تیری در تاریکی

1392/11/10

هوای روزای اخر زمستون هنوز سردی خودش رو داشت وقتی از درخونه اومدم بیرون که برم سرکار باعث شد زیپ لباسم رو بالا بکشم…درکافینت روباز کردم وعین همیشه سیستما روروشن کردم وچشمم روانداختم تومانیتور که ببینم کی ظهر میشه ومشغول کار روزمره وسروکله زدن بامشتری شدم که یک ساعت بعد یکی ازمشتریامون که یه دختر سی ساله سبزه باچشمای رنگی بود امد جلو میزم وبعد از احوالپرسی شمارموخواست تعجبی نداشت کارت کافینت دادم اما موبایل خودمو گرفت وگفت سوال دارم ورفت همکارم نیشخندی زدگفت تمومه؟ گفتم اره کردمش رفت…از اون زمان چند ماه گذشت یه شب که پاتلوزیون بودم اس داد، نشناختم، کلی گیرداد ،پیچوندم، از افسردگی برام مهم نبود کیه هر کیم بود میپیچوندم چرت وپرت میگفتم دیگه از سنم جنگولک بازی گذشته…ول کن نبود یه پروژه تحقیقی میخواست…گفتم دیگه اومدم بیرون از کافینت کارنمیکنم، گیرداد که چون توفوق لیسانس داری انجامش بده گفتم باشه چند روز دیگه بیافلان خیابون ببرش، زنگ زد وهماهنگ کردیم صبح زود ساعت هشت اومد گفتم روفلشه بریم یه جابهت نشون بدم، ناامیدی وخستگیم زیاد بود… پیاده راه افتادیم شونه به شونم میامد محترمانه حرف میزد رسیدیم به یه کافینت که مد نظرم بود، بسته بود…گفتم بریم پارک روبروکه قبول کرد تعجب کردم، دراین حین کیرم هم عین رادار کمترین سیگنال هارومیگرفت از خیابون که رد میشدیم به خودم گفتم تیری درتاریکیه شد شد نشد به تخمم که بازوش گرفتم که ماشین نزندش چیزی نگفت، پرروشدم، دست انداختم دورکمرش که نزدیکم باشه تورد شدن از عرض خیابون…تو اون شلوغی معلوم بود بخاطر حس انسان دوستانس.ردکه شدیم گفتم جسارت که نبوددستت گرفتم ؟ گفت نه اشکالی نداره حسابی جسورشدم زدم به دریا دستم تودستش قفل کردم روم کردم اون طرف گفتم بریم ته پارک کسی نیست نشستیم روچمنا بادستش بازی میکردم بحث دوستی روپیش کشیدیم کلی حرف زدیم همزمان دست وبازو وصورتشونوازش کردم فکرکنم یکم حشری شده بود همراهی میکرد که پیشونیش روبوسیدم گفتم چراانقدردیرزنگ زدی…چیزی نگفت…بعدچشماش بوسیدم بینیش، گونش، لپش واومدم رولباش…بوسیدم امانخوردمشون چون عاشقونه تره…
راستش واسم یه موقعیتی بود که تخمم نبود چی میشه میخواستم بره نمونه فیلم بازی نمیکردم خودم بودم…دست بردم دکمه مانتوش باز کردم چشمم به اطراف بود، همه کارام چند ثانیه میشد،دست بردم توسینش دستم گرفت نگام کرد مرددبود لبام گذاشتم رولباش بانوک سینه سفتش بازی میکردم زیرسوتینش…زود تمومش کردم حرف زدن ادامه دادم نمیزاشتم ذهنش به چیزی غیراز اونی که میخوام فکرکنه بهش گفتم اگه میخوای دوست بشیم من یه دوستدختر باتمام متعلقات میخوام حوصله حشری شدن وجلق زدن ندارم چیزی نگفت امامن که فهمیدم…
میدونستم زن مطلقس چند ماه قبلش فهمیدم که شمارم گرفت آمارش دراورده بودم امابحث به جایی بردم که خودش گفت…میگفت از من خیلی خوشش میومده جدی بودم وبه دختر باج نمیدادم …پاشدیم رفتیم کافینت کارش که تموم شد گفتم خسته ای خونه ی من یه ابی بخور وبرو… حشریت بشریتش روبه باد داده بود سکس تووجود جفتمون موج میزد تمام مسیر کیرم راست بود رفتیم اپارتمانم نزدیک بود…درروکه باز کردیم عین دیوونه هالب هم میخوردیم ومیمالیدمش آمارتنهابودنموداده بودم بهش. گفت میزاری برم حمام؟داغ کرده بودم وسط حال وحول اینوکه گفت آب سرد ریخت روم… خودمم ترجیح دادم تمیزباشه لخت اومد بیرون ایستاده چسبوندمش به دیوارلباش میخوردم لباسام دراوردم همزمان، یه دستم روکسش بود یه دست روسینش کیرم گرفته بودتودستش… کیرم معمولیه شونزده سانته خم شدم سینش کردم دهنم بعد نشستم جلوی کسش,دست چپم روسینش بود وفشارش میدادم به دیوار بادست راست لای کس نازو تازه تمیزشدش رو باز کردم زبون کردم زیرچوچولش اه از نهادش بلند شد.خیس شدکسش از ترشحاتش. منم نامردی نکردم تمام دهن ودماغم وتوکسش میکشیدم ولیس میزدم که میخواست بخوابه از شدت حشر،سرم به کسش فشارمیداد. نزاشتم بخوابه بلندشدم دست گذاشتم روشونش وزانوزد جلوی کیرم ساک میزد تانصفه. تخمام میبوسید.خوب میخورد.نزاشتم ابم بیاد گفتم بخواب خوابید افتادم روش کیرم درکسش گذاشتم کله سرخ کیرم میکشیدم لاش دیوانه شد میگفت زودباش بکن تو.اروم کیرم توکسش جادادم باظرافت شروع به تلمبه زدن کردم پاهاش دورم قفل کرد اسمم روفقط صدا میزد صداش بالا رفته بود روش خوابیده بودم کیرم توکسش بود پاهاش دور کمرم دستم زیر سرش ازش لب میگرفتم. سکس منقطع روخوب بلد بودم ابم که میخواست بیاد صبر میکردم.
داشت زبونم رومیخورد دستاش روکمرم چنگ میزد.فشارم میداد چه حس غیرقابل توصیفی داشتم اون لحظه یکم که میخواستم صبرکنم آبم نیاد بیشترفشارم داد گفت نه بکن منم سرعتم بیشترکردم که دیدم گردنش افتاد رودستم اروم نفس میکشید کسشم تنگ شداین باعث شد کیرم به نقطه انفجار برسه که گفتم اومدسریع خودش کشید کنار وکیرموگرفت آبم همه جاپاشیده بود… افتادم.بادستمال کاغذی همه جاروتمیزکردخوابید روبازوم
یکم که نفسم جااومدازش پرسیدم: راستی اسم کوچیکت چیه؟باخنده گفت مهشید…

نوشته: سعید


👍 0
👎 0
36932 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

411381
2014-01-31 01:03:13 +0330 +0330
NA

واقعا ؟
یعنی به همین.سادگی؟

0 ❤️

411382
2014-01-31 16:12:42 +0330 +0330

اون تیردر تاریکی همون برج میلاد بوده که تا دسته رفته تو ماتحت
آدم دروغگو…حتی جنده هم به این راحتی زیر کسی نمیخوابه…یعنی اول سر قیمت و مکان چونه میزنه…تاهمون کافی نت که طرف میومده و تو رو انگشت به کون ول کرده و رفته درسته …بقیه اش زائیده فکر جلقولانته…دیگه ننویس…دستت رو از تو شرتت در بیار…پست فطرت مگه هرکی مطلقه باشه باید امثال تو آشغال از دیوارش بالا بره…خیلی از زنهای مطلقه گیر یه مرد هرزه افتادن و خودشونو وآینده شونو از سر ناچاری نابود شده دیدن ،ولی دلیل نمیشه که هرزه هم باشن…اون چیزی که منفجر شده کونت بوده که دینامیت ساخت نوبل توش بالانس میزده…گمشو برو جقتو بزن حیوون…حالمو بهم زدی…

0 ❤️

411383
2014-01-31 17:49:33 +0330 +0330
NA

خوشم اومد از داستانت ، کلاه هم سرش نذاشتی ، همون تو پارک گفتی بهش که چی می خوای. فقط از ور رفتنای تو پارکت خوشم نیومد ، می شه که از زن سکس خواست فقط ولی باز هم مثل یه جنده تو پارک دستمالیش نکرد. زنی که بخواد، سر نخ رو که دستش بدی خودش می گیره دنبالت میاد نیازی نبود که مثل زنای خراب خیابونی بمالونیش تا تحریکش کنی که نه نگه بهت . بخصوص که خیلی هم برات مهم نبود که جور بشه یا نشه . قلمت رو در کل دوست داشتم . مرسی

0 ❤️

411384
2014-02-07 13:07:45 +0330 +0330
NA

nahaha

0 ❤️