داستان یک خیانت

1400/12/24

داستان یک خیانت.
عزیزانم سلام، این داستان برگرفته از داستان دیگری با نام ستاره اقبال من نوشته K1 هست. امیدوارم ازش لذت ببرید.
یه کارمند ساده بودم توی بانک و تقریبا تازه داشتم از بحران میانسالی عبور میکردم. از زندگی خودم و خوشی هایی که داشتم کنار همسرم راحله لذت میبردم تا اینکه ناگهان به آسمان بانکمون یه ستاره سرزد. ستاره ای که با اون لبخندهای دلرباش واقعا یه ستاره بود حداقل توی قلب من که یه ستاره پرنور شده بود. از خوش شانسی من ستاره، میز کناریم مستقر شد و کم کم شدیم همکارهای گرمابه و گلستان همدیگه و از خانم هاشمی و آقای زارع تبدیل شدیم به ستاره جان و علی جان. چند ماهی گذشته بود و ستاره خوب اخلاق همدیگه دستمون اومده بود میدونستم کجا شوخی کنم که ناراحت نشه و کجا بهش کمک کنم و کجا ازش بخوام بهم کمک کنه تقریبا همه چیز به عنوان همکار بینمون یکنواخت شده بود به جز خندهاش. من از دیدن لبخندهای ستاره کلی لذت میبردم. اینقدر خوب بود که با یه خنده همه احساسات بد آدم تموم میشدن. من با تمام وجود همش سعی میکردم تا اون رو شاد کنم بلکه بیشتر لبخندش رو ببینم و کار یکنواخت کارمندیم برای خودم جذابتر بشه.
وجود یک زن که اینجوری هم کار من شده بود و من ناخودآگاه ازش تو خونه هم تعریف میکردم اون هم زنی که حدود 16 سال از من کوچیکتر بود زنم رو حساس کرده بود و تقریبا هر روز باهم دعوا مرافه داشتیم. چون راحله رو خیلی دوست داشتم به این فکر افتادم که موقعیت شغلیم رو تغییر بدم تا شاید این وضعیت خلاص بشم و اما نتونستم خودمو راضی کنم چون ستاره چیزی بود که تبدیل شده بود به دلگرمی من توی کارم. این شد که سعی کردم برای بهتر شدن وضعیت ارتباط خانوادگی بینمون برقرار کنم و بعد از صحبت کردن با راحله و اطمینان دادن به اون که چقدر دوستش دارم و نهایتا اوکی گرفتن برای آشنایی، ستاره رو به همراه شوهرش به صرف شام دعوت کردم. توی مهمونی برای اولین بار موهای زیبای ستاره رو دیدم، قبل از اون فقط تو محیط رسمی و کاری همدیگه رو دیده بودیم. به لطف این مهمونی شوهرش رو هم دیدم. آدم مودب و خوبی بود.البته از ستاره، ازدواج با چنین آدم خوبی بعید نبود و در واقع اگر غیر از این بود آدم تعجب میکرد. هم نظر با خانمم، بهشون گفتیم که چقدر به هم میان و رفتار امین هم نشون میداد که یه شوهر عالی و عاشق برای ستاره است که هر کاری برای خانمش میکنه. بعد از اون مهمونی دوستی بین راحله و ستاره شروع شد و هر از گاهی احوال همدیگه رو هم میپرسیدن و بهم زنگ میزدن و چون راحله هم مثل من از ستاره خوشش اومده بود و من هم اون موقع دنبال چیزی غیر از محیط کاری شاد نبودم و نمیخواستم به راحله خیانت کنم اوضاع زندگی ما خوب شد و دوباره زندگی زناشویی ما به حالت قبل برگشت. از طرفی بعد از اون مهمونی من و ستاره بیشتر از قبل باهم اوکی شده بودیم . اونهم باهام خوب راه میومد و کلی باهم حرف میزدیم و شوخی میکردیم. چت کردن های خارج از کارمون، در کنار لاس زدن های حین کار، ما رو بیشتر به هم نزدیک میکرد و دیوارهای حیا و رسمیت بینمون رو خراب میکرد. یادمه یک بار یکم توخودش بود من هم برای اینکه جو رو عوض کنم از موهای نازش که مجبوره تو بانک با اون لچک پنهون کنه تعریف کردم و از حجاب اجباری میگفتیم که اون هم با یه لحن نسبتا عصبی گفت –“تو چکارت به این کارها تو فقط هدفت لاس زدنه حالا اگه موهامونم بیرون بود حتما میخواستی بگی حیف که مجبوری توی بانک سوتین بپوشی و ممه ها خوشتراشت رو پنهون کنی.” این رو که گفت حسابی خورد تو ذوقم و زبونم بند اومد هم از یه طرف اولین بار بود داشت مستقیم به بدن نازش اشاره میکرد و حرف از ممه و سوتین میزد هم از طرفی فهمیدم حسابی اعصابش خورده و از چیزی که نمیدونم چیه گلایه منده واسه همین دیگه صحبت رو ادامه ندادم و چیزی نگفتم. یکم بعد ستاره آروم شد و برای اینکه معذرت خواهی کنه مارو به مهمونی دعوت کرد با تمام وجود خوشحال شدم و قبل از اینکه به راحله بگم و ازش اوکی بگیرم برای مهمونی آخر هفته اوکی رو به ستاره دادم. بماند که با چه سختی و مشکلاتی تونستم اوکی رو از راحله بگیرم که مهمونی تولد خواهرزادش رو بپیچونیم و بریم مهمونی خونه ستاره و امین.
تا وقت رسیدن به مهمونی باز هم لاس زدن و چتها ادامه داشت و گاهی هم توی چت حرف ممهاش رو پیش میکشیدم و بهش میگفتم “ستاره جون اون ممه های نازت رو هم به ما نشون بده و پنهونشون نکن. این سوتین اجباری رو باید باهاش مقابله کرد.” اونم با استیکر لبخند و خنده قضیه رو فیصله میداد. پنجشنبه قبل از رفتن به سمت خونه اونها بود که راحله بهم گفت -زودتر راه بیوفتیم که یه کادویی چیزی بگیریم براشون. من میخواستم مهمونی جوری باشه که بیشتر به هم نزدیک بشیم و به فکر مشروب افتادم اما نمیدونستم اهل مشروب خوردن هستن یا نه، این بود که دور از چشم راحله به ستاره زنگ زدم و بعد از سلام و احوال پرسی بهش گفتم: +“اهل مشروب هستین یا اگه همرام بیارم مست میشی و ممه هاتو میندازی بیرون؟” غش خنده ای کرد و گفت –“نه نوشیدنی چیزی نیاز نداریم این پیشنهادتون رو بذارید برای سر کار”. بعد از یکم خوش بش و اینکه بهش گفتم حداقل بالای ممه رو بذار بیرون که ببینیم و لذت ببریم قطع کردم و نهایتا با یک بسته شکلات و یه جعبه موزیکال به عنوان هدیه رفتیم خونشون.
مهمونی اون شب واقعا عالی و تحریک کننده بود. اول از همه اینکه ستاره یه دکلته پوشیده بود و ترقوه سکسیش و سفیدی پوستش حسابی من رو تحریک کرد و به قولی بالاهای سینه هاشو نشون داده بود. واقعیتش اینه که دیدم به ستاره عوض شده بود و اونم داشت یه جورایی پا میداد البته اینکه جلوی راحله داشت اینجوری میکرد یه خورده بد بود. برای شام کلی زحمت کشیده بودن و چند نوع غذای حسابی درست کرده بود که دستپختش رو به رخمون بکشه. من میدونستم که همسرم از اینکه اینجور میزی رو میبینه و ناخودآگاه با میزی که ما براشون چیدیم مقایسه میکنه دلخور میشه از طرفی لباس ستاره هم مزید این دلخوری میشد واسه همین به خودم گفتم بعد از مهمونی حسابی جریان دارم این بود که پی همه چی رو به تنم مالیدم و حسابی از مهمونی ودید زدن ستاره لذت بردم بعد از شام و خوردن ژله هایی که ستاره به عنوان دسر آماده کرده بود نشستیم و یکم صحبت کردیم بر خلاف چیزی که فکر میکردم راحله پیشنهاد داد برقصیم! تا به حال پیش نیومده بود که راحله چنین پیشنهادی بده اما خوب چه پیشنهاد عالی ای! راحله رقصش عالی بود و اونشب داشت عملا من رو هم با خودش میرقصوند. تازه فهمیده بودم چرا این پیشنهاد رو داده بود توی رقص فقط راحله بود که زیبا میرقصید امین که خیلی پرت بود و ستاره هم با وجود جوانتر بودن در مقابل راحله هیچ حرفی برای گفتن نداشت. خوشبختانه این رقص و به رخ کشیدنای انعطاف بدن راحله باعث شد مهمونی برای من ترکشی نداشته باشه و از این بابت حسابی خوشحال بودم. شب که رفتیم خونه راحله با وجود اون همه رقصیدن بازم انرژی داشت و سرحال بود. واسه همین وقتی رفتیم تو رخت خواب راحله پرید بغلم و حسابی با لبهاش من رو مهمون کرد و سر حالم آورد کیرم رو بلند کرد و حسابی ساک زد برام. همینجور که کیرم تو دهنش بود و داشت ساک میزد خودمو خم کردم سمتش و سینه های خوشفرم و نازش رو مالوندم کیرم رو از تو دهنش در آورد و یه آه ناز کشید. این آهش متفاوت بود و معلوم بود امشب یه چیزهایی متفاوته. یه چیزی اون رو حشری کرده بود اما با وجود اینکه هفت سال از زندگیمون میگذشت من نفهمیده بودم چی اون رو حشری کرده. تو ذهنم گفتم باید بعدا ازش بپرسم و بعد همه حواسم رو به سکس دادم. لبهاشو که دوباره داشت برام ساک میزد از کیرم جدا کردم کردم و بلند شدم و حولش دادم رو تخت دستمو کشیدم روی بدنش و رسوندم به کسش. با انگشت شروع کردم توی کسش تلنبه زدن آه کردنهاش متفاوت از بقیه شبهای سکسیمون بود. یکم تندتر انگشتمو جلو عقب کردم کمرشو رو از روی تخت بلند میکرد و پیچ تاب میخورد. بلندش کردم و لبهاشو بوسیدم. محکم گرفتمش تو بغلم و از روی تخت بلندش کردم. بردمش لب میز آرایش و با دستم همه میز رو ریختم رو زمین و راحله رو گذاتشتم روی میز اینجوری بهتر میتونستم به همه جای بدن زیباش دسترسی داشته باشم و آینه بزرگ میز آرایش هم فضا رو سکسی تر میکرد برام یه دستمو پشت کمرش گذاشتم و صورتمو رسوندم به سینه های نازش و آروم و عاشقونه شروع کردم لیسیدنشون.سرشو به عقب برده بود و خودشو انداخته بود روی دست من و داشت حسابی آه و ناله میکرد. دست دیگم رو رسوندم به کسش و آروم و آهسته نوازشش کردم و کم کم سرعت دستمو بردم بالا اینقدر این کار رو ادامه دادم تا دستم حسابی با آب کسش خیس شد و در نهایت ارضای زیبای راحله تو بغلم. دستم رو برداشتم و کیرم رو آروم گذاشتم دم کسش اما فرو نکردم راحله که حالا یه بار ارضا شده بود و یکم سرحال اومده بود با چشمهای خمارش بهم نگاه کرد و گفت بکنش تو. همین کافی بود تا من شروع کنم و با کیرم تو کسش مانور بدم و اینقدر ادامه بدم تا دوباره لرزش بدن راحله عزیزم رو حس کنم. آبم نیومده بود اما همین که همسرم ارضا شده بود برای من کافی بود و دوباره بغلش کردم و بردمش تو تخت و آروم کشیدمش تو بغلم و چشمهاشو بوسیدم و آروم توی گوشش بهش گفتم که دوستش دارم.
صبح راحله زودتر از من بلند شده بود و رفته نون گرم رو خریده بود. و صداهای تو آشپزخونه نشون میداد که داره صبحانه رو آماده میکنه. به یاد سکس دیشب افتادم. چی باعث شده بود راحله اینجوری تحریک بشه؟ چی باعث شد بود؟ این سوالی بود که هی با خودم تکرار میکردم یاد روزهای اول زندگیمون افتادم و دلیل اینکه راحله رو به عنوان همسرم انتخاب کردم. با راحله توی سایت شهوانی آشنا شده بودم و اینقدر باهاش خوش میگذشت و خوب مچ شده بودیم که رابطمون از سکس و لذتهای شهوانی فراتر رفت و نهایتا رسید به ازدواج. اما تحریک دیشبش برام عجیب بود توی این سالهای اخیر راحله اینجوری پرآب نبود. نکنه راحله دوست نداشته رابطمون رو ولی چیزی به من نگفته بود؟ و مدام این سوال تو ذهنم بدون پاسخ میچرخید. چی باعث شده بود که راحله اینجوری بشه؟ چی باعث شده بود راحله دیشب اینجوری تحریک بشه؟
صدای راحله که داشت میگفت علی جانم بیدار شدی؟ من رو از آشفتگی توی ذهنم بیرون آورد. از تخت اومدم بیرون و صبحانه خوردیم و روز تعطیلمون رو با تلویزیون و سر زدن به خونه پدری راحله توی شهرستان نزدیکمون گذروندیم. شنبه حسابی توفکر بودم و از همه بدتر این که یه ارباب رجوع عصبانی هم خورد به تورم و این باعث شد بیشتر هم عصبانی بشم. حرف ستاره تنها چیزی بود که حواسمو کلا از همه چیز پرت کرد و حسم رو عوض کرد.
-علی هنوز پیشنهاد نوشیدنیت پا برجاست یا اینکه فقط واسه پنجشنبه شبهاست؟
+هروقت بخوای آماده است میخوای بیارم همینجا ؟
-اینجا؟ حتما زیر همین دوربینهای بانک هم میخوای مستم کنی و ممه هامو ببینی؟
+ای بابا تو هم حالا یه دو تا هلو داری دیگه چه خبرته فکر کردی ما هلو نخوردیم تاحالا
-نفرمایین هلو خوری هاتون رو از راحله خانم حسابی شنیدم
ناگهانی از زبونش در رفته بود و خوب حالا فهمیدم که راحله و ستاره باهم دارن حرفهای سکسی هم میزدن اما خیلی پیگیر نشدم و ادامه دادم
+اونا که هلو نیستن اونها عشقن جیگرن نفسن
-بله بله شما درست میفرمایین
+ندیدیشون که نمیدونی چه دنیایی هستن
-مگه تو مال منو دیدی حال که میدونی اینها دنیا نیستن؟
میخواستم جواب بدم که یکی از همکارها اومد نزدیک و این شد که سلامم رو به همکارم بلند دادم که ستاره هم بفهممه و یهو چیزی نگه و بعد بحث کلا پرت شد. دوباره وقتی تنها شدیم گفتم
+فردا بیارم برات؟
-چیرو؟
+خودمو! خوب معلومه دیگه نوشیدنی رو.
-آهان نه بذار سه شنبه صبح برنامش رو میچینم و باهم میریم میخوریم
+هرچی شما بگید هلو خانم
دوباره یه لبخند زد و یه نگاه از اون نگاهها کرد که بسه بچه پررو و چسبید به کار.
سه شنبه صبح شد. من تازه رسیده بودم پارکینگ بانک و شیشه شراب آلبالوی چندساله رو تو یه بگ گذاشته بودم روی صندلی کنارم که بدم به ستاره و داشتم کمربندمو باز میکردم که پیاده بشم که ستاره زد به شیشه سمت شاگرد و در رو باز کرد و گفت
-بریم؟
+سلام و صبح بخیر. خوبی؟ کجا بریم؟
-سلام بریم نوشیدنی بخوریم دیگه
+من رو میخوای چکار بیا خودت بگیر برو دیگه
-اصل کار تویی نوشیدنی که تو یخچال خونه خودمون هم هست
+ای بابا خوب این یارو دیروزیه میاد باید کارهاشو درست کنیم
-نمیاد من به عباسی (یکی از همکارامون) گفتم زنگ بزنه بهش یا اگه نشد و امروز اومد بهش بگه فردا بیاد که امروز کارش درست نمیشه ما باید بریم یه جا بازدید تازه موسوی (رییس بانکمون) هم در جریانه که ما باید بریم سراغ بازدید از وثیقه خانم مرادی (یکی از ارباب رجوع ها که دنبال وام کله گنده بود)
اینو گفت و یه چشمک زد و نشست تو ماشین. همونجا بود که فهمیدم ستاره داره یه برنامه ای میچینه و من بیخبر از همه جا الان فقط باید برم ببینم چی به چیه. البته خوب تا اینجا که بد هم نبوده و با وجود این ستاره خوش استایل باید بقیه ماجرا هم به من خوش بگذره پس کون لغ بانک بریم ببینیم ستاره چی برامون داره.
یه مکان بود حوالی لواسون که ستاره لوکیشنش رو توی نویگیتور ماشین اوکی کرد و راه افتادیم داشتم به این فکر میکردم که با لباس رسمی و کت شلواری رفتن به اونجا به قصد تفریح احتمالا خیلی مزحک بود ولی هرچی باشه بد هم نباید باشه! ستاره هم لباسش همینه دیگه. تو راه حرفهای معمولی زدیم و یکم شوخی های سکسی و نمیدونم چی شد که حرفمون به درددل کردن رسید و ستاره از سکس با امین و یکنواختی سکسشون مینالید و از دهنش پرید که حتی به راحله هم اینو گفته. من یاد راحله افتادم و اینکه چرا اونشب بعد از مهمونیمون اینجوری شده بود به ستاره گفتم نکنه راحله هم از سکس من با اون ناراضیه؟ اون هم خندید گفت نه اتفاقا برعکس اون میگه تو و اون خیلی باهم مچ هستین و سلیقه تون توی تخت خواب مکمل همدیگه است من که درست نفهمیدم چی میگه اما هرچی هست نوش جونتون. یه لبخند رو لبام نشست و واقعا فهمیدن این نکته برام خیلی خوب بود. تازه فهمیدم چرا راحله اونشب اینقدر حشری هم شده بود نگو که این ستاره خانم حرفهای سکسی به همسر من زده بود و اونم خیس کرده بوده. رسیدیم به مکانی که ستاره گفته بود یه ویلا بود ما هم رفتیم داخل فکر میکردم تنهاییم و قرار توی ویلا پیک بزنیم. اما زهی خیال باطل، اینجا واقعا همون ملکی بود که قرار بود خانم مرادی به عنوان وثیقه بذاره و واقعا یه بازدید و کار اداری بود، همین! بعد از بازدید گفتم
+ستاره ما رو خوب انتر خودت کردی ها. چرا منو کشوندی تا اینجا خودت میومدی دیگه؟
-حالا صب کن برنامه بعدی مونده دیگه برو به سمت بالای لواسون
بدون حرف و با اعصاب خورد که یه جغله خانم منو کیر کرده رفتیم بالاتر یه جا ستاره یه کوچه نشون داد و گفت برو توی همین کوچه کار دارم. منم بدون هیچ حرفی و با یه حس گهی که داشتم رفتم تو کوچه بنبست و وسطای کوچه وایسادم ستار برگشت پشت سر رو یه نگاه کرد و گفت خوبه اوردمت اینجا تا یه چیزی نشونت بدم که هی به من نگی هلو و بعد یه چشمک زد بدون معطلی دکمه های مانتوش رو باز کرد. نمیدونم چرا یهو حسابی تحریک شدم و کیرم شق شد دکمه ها رو که باز کرد با ناز گفت دستت رو به سمتم نمیاری ها و بعد تاپشو داد بالا و یه سوتین توری کرم رنگ خوشکل که دو تا سینه نازش رو تو آغوش گرفته بودن داد بالا و یهو دو تا سینه ناز و خوشفرم افتادن بیرون. چشمهام داشت چیزی رو میدید که در تمام زندگیم و با وجود همه دید زدنهام و کس کردن ها و دوست دختر داشتن ها ندیده بودم دو تا ممه خوشفرم و گرد دوتا ممه که واقعا زیبا و رویایی بودن. همینکه دید اینجوری دارم نگاه میکنم به سینه های نازش یهو خودشو جمع و جور کرد و همه چی رو مرتب کرد و من رو مات و مبهوت گذاشت و گفت “هان چیه لال شدی؟ چرا حرف نمیزنی؟ بریم که دیگه باید برسیم به بانک.” واقعا هنگ کرده بودم و نمیتونستم چیزی بگم و کاری بکنم این بود که دنده عقب گرفتم و راه افتادم. ستاره داشت میخندید بهم و دستم انداخت و آخرشم گفت این دستمزد این نوشدنی بود و چشمک زد.
بعد از اون بازدید و درد دلهامون تو ماشین رومون به هم حسابی باز شده بود و توی چت هامون به هم کلی چیزهای سکسی میگفتیم و باهم درددل هم میکردیم و ستاره از سکسهاش با امین خیلی بی پرده به من میگفت از اینکه آنال دوس داره ولی امین زیاد خوشش نمیاد و من هم یه چیزهای کمی از سکس خودم و راحله رو بهش میگفتم توی مهمونی هامون خیلی خوب همه چی رو پنهون میکردیم و چیزی نمیگفتیم توی اداره هم حسابی با حواس جمع رفتار میکردیم اما توی چت ها حسابی بی پروا بودیم. توی این مدت ها رفت و آمدهای خونگیمون ادامه داشت و دوتا دلیل داشت یکی اینکه من بدم نمیومد این ستاره رو بکنم و یکی هم اینکه ستاره یکی از فانتزیهاش سکس ضربدری بود و میخواست با من و راحله این رو تجربه کنه که البته این یکی کلی مانع بزرگ سر راهش بود نه امین و نه راحله هیچکدوم خبری از این فانتزی ستاره نداشتن و فقط ما دوتا بودیم که راضی بودیم. توی مهمونی ها یه بار ستاره از راحله پرسیده بود که چجوری من رو تور کرده و شروع رابطه ما از کجا بوده اما راحله برعکس همیشه که میگفت یه دوست مشترک داشتیم واقعیت رو نصفه نیمه گفته بود یعنی گفته بود تو یه سایت دوست یابی همدیگه رو پیدا کردیم و خوب کنجکاوی های ستاره باعث شد از من توی چت بپرسه و من واقعیت رو بهش گفتم ستاره هم گفت –“پس راحله خانم جنده بودن و من خبر نداشتم!” سر این حرفش باهاش برخورد کردم و دعوامون شد. بعد از اون دعوا رابطه ستاره با من یکم سنگین تر شده بود اما هنوز گاهی باهم شوخی میکردیم و حرف سکسی هم به هم میزدیم. یه بار تو چت بهم گفت
-چه خبرته چرا دیشب اینقدر این راحله رو بد کردی؟ همش داره پیش من از کون درد میناله
+تو چه کار به زن من داری! مال خودمه دلم میخواد بد بکنم.
-نخیرم، حواست بهش باشه این راحله رو من هم میخوام بخورم تازه امین هم باید بکنه
+تو فعلا بیا اینو بخور راحله بهت نمیرسه هنوز
-آخ نگو که چقدرم این راحله ازش تعریف میکنه
+شنیده ها کی بود مانند دیدن
-ببینم عکسشو
+عکسی نیست باید خودشو ببینی و حسش کنی
-هنوز زوده بعدا سرفرصت میبینم
+کی مثلا ؟ فردا خوبه؟
-وقتشو خودم میدونم شما نمیخواد وقت بدی
کم کم ستاره خانم داشت وا میداد برای سکس ولی من هنوز باید صبر میکردم تا وقتش برسه و اون پیشنهاد رو بده واسه همین اصلا تند پیش نمیرفتم. تو یکی از مهمونی ها یه فرصت طلایی برام پیش اومد امین رفته بود دستشویی و راحله هم سرش تو تلویزون بود و داشت یه سریال ترکی نگاه میکرد ستاره هم تو آشپزخونه بود. من ظرف میوه رو برداشتم و رفتم سمت آشپزخونه دم در آشپزخونه یه نگاه به حال کردم و خیالم از بابت راحله راحت شد امین هم که میدونستم تو دستشویی خودمو رسوندم به ستاره و بدون هیچ حرفی یهو سینه هاشو گرفتم و دستمو از زیر دامن نسبتا کوتاه ستاره رسوندم به لای پاش و یه مالش محکم به کسش دادم و بعد در گوشش گفتم منو دیوونه میکنی با این لباسهات یهویی میگیرم جلو همه میکنمت ها. ستاره شوکه شده بود و هیچ عکس العملی نشون نمیداد منم قبل از اینکه بخواد حرفی بزنه از آشپزخونه زدم بیرون و دوباره رفتم تو حال. تو فکرم این بود که همین جرقه های کوچیک میتونه آتیش شهوت ستاره رو فعال کنه و نهایت هم همین شد.
یه روز آخر وقت ستاره بهم گفت من باید بعد از کار برم یه جایی میتونی تو هم همراهیم کنی نیاز دارم یه مرد همرام باشه. منم اوکی دادم و بعد از انجام ها کارها باهم رفتیم سمت پارک جوانمردان ستاره گفت بریم یه کوچه خلوت گفتم چیه نکنه بازم میخوای ممه هاتو نشونم بدی. ستاره گفت حالا بریم شاید بیشتر از اینها میخوام نشونت بدم. بهش شکاکانه نگاه کردم یاد اون ویلای لواسون افتادم اما به هر حال رفتم یه کوچه خلوت. هنوز کامل پارک نکرده بودم و برگشته بودم به عقب و داشتم دنده عقب میرفتم توی پارک که یهو ستاره دستشو از رو شلوار گذاشت رو کیرم و گفت میخوام بیدارش کنم و بخورمش مشکلی نداری که؟ من هیچی نگفتم فقط آروم نگاش کردم و با دست دکمه شلوار و زیپم رو باز کردم. از صبح تا حالا که فقط یه بار رفته بودم دستشویی که اونم سرپایی شاشیده بودم و کیرمو نشسته بودم احتمالا باید حسابی حالشو بهم میزد و نمیتونست بخوره اما لعنتی ستاره حسابی ساک زد. خیلی هم خوب میخورد با تمام زور داشت همه کیرم رو میکرد تو دهنش. کیرم ته حلقش رو داشت حس میکرد و ستاره داشت اوق میزد ولی ول کن نبود سرش رو آورد بالا یه نفس گرفت و دوباره کیرمو تا ته کرد تو حلقش . خیلی خوب میخورد و با وجود اینکه چندتا مکش بیشتر نزد من رو تا حد ارضا برد بهش گفتم الان میاد اون هم تنها کاری که کرد این بود که یکم کیرمو آورد بیرون و سرش رو میک زد تا آبم تو دهنش اومد. بلند شد و نشست رو صندلی و با چشمهای خمار نگام کرد و بعد دهنش رو باز کرد و آبم رو روی زبونش بهم نشون داد و بعد قورتش داد.دستم رو بردم لای پاش تا کسشو بمالونم که دستمو پس زد و گفت
-دوست داشتم فقط ارضات کنم و بدونم این راحله لعنتی چی ازت میخوره که اینقدر دوسشون داره.
لبخندی زدم و بهش گفتم
+خوشکله تو این اخبارها رو از کجا میاری که من هنوز نمیدونم؟
-چیه نکنه نمیدونی راحله جونت همه چی رو به من میگه؟
+آره جون خودت، اون همه چی رو به من هم نمیگه
-باشه تو خوبی. راه بیوفت برو دیگه نکنه انجا میخوای بمونی منو هم بکنی؟
+یعنی حتی یکمم نمالونمت؟
-نه تو همون شب من مالوندی بسه
لباسم رو درست کردم و راه افتادم به سمت خونشون
-راستی خوشبو نبود ولی خوشمزه بود از امین هم بعضی وقتها خوشمزه است مطمینم راحله از آب کیر امین خوشش میاد
+اینقدر برا خودت زود همه چی رو نبر و ندوز من میدونم نه راحله راضی میشه نه امین
-فعلا که من راضی ام امیدوارم تو هم راضی باشی
+من که تا تو رو درست نکنم نمیتونم بفهمم راضی هستم یا نه
-پررو شدیا میخوای بکنی در بری
تو راه همه چی رو براش مشخص کردم و کامل فهموندم بهش که فعلا رابطه باید پنهانی باشه و فقط خودمون دوتا بدونیم. رسیدم نزدیک خونشون و میخواستم یکم دورتر پیادش کنم نزدیکهای کوچشون وایسادم و قبل از پیاده شدنش بهش گفتم
+یه روز بریم خونه ما که درست سکس کنیم؟
-میشه اولین سکسمون یه جای دیگه باشه؟ یه جا که من راحت باشم و بدونم خونه هیچکدوممون نیست؟ تو خونه شما یا ما خیلی حس خیانت میکنم هوس از سرم میپره.
با شنیدن کلمه خیانت یکم تو ذوقم خورد ولی باز هم هرچی باشه طرفم ستاره بود دختری که با لبخندش دلمو هوایی میکرد بهش اوکی دادم و قرار شد اون وقتی مکان رو اوکی کرد و همه چیز جور شد بهم خبرشو بده. چند روزی گذشت ولی خبری نشد تو چت ازش میپرسیدم که مطمین بشم دنبالش هست و پشیمون نشده ولی گویا واقعا دنبالش هست ولی هنوز جایی که میخواسته رو نتونسته اوکی کنه. باز هم باید صبر میکردم مهمونی هامون ادامه داشت و ما جلوی راحله و امین حسابی حواسمون رو جمع میکردیم تا سوتی ندیم تا اینکه یه روز جمعه بعد از ظهر بهم خبر داد که مکان جور شده و همه چیز آماده است خونه مال یکی از دوستاش به اسم میترا بود و گویا رفته بود مسافرت.
فردا صبح تو راه بانک بودم که ستاره بهم خبر داد باید برم مکان و بانک رو باید یکم بپیچونیم. با تمام سرعت خودمو به لوکیشنی که ستاره برام فرستاده بود رسوندم و با احتیاط که کسی نبینه وارد آپارتمان کوچکی شدم که دیدم ستاره با یه شرت و کرست ست وسط هال ایستاده و داره به سمت من نگاه میکنه. مانتوی بانکیش رو انداخته بود روی کاناپه و شلوارش وسط هال افتاده بود معلوم بود اونم تازه رسیده. درب رو پشت سرم بستم و بدون حتی یک کلام رفتم سمتش و بغلش کردم لبخندش دیوانه کننده بود. آروم کشوندمش تو بغلم و لباشو خوردم. ازش جدا شدم و لباسهامو با عجله در آوردم و دوباره بدن سفیدش رو با همه بدنم محاصره کردم. واقعا لعبتی بود و باید از این بدن کلی لذت میبردم. شرتش رو آروم با دستم یکم دادم پایین که اون خودش باقی کار رو انجام داد و شرت رو از پاش در آورد. معلوم بود این جنده خانم خودش بیشتر از من مشتاق این سکس هست. تو همین حین یهو صدای موبایل ستاره بلند شد. لعنتی الان وقت زنگ زدن بود نمیدونم چرا ترسید و رفت سراغ موبایلش تنها چیزی که به ذهنم رسید این بود که برم موبایلمو بیارم و خاموش کنم که مبادا مال من هم زنگ بخوره. گوشیمو به زور از توی جیب کتی که انداخته بودم روی زمین پیدا کردم و برداشتم که چیز بهتری از خاموش کردن به ذهنم رسید باید این لحظات رو ثبت میکردم. صحبت ستاره با تلفن تموم شد آقای عباسی زنگ زده بود و داشت از ارباب رجوعی میگفت که کارش گیر بود و صبح زود رفته دم بانک با کیر سیخ شده نگاهم رو به بدن لخت ستاره دوخته بودم که داشت عباسی رو دست به سر میکرد. و نهایتا باهاش خداحافظی کرد و موبایل رو انداخت رو مبل. میخواستم ازش اجازه بگیرم و برای گرفتن چندتا عکس اما ستاره خیلی حشری بود و این رو میشد از چشمهاش خوند که در این لحظه برای رسیدن به سکس حاضر بود هرکاری بکنه. بدون توجه به اجازه گرفتن از بدن زیباش و از زیبایی های انحنای پاش عکس گرفتم و این عکاسی رو تا آخر کارمون ادامه دادم. دوباره تو آغوشم گرفتمش. باید این بار رو حسابی به ستاره توجه میکردم و خودم رو بیخیال میشدم. هرچند که این ستاره آسمونی وجودش و نگاه شهوتیش برای حشری کردن من کافی بود و کیرم تو همه مدتی که داشتم بدن زیباش رو نوازش میکردم و تا آخر سکسمون به خوبی شق بود و کم نیاورد و آخر هم با پوزیشن داگی و کردن تو کس زیبای ستاره بود که حس ارضا بهم دست داد و آب کمری که نهایتا روی کمر زیباش ریخته بود. فرداش توی خونه با نگاه دوباره به عکسها حشری شدم و عکسها رو به ستاره هم فرستادم که اونم ببینه و حال کنه. واقعیتش اینه که زنم هم از این حشری شدن و خالی بودن کمرم لذت خوبی برد و همون شب یه سکس خوب باهم داشتیم. اونشب حین فرو کردن انگشتم تو کون راحله بود که یاد ستاره و اون کونش افتادم و اینقدر مغزم خیالبافی کرد که کار گشادکردن کون راحله رو نیمه راه ول کردم و کیر خودم رو به زور توی کونش جا کردم و به یاد کون ستاره توی کون راحله تند و محکم تلنبه زدم. مطمین بودم باز فردا ستاره بهم پیام میده که اینقدر کون راحله رو جر نده .
فردا صبح توی بانک ستاره سر اینکه ازش عکس گرفته بودم باهام دعوای کلامی کوتاه کرد و گفت دیگه ازش هیچوقت عکس نگیرم و من هم با یه عذر خواهی بهش قول دادم دیگه تکرار نمیشه. ظهر زودتر از بانک زدیم بیرون و رفتیم به سمت مکان توی ماشین ستاره خیلی استرس داشت نزدیک های مکان بودیم که به ستاره گفتم
+چیه چرا اینقدر استرس داری؟
-علی من از عاقبت این کارمون میترسم
از چی میترسی آخه؟
-نمیدونم هنوز نتونستم بفهمم از چی میترسم بیا امروز رو بیخیال بشیم
+فردا چی؟
-فردا میام قول میدم بیام
+خوب فردا هم همینه دیگه از چی میترسی آخه
-اااه علی. حس خوبی ندارم نمیخوام اصلا یه جورایی تو دلم آشوبه
+باشه بیا بغلت کنم آروم شی
-اینجا؟ وسط خیابون؟ حرکت کن بریم یه جایی یه چیزی بخوریم.
یه نگاه بهش کردم واقعا استرس داشت و مثل یه گنجشک داشت میترسید نه اینکه دلم براش سوخته باشه بلکه حتی تو این حالت سکسی تر هم شده بود و واقعا کردنش حال میداد اما خوب واقعیتش اینه که اگه مخالف خواسته اش کاری میکردیم احتمالا آخرین کارمون بود و من نمیخواستم این لعبت رو از دست بدم بلکه میخواستم یه کیس خوب همیشگی باشه برام و تو فکر این بودم که اگه بشه واقعا با راحله هم اوکی کنم برای گروپ واسه همین حرفشو قبول کردم و بردمش برای یک گردش بدون سکس و خوردن بستنی ولی بعد از خرید بستنی و گویا ستاره خانم آمادگی ذهنیش رو برای یک لذت جدید بدست آورده بود. بستنی رو گذاشت روی پاش و گفت این بستنی رو باید با شیره وجود تو بخورم بزن بریم هرچه بادا باد. من هم با لب خندون و فکر اینکه میخواد دوباره آب کیرمو بخوره راه افتادم به سمت مکان.
با هم از ماشین پیاد شدیم و با احتیاط از پله ها رفتیم بالا و زود رفتیم داخل آپارتمان. در آپارتمان رو که بستم ستاره رو به سمت خودم چرخوندم و لبهامو روی لبهای گوشتیش گذاشتم و شروع کردم لب گرفتن. اون هم کمتر از من حشری نبود و حسابی داشت لبهای من رو میخورد بدون این که لبهامون رو جدا کنیم رفتیم سمت مبل وسط هال و افتادیم روش. دستم رو از روی مانتوش رسوندم به سینه هاش که حتی از زیر مانتو و تاپ و سوتین هم نرمیشون احساس میشد. بلند شدم از روش و اون هم نشست و با تمام سرعت لخت شدیم و من چسبیدم به سینه هاش حسابی خوردم. دستهای ستاره بدجوری داشت کیرمو فشار میداد و اون رو میکشید به سمت بالا نشستم رو مبل و نگاه کردم که چجوری از روی مبل خودش رو انداخت پایین و خزید بین پاهام و لبهای نازش رو دور کیر من حلقه کرد دستمو گذاشتم روی سرش و از ساکی که ستاره داشت میزد حسابی لذت بردم. اگه جلوش رو نمیگرفتم مطمین بودم آبم رو با ساک زدن میاره واسه همین کشیدمش بالا و کس کلوچه ای خوشکلش رو گذاشتم دهنم. حسابی براش خوردم و بعد نشوندمش رو پام خودش کیرمو با سوراخ کسش تنظیم کرد و حسابی بالا و پایین کرد. وقتی حس کردم یکم ریتمش کند شده بلندش کردم و داگ استایل خوابوندمش روی مبل میخواستم کیرم رو بکنم توی کسش ولی خودش کیرم رو گرفت سمت سوراخ کونش وای کون ستاره خیلی قشنگ بود و فکر میکردم اگه بخوام اول با کیرم بکنم توش حتما دردش میاد. واسه همین کیرمو کردم تو کسش و انگشتم رو بردم روی سوراخ کونش همزمان که آروم توی کسش تلنبه میزدم آب کسش رو با انگشتم به سوراخ کونش میمالوندم و کم کم انگشتمم کردم توش همین کافی بود که ستاره برای بار اول ارضا بشه و با لرزش کوچکی این رو به من بفهمونه که چقدر دوست داره کونش گاییده بشه.گویا امین آقا هم این کون رو حسابی گاییده بود و گشادش کرده بود که این کار رو برای کیر من ساده تر کرده بود.منم سرعت رو بردم بالا و بعد از یک بار ورود و خروج یه انگشتم، دوتا انگشت رو فرو کردم و بعد سه تا و بعد کیرم رو به آرومی کردم توش. ستاره آه های شهوتی میکشید و حسابی داشت حال میکرد مدام میگفت محکمتر محکمتر و من با تمام قدرت داشتم کونش رو میگاییدم. اینقدر تو اون پوزیشن گاییدنش رو ادامه دادم که آبم اومد و توی کونش خالی شدم. با وجود اینکه آبم اومده بود و کیرم داشت میخوابید اما بازم ادامه دادم و با دستم هم چوچولش رو مالیدم تا اون هم ارضا شد و با کلی آب افتاد رو مبل و من هم خودمو انداختم روش.
+ببخشید دیگه اینبار به جای دهنتون کونتون آب ما رو خورد
-عیبی نداره نوش جونش میگن برا بزرگتر شدنش خوبه
+کون به این بزرگی دیگه میخوای چی بشه
-اوف فعلا که داره حسابی میسوزه پاشو برم توالت بینم چقدر جرش دادی
آروم آروم و جر خورده راه افتاد به سمت توالت و بعدش هم رسوندمش خونشون.
شب توی چت احوالشو پرسیدم و با یکم چت مطمین شدم که امین چیزی نفهمیده باشه. اون هفته که خونه خالی دستمون بود یه بار دیگه هم رفتیم و حال کردیم و در آخر کارمون قرار بر این شد که دیگه سکس نکنیم تا وقتی که راحله و امین راضی بشن که باهم باشیم. اما ستاره همش میگفت امین این روزا اصلا تو حال خودش نیست و همش عصبیه و نمیشه باهاش حرف زد. من هم یکم با راحله در مورد فانتزی گروپ و زیاد شدنش تو شهوانی حرف زده بودم و حرف سکس ضربدری با ستاره و امین رو هم پیش کشیده بودم اما راحله چندان خوب برخورد نکرد و از طرفی هم ستاره هیچ حرکتی نمیزد و امین رو وارد نمیکرد. منم دیگه چیزی نگفتم. منتظرم بودم تا ستاره خبری بده تا ببینم حرفاش با امین چی میشه اما هرچی صبر کردم دیدم خبری نشد.
تقریبا یک هفته ای از آخرین سکسمون میگذشت که یهو همه چیز بهم ریخت. ستاره بهم زنگ زد و با صدای گریون گفت -“هیچوقت نمی بخشمت خیلی بدی تو یه عوضی هستی چرا با زندگی من این کار رو کردی؟” من واقعا نمیدونستم چه اتفاقی افتاده اما هرچی به ستاره میگفتم و میخواستم آرومش کنم اما اون فقط داشت گریه میکرد و بهم فهش میدادم. راحله هم کنارم بود و متوجه شده بود. نمیدونستم چجوری قضیه رو جمع کنم و اصلا نمیفهمیدم چه اتفاقی افتاده به راحله گفتم حتما موضوع کاری چیزیه اما راحله گفت پاشو بریم خونشون و هرچی من گفتم نه بابا بریم چی بگیم گفت نیای خودم اسنپ میگیرم و میرم. مجبور شدم با راحله رفتیم سمت خونشون اول من رفتم پشت آیفون و چندین بار در زدم اما کسی جواب نداد برگشتم سمت ماشین که بگم گویا خونه نیستن که دیدم راحله گوشی به دست داره گریه میکنه و بعد پیاده شد و بدون توجه به من رفت سمت در با اولین زنگی که زد در باز شد و راحله رفت تو در رو باز گذاشت من هم پشت سرش رفتم داخل که یهو یادم افتاد درب ماشین رو قفل نکردم، برگشتم در رو قفل کردم و دوباره اومدم تو خونه، نزدیک درب که شدم صدای ستاره رو میشنیدم داشت با جیغ و داد و گریه میگفت این عکسها رو شوهرت داده به امین اون بی وجدان زندگی من رو نابود کرد. و صدای راحله بود که میشنیدم میگفت اون بی همه چیز دیگه شوهر من نیست اون به من خیانت کرده با توی هرزه ریختین روهم، مگه من براش کم گذاشتم؟ توی هرزه زندگی ما رو به گه کشیدی و صداهایی که تو هم مخلوط میشد. به سختی برگشتم سمت ماشین و فقط فرار کردم واقعا نمیدونستم چی شده بود اما میدونستم که زندگیم به فنا رفته
راحله خیلی زود مهرشو گذاشت اجرا و تقریبا همه داریمو ازم گرفت و بعد هم درخواست طلاق داد و برای اینکه آبرو ریزی بیشتر نشه و اتهامات کمتری داشته باشم توافقی از هم جدا شدیم. ستاره هم هیچوقت دیگه باهام حرف نزد از کار توی بانک هم استعفا داد و دیگه هیچوقت ندیدمش. توی دوسال اخیر من با یه حقوق کارمندی شدم یه آدم سر به راه که دیگه به هیچ جنس مونثی حتی پشه هم نگاه جنسی نمیکنم.
پایان

نوشته: s661400


👍 27
👎 1
31001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

864048
2022-03-15 01:20:54 +0330 +0330

زن گرفتن از شهوانی همینه متاسفانه چون زنت شروع کرد و از ارتباطتون باهاش برای اون دختره گفت و اجازه داد به حریمتون وارد شه

5 ❤️

864089
2022-03-15 08:32:15 +0330 +0330

خسته نباشی
منم نزدیک بود این بلا سرم بیاد ولی خدا بهم رحم کرد

0 ❤️

864090
2022-03-15 08:32:26 +0330 +0330

تبریک می‌گم بهت دوست عزیز بابت داستانی که نوشتی🌹

قبل از این‌که نظرم رو درمورد نوشته‌ت بخونی، دوست دارم به این نکته توجه کنی که تلاش من از نوشتن نظرم درباره‌ی داستانت صرفن در جهت بهبودی نوشتارته و در کنارش در مقام داور این دوره، نمره‌ای هم از طرف من بهت تعلق می‌گیره که امیدوارم از اون هم درجهت پیشرفت خودت استفاده کنی🌹

موقع خوندن نوشته، اولین چیزی که به چشم می‌خوره لحن روون و جملاتِ به سبکِ محاوره نوشته شده‌ست. این می‌تونه به راحت‌تر خونده شدن داستان کمک کنه؛ اما داستان متاسفانه غلط‌های املائی و اشکالات نگارشی متعددی داشت. شاید دوباره‌خوانی می‌تونست جلوی بخش قابل‌توجهی ازشون رو بگیره.

از شخصیت‌ها توصیف‌های مناسبی نوشته شد و با اخلاقیات اکثرشون آشنایی لازم برقرار شد. یک موردی که آزارم می‌داد حین خوندن داستان، اون بخش از مکالمه‌ی علی و ستاره بود که ستاره برای اولین بار، کلمه‌ی “ممه” رو به کار برد. به نظرم با وجود پیش‌زمینه سازی نویسنده در مورد نحوه ارتباط و گفت و گوی این دو نفر، هنوز زیربنای منطقی‌ای برای منِ خواننده بوجود نیومده بود که بتونم باور کنم یک خانمِ همکارِ صمیمی، توی محل کارش از همچین لفظی استفاده کنه؛ هرچند این توی امتیازدهی به این بخش، هیچ توجهی به این مورد نکردم و به دلایلی اون رو نادیده گرفتم.

یک مورد منفی درباره‌ی داستان این بود که هیچ خلاقیت خاصی توی استفاده از به کار نرفته بود، و انگار خواننده درحال خوندن دفترچه‌ی خاطرات فردیه که اون خاطرات رو بدون هیچ فراز و نشیب یا نبض احساسی نوشته. از این نظر جا داشت تا بیشتر روش فکر بشه. اما مورد مثبتی هم داشت و این بود که نسبت به داستان‌های دیگه زمان توش گسترش داده شده بود تا سیر اتفاقات، بدون عجله و با حوصله مسیر خودشون رو از چشم تا ذهن خواننده طی کنن.

7 ❤️

864095
2022-03-15 08:59:41 +0330 +0330

تبریک می‌گم بهتون دوست عزیز بابت شرکت در جشنواره.
حالا بریم سراغ نظرم در مورد داستان و یه سری نکات.

-نیم‌فاصله رعایت نشده. نقطه و ویرگول گذاری هم خیلی ضعیفه. اینا فقط باعث زیبایی نوشته نمی‌شه و باعث می‌شه نوشته خواناتر بشه و خواننده دقیقا اون طور که شما تو ذهنتون هست داستان رو بخونه.

-متن به شدت به بازخوانی نیاز داره. “رفته نون گرم رو خریده بود” یا “بعد از انجام ها کارها”. اینجور اشتباهات تو متن زیاده و نیاز به تخصص خاصی هم نداره. فقط کافی بود چند دور دیگه بازخوانی بشه.

-داستان حوصله آدم رو سر می‌بره و الکی طولانیه. وقتی داستان، طولانیه، نباید روند اتفاقات خیلی معمولی جلو بره که خواننده وسط خوندن خوابش ببره. خواننده به چندتا شوک نیاز داره. همیشه باید سعی کنیم یه سری سوالات رو تو ذهن خواننده بذاریم تا کشش داستان رو زیاد کنیم.

-دیالوگای ستاره و علی رو دوست دارم. یکم داستان رو جذاب کرده و هر از گاهی داستان رو از یکنواختی درمیاره.

-“اوکی کرد و همه چیز جور شد بهم خبرشو بده. چند روزی گذشت ولی خبری نشد” وقتی می‌خوایم زمان یا مکان رو تغییر بدیم نیاز به پاراگراف جدید داریم. “چند روزی گذشت” باید بره تو پاراگراف بعدی و یک فاصله هم بین دو پاراگراف باشه.

-سکس با راحله رو با جزئیات و کامل نوشتین و اولین سکس با ستاره رو که همه منتظرش هستن رو هول هولکی رد کردین. چرا؟ چون خودتون هم خسته شدین از نوشتن تو این قسمت.
اولین سکس با ستاره باید با جزئیات کامل نوشته می‌شد و خواننده رو حسابی هوشیار می‌کرد و هیجانش رو می‌برد بالا.

-انتظار نداریم یه پایان دور از ذهن داشته باشیم، چون تگ داستان خیلی چیزا رو مشخص می‌کنه. اما واقعا برام سوال شد که عکسا چجوری رسید به امین؟؟؟؟؟؟ هم‌چنین باید بگم که ته داستان یه دفعه رفتیم رو دور تند. بهتر بود از وسطای داستان یکم می‌زدین و به انتها اضافه می‌کردین.

کسی که یه داستان طولانی می‌نویسه باید خیلی حواسش به این باشه که داستان، یکنواخت جلو نره. معمولا استفاده از فلش‌بک می‌تونه خیلی کمک کنه. یعنی از یه بخش دیگه داستان مثلا انتهای داستان شروع کنین و خواننده رو درگیر کلی سوال کنین، بعد بیاین دونه‌دونه بهشون جواب بدین. موفق باشین.

5 ❤️

864096
2022-03-15 09:03:17 +0330 +0330

اون عکسها چطور به دست شوهر ستاره رسیده بود اینو نگفتی رو هوا که عکسهای مخفی تو نمیرسه دستش

1 ❤️

864109
2022-03-15 16:56:19 +0330 +0330

جفنگ بود

0 ❤️

864111
2022-03-15 19:18:49 +0330 +0330

این جور داستان ها در درجه اول برای متاهلین خانم و آقا که رابطی نامشروع و منهانی با کس دیگه ای دارن زنگ خطر خوبه و چه بسا آینه عبرت بشه.
چه خانواده هایی که سر خیانت از هم نپاشیده و چه بچه هایی که فرزند طلاق نشدند.
هیچ کس ( متاهل) وقتی که وارد یک رابطه نامشروع میشه به عواقبش فکر نمیکنه.
داستانش خوب بود.

تحلیل من از نحوه لو رفتن عکس این که شوهر ستاره بویی از رابطه نادرست زنش برده و با تعقیب کردن این دو نفر و رفتن به اون مکان خالی مطمعن شده و حالا با یک حک واتساپ گوشی زنش به تمام چت ها و عکس ها دستیابی پیدا میکنه.

3 ❤️

864115
2022-03-15 21:30:10 +0330 +0330

قشنگ بود لایک

0 ❤️

864358
2022-03-18 00:32:32 +0330 +0330

آقا من نفهمیدم اون عکس ها چطوری بدست امین رسیده بود؟

0 ❤️

864387
2022-03-18 03:02:16 +0330 +0330

نگفتی چطوری عکسا به دست شوهر ستاره رسید

0 ❤️

866901
2022-04-04 00:56:23 +0430 +0430

خیلے خوب آخر داستانت رو ماست مالے کردے
خوب یہ توضیح بابت عکس ھا مےدادے کہ چطور بہ دست ستارہ رسیدہ بودن تو گوشے تو بودن پرواز کردن تو گوشے امین

0 ❤️