسایی که وقتی مجرد بودیم باهم قرار داشتیمو ومیدونستم میخوام برم تو اغوشی که گرماش سردی بدنمو میگیره و ارومم میکنه همیشه وقتی میدیدمش همه ترسم میریخت… ترسم بیشتر بخاطر خانوادم بود مامان سخت گیرو حساسی دااشتم حتی مجبور بودم چادر بپوشم اما زیباییم حتی با چادر خیلی از پسرهای فامیل-محله و حتی شهرمون رو جذب میکرد و دردسر میشدبرام…خلاصه روز موعود رسید و پیام از اصفهان راه افتاد چون اصلاجای مطمنی واسه رفتن نداشتیم اون چادر مسافرتیشم انداخته بود تو ماشین و اورده بودش مسخره بود اماچاره ی دیگه ای هم داشتیم اما ریسکش بالا بود که من تو شبی که اون تو راه اومدن به ابادان بود ترجیحش دادم سپرده بودم شناسنامه ی خانومشو بیاره البته از قبل صفحه اول شناسنامه رو اسکن کرده و بود و با ایمیل برام فرستاده بود که من از روی مهر عکس شناسنامه عکس خودم در همون اندازه و شکل قیچی کنم و اماده منگنه رو شناسنامه ی مریم و باهم و با اون شناسنامه دستکاری شده بریم مسافرخونه با تمام اون استرسا صبح زود از خونه زدم بیرون و ساعت هفت و نیم تو ترمینال همو دیدم هیچ تغیری نکره بود فقط کمی پرتر به نظر میرسید رفتیم سمت مسافر خونه که خیلی هم خلوت بود و دوتا پسر مشنگ مسولش بودن پیام رابطه اجتماعی خوبی داره خودمودانشجو جا زدم و پیامو شوهرم که از شهرمون اومده دیدنم و خلاصه اتاق سه تخته ای فقط داشتن که گرفتیمش .شب قبل حسابی ناناز کرده بودم چون میدونستم قراره تموم تنمو لیس بزنه وقتی رفتیم تو اتاق تپش قلبم دوبرابر شد بطرفم هجوم اورد و اول بغلم کرد الان که منویسم دلم هواشو کرده… لباش طعم خاصی دارن خیلی خاص بصورت عطش واری لبای همو میخوردیم سرشو میبرد توگردنو زیرچونم بو میکشید دست میکرد تو موهامو یطرف گردنمو می بوسید اونم بوسه هایی که هم پر از عشق بود و هم پر از هوس هفت سال از جدایی ما میگذشت و تو این سالها اتفاقات زیادی افتاد البته اینجوری نبود که کاملا از هم بی خبر باشیم … دلتنگی این هفت سالو نمیشد یه روزه اونم تا ظهر دراورد پشتم بود و سرش رو شونم و دکمه های مانتومو باز میکرد بعدشم دکمه ووزیپ شلوار جینم… شلوارم انقد تنگ بود که داشت دیوونش میکرد و کون برجستم تو بغلش ازخود بیخودش کرده بود طعم سکسای هفت سال پیش که تو خونه ی خواهرش باهم داشتیم اونم همیشه از کون براش داشت تداعی میشد لباسامو دراورد بعدشم شلوار و پیراهن راه راهشو دراورد و یه رکابی سفید موند تنشو شورتشم یادم نیست چ رنگی بود اما بدنش سرخ و سفید شده بود من اصلا یادم نیست زیر مانتو چی پوشیده بودم اما بعدها که دربارش حرف میزدیم اون دقیقا مدل و رنگ لباس زیرمو یادش بود… تو اتاق سه تا تخت بود اونی که تو مسیر درب اتاق نبود و انتخاب کردیم و با یه حرکت خنده دار منو انداخت رو تخت و خیمه زد رومو و لبامو گرفت تو دهنش و با یه دستش سینمو می مالوند اونقد محکم که دردم گرفته بود اومد سراغ سینه هام و شروع کرد به مک زدن و لیس زدن دور سینمو و رو شکمم و هردو دستشو گذاشته بوددو طرف صورتمو و هم بهم خیره میشد و هم هرجایی که تو مسیر صورتش بود و می بوسید همیشه منو توپولی صدا میزد گفت توپولی دارم دیوونه میشم میخوام نانازت رو بخورم دلم ریخت هم از خجالت وهم از شهوت… شورتم زد کنارو بی مقدمه زبونشو لای کسم کشید و بالا پایین میبرد خیلی خوشم می اومد.یه حس عجیبی داشتم اخه دیگه ازدواج کرده بودم واپن بودم میتونست خیلی راحت بلاخره داغی کسمو حس کنه وای منم که خیس خیس بودمو اماده ی پذیرایی از کیرش
-توپولی دوس داری چطوری بکنمت؟
-هرجوری میخوای فقط راحتم کن نفسسسسس
-دیونم کردی لامصب
-پیام عاشقتم
-خودت بگیرش و بزار جایی که دیوونم کنه
بادستم کیرشو فرستادم جلوی سواخ کسم، خیسی و داغیش داشت دیونش میکرد بدون هیچ زحمتی کیرشو بلعیدم و یه اخ بلند گفتم.دستمو بردم تو موهاش و چنگ میزدم و چشاش وحشتناک حشری بود جوری که نگام میکرد اب ازم سرازیر میشد…میدونستم که اونقد حشریش کردم که زود ارضا میشه و ابش میاد واسه همین خودمو اماده کرده بودم که دلخور نشم
داشت تلمبه میزد و منم اخ و اوفم داشت دیونه ترش میکرد و خودم تو یه عالم دیگه ای بودم احساس میکردم همین امروز اون حسرت که هفت سال ارزوشو داشتم و دیگه ندارمو باهاش ازدواج کردم و اون شوهرمه عذاب وجدان نداشتم چون قبل از همسرم من عاشق این مرد بودم وخدا میدونست دفعه بعدی که می بینمش کیه؟
تو همین حال و هوا بودم که صدای اخ و اوخش داشت بالا میرفت و گفت کجا بریزم؟ کیرشو دراورد و ابش بافشار ریخت رو شکمم…تو فیلمهای سکسی دیده بودم اب با فشار میاد اما فک میکردم اثر داروهایی که میخورن اخه شوهرم اینجوری نبود… اب داغش دلمو خنک کرد با دستمال کاغذیهای تو ساکش تمیزم کرد و تلپی افتاد جفتم وصورتامون بهم چبیده بود و گفت تکی صبا یه دونه ای لنگت پیدا نمیشه بخدا ویه لحظه چهره اش گرفته شد:
-توپولی این چشات پیرم کرده هیچ عوض نشدی هنوزم ماهی خیلی خوشگل و خانم شدی
-منم سکوت(دلتنگ بودم خیلی)
-توپولی هیچ باورم نمیشه پیشتم خیلی دلم واست تنگ شده بود اینا رو میگفت و پیشونی و گونه هامو میبوسید اب معدنی داخل ساکشو دراورد و با یکم شکلات تلخ (یادش بخیر) خوردیم درکنارش حس بچگی داشتم مثل هفت سال پیشش که باهم خوش و خرم بودیم و قرارامون تو خونه خواهرش ماهی یبار سرجاش بود تو برف و بارون و پاییز و تابستون خاطرات زیادی داشتیم…ناراحتی و قهر و اشتی و …هرگز نگفتم ارزومه همسرت باشم اونم هرگز نگفت میخوام همسرم باشی من در حسرت اون بودم و اون همیشه تا صحبتی میشد سعی میکرد بحثو عوض کنه … همین نگفتن من و نخواستن اون ما رو از هم دور کرد و منو با یه غریبه و به غربت فرستاد بین خواستگارام فقط مهم بود برام کسی رو انتخاب کنم که منو فرسنگها از شهر خودم دور کنه برای تنبیه خودم بود یا پیام نمیدونم…فقط میخواستم دور از اون و بی رحمیش باشم
تمام این خاطرات از ذهنم میگذشت…لپ تاپمو برده بودم وتو بغلش نشستم و ازم خواست عکسهایی که تو این سالها گرفتمو نشونش بدم عکس شوهرمو … منم عکس مریم (زنشو) تو گوشیش دیدم دلم گرفت اصلا زیباییش بپای من نمیرسید نمیدونم شاید لیاقتش ازمن بیشتر بود که تنها سهمی که از خدا میخواستم و ازم گرفت… پیام برام کلی حرف زد از روزگار بعد از من و ازدواجم از سختی هایی که تو زندگی کشید و رابطه ای که بعدها با یه دختر برقرارکرد و بعد از مدتی متوجه خیانتش شد و اون و با یکی از هم کلاسی های دانشگاهش دید و از هم جداشدن بعدم مریم که خواهر دوستش بود و اینجوری شد ازدواجشون و زنش اخلاقهای بچگانه ای داره و اهل زندگی کردن نیست وووووپشیمونی رو از نگاهش میخوندم از بغض صداش اما تقصیر من نبود من همه تلاشمو برا بدست اوردنش کردم اما اون چشاشو بسته بود…
وقتی حرفاش تموم شدن رفت دستشویی و برگشت نرسیده شروع کرد بهنوازش کردنمو بوسیدنم من از فاز خاطرات بیرون اومدنم و همونجوری که قبل از اومدنش بهش قول داده بودم میخواستم بهش حال بدم و دیوونش کنم من زن داغ و سکسی ام اونقد که چهارساله شوهرم هرشب دیونه ترم میشه برخلاف خیلی از زن و شوهرا که روز به روز ازهم سردتر میشن
تخت رو خلوت کردم و اون دراز کشیده بود که نشستم روش گفتم حالا نوبت منه که خودی نشون بدم و بی هوا خم شدم و لباشو بوسیدم از همون قدیما یادم بود که گاز گرفتن گوشه لبش تحریکش میکنه یه گاز کوچولو از لبش گرفت گفت توله سگ هنوز یادته؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟خنده ام گرفت دور گردنشو بوس خیس میگرفتم و رو شکم و کیرش دست میکشیدم کیرش مثه سنگ شده بود یه کم نگاش کردم و زیر چشی نگاش کردم با چشاش التماس میکرد براش ساک بزنم پرسیدم دستشویی شستی کیرتو؟؟؟؟/گفت فقط بخاطر همین رفته بود wc یخورده پاهاشو بازتر کردمو رو تخماشو کیرش دو انگشتی میکشیدم بین روناش رو ریشه ی کیرش که قلمبه و سفت بود اول از رو تخماش تا نوک کیرشو یه لیس ابدار زدم اخش بلند شد بهمین تربیت دورکیرشو لیس میزدم و به نوکش که میرسیدم مکش میزدم و دیگه تا اونجایی که جا میشد میبردمش تو دهنم و مک و لیسش میزدم و داشت دیوونه میشد میگفت صبا کشتیم داری دیونه ام میکنی چقد خوب میخوریش جووونم بخورش احساس کردم نزدیکه ارضا شه چون رگهای کیرش برجسته شده بودن ومنم دیگه بعد چهارسال سکس باشوهرم خیلی چیزا یاد گرفته بودم خلاصه یکم فوتش کردم و یه نیشگون از نوک کیرش گرفتم گفت خیلی پدرسوخته شدی توپولی
یکم خم شدم روش سینه هامو باهردودست گرفت و می مالید و نوک سینه هامو میخورد و حرفای سکسیش دیونم میکرد
-توچقد نازشدی دختر دارم رو ابرا سیر میکنم اوف سینه هات خرابم میکنه
-هنوز خراب شدنو ندیدی
-پس دیونم کن گلم خرابم کن
لبامو گرفت و زبونمو جوری میبرد تو دهنش که دیونم میکرد یخورده خودمو از روش جمع کردمه و گفتم حالا نوبت منه که تورو بکنم
اول با دو پا نشستم روی کیرشو وبادست گرفتم و گذاشتمش دم سوراخ کسم و و خودمو فشار میدادم روش سرش که ت میرفت درش می اوردم و دوباره فشارش میدادم میخواستم اروم اروم دیونش کنم و از صدای ناله هاش میفهمیدم که بدجوری تو کفه اروم سرعتمو بیشترکردمو و دیگه تا اخر روش مینشستم رو کیرش تا ته میرفت تو کسم سر و صدای خودم هم درومده بود بعد که خسته شدم پاهامو انداختم دوطرفشو وزنمو انداختم روشو فقط از کمر به پاین و بالا پایین میکردم و کوسمو رو کیرش بالا پایین میکردم به طور غیر قابل باوری خیس شده بود و خیسی رو داخل رونام حس میکردم و کیرشو از خیسی زیاد داخل کسم کمتر حس میکردم و اون دیوونه هم هی میگفت خیلی داغی . کوست داره اتیشم میزنه و یه کلام داشت از خوشی می مرد
پاشدم یکم لفتش بدم رفتم ابو اوردم یکم خوردیم و دوباره بایکم لب داغش کردم و این دفعه بعکس نشستم روکیرش طوری که کونم سمت صورت پیام بوداول اروم و بعد تند تند بالا پایین میشم و تخت هم قیژ قیژصدا میداد و پیام هم میگفت ارومتر اروم…دیگه وقتش بود قبل ازاینکه پیام ابش سرریز بشه ارضا بشم حرکتمو کند کردم و کیرشو گرفتم تو دستم و اروم بالا پایین میشدم وو با خیسی کیرش انگشتمو خیس کردم و رو چوچولم تکونش میدادم و بالا پایینش میکردم وااااااااااای رو ابرا بودم ارضا شدن با پیام همیشه برام ارزو بود… البته با دخالت دست خودم چون ارضاشدن من قلق داره و یخورده طول میکشه خلاصه یکم لفتش میدادم دلم نمیخواست اون لحظه ی دوس داشتنی زودد تموم شه ولی دیگه داشت می اومد و یکم سرعتمو بالا بردم رو گیرش خودم و تکون میدادم که یه آن تنم گر گرفت و زانوهام لرزیدو ارضا شدم لذت بخش ترین لحظه ی زندگیم بود همونجوری خودمو انداختم بین پاهای پیام ولی کیرش هنوز تو بود با لذت غیر قابل وصفی پرسید وااااای اومدی؟ منم برگشتم طرفش و با لب به دندون گرفته گفتم اره بلندم کرد و افتاد رومو غرق بوسه ام کرد و گفت حالا نوبت منه بهش گفتم از تخت برو پایین واسش لبه تخت کونمو قمبل کردم و ابقول خودش از دیدن صحنه ی کوس و کونم روبه روی خودش غرق لذت بود و نمیدونست کدومو بکنهکیرشو گذاشت رو سوراخ کوسمو و لیز بود و رفت تو اخ خیلی لذت داشت یه زانوشو رو تخت انداخته بود و اون پاش سرپا بود میکرد و اروم میزد رو لمبه هام و اخ و اوفش از دیوونه شدنش خبر میداد… گفت توپولی دلم بدجور هوای کونتو کرده منم خیلی دوس داشتم کونمو بزاره… و چون شوهرم هم کونمو دوس داره و حداقل ماهی دوسه بار کونمو جر میده عادت داشتم و باکمی قلق میتونستم براحتی کونمو دراختیارش بزارم اول حسابی کیرشو تو کوسم خیس کرد بعدش از اب دهن خودم سوراخ کونم خیس کردم و گفتم اروم فشارش بده زیاد طول نکشید که سر کیرش رفت تو یذره درد داشت اما من عاشق دردشم یزره تکون وکون داد کیرشو تا رفت تو و اااااااااخ بلندی داد و گفتم اااااا ی جونم کشته مرده ی کونتم صبا و منم که داشتم کیف میکرردم و صدای ناز کردنم حشری ترش میکرد و با دستم از زیرشکمم با کوسم ور میرفتم و گفتم هروقت خواستی بشی بهم بگوکیرش تو کونم میرفت و در میومد و دستم رو چوچولم نهایت لذت بود داشتم دیگه بیحال میشدم بهش گفتم باید کونم پراز آب کنی باید پرش کنی برام میگفت اره نفسم تمومشو میرزیم تو کون خوشگلت قربونت برم که انقد داغی
سرعت انگشتمو بالا بردم و میگفتم پیام منو بکن جرم بده کونمو پاره کن تلافی نبودناتو دربیارو اونم تلمبه هاشو وحشیانه تر میزد و گفت نزدیکه و منم دیگه انگشتم میکردم تو کسم و میکشیدم رو چوچولم و به یکباره اخخخخخخخخخخخ سرازیر شدم و یه آآآآی بلندی دادم و پیام با اختلاف کمی دادش درومد و تموم ابشو تو کونم خالی کرد و کلی اخ و اوووووف گفت وومست و بی حال کیرشو که یه قطره هم اب توش نبود و کشید بیرون و دراز کشید رو زمین… منم روتخت انگشتمو روکسم اروم می مالیدم و ازهمدیگه واسه این سکس توپ تشکر کردیم و بعد دستشویی رفتن دوساعتی باهم بودیم و حرف زدیم و درد دل کردیم و با یه دل تنگی غیر قابل وصفی از هم خدافظی کردیم جوری که بغض من داشت میترکید شناسنامه رو گرفتیم و عکس مریمو سرجاش برگردوندیم و سوار ماشین پیام شدیم ساعت 2 ظهر منو رسوند تا ایستگاه تاکسی قبلش یه جای خلوت کمی بغل کردیم تو ماشین و بوسیدیم همو و کلی سفارش کرد بهم و کلی قربون صدقم رفت و هدیه هایی که برام اورده بود و بهم داد اما من اصلا بفکر هدیه دادن به اون نرسیدم بجز یه فلش که پر از اهنگهای گلچین شده ی عاشقانه که براش تهیه کرده بودم یه انگشتردستم بود که مامانم از مشهد برام اورده بود تو اخرین لحظات درش اوردم و بهش دادم واسه یادگاری از خاطره امروز و لحظه تلخ خدافظی رسید و پیاده شدم و وقتی پیچیدم تو کوچه بغضم ترکید…
ازاین خاطره ده ماهه که میگذره و همدیگه رو ندیدم من بخاظر شغل شوهرم کم میرم اصفهان فقط تلفنی اما بیشتر با اس باهم در ارتباط هستیم خیلی کم پیش میاد درباره سکس بحرفیم چون احساس ما چیزی فراتر از شهوت و سکسه… راهنما و دست خوبی برای هم هستیم اما خیلی سخته از اونی که آرام جونم بود یه دوست معمولی بسازم…

نوشته:‌ صبا


👍 0
👎 0
40763 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

429975
2014-08-04 03:01:01 +0430 +0430

آخی دلم سوخت پسره دوست معمولیته ولی کون وکوستو یکی میکنه
جنده خانوم تو که دوست نداشتی شوهرتو بخاطر اون که دنیارو براش میدادی واون نمیداد عوض کنی چطوری حاضر شدی به اون بدبخت خیانت کنی.خیکی پتیاره aggressive

0 ❤️

429976
2014-08-04 04:52:04 +0430 +0430
NA

خودتو گول زدی دختر چی فکر کردی فکر کردی اون تورو میخواد یا قبلا میخواسته اگر اینطور بود که باهات ازدواج میکرد نه عزیر تورو برای لذت لخظه ایی میخواسته از زنش سیر شده اومده سراغ تو چرا با این سنت هنوز احمقی و حرف از عشق این پسرها میزنی جای تعجبه بهتر کلا فراموشش کنی عاقبت خوبی نداره

0 ❤️

429977
2014-08-04 06:23:10 +0430 +0430
NA

کس نگو یعنی واسه یه مسافر خونه رفتن اومدی شناسنامه دسکاری کردی

0 ❤️

429978
2014-08-04 08:58:36 +0430 +0430
NA

خیلی عالی بود. ای کاش همه به اونی که دوسش دارن برسن… :*

0 ❤️

429980
2014-08-04 18:47:49 +0430 +0430

جنده‌گانه بود، ننویس. . . . . . . . . . . . . .
تا اونجا خوندم که رفتید مسافرخونه. آخه الاغ مگه هر کی میره مسافرخونه باید براشون توضیح بده که چرا اتاق میخوان؟ و تعریف کنه شوهرش از کجا اومده برای دیدنش؟ شناسنامه رو که برات آورد بعدش چطوری درستش کردی؟ تو خیابون؟ یعنی شاشیدم ته حلقت درست در زمان خمیازه کشیدنت. جنده خانم دیگه ننویس. آبروی ما آبادانیا رو بردی. توهمات خیلی بالا زده. شاشیدم تو چادرت، دیگه ننویس.

برای جنده‌گی آماده هستی
گهی هشیار و گاهی مستِ مستی
برو بر هر غریبه کــُس نمایان
ز کون دادن شنیدم خسته هستی

0 ❤️

429981
2014-08-05 04:39:01 +0430 +0430
NA

چقد حسودی

0 ❤️

429982
2014-08-05 05:01:56 +0430 +0430
NA

من دیگه میترسم با کسی ازدواج کنم که آیا این دختر قبلا با کسی بوده یا وقتی ازدواج کردم مثل این خانم نره با کسی سکس کنه.دیگه واسه ازدواجم تو این جامعه ایران نمیشه به کسی اعتماد کرد

0 ❤️