خاطرات المیرا (۲)

1401/10/06

...قسمت قبل

برای مجید و سکینه یه جشن مختصری گرفتیم و سکینه شد هووی من ولی از خواهرم بیشتر دوستش داشتم چون بیشتر کارهای خونه و خونه داری افتاد گردن سکینه و من وقتی از مدرسه میومدم تدارک شام با من بود چون خرج مجید بیشتر شده بود من حقوقم رو به مجید میدادم تا اون تو مخارج مدیریت کنه یه خرجی هم برای ما میداد
یه روز عصر وقتی لباسهامو عوض می کردم یه تهوع عجیبی پیدا کردم سریع به دستشویی دویدم ولی استفراغ نیومد صورتمو شستم برگشتم
با صدای عق زدن من سکینه خودشو به من رسوند
س: وای خدا مرگم بده چی شده عزیزم
من: نمیدونم یهو حالم بد شد احتمالا سردی کردم
س: بیا پیشم بشین ببینم
نشستم با دقت به من نگاه کرد با لبخند گفت
س: المیرا احتمالا حامله شدی
من: نه بابا چه زود آخه
س: پاشو دوباره لباساتو بپوش بریم دکتر زنان
زنگ زدیم یه شماره گرفتیم و رفتیم دکتر و آزمایش دادیم جواب آزمایش رو هم به دکتر نشون دادیم
خانم دکتر: تبریک میگم شما حامله هستید
سکینه که پیش من بود از خوشحالی منو بوسید و به من تبریک گفت
خانم دکتر: به شما هم تبریک میگم شما هم خاله میشید
س: ما خواهر نیستیم ولی از خواهرها خیلی نزدیکتریم
ما هوو هستیم خیلیم همدیگه رو دوست داریم
خانم دکتربا خنده: وا مگه میشه ؟
من: سکینه جون پاشو بریم به مجید مشتلوق بگیم
خانم دکتر که با تعجب ما رو همراهی می کرد چند تا قرص نسخه نوشت و برگشتیم خونه
به مجید قضیه رو گفتم اونم پشت گوشی داد میزد و شکر می گفت و گوشی رو قطع کردیم
سکینه رفت یه آهنگ شاد گذاشت و جلو من رقصید منم با سکینه همکاری کردم و با هاش کلی رقصیدم
سکینه دستمو گرفت و برد اتاق خواب
س: عشقم می خوام امروز مال من باشی
من: هرچی تو بگی گلم
سکینه منو بغل کرد انگشتهای دستشو برد لای موها و سرمو به سمت لباش کشید
دو ماه میشد که با هم عشقبازی نکرده بودیم و این فرصت خوبی بود بازم با هم لز کنیم
منم با دستم پشت گردنش رو گرفتم و لبشو بطرف لبام کشیدم و لبامون تو هم قفل شد نفسهای تند و گرم سکینه رو تو صورتم حس می کردم و چشمهای قشنگ و آبی شو نگاه می کردم اونم به چشمهای من نگاه می کرد
من: سکینه چه چشمهای زیبایی داری وقتی به چشات نگاه میکنم انگار به دریا نگاه می کنم خیلی قشنگن
سکینه با عشوه خاصی گفت: به چشمهای میشی و مثل آهوی تو نمی رسه عشقم . خیلی دوست دارم
من از کمر سکینه گرفتم باهم رو تخت افتادیم و دوباره لب گرفتیم سکینه زبونشو تو دهنم آورد زبونشو میک زدم چه زبون نرمی داشت دوباره کسم آب افتاد دستمو بردم زیر شورت سکینه مال اونم حسابی خیس شده بود سکینه تیشرت و شلوارک و شورت و سوتین منو در آورد من لباسهای سکینه رو درآوردم
لخت رو هم دراز کشیدیم و در حالی که لب همدیگه رو می خوردیم رو تخت رو هم غلط میزدیم یه بار من میومدم بالا و غلط بعدی سکینه میومد بالا
سکینه وقتی اومد بالا پاهامو انداخت رو شونه ها و شروع کرد به لیس زدن کسم زبونش رو تا ته می کرد تو کسم و سرشو تکون می داد چه لذتی بهم میداد
من: اوووف جووون فدات بلیس
سرشو محکم تو کسم فشار میدادم و موهای طلایی رنگش رو تو مچم گرفته بودم
زبون سکینه تو کسم می چرخید و می اومد بیرون و بالای چوچولم رو لیس میزد و می رفت توم
حس لذتم به اوج رسیده بود سکینه تو لیس زدن خیلی ماهر بود خصوصا اون برجستگی زیر چوچولم رو با انگشت سبابش تند تند می مالید و زبونشو توکسم می چرخوند
من: اااااا ه ااااای
س: مال منی عشقم
من: عزیزم بخورش
س: ممممم
دو انگشتت رو کرد تو کسم و شروع کرد لیس زدن چوچولم
سرشو عقب کشیدم
من: نوبت منه
سکینه رو بصورت سجده خوابندم سرمو بردم زیر کون و کسش و هردو سوراخش رو براش لیس زدم
زبونمو دور سوراخ کونش می چرخوندم و می رفتم سراغ چوچولش رو می مکیدم سکینه خیلی شهوتی بود هردفعه که با من حال می کرد اه و نالش بیشتر شنیده میشد
برعکس شدیم سکینه زیر من خوابید و پاهاشو پشت شونه ها قلاب کرد من پاهای سکینه رو انداختم دور گردنم شروع کردم به لیسیدن کس هووی نازنینم
تقریبا ده دقیقه کس همدیگه رو لیس زدیم و جوچوله هامون رو میک زدیم که هردومون باهم ارضا شدیم
دوباره برگشتیم کنارهم و بغل هم خوابیدیم.
شب مجید و صدرا با شیرینی اومدن و شام رفتیم رستوران
وقتی وارد رستوران شدیم همه نگاهها به سوی ما سنگینی می کرد بعضی از خانمها یه سری تکون میدادن و به گوش شوهرهاشون چیزی پچ پچ می کردن من و سکینه پیش هم نشستیم و صدرا و مجید روبروی ما . مجید تا دید دو سه تا میز به ما خیره نگاه می کنن با صدای بلندی گفت
م: خب خانمهای گلم چی میل دارن
هرکدوممون با لحن عزیزم من … غذا رو می خوام حرص اونا رو در آوردیم یه زن و شوهر اصلا پاشدن و رفتن
صدرا: خاله المیرا هر چی بخوره منم از اون میخورم
س: منم همینطور
م: پس منم همینطور
من: یه چشمک به مجید زدم گفتم من فقط ثوپ می خورم
م: اشاره به گارسون دوست عزیز گرونترین غذای رستوران رو همراه با ثوپ بی زحمت برای ما بیارید
اون شب برام خیلی خوش گذشت بخصوص که دیدم همه خانواده احترام و ارزش خاصی برام قائل هستن
شب اومدیم خونه صدرا درسهاش رو با من مرور کرد و رفت اتاق خوابش خوابید
داخل ساختمان چهار تا اتاق بود یکیش مال صدرا بود
و یکی اتاق خواب ما بود که مجید یه تخت عرض۲/۵ متری با سفارش خودش ساخته بود و دوتا اتاق مخصوص برای من و سکینه ساخته بود که داخل هرکدوم اتاق خوابها هم باز تخت یک نفره گذاشته بود که اگه کسی خواست تنها بخوابه تو اتاق خودش بخوابه که اکثرا سکینه یا تنها می خوابید یا می رفت پیش صدرا می خوابید
که این منو اذیت میکرد اون شب وقتی صدرا خوابید تصمیم گرفتیم سه تایی پیش هم بخوابیم
مجید رو تو اتاقم صدا کردم به گوشش گفتم امشب می خوام سکینه رو هم حامله کنی
م: باید ازش بپرسم ببینم راضیه یا نه
من: راضیه کاریت نباشه
م: باشه ولی هفته بعد که عادت نمیشه؟
من: نه تازه عادتش تموم شده امادس
رفتیم اتاق .سکینه داشت تو اتاق خودش آرایش می کرد
ده دقیقه دیگه اومو تو اتاق مون وای چی شده بود رنگ سایه بنفش رو پلکهاش زده بود یه خط چشم پر رنگ که مردمک آبی چشمش رو خیلی زیباتر نشون میداد و موهای طلایی شو به یه طرف سرش شونه کرده بود یه لباس خواب توری بنفش هم پوشیده بود
لباهاش رژ قلو ای رنگ خوش رنگ زده بود با حرکت ملایمی وارد اتاق شد ما هردو با چشمهای بهت زده نگاش میکردیم چون سکینه خیلی کم رنگ آرایش می کردفقط به رژ لب قناعت می کرد
من: وای چه خوشگل شدی عزیزم
م: سیبل جان کی بودی تو عشقم
س: سیبل؟
من: اسم یه خواننده ترکیه خوشگل چشم آبی که تقریبا شبیه توعه
سکینه با ناز خاصی اومد و رفت زیر لحاف مجید رفت چراغ رو خاموش کرد و چراغ خواب که نور قرمز رنگی داشت روشن کرد
اومد وسط ما خوابید به مجید حسادتم میشد که چنین زیبا رویی رو پیشش خوابیده و خودمو نفرین کردم که چرا منم آرایش نکردم
یه نیشگون از پای مجید گرفتم
م: اااخ
من: برو یه کم اونور تر من جام تنگه
مجید به سکینه چسبید من دوباره بطرف مجید رفتم و بهش چسبیدم
مجید بی مقدمه خودش رو انداخت رو سکینه و شروع کرد به خوردن لبهای سکینه و یه دستش رو سینه من بود یه دستش سینه سکینه
من: مجید جون من امروز پریودم زحمتش رو سکینه می کشه
سکینه با تعجب به من نگاه کرد من با اشاره هیس بهش اشاره کردم
مجید هیکل گندش رو رو سکینه کشید و شروع کرد به خوردن لب و گردنش سکینه نفس نفس زدنش تند شده بود منم سینه های سکینه رو می مالیدم دستمو بردم پشتش و سوتینش رو باز کردم مجیدم شورتشو درآورد
کیر مجید مثل سنگ سفت شده بود سرمو برد پایین و کیرشو ساک زدم شوهرمون رو به پشت خوابید و کیرشو داد بالا سکینه و من رفتیم سراغش براش ساک زدیم و همدیگه رو لب به لب می بوسیدیم
مجید سکینه رو بلند کرد رو کیرش نشوند سکینه سوار پایین تنه مجید شد و کیرشو تا ته کسش فرو کرد و شروع کرد بالا و پایین کردن خودش صدای شاپ شاپ اونا منو به هوس انداخته بود ولی حیف که میخواستم اون شب سکینه مال مجید باشه
اه و ناله سکینه بلند شده بود منم بغلش کرده بودم ممه هاشو می مکیدم سکینه با دستش سر منو به سینش فشار می داد
پوزیشن عوض کردن مجید سکینه رو خوابوند و به صورت سجده مانند خوابوند کیر کلفتشو کرد تو کسش و تند تند تلمبه میزد سکینه از لذت خوشخواب تخت رو چنگ میزد منم از کمر سکینه گرفته بودم و اونو بسمت شوهرم هلش میدادم
مجید شدت تلمبه هاشو بیشتر کرده بود و سکینه دیونه شده بود آب کس منم جاری شده بود ولی نمی خواستم خودمو لو بدم
مجید تقریبا ۲۰ دقیقه تو کس سکینه تلمبه زد و آخر کار آب منی رو تو کس سکینه خالی کرد
برجستگی کون سکینه تواون مدلی که خوابیده بود واقعا به چشم می اومد مجید نمی خواست بیرون بکشه که سکینه خسته شد و خودشو رو تخت دراز کرد منم کیر مجید رو بطرفرخودم گرفتم و براش ساک زدم
مجید موهای منو گرفته بود و قربون صدقمون می رفت
م: از فردا با هم خوابیم خیلی خوشم اومد
من: هرچی آقامون بگه
مجید خودشو انداخت رو تخت و من و سکینه پیش هم خوابیدیم و لب به لب شدیم
دو ماه از اون جریان گذشت و سکینه هم حامله شد
تا اینکه…

ادامه...

نوشته: المیرا


👍 15
👎 2
23601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

908337
2022-12-27 01:54:54 +0330 +0330

ادامه بده
عالی مثل همیشه

0 ❤️

908391
2022-12-27 10:08:59 +0330 +0330

جالبه با اینکه واقعی نیست

0 ❤️

908417
2022-12-27 16:59:43 +0330 +0330

عالی بود بنویس عزیزم

0 ❤️

908418
2022-12-27 17:00:51 +0330 +0330

از سن قد وزن سایز ممه و استیلتونم بگو و صدرا چند سالشه ابنارو بگو تجسم راحتر شه برامون تشکر

0 ❤️