خاطرات بردگی با نامادری بی رحم (۲ و پایانی)

1399/12/19

...قسمت قبل

در داستان خاطرات بردگی برای نامادری ۱ یکم زیادی داستان تاریک و عجیبی بود که با واقعیت جور در نمیومد ولی این داستان یکم واقعیت تره در این خاطرات برای کسایی درست شده که علاقه مند به فوت فتیش یا دچار فتیشیسم هستند درست شده و برای کاربرای معمولی توصیه نمیشود ولی این داستانی که میخوام بگم میتونه برای همه باشه حالا گوش کنین و خودتون قضاوت کنین
در خاطرات یک ما گفتیم که پسره امیر تمام کارهای خونه رو انجام میداد و تابع نامادری و دخترش بود. داستان از اونجایی شروع میشه که نامادری طبق معمول سرکار هست و دخترش مدرسه و فقط خود امیر داخل خونه هست و پدرش هم سرکار هست خب امیر شخصیت اصلی ما با خودش یک فکری میکنه که از این بی شخصیتی در بیاد و این موضوع رو به پدرش بگه ولی از اونجایی که نامادری یک فرد زبون باز و بدجنسی بود این اجازه رو هرگز به پسره نمیداد و حسابی خودش و خوب نشون داده بود جلوی پدر امیر و خیلی سخت بود کار امیر ، همچنان تو فکر بود که یک طوری از این بدبختی و خفت خلاص بشه ولی از اونجایی که اون یک فتیش بود و به پاهای نامادری خیلی علاقه داشت کارش بسیار سخت ترم میشد ،خلاصه تصمیم گرفت کاری بکنع نامادریش طبق معمول از سرکار اومد خانم سلام خسته نباشین ، سلام کارای خونه تموم شده ؟ بله خانم ، خوبه افرین سگ دوست داشتنی من اگه همینطوری پیش بری بهت غدای خوبی میدم ، امیر هیچی نگفت و نامادری رفت که شلوار و مانتشو عوض کنه ولی جوراب پارازین مشکیشو در نیاورد و فقط یک لباس خونگی پوشید و رفت توی تختش و پاهاشو دراز کرد و با گوشیش ور میرفت تا اینکه امیر اومد داخل با چایی و خرما جالب تر از این بود که امیر خودش جرعت نمیکرد از چایی که درست کرده بخوره ، بفرمایین خانم تازست نامادری بدون هیچ تشکری چایی رو گرفت و یک خرما انداخت دهنش چند ثانیه ای همین حالت مونده بود و فقط چایی میخورد و پاهاشو تکون میداد و جورابای خوشگلش که وقتی دید امیر داره به پاهاش نگاه میکنه به امیر گفت ، بیا یکم پاهامو دست بزن از صبح سرکار بودم خیلی در میکنه این کفش پاشنه بلند داره پدر پاهامو در میاره که امیر که از این فانتزیا دوست داشت سریع رفت جلوی پاهاش و روبه روی کف پاهاش بود یعنی سرش فاصله کمی داشت با کف پای خانم و همینطوری از انگشتا شروع کرد اروم ماساژ دادن پاهای گرمش تا اینکه رسید به پاشنه پا و خانم گفت :پاشنه پاهام بیشتر دست بزن خیلی درد میکنه و همینطوری داشت چاییشو میخوردو از این کار لذت میبرد تا اینکه دوباره تحقیر کردن پسر شروع شد و بهش گفت امیر دوست داری جورابامو بو کنی ؟ امیر نمیدونست چی بگه ولی حرفی داشت ، خوبه پس دوستاری جورابامو بو کن قشنگ از انگشتام شروع کن لای انگشتام فکر کنم حسابی بو گرفته سگ مامانی ، امیر کامل دماغشو چسبوند به جورابای عرقی خانم و همین طور بو میکشید و لذت میبرد که خانم گفت بوی عرق پاهام چه طورن پاهام از صبح تو کفش بوده و حسابی عرق کرده ،بوشون عالی خانم ، خوبه زود مشامتو پر کن تا تموم نشده بوش عشق مامان، چند دقیقه گذشت ، خب دیگه کافیه اگه بویی نمیدن خیلی اروم جورابامو در میاری میزاری تو جا جورابی خدمتکار من ، چشم الان جوراباتون درمیارم ، اول دستمو گذاشتم روی کش جورابش خیلی اروم با فشار کم کشیدم بسمت خودم نامادریم هم پاهاشو میداد بالا که سخت ترم میشد ولی بلاخره جفت جوراباشو در اوردم و گذاشتم تو جا جورابی ،خوب بود سگ دوست داشنی مامان بیا سرت بوس کنم 😗 ، حالا نوبت کفشامو بدو برو تمیزشون کن با زبونت سگ مامانی ، رفتم بیرون تا کفشاشون تمیز کنم ، رفتم کفشاشون کامل با زبونم تمیز کردم همه جاشو لیس زدم حتی داخل کف کفشش هم کامل لیس زدم و تمیز کردم ، یک چند دقیقه ای گذشت تا فهمیدم این حس فتیش نمیزاره تا نقشمو عملی کنم و جلومو میگره هی باعث تحقیر من میشه ،تا با خودم داشتم اینو میگفتم که صدای نامادریم اومد و به من گفت که سینی رو جمع کنم و براش ناهار بیارم دخترش هنوز نیامده بود فکر کنم امروز نمیومد در کل ناهار رو برای خانم اماده کردم و خانم رفت سر میز و غدا هارو اوردم گفت ببینم سگ مامانش برام چی درست کرده غدارو خورد یک تیکه ای از گوشتشو داد به من به من گفت بخور مامانی نوش جونت غداشو خوردم بعد رفت خوابید ، بدون حتی یک کلمه تشکر ، بعد از ظهر بود من میخواستم تا پدرم اومد همه چیزو بهش بگم ،منتظر بودم ، از طرفی هم حس فتیش ، منو ول نمیکردو هی دوست داشتم جورابایی که تو پای نامادری بود و از تو جا جورابی بردارم و لیسشون بزنم ، خب اخر تصمیم خودمو گرفتمو دوباره در اتاقو یواش باز کردمو یواشکی با خروپوفای نامادریم جوراب پارازین مشکیشو تونستم بردارم قلبم داشت تن تن میزد که یک موقع بیدار بشه ولی از اتاق رفتم بیرون یک گوشه ای رفتم اول حسابی بوش کردم و بعدش دیگه بویی نداشت حسابی لیسش میزدم و بازم دیدم که اینطوری حال نمیده کردمش تو دهنم وقتی اینطوری خودمو دیدم حسابی تحریک شدم ، خلاصه کارم تموم شد جوراباشو گذاشتم سرجاش و منتظر پدرم بودم یک فکری به سرم زد چون الان نامادریم خواب بو نمیفهمید به خاطر همین ، دست به کار شدم ، من میدونستم که پدرم از چی بدش میاد و رو چی خیلی حساس به خاطر همین اولین کاری که کردم پدرم یک روز خاصی حقوق میگرفت و اونروز از شانس خوب من امروز بود ، به خاطر همین سریع رفتم تا گوشی نامادریمو برادرم که دیدم نامادریم بیدار شدهو داره پاهاشو به من نشون میده که دوباره مجبور شدم برم تو پاهاش و حسابی ماساژ بدم پاهاشو ،توله نمیخوای پاهای خوشگل مامانتو ماساژ بدی بدو بیا مامان جون منم حواسم به نقشه بود به خاطر همین خوب پاهاشو ماساژ نمیتونستم بدم ، چی کار داری میکنی توله سگ بهتر ماساژ بده این چیه ،با کف پاهاشو مهکم چسبوند به صورتم گفت ، باید تنبیه بشی تا بفهمی ، کامل داشت پاهاشو میچرخوند تو صورتم که گفت تنبیهت اینکه کامل عرق پاهامو با زبونت لیس بزنی بخوری منم ناچار بودم اطاعت کنم و کامل لیس زدم ،نوش جونت عزیزم بخور تا سیر شی ،منم کامل از زیر پاش میمکیدمو تا انگشتاشو همه رو مکیدم کافیه توله برای امروز بسته مامانی خستست برو یک چایی برام بیار بازم چایی میخوام ، براش دوباره با خرما اوردم که یهو دیدم خرما رو داشت میخورد که گفت بیا جلو ، گفتم بله ، کامل بیا نزدیک دهنم ، اومدم ، دهنتو باز کن ، یکدفعه دیدم هسته خرما رو تف کرد تو دهنم ، حالا گمشو مامانی میخواد بخوابه مزاحمش نشیا ، منم رفتم ، وقتی اینکارو کرد اشتیاقم بیشتر شد برای اینکه نابودش کنم برای همین سریع رفتم یک قرص خواب قوی گرفتم و تو یک ابهندونه پر قرص خواب کردم و رفتم جلوش که بهش بدم داشت با گوشی صحبت میکرد ، بفرمایین خانم اب هندونه براتون خوبه میل کنین، دیدم اب هندونه گرفت همه رو خورد و گذاشت تو سینی ، خوبه برو کاراتو انجام بده خونه باید برق بزنه و گرنه دوستاری مامانی زیر پاهاش لهت کنه تورو ؟ نه بانو ، چشم ، رفتم سمت اشپز خانه و سینی گذاشتم سرجاش و منتظر موندم تا قرصا عمل کنه که دوباره منو بعد از ده دقیقه صدام زد ، داشت با تلفن با خواهرش صحبت میکرد که گفت چی شد تموم شد خونه ، اصلا حواسم به گرد گیری نبود یادم رفتم ، بنال چی شد ؟ تموم شده یا نه؟ گفتم نه ، چی ، چی گوه خوردی هنوز خونه رو تمیز نکری بی لیاقت ، اشکال نداره دوباره تنبیه شدی بدو برو جا جورابی رو بیار ، براش جا جورابی رو اوردم، اون یک عالمه جوراب داشت از مشکی نازک ساق کوتاه گرفته تا جوراب رنگ پا ساق بلند منظور اینکه از همه نوعش داشت ، همون طور که با خواهرش داشت صحبت میکرد گفت بیا اینجا توله ، خواهرش که این حرفو شنید گفت توله جدید گرفتی ، گفت نه پسر شوهرم ولی با توله هیچ فرقی نمیکنه هر کاری بگم انجام میده زندگیش مثل توله هاست کارش فقط بو کردن و لیس زدن جورابای من و دخترم 🙂😁😁😁 ، خواهرشم گفت، واقعا 😆😆😆چه توله خوبی افرین ، دیگه مزاحمت نمیشم خواهر برو به کارت برس ، خدافظ خواهر مواظب خودت باش بوس بوس ، تلفنو قطع کردو گفت ، بیا جلو ببینم ، گفتم بله ، یهو دیدم یا یکی از جوراباش چشماموو دستامو بست و گفت ، خوبه توله حالا باید جورابامو با دندونت برداری و بخوریش و با خودم میگفتم چرا این قرص لعنتی اثر نمیکنع، بعد بهم گفت چرا میترسی عزیزم اینا همه جورابایی که مامانی باهاش کارکرده و براتون زحمت کشیده نمیخوای جورابای مادر زحمت کشیده رو بخوری تا کامل تمیز شه ؟ گفتم بله چشم اورد جا جورابی گفت شروع کن عزیزم همش مال خودت منم کامل یکی رو برداشتم داشتم میخوردم ، فهمیدم صدایی نمیاد خوابش برده بزور دستام و باز کردمو جورابشو از چشمم برداشتم همینکه میخواستم دست بکار بشم یهو فانتزیم دوباره گل کرد و در حین اینکه خواب بود پاهاشو دراز کردم اول یک جوراب پارازین رنگ پا پوشوندمش و اول حسابی از نوک پاش تا پاشنش بوییدمش و بعدش از پاشنش یک بوسه محکم کردم و حسابی کل پاهاشو بوسه بارون کردم و بعد رفتم تو کار لیس زدن کل کف پاهاشو لیس زدم از پاشنه پاش شروع کردم تا نوک پاهاشو و انگشتای پاهاشو انداختن تو دهنم حسابی میمکیدم چون مطمعن بودم خوابه و حالا حالا ها بیدار نمیشه دیگه اخراش بودم که از شانس گندم دخترش اومد این صحنه رو دید گفت ، سلام توله با مامانم خوش میگزره خوب بخور افرین😁😁. منم اشاره کردم که مامانت خوابه اومد تو اتاق اروم گفت خوب بخور پاهای خسته مامانمو . مامانم انقدر کار کرده تو شرکت خستست باید پاهاشو خوب بخوری و تمیز کنیی نوش جونت ،گفتم بله ، گفت خوبه کارت تموم شد بیا نکبتبرای من ، دیگه نمیدونستم چی کار کنم برای همین پاهای گرم خانمو بیخیال شدم مجبور شدم جورابشو در بیارم که شک نکنه دخترش و رفتم پیش دخترش و بالباس مدرسه بهم گفت زانو بزن توله گفتم بله گفتم خوبه من حسابی جورابای سفیدم عرق کرده و بو میده برو تو کارش منم ناچار بودم قبول کردمو حسابی بوش کردم تا بوش بره و مجبور شدم اونم لیس بزنم شوری عرقش داشت حالمو بهم میزد که گفت بسته دیگه درشون بیار بزارشو تو اتاقم ، اینکارو کردم اونم رفت تا پیش مامانش بخوابه لباساشو دراورد کمی تا نقشه من نمونده بود که تا داشتم به اینم قرص میدادم که بیدار نشه و دیدم منو صدا کرد گفت توله بیا اینجا من خیلی خستم دارم میخوابم اول بیا یکم با زبونت کف پاهامو ماساژ بده ، مجبور شدم با زبونم پاهاشو ماساژ بدم پاهاش خیلی شور بود داشتم دیگه بالا میاوردم ولی مجبور شدم تحمل کنم بعد از سه چهار دقیقه یهو دیدم یک لگد خورد به صورتم گفت ، بسته دیگه توله مادرم از من خسته تره برو پاهاشو بمال البته با وازلین و با زبونت، وازلین زدم به زبونم به خاطر اینکه شک نکنه پاهای مامانشو با زبونم ماساژ میدادم و بعد از پنج دقیقه گفتم خانم خسته هست و من بهش اب میوه دادم خورد خوابید شما هم میخواین براتون بیارم گفت ، اره فکر بدی نیست فقط زود باش خوابم میاد ،
منم اب هندونه رو پر از قرص خواب کردمو از اونجایی که از این دختره بیشتر بدم میومد قرص روانگردان هم تو اب هندونش ریختم که بیشتر حال کنه در کل بهش دادم خورد خوابید و حالا نوبت نقشم بود کل حقوق پدرمو ریختم تو حساب نامادریم با گوشیش و رفتم بیرون دوساعت بیشتر وقت نداشتم به خاطر همین کلی ول خرجی الکی کردم که مثلا نامادریم کرده و کلی لاک و کلی جوراب و کفش و مانتو خریدم یک لباس برده داره و یک قلاده هم خریدم اومدم خونه قلاده رو بستم به تختم و لباس نامادریم رو به زور عوض کردم یک جوراب مشکی ساق بلند تنش کردم و با اون لباس برده داری رو تنش کردم و یک شلاق هم بهش دادم دستش کلی کفشا و مانتو هایی که خریده بودم گذاشتم اون گوشه با نایلونش و یک طوری پاهامو بستمو قلاده رو گذاشتم دور گردنم و برای اینکه بیشتر اعصابش خورد بشه چون به ولخرجی و پول شدیدا حساسیت داشت پدرم و نامادریم با پول خودش خرید میکرد همیشع و لخت شدم و توی این صحنه قرار گرفتم و داشتم پاهاشون لیس میزدم که مثلا الکی ضعف کردمو افتادم و اونا هم که خواب بودن ، پدرم از در اومد تو و این صحنه رو دید اشک تو چشماش جمع شده بود و بغض گلویش را گرفت و سریع دوید به سمت من که الکی قشی زده بودم و گفت پسرم چی شده اینا چرا باهات اینطوری کردن منو از قلاده دراورد و در حین اینکه پنو میبرد درمانگاه بهم گفت خودم به حسابشون میدسم تو غمت نباشه ، من دیگه خوشحال شده بودم و خیالم راحت شده بود من رفتم درمانگاه و تا ده شب اونجا بودم و پدرم حسابی به من رسید و کلی دارو واسم خرید داد خوردم و بعد که رفتیم خونه من یکجا نشوند و بالای پیشنومو بوس کردو گفت راحت بخواب خودم دهنشون سرویس میکنم، منم داشتم نگاه میکردم در حالی که خواب بودم مشتاق بودم که میخواد چی کار کنه دیدم کمربندشو برداشت یکی محکم زد در باسن نامادریم و نلمادریم از جاش پاشد و شوکه شده بود که چرا اینکارو میکنه پدرم و یکدفعه یک مشت محکمی خورد توصورت نامادریم که از دماغش خون فواران شد و نامادریم گفت چی شده عزیزم چرا اینطودی میکنی، زر نزن حروم زاده اشغال تو دختر افریطه ات با پسرم چی کار کردین ، دوباره هی با کمربند تن تن میزدشو من کیف میکردم و دخترشو هم از موهاش گرفت درحالی که خواب بود و از خونه پرتش کرد بیرون دخترش التماس میکرد که بابا غلط کردم منو راه بده اما پدرم اصلا واسش مهم نبود نامادریمم داشت الکی گریه میکردو به انتماس افتاد که ، به خدا من حقوقتو خرج نکردم اینارو بخرم ، گوه نخور جتده کسافت بحث حقوق نیست تو اینجا لم دادی تو خونه من خوابیدی که پسرم بیا واست حمالی کنه و در اخر بیاد پاهاتو عرقاشو پا کنه حیون صفت ، نامادریم دیگه چاره ای جز تسلیم نداشت و التماس کرد که دیگه اینکارو نمیکنم پدرم از موهاش گرفتشو پرتش کرد جلو من بهش گفت ازش غذر خواهی نکنی به خاطر کارات پاشنه پاهامو جوری فشار میدم رو سرت که بمیری ،گفت باشه غلط کردم امیر ، چی نشنیدم بلند تر، غلط کردم امیر ببخشید که شخصیتتو له کردم اینو با گریه گفت ،، پدرم گفت خوبه حالا کی حیونه پسرم یا تو دخترت حالا باید تمام کارای خونه رو تو انجام بدی تا چند ماه باید واسه من و پسرم همونطوری که تو کردی واسه منو پسرم بردگی کنی … پایان این داستان
اینم یک پایان خوب
واقعا برای زن هایی که انقدر بی شخصیتن و یک همچین درخاستی از ادم میکنن حالا چه نامادری چه کس دیگه همین تنبیه ،،،،

نوشته: امیر


👍 5
👎 15
73101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

796016
2021-03-09 01:11:30 +0330 +0330

کس، خلی ، چیزی هستی؟!!!

6 ❤️

796021
2021-03-09 01:14:34 +0330 +0330

اخه مجبوری این داستان چرتو بزاری؟

2 ❤️

796023
2021-03-09 01:16:10 +0330 +0330

اسهال شدم.کیرم دهن خودتو نامادریت

3 ❤️

796079
2021-03-09 03:36:43 +0330 +0330

از هر نظر داستان ضعیفی بود. خواستی داستان بازم بنویس، اختیار خودته، ولی بیچاره اونا که وقتشون تلف میشه برا همچین چیزای بی ارزشی.

0 ❤️

796214
2021-03-10 00:20:25 +0330 +0330

داداش ببخشید ولی گند زدی
این دیگه چی بود…

1 ❤️

796282
2021-03-10 02:20:28 +0330 +0330

قبلی چقد كصشر بود که به این میگی نزدیک به واقعیت و منطق و حقیقت!

0 ❤️

796298
2021-03-10 03:17:16 +0330 +0330

لا اقا تخيلي مينويسي هم شاخ و برگً بيشتر بهش بديد هم اينكه پايانش رو واقعي تر درست كنيد خو اون خرج كردن پول ها عابر بانك باشه دوربين داره مغازه باشه شاهد داره و اينكه تو رمز كارت و رمز دوم كارت هاي بابا و نامادريت رو داشتي هم يك مسئله هست و اون همه قرص خواب و قرص روانگردام براي نا خواهريت طعم اون اب هندونه رو عوض نكرد اخه كه دو نفرشون تا اخرش حوردن

0 ❤️

796759
2021-03-12 13:43:07 +0330 +0330

باید بگم کسخل اون ننتون که جندست کص ننتون اگه دوست ندارین خب نخونین کیرم تو مغزتون شما اگه درک داستان خوندن ندارین گوه میخورین فحش میدین در ضمن بردگی زیر سوال نرفته خودم بشخصه با این داستان حال کردم چون اخرش پدره خوب حال مامان رو میگیره
هر کیم فحش داد کیرم تو مغزش

0 ❤️

798888
2021-03-23 10:24:55 +0430 +0430

این حجم از کصشعر واقعا عجیبه

0 ❤️

849058
2021-12-21 14:16:39 +0330 +0330

چی زدی داداش ساقیت کجاس

0 ❤️