دانشجوی وکالت و یک عالمه خاطره پایدار

1401/04/15

داستانی که میخوام تعریف کنم بر میگرده به حدود ۱۰-۱۲ سال قبل
با دوستی آشنا شده بودم که دانشجوی حقوق بود … جلسات اول و دوم دیدار رو خیلی خوب بیاد ندارم اما میدونم که خیلی خوب پیش رفته بود تا رسیده بود به عصر و شبی که میخوام براتون تعریف کنم… توی حرف و چت هامون صحبت از خیلی از فانتزیهامون شده بود و بهش گفته بودم که چند باری تجربه مالش پروستات رو با سوسیسی که روش کاندوم کشیده بودم و توی اب گرم ولرمش کرده بودم و دارم … زنگ و زد و در روبراش باز کردم و دیدم با یه شاخه گل و یه بسته اومد داخل گل ازش گرفتم و تشکر و ماچ ماچ و دیدم تو بسته ژل و کاندوم و یه سوسیس آلمانی آورده با خودش… خندیدیم و اب گذاشتم توی قابلمه که گرم بشه و سوسیس و انداختم توش که برای شیطونی آماده بشه… نشستیم به حرف زدن و نوشیدن و کم کم عشق بازی هم میکردیم تا جایی که لخت لخت شده بودیم و تقریبا سرمون با نوشیدنی حسابی گرم شده بود که تلفن زنگ زد… اها راستی اینو بگم که اون موقع من دفتر شخصی داشتم که شبیه خونه هم بود یعنی همه امکاناتی داشت و خیلی هم راحت بود…اینم اضافه کنم که برعکس خیلی از دوستانی که اینجا قصه و تاپیکهاشون رو خوندم، من فقط سایز کوچیک و قلمی دوست دارم و با درد کلا خاموش میشه حسم… و این موضوع رو هم با سعید در میون گذاشته بودم و قرار بود که هاردی نداشته باشیم چون سایزش برای من واقعا ترسناک بود … داشتم میگفتم که تلفن دفتر زنگ خورد و گوشیو برداشتم با کله داغ و دیدم یه مشتری هست و اصرار اصرار که یه سری عکس برات ایمیل کردم تروخدا الان همشونو اصلاح رنگ و ادیت کن و برام بفرست که باید زود بذارمشون توی سایت … هر کاری کردی دیدم کارش خیلی گیره و نمیشه به فردا موکولش کنم کارش رو … من که لخت بودم و نمیخواستم بشینم رو صندلی ایستاده بودم یه دستم به گوشی بود یه دستم به موس و شروع کردم … کنار دستم هم یه لیوان نوشیدنی بود و فکر کنم سیگار و زیرسیگاری … سعید که دید انگار جدی باید کاری رو تموم کنم اومد و پشتم نشست رو زمین و منم یکم خودمو خم کردم تا راحت باشه و اونم شروع کرد به لیسیدن سوراخم … وای خیلی سخت بود که هم تمرکز کار و داشته باشم با حالت نیمه مستی هم صدایی از شهوت ازم بیرون نیاد که اون طرف خط متوجه بشه … خلاصه هم سخت بود هم پر هیجان … چیزی که یادمه اینه که تلفن بیشتر از نیم ساعت و شاید حدود یکساعت دست من بود و هیچ کاری از دستم بر نمیومد و که بخوام مقاومتی در برابر کارهایی که سعید داشت انجام میداد داشته باشم …. بعد از یه تایم خیلی طولانی که که دیگه زبونش راحت داشت توی سوراخم میچرخید و بیرون و تو میرفت دیدم که بلند شد و رفت سمت گاز … حدس زدم میخواد بره سوسیس و اماده کنه… رفت سوسیس و ژل آورد و روش کاندوم کشیدو یه دستمال پهن کرد روی میز و سوسیس و گذاشت روش که کمی از حرارتش کم بشه و ولرم بشه و دوباره نشست پشتم و شروع کرد به لیسیدن… بعد از چند دقیقه دیدم دستش اومد روی میز و سوسیس رو برداشت … نفسم حبس شده بود … شروع کردبه بازی دادن سوسیس روی سوراخم و با ژل زیاد کم کم داد توش …. … چند دقیقه پیچیده ای داشتم از نظر کنترل صدا تا بالاخره دیدم اینجوری نمیشه کارومو سریع تر کردم و حواسم و بیشتر دادم به کار که زودتر تموم بشه سعید هم از پشت خیلی نرم و راحت داشت با سوسیس تلمبه میزد و میخورد به پروستاتم و من هی دلم ضعف بیشتری میرفت اما کمتر توجه میکردم …. سیگار میکشیدم و مینوشیدم و کار میکردم و اون پشت غوغایی در جریان بود …. واقعا نمیدونم چقدر طول کشید تا بالاخره گوشیو گذاشتم و یه نفس راحت کشیدم … قبل از اینکه برگردم اومدم یه قلپ دیگه بنوشم که چیزی دیدم که هنوز که هنوزه وقتی یادش میوفتم دلم میریزه …. فکر میکنین چی روی میز بود؟؟؟؟ سوسیس روی دستمال بود !!! مگه میشه؟ مگه داریم؟ پس چی داشت توم تلمبه میشد ؟! شاید باورتون نشه اما یه لحظه حالت شوک شدگی بهم دست داد از هیجان از ترس از تعجب … … اره انگار که سعید خیلی وقت بود که سوسیس و درآورده بود و منم که خیلی رفته بودم توی کار متوجه نشده بودم و خودش از پشت ایستاده بود و داشت خیلی اروم اروم توم تلمبه میزد … وقتی سکوت و شوک شدگیم رو دید از پشت بغلم کرد … بهش گفتم چیکار داری میکنی دیوونه ؟!! مگه قرار نبود نکنی؟ مگه نگفته بودم اذیت میشم ؟ از پشت توی گوشم گفت عزیزم میبینی که خیلی خوب آماده شده و دردی هم نداری … … دیدم درست میگه واقعا هیچ دردی حس نمیکردم و فقط لذت بود …. قدرتش از من بیشتر بود تو اون لحظه فکر کنم چون از پشت بغلم کرد و منو برد روی کاناپه و به پهلو خوابوند منو… فکر کنم یعنی حدس میزنم که خیلی خسته و مست بودم اما اون کارشو تموم کرد چون صدای اه کشیدنش توی گوشم رو بخاطر میارم … بعدش یه پتو روم کشید و خاطره ای دیگه از اون لحظه ببعد ندارم … این تصاویر شاید بالای صدها بار توی ذهنم چرخیده و مرور شده و انگار که دیشب اتفاق افتاده اینقدر که زندست هنوز برام … دیروز با خودم فکر کردم برای شما هم بنویسمش تا وقتی که خودم هم دوباره دلم براش تنگ شد اینجا داشته باشمش … خیلی دوست داشتم و دارم که این اتفاق برام تکرار بشه اما دیگه هیچ وقت با هیچ کسی اینجوری نشده … مرسی که خوندین و امیدوارم تونسته باشم حسم رو خوب و درست بهتون با نوشتنم انتقال بدم… امیدوارم همه بهترین ها نصیب تک تکتون بشه ….

نوشته: mardizan


👍 7
👎 2
13601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

883333
2022-07-06 01:33:31 +0430 +0430

سوسیس میقولی؟

0 ❤️

883379
2022-07-06 03:55:30 +0430 +0430

هنوزم به سوسیس میدی؟ میخوای هاداگ رو هم تست کنی که آخرش کراکف پنیری میشه و پنیرش میزنه بیرون؟ تجربه خوبیه

0 ❤️

883511
2022-07-07 00:33:11 +0430 +0430

سایز کوچیکم پایه ای

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها