نور خورشید که میزد توی موهای طلایی اش
تمام روح و روانم می ریخت بهم…
پیشانی اش را بوسیدم
خودش را به تنم مالید
بدن کوچکش را با دست چپم گرفته بودم
دستم پشت شانه چپش بود یک جورهایی استخوانش را حس می کردم
بدنش کوچک و دوست داشتنی بود
نرم و توپر
در گوشش گفتم: می دونی خوبیه بدنت چیه نگار؟
ساکت و بدون تکان ماند
گفتم: من هر اینچ بدنتو دوبرابر بوس می کنم، چون از بالا تا پایین بدنت فاصله کمتریه.
خندید و خودش را به من فشار داد.
آب دریا حجاب شده بود برایمان. چانه اش را در دست گرفتم و لب هایش را بوسیدم.
عقب عقب رفتیم. تنش را لمس کردم، در دریا، زیر نورطلوع، پوست دستش را با پوستم چشیدم. لب هایمان در هم آمیخته می شد.
نگار روی دستم لب هایش را لغزاند و دایره وار پوستم را بوسید، گفت: این گل رز.
با تعجب نگاهش کردم. کل سینه ام را میک زد و سرخ کرد، بعد نوک سینه ام را داخل دهانش برد: این گل درفش…
نفسم تند شد. گیاه درفش یک حالت قلبی شکل داشت و وسطش یک خرطوم دراز دیده میشد. نگار داشت نوک سینه من را به آن خرطوم تشبیه می کرد.
سینه اش را در دست گرفتم و مالیدم. لب هایش را روی شکمم گذاشت و شکمم را بوسید.
شاه ایکس دهنت سرویس
فکر کنم ۵ سالی میشه داستان نمیخونم و حال نمیکنم و حوصله شو ندارم
این تکراری بود البته خیلی از داستان اصلی رو کم کرده باقی رو گذاشته 😏
دهانش را باز کرد من را در دهن گذاشت ؟!
الان تو کیری یا کیر توعه، اسلحه شکاری تو آمجوغ ننت با طبیعت و این داستان تخمگینت
ای شکاربانان کونت بگذارند و بعد به بومیان واگذارند که طبیعت را سوژه جقت نکنی!!