خیانت کردم دلم خنک بشه

1402/06/25

خیانت کردم دلم خنک شه برعکس کونم سوخت و هر بار بهش فکر میکنم به حماقتم به نفهمی خودم جیگرم آتیش میگیره ولی چیکار میشه کرد آبی که ریخته شد دیگه رفته اگرم برگرده گل و آلوده…اسمم گندمه چهره نمکی و اندام تو پری دارم.سال ۹۹بود که به اصرار پدرم و پدربزرگم زنه پسر عموم شدم.درسال ۱۴۰۰بود ک رفتیم خونه بخت و زندگی مشترکمون رو شروع کردیم.مثل خیلی از زندگیها با عشق و محبت شروع شد و به ۴ماه نکشید که اختلاف سلیقه چه خوردن غذا چه سکس چه مسافرت و بقیه چیزها شروع شد.چون من و احمد شوهرم هر کدوم توی یه شهر بزرگ شده بودیم و رفت و آمد مون زیاد نبود خانوادگی نمیشناختمش.اینم گفتم به اصرار خانواده منو تو سن ۱۹سالگی دادن احمد.خلاصه قهرهای روزانه و آشتی های شبانه باعث شد ۱سال از زندگیمون بگذره.ی وقتایی بدرفتاری هایی میکرد که دوس داشتم برگردم پیش خانوادم همدان.اخه بخاطر شغل احمد مجبور بودم دنبالش وقتی زنش شدم بیام تهران واسه سکونت.توی ۱سال زندگیمون خیلی وقتا شک میکردم به رفتارش .محبتش انگار زوری بود.خداروشکر نه ثروت پدری داشتم که بگم بخاطر اون منو گرفته نه اون پولدار بود که من همسرش شده باشم.همه چی به حرفای دیگران تموم شد.ولی حسم میگفت این سیره مخصوصا شب جمعه یا شبایی که من نوعروس نیاز داشتم کاملا حس میکردم خودش نیازی نداره.ولی بازم بخاطر خانواده هامون چشم پوشی میکردم و میگفتم بچه بیاد همه چی بهتر میشه.دست بر قضا یکروز کخ دیرش شده بود گوشیشو جا گذاشت.وقتی رفت بیرون من دیدم گوشی روی عسلی مبل جاموند ولی ازعمد صداش نکردم تا بره.هنوز چنددقیقه بیرون نرفته بود که دیدم گوشی رو چوب لرزید چون سایلنت بود صدای ویبره ش بیشتر شنیده شد.صفحه قفل بود ولی یخ اسم امده بود رو صفحه بنام دفتر.پیامش این بود پس کجایی سر خیابونم…خیلی کنجکاو شدم کیه که با احمد میره سرکار.شوهرم یه پراید سفید داشت.چون رمز نداشتم نمیتونستم شماره رو بنویسم به گوشیم دست نزدم.رفتم سمت آشپزخونه چایی بریزم دیدم در بازشد.احمد بود‌.گوشیم کوو…نمیدونم مگه نبردی…ای بااباا دیرم شد.آدرس توشه …تابیام سمتش با کفش امده بود رو فرشو گفت پیداشد رفتمم.تو دلم آشوبی بود و حرص میخوردم با کفش امده توو.روز به شب رسید و امد.گفتم با کفش چرا امدی تو.گفت چیه نگران جهیزیه تی.گفتم احمد خجالت بکش من و تو نداره امد با چرب زبونی ببینه دیدم smsرو صفحه رو یا نه .که منم زرنگتر خودم زدم نفهمی و دل دادمو قلوه گرفتم برعکس ذاتم و حسم.چند روز گذشت و شبش گفتم میخوام با مریم (همسایه بالایمون)برم ورزش صبحها چاق شدم.گفت اره چرا نه برو خیلیم عالی…خلاصه یکروز زدم بیرون و با یه راننده آژانسی که از روز قبل هماهنگ کرده بود سر کوچه منتظرش موندم تا بیاد بیرون بره سرکار.به آژانسی حدودا گفتم چیشده و مواظب باش نبینه منو شمارو.خلاصه دیدم زد بیرون و آمد ۳تا چهار راه بالاتر از خونه مون ی دختر سوار کرد.دلم سوخت که نه زیبا بود نه خوش هیکل‌.اخه این احمق به چی این دل خوشه .شایدم از قدیم بوده.ازوقتی تهران کار می کرده.ولی سن دختره از من بیشتر میخورد.خلاصه سوارش کرد و رفتن تا نزدیکای شرکت احمد که کار میکرد نرسیده به میدان آزادی دختره پیدا شد.چشام خیس اشک بود و چند تا عکس گرفته بود از سوار شدن تا پیاده شدنش.برگشتم خونه هی میخواستم به مادرم بگم به بابام بگه پشیمون میشدم.اخه چرا شانسم این شد.چرا کثافت نگفت منو نمیخواد چرا منو بدبخت کرد.تو همین فکرا بودم که تو دلم گفتم شاید همین یبار بوده.دو روز بعدش بازم تعقیبش کردم دیدم ن انگار رفت و برگشتنشون با همه…ب احمد گفتم منو ببر همدان چند روز بمونم.زود استقبال کرد.توی خونه خیلی نشونه گذاشتم.زنها میفهمن منظورمو.تازه به آژانسیم گفتم اگه بهت زنگ زدم و گفتم برو دمه خونمون برو یه خونه اونورترش پارک کن کرایه ت ساعتی بامن.خلاصه دو روز پیش مادرم بودم.هرروز صبح ها زنگ میزدم مستقیم انبار شرکت احمد.چون تلفن ثابت داشت که بدونم سرکاره یا نرفته.اونم که شک نمیکرد چرا به گوشیش زنگ نمیزنم چون ازخونه هم که کارش داشتم یا اوایل ازدواجمون به همون ثابت انبار دار شرکت میزدم.روز سوم بود که همکارش گفت نیومده انروز…سریع زنگ زدم آژانسی حامد بود اسمش گفتم برو این نیومده بست بشین .از اینور منم زنگ زدم به گوشی احمد با گوشیم الکی گفتم امدیم بیرون خرید با مادرم شاید امروز ظهر بلیط هواپیما بگیرم بیام.چیزی نگفت فقط باشه صبرکن شاید پنجشنبه خودم امدم که جمعه شب برگردیم.حدود ساعت ۴بعدظهر بود که حامد زنگ زد که همون خانومه از خونمتون زد بیرون اینم عکسش تلگرام کرد برام.دیگه خونم بجوش امد.ففط بگم از وقتی با این مرده که اسمش حامد بود و برای اولین بار امد دمه خونمون واسه تعقیب احمد چندباری حرف زده بودم و اون بهم دلداری میداد.البته خیلی آدم محتاطی بود تا وقتی من زنگ نمیزدم یا پیام نمیدادم اون اصلا خطا نمی کرد.اینم بگم فقط بخاطر دل خنکی خودم باهاش حرف زدم وگرنه حتی انگشتشم به انگشتم تو ماشین نخورد.خلاصه احمد اومد دنبالمو جمعه ظهر بود که ناهار خورده برگشتیم.تو راه می پرسیدم چه خبرا .من نبودم بهت خوش گذشته.اونم مثل همیشه خشک جوابمو میداد نه دلبری نه نازی فقط بلد بود فرو کنه مثل حیون ارضا بشه…تمام خشممو ریختم تو دلم.وقتی رسیدیم حس کردم کشوها دست خورده مطمئن شدم موی سره یه زنه رو تخت .احمد حتی فکرشم نمیکرد من صبح بلند شم تمام جاهایی که شک کنم رو مو به مو نگاه میکنم از عطر تنش رو پارچه رو تختی بگیر تا بقیه چیزا.حتی دستمال کاغذی که تو دستشویی کصشو خشک کرده بود هم داخل سطل بود.دیگه با حامد که مجردم بود بیشتر صمیمی شدم فقط و فقط از لجبازی.برای اولین بار با حامد رفتم پارک ساعی .دوتا ساندویچ گرفته بود ک چندساعتی حرف زدیم و همونجا ناهار خوردیم و برگشتیم منو یه کوچه بالاتر پیاده میکرد و همونجام سوار میشدم.کم کم محبت رو توی وجود حامد یافتم.احمد فقط یه اسم بود برام بخاطر انتقامم شده بود به حامد محبت میکردم.ولی غافل از احمد که بهم اطمینان کامل داشت البته مقصر خودش بود چون خیلی روزای دیگه واسه خودشیرینی حامد عکس میاورد که ببین باهم.تایم رفت و برگشتشون دست حامد امده بود.خلاصه چند ماه از دوستی معمولی من و حامد میگذشت که یکروز منو دعوت کرد به جنگل شیان .منم به دروغ میگفتم با دوستم فلانی میریم سمت بازار بچرخیم.نمیدونم احمد سرش به دختره خیلی گرم بود یا خیلی اعتماد داشت بهم.خلاصه باحامد رفتم جنگل از صبح ۱۰بود تا حدودای ۳بعدظهر.کلی خنده ووحرف و البته گاهی بوسه و فشار از روی مانتوم ب سینه هام.چندبار بهم گفته بود آرزومه لختتو ببینم.آرزومه مثل بت از انگشت پات ببوسمت تا پیشونیتو.خلاصه منم بخاطر حسی که به حامد پیدا کرده بودم وقتی پیشش بودم حس شهوت وباحرفهاش شرتم خیس بود.میان تمام رفت وامدهایی که حامد واسه شوهرمو دختره امد چرا دروغ یبار همش پول گرفت .همینم باعث شد که به خاطر جبران کاراش و شهوتم منم بهش چراغ سبز نشون بدم.به حامد گفتم تو که زن نداری هروقت بگم میتونی بیای پس موقعیت شد شب قبلش میگم.یه مدت گذشت و همش خونه بود و سراحمد توانبار شرکت خیلی شلوغ بود.یه شب گفتم دوستم میخواد با این تورهای یروزه بره سمت سدلفو.گفت من که وقتشو ندارم میخوای ببرمت تا پیش دوستت با اونا برو.منم خوشحال باشه رو گفتم و زود به یه دوستم که تهران بود و تمام قضیه رو میدونست گفتم.هماهنگ کردم چی بگه .منم از اونور به حامد گفتم صبح کجا میاد.دوستم اومد دمه خونمون و همون موقع ک احمد داشت میرفت اند پیشش سلام و میخوایم بریم فلانجا شمام بیا.البته گفت بهش همه زن و دخترن محض خنده گفت.گفت سر راهم بود اومدم دنبال گندم که شما دیرت نشه.با دوستم خداحافظی کردیم و رفتیم.منو همونجا که حامد منتظر بود انداخت پایین و باکلی سفارش بمن رفت.حامد تا نشستم دستمو بوسید یه شاخه گل رز بهم داد کاری که احمد توی این ۱سال خوردیی اصلا ازش سر زد جز بداخلاقی و محبتش به غریبه‌.خلاصه منم با بوسیدن لپ حامد پاسخشو دادم…گف کجا برم گفتم هرجا راحتی و دوست داری.گفت یه دوستی دارم سمت کرج باغ داره بریم.چون ازش خطایی ندیده بودم و بی موقع نه زنگی ن پیامی داده بود اعتماد داشتم گفتم بریم.من خیلی وقت دارم.حدودای ساعت ۱۰صبح بود ک رسیدیم باغ ویلا.یه دره بزرگ داشت که حامد پیاده شد کلید انداخت و درو باز کرد با ماشین منو برد تو.فهمیدم اینم از قبل ردیف کرده جارو .با اینکه میدونستم امروز بعداز احمد اولین غریبه یی که میخواد بهم دست بزنه حامده ولی بازم بخاطر تنفرم ناراحت نبودم.ویلایی نقلی وسط باغ بود که با حامد رفتیم تو.رفت چایی گذاشت و حامد سیگار روشن کرد و نشست کنارم.شروع شد حرفای احمد و دختره تا خودمون‌…کاش تو زنم بودی کاش فلان بود’ کاش مطلقه بودی.انقدر گفت و گفت تا چشاش خیس شد منم از احساس اون احساسی شدمو بغلش کردم و بوسیدمش.همین باعث شد دست بندازه شالمو دربیاره.باور کنید انگار من یه مرده متحرک شده بودم .فقط دوست داشتم نظاره گر حامد باشم.اونم شروع کرد مانتومو در اوردن .لبامو بوسید و دست انداخت از زیر تیشرتم سینه مو فشار دادن.حس شهوتم بیدار شد.منو خوابوند تیشرتمم دراورد.سوتینم و دکمه های شلوار لیمو آزاد کرد.همزمان که سینه هامو میخورد وبا اون دستش روی کصمو مالید.و خودمم شلوارمو دراوردم .حالا پیشش با شرت بودم و پیراهن حامدم در اوردم.دستمو گذاشتم رو کیرش .واای این از ماله احمد بزرگتره.خوشحال بودم از اینکه حداقل یک نفر با عشق الکیم هست داره منو میپرسته.حامد واقعا راست میگفت ک منو میپرسته‌.چنان لب و سینه هامو میبوسید و میک میزد که هر لحظه حس میکردم جونم میخواد در بره از تنم.یکم بعدش شرتمو دراورد و با ی جون گفتن رفت وسط پام چنان لیسی میزدد ک انگار داره بستنی قیفی میخوره.چوچولمو می کرد دهنش یه جوری می کشید تو دهنش که انگار آبنباته.ی نیم ساعتی کص و سینه هامو خورد و منم متعجب از اینکه چرا این ارضا نمیشه.نگو تازه اولشه دستتمو برد سمت شلوارش بهم فهموند درش بیار.منو برعکس خودش کرد و منم روش ب حالت برعکس فهمیدم اون میخواد کصمو بخوره منم باید کیرشو.بخاطر تمام محبتهاشم ک بود دوست داشتم فک کنم اون احمد شوهرمه و جدای خیانت بهش یه حالی بدم.خلاصه منم شروع کردم یواش یواش ساک زدنش.یکم گذشت منو تکون داد که دوباره منو خوابوند.پاهام باز و اونم امد روم.تا لبشو گذاشت رو لبم کیرشو کرد تو کصم.شروع کرد خیلی با عشق و آروم تلمبه میزد.حتی داگی منو کرد .هرجور فکر کنید منو کرد و منم باهاش همکاری میکردم کص منو که نگو شده بود آبشار شده بود رودخونه‌ تااین روز اینجوری کسی بهش خدمت نکرده بود.واقعا حامد سکس بلد بود.اینم بگم کیرش مزه اسپری نمیداد ولی هرچی بود کمر سفتی داشت.خلاصه دوسه باری زیرش ارضا شده بودم ک اونم با تلمبه های تندتر آبشو ریخت داخلم البته کاندوم داشت.کنارم افتاد بیحال و بی جون‌.منم سرمو گذاشتم رو سینه شو داشتم با موهای سینه ش بازی میکردم ک انگار ی پارچ آب یخ ریختن رووم.در ویلا بازشد که یه پسر جوون امد داخل چون ویلا نقلی بود و کلا یه پذیرایی داشت و یه اشپزخونه جمع و جور.اون پسره تازه وارد یهو جا خورد گفت ااا ببخشید حامد جان نرفتی هنوز.تا بیام به خودم و یه پتویی مانتومو بگیرم جلو سینه لختم اون دیدشو زد.حامد بلند شده و دست گرفت جلوش و رفت سمت پسره.اونم با ببخشید رفت بیرون داخل باغ.چند لحظه بعدش حامد لباس پوشید و رفت داخل باغ و یکم بعدش برگشت.گفت نمیدونسته هنوز نرفتیم این دوستمه صاحب باغ.گفتم اشکال نداره اون که منو نمیشناسه.خلاصه رفتم دستشویی و برگشتم .سوتینمو پوشیدم که حامد گف سیر شدی ازم.گفتم دیوونه چی میگی شاید دوستت بیاد تو…خنده ی کرد و رفت بیرون پیش دوستش منم تو افکارم هم خوشحال بخاطر سکس خوبم هم خنکی دلم از احمد.به حامد گفته بودم اسمم بیتاس اصلا نگفتم اسمم گندمه.یهو صدا زد بیتا بیا بیرون هوا بخور.شلوار لیمو تیشرتو پوشیدم رفتم پیششون روی سکویی که داخل باغ بود.قلیون و شراب داشتن .منم ی ذره بخاطر اینکه حامد احساس خوبی پیش دوستش سامان داشته باشه خوردم.کلا از ورودمون ب باغ ۵ساعتی میگذشت که بساط ناهار و ردیف کردن خوردیم ساعت از ۴غروب داشت میگذشت.من آمدم داخل ویلا ک ظرفارو بشورم همون چندتا لیوان و بشقابو .دیدم حامد اومد پشت سرم.داشت میخندید گفتم چی شده گفت سامان دوستم از وقتی تورو دیده داره شق درد میمیره‌.من گیج نفهمیدم اول بعدش که گذشت هی دیدم حامد داره تعریفشو میکنه .تاحالا سکس نکرده پدر و مادرش مردن .تو این باغ تنها زندگی میکنه .یه وقتایی اینجارو اجاره میده.انقدر گفت و گفت تا من گفتم حالا چرا انقد تعریف میکنی ازش.ن رفت که نه امد حامد گفت بیتا تاحالا سکس دونفره داشتی.گفتم چی میگی تو انگار من زن خرابم.اگه بخاطر همون لطفات نبود و دلداریات که منم اینجا نبودم دید چنان جا خوردم خودش افتاد معذرت خواهی انقدر ببخشید و فلان کرد که گفتم بابا بخشیدم بعدشم همین یباره چون برم خونه دیگه تمومه اینم فقط بخاطر دل خنکیم کردم.دیدم خندید گف توکه اینهمه دیدی شوهرت بهت خیانت کرد و اینهمه بهم گفتی سکساش مثله حیوناس گفتم خب که چی.گفت تو که اولین و آخرین بارته بذار یه سکس دونفره بکنیم یادگاری.نمیدونم چرا حس شهوت و انتقام دوباره بیدار شد درونم.گفتم بشرطی که صورتمو بپوشونم که منو نبینید.خلاصه سامان و حامد دوتایی افتادن به جونم که فقط اونا منو میدیدن.یکی سینه میخورد یکی وسط پام کصمو یکم بعدش لب دوباره جاهاشون عوض میشد.فقط از نازکی شال حواسم بود ک مبادا فیلم بگیرن با گوشی.حامد خوابید و منو برد روش کیرشو کرد تو کصم تلمبه زدن رو شروع کرد که حس کردم یکی اومد سمت باسنم.سامان بود دوست حامد ازپشت چسبید بهم با دستاش دو تا لمبرای کونمو وا کرد و یه چیزی مالید رو سوراخ کونم.تازه فهمیدم میخواد کونمو بکنه.دیگه دیر بود واسه نه گفتن باید ول میکرد تا تموم شه.با کلی درد و گاز گرفتن لبای حامد سامان اروم اروم کیرشو تو کونی که کرم زده بود عقب و جلو میکرد بهش میگفتم یواش یواش اونم آروم میکرد .شانس کیرش کوچولو بود طفلی.خلاصه یکم گذشت جاشونو عوض کردن.عینه یه جنده زیرشون ناله میکردم.دیگه درد کونم بیشتر شده بود سوزش و درد و لذت کص دادن با هم مخلوط شده بود.سامان وقتی از جلو میکرد قلقلکم میومد درست مثل احمد چندتا تلمبه زده آبش اومد تو کاندوم.ولی حامد حرفه ای ادامه داد انقدر از جلو کرد منو ک دیگه کصم به تیرکشیدن افتادن.اونم ارضا شد.منم برای اولین بار تجربه دونفره رو کردم.ساعت حدودای ۷غروب بود که زدیم بیرون و فک کنم ۸و نیم بود که حامد منو یه کوچه بالا پیاده کرد.وقتی اومدم خونه حرصم گرفته بود که الکی الکی دوتا بچه منو کردن اونم مفت مفت اونم چند ساعت…تا رسیدم رفتم دوش گرفتم که احمد ۹شب بود امد.گف چه زود امدین گفتم میخوای برم فردا بیام.خنده ی کرد و رفت دوش بگیره گفت غذا که نداریم زنگ بزن یه جوجه بیارن باهم بخوریم.خلاصه شب موقع خواب یه جوری براش داستان الکی تعریف کردم که اره یه زنه امروز تو اتوبوس واسه تور برای دوستش تعریف کرد شوهرش خیانت کرده و اینم میخواد خیانت کنه که تلافی کنه.فقط هدفم از این دروغ رسوندن منظورم به احمد بود که خودش گفت عجب مرد پدرسوخته یی بوده.گفتم اره چی فکر کردی همه مثل تو پسرعمو و مرد زندگین.همه که مثل من و تو عاشق و معشوق نمیشن.وسط حرفا بودیم که احمد امد سمتم و بخاطر حموم رفتنم طلب سکس کرد بااینکه کص و کونم درد میکرد ولی مجبور بودم شوهرم بود.یه سکس درد آور به ظاهر لذت بخش رو براش فیلم کردم و اونم مثل همیش یه سکس چند دقیقه ای تمومش کرد.موقع خواب سرم کنارش گفتم احمد اگه منم یکروز بفهمم مردم بهم خیانت میکنه میرم فاحشه میشم.که با صدای نسبتا بلند گفت بخواااب تا نکشتمت البته بعدش با خنده بوسید منو گفت من هیچ وقت خیانت نمیکنم.جیگرم خنک بود ولی کون و کصم میسوخت.از سکس چندساعته مفت.مثل یه بچه گولم زدن…خطمو به بهونه سوختن سیم کارت عوض کردم و شماره حامدم شوت کردم رفت.رفت تو قصه ها.دفعه بعدی وجود نخواهد داشت جز طلاق. گندم وسطش خطه کص منم وسطش خطه اینم شباهتم با گندمم

نوشته: گندم


👍 17
👎 13
42301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

947787
2023-09-16 23:48:19 +0330 +0330

جالب بود

0 ❤️

947801
2023-09-17 00:15:03 +0330 +0330

جمله اخرش رو میشه دوباره توضیح بدید ؟
گندم وسطش خطه کص منم وسطش خطه اینم شباهتم با گندمم

3 ❤️

947808
2023-09-17 00:41:25 +0330 +0330

خط وسط دانه گندم رو با خط وسط کسش مقایسه و تشبیه کرده

1 ❤️

947811
2023-09-17 00:43:01 +0330 +0330

تو مطمئن نبودی که احمد دقیقا با دختره چکار کرده ، شاید همکار بودن ، شاید پروژه مشترک داشتن یا هر چیز دیگری ولی خودت رفتی تا ته خط ، شاید به خاطر یک شک

2 ❤️

947827
2023-09-17 02:28:50 +0330 +0330

موندم چجوری شوهرت متوجه جر خوردن عقب و جلو نشده یااون خیلی احمقه یا تو خیلی اوسکل تشریف داری تخیلاتت فوق تخمی و تخیلی.😏

1 ❤️

947838
2023-09-17 03:14:46 +0330 +0330

با جمله آخرت یاد شریک کسکش خودم افتادم که همیشه می‌گفت گندم خط داره یعنی سهم هر کی مال خودشه ، آخرشم سهم‌ منو بالا کشید ، البته دهنشو سرویس کردم 😎

2 ❤️

947839
2023-09-17 03:26:30 +0330 +0330

خوب بود کاملا واقعی بود براوور

1 ❤️

947884
2023-09-17 10:06:57 +0330 +0330

چقدر شبیه زندگی یکی از دوستان من بود این داستان فقط اون خانم شغل شوهرش راننده بود.

0 ❤️

947928
2023-09-17 16:28:35 +0330 +0330

چجوری متوجه نشد سکس داشتی؟مگه میشه؟مگه داریم؟

0 ❤️

947939
2023-09-17 17:34:26 +0330 +0330

اینجام بنویسم داستان نخوندم فقط اومدم بگم داستانها دوساله خیلی تخمی شده ناموسن بلد نیستید جذابیت به متن بدید ننویسید.خب مگه یکی کونتون رو تو روغن داغ گذاشته؟! دست تو شرت اما خاروندن کونتون باعث میشه اینجوری نویسنده ی خوبی نباشین

0 ❤️

947940
2023-09-17 17:35:03 +0330 +0330

اینجام بنویسم داستان نخوندم فقط اومدم بگم داستانها دوساله خیلی تخمی شده ناموسن بلد نیستید جذابیت به متن بدید ننویسید.خب مگه یکی کونتون رو تو روغن داغ گذاشته؟! دست تو شرت اما خاروندن کونتون باعث میشه اینجوری نویسنده ی خوبی نباشین

0 ❤️

947941
2023-09-17 17:36:02 +0330 +0330

یه شاه ایکس داشتیم نیستش کلا حرف دل خیلیا رو میزد که ما خوب بلد نیستیم بیانش کنیم

0 ❤️

947943
2023-09-17 17:40:22 +0330 +0330

دنبال یه رابطه خاص هستم
@Seradoo

0 ❤️

947953
2023-09-17 19:04:12 +0330 +0330

چرندیات یه پسر بچه جقی با عینک ته استکانی

0 ❤️

947971
2023-09-17 21:45:10 +0330 +0330

من لایک کردم

مشخصه که داستانت واقعی بود

0 ❤️

947983
2023-09-17 22:42:25 +0330 +0330

چی بگم؟ روزگار افتضاحی شده… همسرت کارمای اشتباه و هوسرانی خودش رو میبینه تو هم تاوان تصمیم شتابزده ات رو میدی. بهتر بود ازش طلاق می گرفتی بعد میرفتی دنبال زندگی و علائق خودت البته بازم میگم گناهی نکردی

0 ❤️

948096
2023-09-18 08:23:24 +0330 +0330

الان معنی این شعر رو متوجه شدم.
گندم میکاریم نونش واسه مردم گل گندم

0 ❤️

948114
2023-09-18 10:27:13 +0330 +0330

با عرض پوزش شما استعداد عجیبی برا جنده پولی شدن داری بهش فکر کن
انقدر گفتی مفت ببینم وقتی حامد ساعتها برات حمالی میکرد پول نبورش؟
من جای حامد بودم جوری میکردمت که کیر اسبم برات کوچیک باشه و قابل استفاده نباشی
باورتم نمیشه برو پیجم ببین با چی میکردمت

0 ❤️

948198
2023-09-18 22:42:44 +0330 +0330

جون واسه خط وسط کوست
میخوامت نه به خاطر خیانتت
بلکه واسه خاطر اون کونت که به قول خودت فقط یه بار گایده شده

0 ❤️

964153
2023-12-28 15:19:34 +0330 +0330

به نظرم واقعی بود!

0 ❤️