دختر خوبی که بد شد (۱)

1401/11/28

دختر خوبی که بد شد
قسمت اول
این داستان رو به کسانی که دوستشان دارم تقدیم میکنم.
در ضمن معلم های اخلاقی که میخوان منو نصیحت کنن اگه دو روز سعی کنن با سایز کیرشون مخ نزنن(خیلی حال بهم زنه خدایی) بعد بیان و فاز نصیحت منو بردارن مرسی.

سلام من رها هستم یک زن متاهل در آستانه 29 سالگی. اسمم کنایه سنگینی به تمام زندگیم میزنه. اگر زمانی در دوره مجردی یکی به من میگفت ازدواج چه شکلیه میگفتم مثل رانندگی تو یک جاده طولانیه اما ازدواج من یک جور پریدن با چتر از هواپیماست تلفیقی از هیجان و ترس. هم اینکه خرکیف میشی و هم با خودت میگی اگه چتر باز نشد چی. من یک زن سبزه با چشمان و موهای سیاهم. به نظر خودم قیافه ام هم مثل خیلی از زن هایی که تو خیابون می بینید هست معمولی معمولی. البته به چشم شوهرم امیر خیلی زیبام. امیر میگه چشمای درشت و چال گونه و دماغ قلمیت دل هرکسی رو میبره. امیر عاشق سینه هام هم هست. سایز سینه هام 80 و نچراله که امیر عاشق اینه. جفتمون تا وقتی که ایران بودیم کارمند بودیم و صبح تا شب کار میکنیم. راستش کنار امیر خیلی از اولین های عمرم رو تجربه کردم. اولین سیگار اولین پارتی اولین مشروب اولین سکس و اولین تریسام… این داستانی که میخوام بگم تجربه اولین لزبین زندگیمه چیزی که هرگز فکرش رو نمیکردم در کل زندگیم تجربه کنم.
موضوع به دو سال و نیم پیش برمیگرده امیر تونسته بود یک موقعیت دکترا تو خارج از ایران پیدا کنه و با ویزای دانشجویی رفته بودیم آمریکا. شهر کوچیکی که داخلش بودیم یک شهر سرسبز بود و کلی دریاچه و رودخونه داشت. امیر معمولا 8 صبح از خونه میزد بیرون و 8و نیم شب از دانشگاه میرسید خونه. منم تو این اثنا بیشتر وقتم رو با گشت و گذار تو شهر و یادگیری زبان میگذروندم(به همراه ویزای کار نمیدن). یادمه گاهی که دلم میگرفت میرفتم کنار دریاچه مینشستم و اونجا رو نگاه میکردم. دو سه ماهی به همین منوال پیش رفت که به اصرار امیر تصمیم گرفتم برم یک باشگاه ورزشی. باشگاهش پر از وسایل ورزشی بود و کلی ادم باحال اونجا بودن کلا آمریکایی های آدم های باحالی هستن البته تا وقتی که نفهمن ایرانی هستی. اونجا با یک خانم 32 ساله به نام بتی دوست شدم یک زن امریکا با قدی حدود 170 صورت کک و مکی موهای قرمز پوست خیلی سفید سینه های با سایز 65 و باسن کوچیک. زن خیلی گرمی بود. دیگه بیشتر وقتم رو با بتی میگذروندم. یا من میرفتم خونه بتی یا اون خونه من میومد. امیر هم از اینکه میدید یک دوست خوب پیدا کردم خیلی خوشحال بود. امیر کلا منو تو زندگی محدود نمیکرد من دوره مجردی خیلی بچه مثبت بودم از اون بچه مثبت هایی که مامان ها ارزوشون بود دختراشون با من بگردن. اما امیر معتقد بود بچه خوب بودن لیبلی هست که دیگران به پیشونی ما می چسبونن تا بتونن ما رو مودبانه کنترل کنن. یادمه اوائل ازدواج میخواستم یک لباس یکم چسب بپوشم گفتم امیر به نظرت بد نیست؟ امیر به من گفت تو خودت عاقل و بالغی من حق ندارم راجب پوشش تو اظهار نظر کنم. حتی یکبار به من گفته بود خط قرمز من تو زندگی رابطه عاشقانه است ولی داشتن رابطه جنسی با دیگران به نظر من اشکالی نداره بگذریم. با بتی روز به روز صمیمی تر میشدم و تا ساعت هشت شب تقریبا باهم بودیم بعد میرفتم خونه تا امیر تنها نباشه. بتی کمی شیطون بود لباس های باز می پوشید شیطنت های دخترونه میکرد که باعث میشد یک حس لذت و معذبی رو همزمان کنارش تجربه میکردم. فصل تابستون بود و هواگرم شده بود دوتایی تاپ پوشیده بودیم و یک دامن تقریبا کوتاه داشتیم باهم قدم میزدیم همونطور که داشتیم راه میرفتیم رسیدیم به یک بار کنار دریاچه تصمیم گرفتیم بریم و لبی تر کنیم. بارش محیط باحالی داشت همه چی قهوه ای مایل به سیاه و چندتا پنجره کوچیک که میشد دریاچه و اطرافش رو دید. و بارش هم پر از مشروب های رنگ و وارنگ تقریبا همش رو تست کرده بودم دوتا شات رام سفارش دادیم. بتی خیلی آروم اومد کنارم نشست طوری نشسته بود که بدنش به بدنم بخوره راستش منم که نزدیک پریودیم بود بدم نیومد و خودم رو به اون در زدم. دوتا شات رو که زدیم بتی بهم گفت راند بعدی مهمون من منم از خدا خواسته قبول کردم. چندتا شات دیگه هم به همین منوال خوردیم حسابی مست بودم و گرمم شده بود محیط تاریک اونجا خیلی به نظرم دوستانه و باحال میومد. یهو حس کردم یک دستی اروم اومد سمت ران پام و خیلی اروم داره میره سمت کسم. منم که خوشم اومده بود چشمام رو بستم که دیدم بتی لباش رو اورد سمت گوشم و گفت میخوای بریم دریاچه رو نشونت بدم؟ میدونستم این یعنی چی. منم از طرفی درونم یک مقاومت شدید بود که انجامش نده و طرف دیگه مغزم میگفت که امیر بهت اجازه داده ازاد باشی پس چه اشکالی داره یک لذت کوچیک ببری. همه چیز داشت سریع پیش میرفت شاید سریعتر از چیزی که بتونم درکش کنم. منم گفتم بریم. بتی اوبر گرفت وقتی ماشین رسید به سختی از جام پاشدم تلو تلو خوران سوار ماشین شدم بتی هم که کمتر از من مست بود سوار شد. جفتمون صندلی عقب نشستیم. منو تو بغلش گرفت و حالا داشتم به چشم های سبزش و صورت کک و مکیش از نزدیک نگاه میکردم لب های صورتی و دندون های سفیدش. لب هاش رو گذاشت روی لبهام و دست چپش رو گذاشت رو سینه م. بعد بهم گفت بیا بریم خونه من بعدا دریاچه رو نشونت میدم منم گفتم باشه…
به خونه بتی رسیدیم یک خونه سفید دوطبقه با چمن سبز داخل خونه ش رفتم و رفتیم اتاق خواب منو روی تخت پرت کرد تاپش رو از تنش درآورد یک سوتین سفید تنش بود دامنش رو هم درآورد و افتاد روی من. خیلی آروم دستش رو برد زیر تاپ من و دستش رو گذاشت روی سوتین و سینه م رو از روی سوتین فشار میداد. و در عین حال داشت ازم لب میگرفت. تاپم و دامنم رو دراورد و برجستگی سینه هام رو شروع کرد به مکیدن و بعد میومد به سمت گردنم. گردنم و لاله گوشم رو میخورد و میومد سمت لبام. در عین حال دستاش سمت شکمم مدام میبرد تو شرتم و با کسم بازی میکرد و باز برمیگشت. اینکارها رو خیلی ظریف و استادانه انجام میداد. سوتینم رو بالاخره درآورد و شروع کرد به خوردن سینه سمت چپم و با دستش برام جق میزد. سینه های من سبزه نرم و بزرگن اون هم با ولع اما خیلی ظریف میخورد. شاید فرق سکس مرد با زن و زن با زن همین ظرافتش باشه. شرتم رو درآوردم و از روم بلند شد و سوتین و شرتش رو درآورد دوتا سینه کوچیک داشت اما خوش فرم بود و کسش سفید بود. از توی کشو یک دیلدو برقی درآورد که بالاش یه زائده داشت که روی کیلتوریس قرار میگرفت و وقتی روشنش میکردی اون زائده با سرعت زیادی روی کیلتوریس حرکت میکرد. دوباره لخت افتاد روی من و دوباره معاشقه رو شروع کردیم. حس عجیبی داشتم دقیقا مثل پریدن از ارتفاع. تمام احساساتم قاطی شده از شهوت داشتم منفجر میشدم و لذت زیادی میبردم دوباره لب هامون رو بوسیدیم سینه هامون روی هم بود. سرش رو برد پایین سمت کسم و خیلی حرفه ای شروع کرد به خوردن کسم. از شدت شهوت جیغ میزدم نمیدونستم باید چیکار کنم. فقط جیغ میکشیدم. برای برای هزارم ارضا شدم. بتی اومد بالا گفت نوبت آقای سیب زمینیه(اسم دیلدو برقیش این بود) اونو کرد داخل کسم خود دیلدو تو کسم تکون میخورد بتی هم تکونش میداد و اون زائده داشت برام یه جورایی جق میزد. یهو یک فریاد محکم کشیدم این ارضا اخرم بود و برای اولین بار تو زندگیم ابم اومده بود. بتی پیروزمندانه به من نگاه کرد و گفت یکی ظاهرا یک سکس خوبه داشته و خندید بعد بغلم کرد و نوازشم میکرد منم هنوز میلرزیدم که تو بغلش خوابم برد… چشمام رو که باز کردم دیدم 6 عصره گیج و منگ بلند شدم لباسام رو پوشیدم و رفتم تو حال دیدم بتی داره کتاب میخونه بهم لبخند زد و گفت سلام خوشکله. منم که نمیتونستم تو چشماش نگاه کنم گفتم سلام بلند شد وبغلم کرد گفت رو تخت عالی بودی به من دوباره نگاه کرد بغض کرده بودم نمیدونستم چرا. دوباره بتی بهم نگاه کرد و گفت میدونم اگه به امیر بگی از دستت ناراحت نمیشه پس خیانت نکردی به هرحال ما رابطه عاشقانه قرار نیست داشته باشیم فقط یک تجربه جدید برای جفتمون بود(عین سگ دروغ میگفت بعدا به من گفتم قبل با 23 دختر خوابیده). راست میگفت اما یک دختر خوب فقط باید با شوهرش سکس کنه نه با کس دیگه ای و من دختر بدی بودم. بتی رفت آشپزخونه و یک لیوان آب بهم داد دوست نداشتم گریه کنم با تمام وجود بغضم رو میخوردم دلم برای امیر تنگ شده بود دوست داشتم الان اینجا میبود. گفتم میخوام برم خونه پیش امیر. گفت باشه میرسونمت گفتم نه پیاده میرم و سریع از خونه زدم بیرون تو راه مدام گریه میکردم از خودم متنفر بودم رسیدم به پشت در خونه که یک دفعه امیر رو دیدم پریدم تو بغلش و شروع کردم به بلند بلند گریه کردن تو خیابون امیر گیج شده بود. بهش گفتم امیر منو ببخش من دختر بدی ام. که امیر اروم تو گوشم گفت من عاشق رها هستم نه عاشق دختر خوب یا دختر بد. به چشماش نگاه کردم و بوسیدمش. دوباره بغلش کردم و اتفاقات خونه بتی تو ذهنم رژه میرفت. راستی بتی از کجا میدونست خط قرمز امیر رابطه عاشقانه است نه رابطه جنسی؟ نکنه امیر از اول تو جریان بوده؟!
ادامه دارد…

نوشته: آسمان سرخ


👍 17
👎 2
38801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

915652
2023-02-17 10:33:22 +0330 +0330

متوجه گریه و بغض آخرش نشدم
تو ک آزاد بودی 🤔😕خیانتم نکردی پ چته

1 ❤️

915672
2023-02-17 14:04:45 +0330 +0330

گریه ش به خاطر مواجه شدن با تناقضاتی که همیشه داشته دختر خوب اینطوریه اونطوریه دختر خوب حق نداره چیزی بخواد دختر خوب میگذاره بقیه حقش رو بخورن و دختر خوب تمایلات بد نداره حالا با مواجه با خود واقعیش به یکسری تناقضات ازار دهنده رسیده منجر به فوران احساسات در اون فرد شده.

0 ❤️

916101
2023-02-20 15:28:58 +0330 +0330

دمت گرم داستانت خوشم اومد
فقط خاستم راجب مش امیر بگم،این کونده میخاسته جاده رو واسه خودش باز کنه
مطمئنم بتی رو هم کرده

در رابطه با این حرفی هم که زدی گفتی آمریکایی ها باحالن منم قبول دارم
مخصوصا بتی
من خودم بتی رو میشناسم چنتا سکس با حال باهاش داشتم،حقیقتش راجب به امیر بهم گفته بود که چقد کونده هست

حتا بتی بهم پیشنهاد داد یه برنامه بریزه بیام tmf
که البته من قبول نکردم گفتم من با زن شوهر دار برنامه نمیرم

0 ❤️