دوست سودا (۳)

1400/07/11

...قسمت قبل

پیشاپیش از دوستانی که قسمت های قبل رو مطالعه نکردند خواهش میکنم نظری ثبت نکنند. داستان های بنده بیشتر شبیه فیلمهای اروتیک هست که در کنار صحنه های سکسی میخواد مفهوم خاصی رو منتقل کنه پس اگه صابون به دست یا بالش به بغل نشستید شاید قسمت های بعدی بیشتر به درد شما بخوره

قسمت سوم:

+اونم حرف میزد و تصمیم گرفته بود دیگه تو چشمام نگاه کنه.
رویا: هرجوری حساب میکنم امشب باید یه جور دیگه تموم میشد.
+رویا موهامو نوازش میکرد و عمیقأ تو فکر بود اما بازم حرف میزد انگار با صدا فکر میکرد
رویا: یادمه خونه سودا داشتی با هیجان بهش توضیح میدادی چجوری سیستمش رو سالم نگه داره، سودا یه لباس راحت پوشیده بود و تو اتاق تنها بودیم همه حواسم بهت بود اما هیچ حرکتی چشم چرونی چیزی ازت ندیدم! (کمی سکوت) محمد؟
من(با خنده): چرا اینجوری صدا میکنی؟ (بدون خنده) جاانم رویا؟
رویا: خیلی راحت بهت اعتماد کردم خیلی سریع باهات رفیق شدم
من: خب اینم تخصص منه دیگه بهم میگن ممد دختر کش
رویا: مشکل جنسی داری؟
+بی امون خندم گرفت و از روی پاهاش بلند شدم آرنج هامو گذاشتم روی زانوهام وسط خنده هام گفتم: مشکل جنسی رو از کجا درآوردی؟ من پسر دارم.
رویا: پس چرا عادی رفتار نمیکنی؟ شش ماهه از همسرت جدا شدی و با این وضعی که من میبینم با کسی ارتباط نداشتی واقعا دلت نمیخواد؟
من: می‌دونی(کمی سکوت) جواب این سوال کمی سخته. ما عادت کردیم یا بهتره بگم قبول کردیم که برای رابطه جنسی بین دو نفر همیشه باید مرد پیشقدم بشه یا پیشنهاد دوستی بده و یا مرد باید تجاوز کنه که معمولاً با برخوردِ شدیدِ خانما روبرو میشه
+داشتم یه سخنرانی طولانی رو شروع میکردم اما نمی‌خواستم مخاطب به این خوبی رو از دست بدم و تصمیم گرفتم کمی متفاوت تر از همیشه رفتار کنم. با حالت شوخی بغلش کردمو کشیدمش سمت خودم لب پایینم رو گاز می‌گرفتم و از پهلو و شونه هاش آروم آروم وشگون می‌گرفتم
من(ادامه با تمسخر رفتار خانمها): برو گمشو عوضی من به تو اعتماد کردم، یا مثلاً چی گفتی؟ این همه مدت دنبال ارتباط با من بودی؟ یا ببخشید اون چیزی که تو ذهن شماست من نیستم. (حالت عادی ) درست میگم؟
+رویا حسابی حالش جا اومده بود و کمی فاز شوخی رو به خودش گرفته بود و با عشوه جمله های منو تکمیل میکرد
رویا(با لحن عشوه): من باکره ام به من دست نزن، داداش قصابم بفهمه قیمه قیمه ات می‌کنه جووووون
من(با خنده): جونش دیگه چی بود؟ ( ادامه‌ بدون خنده) حالا مثال های زیادی میشه زد الا بلا باید این مرد رو از خودش دور کنه باید برینه به احساساتش
رویا: به تو هم ریدن تا حالا؟
من: نه من خیلی زود بزرگ شدم خوشبختانه کسی تا حالا نتونسته بهم برینه من از پنج شش سال قبل ازدواج، سالنهای دادگاه خانواده پاتوقم بود. امثال من میرفتن عشق و حال و دختر بازی من میرفتم دادگاه ببینم مردم چرا میان طلاق میگیرن چرا اصلا ازدواج میکنن. چی داشتم میگفتم؟
رویا: مرده داشت تجاوز میکرد
من: نه یه چیز دیگه میگفتم
رویا: همیشه مردها پیشقدم میشن تجاوز میکنن
من: آهان آره. حالا از اول تاریخ تا الان از مردها اصرار از زنها انکار البته خیلی جاها خانوما جواب مثبت میدن منظورم به پیشنهاد سکس آقایونه. بازم ته توشو دربیاری اونا هم زنه مرد رو اغفال کرده و مرد بیچاره فکر می‌کنه مخ دختره رو زده
+همینجور که حرف میزدم رویا دکمه های پیراهنم رو باز میکرد و منم جملاتم رو قاطی میکردم. همش با سر و سینه ام ور میرفت به موهای سرم حالت میداد ابعاد صورتم رو با دستش ورانداز میکرد
رویا: تو ادامه بده استاد میشنویم
من: چرا واقعاً زنا خیلی بیشتر از مردها برای جنس مخالفشون جذابیت دارن؟
رویا: فعلا که مردها جذابیت دارن

  • سرعت عملش واقعا حرف نداشت. باز کردن هر دکمه یه ربع طول می‌کشید. فیلمهای سوپر می‌دیدم یه کلیپ دو ساعتی تموم شده دختره هنوز شورتش رو در نیاورده اما فکر نمی‌کردم تو دنیای واقعی هم بشه از این نمایش ها درآورد. کتف و سینه و شونه کنار، دونه دونه انگار با موهای سینه ام بازی میکرد و منو تحریک میکرد
    من(با لکنت): چرا همیشه پای مردها شل میشه و هوش از سرشون میره؟ حتی وقتی یک زن مردی رو گیر میندازه و خودش رو عرضه می‌کنه(سکوت)
  • قلبم از جاش درمیومد. تاپ تاپ تاپ تاپ
    رویا:خوب، وقتی زنه خودش رو عرضه می‌کنه چی میشه؟
    من: احساس نمیکنی این جمله غلطه؟ متوجه چیز خاصی نشدی؟
    +رویا از زیر پیراهن شونه هامو ماساژ میداد و مثل یه مشتری پولدار بدنمو ورانداز میکرد
    رویا: میشه پیرهنت رو دربیاری؟
    من: تو هم درمیاری؟
    +رویا با آرامش دکمه های بلوز سفیدش رو باز کرد و منتظر من شد، منم اشاره کردم که کامل درش بیاره. پیراهنشو کند و همون سوتین فسفری تنها حجاب بالاتنه اش بود. با یه لذت خاصی داشتم سینه های برجسته رویا رو دید میزدم مثل قبل نبود نه اینکه بیرون باشه یه جوری انگار تحت فشار بود یا سوتینش کوچیک بود خیلی برجسته به نظر میومد. خود رویا هم تعجب کرد و یه نگاهی به سینه های خودش کرد
    رویا: اینم دربیارم؟
    من: نه کافیه
    +منم بقیه دکمه هامو باز کردم و لخت به سخنرانی ادامه دادم
    من: احساس نکردی جمله آخر مشکل داره؟
    رویا: چارشونه هم که هستی
    من: اگه میخوای ادامه ندم؟ احساس میکنم حوصله شنیدن نداری
    رویا: نه خوشم میاد حرفات جالبه فقط یادم رفت چی‌ غلط بود
    من: زنی جذب یه مرد میشه به هر دلیلی و خودش رو عرضه میکنه
    رویا: مثل من.
    من: دقیقا مثل تو. چرا یه زن مثل یه مرد نمیتونه بره جلو سعی کنه لب مرد رو ببوسه و بهش پیشنهاد دوستی بده؟ چرا لخت میشه و کاری می‌کنه دست و پای اون مرد شل بشه و بازم دنبال اینه که مرد بازی رو شروع کنه؟ این عادتهای مسموم رو کی به ما یاد داده؟ ببین حرفهای مهمی میزنم می‌خوام شخصیت منو بشناسی مدیونی یک درصد فکر کنی دیوونه تن و بدنت نیستم مدیونی یک درصد فکر کنی همین الان عین خر برات سیخ نکردم
  • دستش رو گرفتم و گذاشتم روی کیرم که متوجه بشه تو چه شرایطی هستم. شلوارم یه جوری بود که مشخص نبود زیرش چه خبره و اولین بار بود که رویا کیر منو احساس می‌کنه. یهویی چشاش درشت شد
    رویا: اااااوووووو چه خبرته
    +بعد لب پایینش رو گاز گرفت و با خنده جذابی لبش از لایه دندوناش رها شد و با دستش کیر منو فشار داد
    رویا: ایششش ادامه بده می‌شنوم.
    +دستش رو بلند کردم و گذاشتم روی شونه هام که همونجاها رو ماساژ بده
    من:وقتی از کراش یه مرد به یه زن حرف میزنیم از کلمات علاقه، درخواست و التماس استفاده می‌کنیم.
    رویا: کص لیسی
    من: همینه واقعا باید کلی کص لیسی کنیم تا بتونیم یه کص درست حسابی تور کنیم. اصلا ذات زن جسم زن یه بتِ زیبا و قابل ستایشه و مرد جذب و شیفته‌ی زنانگی و ظرافت و شهوت و زیرکی اون زن میشه و جلوی این بت، زانوش رو میذاره زمین و با کلام یا بی کلام ازش درخواست ارتباط می‌کنه
    رویا: خواستگاری می‌کنه
    من: ولی در مورد نیازِ یک زن به جنس مذکر، میگیم خودش رو عرضه می‌کنه! فهمیدی چی شد؟ زن وقتی یک مرد رو قبول می‌کنه؛ با زنانگی، ظرافت، شهوت و زیرکی خودش ذهن اون مرد رو درگیر خودش می‌کنه و میگه بیا من در خدمتم اما اینجا چهره‌ی نیاز تغییر کرده! زن میگه بیا ازت فرار نمی‌کنم. (با خنده)بازم مرد پا پیش می‌ذاره و زن نیاز خودش رو با اغوای اون مردِ خاص به صورت مخفیانه ارضا می‌کنه! و به چیزی که میخواست برسه، میرسه. (کمی سکوت) ولی اگه مرد تسلیم جَذبه اون زن نشد؛ اسیر باتلاق اون زن نشد…
    +رویا یه جوری که انگار حمله عصبی بهش دست داده سرشو تکون میده و دست راستش رو شونه چپ من تو چشام نگاه میکنه
    +میشه یه ذره سکوت کنیم؟ گشنه ات نیست؟
    من: خواهش میکنم حرفامو به خودت نگیر فقط سعی میکنم شخصیت منو بشناسی نمی‌خوام قضاوتت کنم باور کن تحمل کنی میفهمی که هیچ قصد و غرض بدی، اهانتی پشت این حرفها نیست.
    رویا: حرفات خوبه یه ذره ذهنم درگیره میرم یه چی بیارم بخوریم یادت باشه از کجا موندیم ادامه میدیم
    +رویا بلند شد و پیراهنش رو پوشید اما دکمه هاشو نبست و رفت سمت آشپزخونه منم که دست بردار نبودم گوشیمو باز کردم یه پیام فرستادم شماره رویا
    پیام: مردی که اسیر باتلاق نشد.
    +صدای گوشی رویا درومد اما توجهی نکرد شاید سال تا سال کسی بهش پیام نمیفرستاد، چند دقیقه بعد وارد پذیرایی شد و یه ظرف خیار و پنیر گذاشت روی میز و دوباره رفت آشپزخونه
    رویا: نون فریز شده میخوری؟
    من: آره بیار این خیارهای خوشبو رو با آجر هم میشه خورد. (کمی بعد)رویا؟
    صدای رویا: بگو
    من: امشب میتونم اینجا بمونم؟
    رویا: یه وقت بهت تجاوز نکنم؟
    من: اگه قول میدی کاریم نداشته باشی میمونم
    +رویا اومد و نون رو گذاشت روی میز و با یه ولع عجیبی شروع کردیم به خوردن. ظاهرا آشه هضم شده بود !
    رویا: محمد حرفهایی که میزنی میفهمم درکت میکنم اما احساس میکنم زیاده روی می‌کنی، الان دو سه ساعت بعد، وقت خواب میشه میخوای بری رو کاناپه بخوابی باز حال منو بگیری. بعضی وقتها عصبی میشم می‌خوام با لگد پرتت کنم بیرون‌. تنها دلیلی که الان دارم تحملت میکنم اینه که آدم خاصی هستی می‌خوام ببینم آخر این رابطه چی میشه.
    من: فکر کردی واقعا برای خوابیدن رو کاناپه می‌خوام امشب بمونم؟ دیونه می‌خوام یه دل سیر بغلت کنم تو هنوز حس منو نسبت به خودت نفهمیدی؟
    رویا: فقط بغل؟
    من: هر چی دلت بخواد به جز سکس کامل
    رویا: پس هر غلطی میکنیم به جز سکس درسته؟
    +یه ذره به فکر رفتم و همه غلط‌هایی که ممکنه بخوایم بکنیم دوباره تو ذهنم مرور کردم
    من: آره درسته هر غلطی به جز سکس، سکس آخرین مرحله دوستیه
    +بعدش یه تیکه خیار برداشتم و لیسش زدم بعد انداختم تو دهنم خرچ خرچ خوردمش
    من: می‌خوام اول بچشمت بعد بخورمت
    +گذشت اون چند ساعت هم گذشت و وقت خواب رسید ولی هم من، هم رویا میدونستیم امشب خبری از خواب نیست، اتاق تاریک بود فقط نور ضعیفی از چراغهای پذیرایی داخل رو روشن کرده بود.
    عقب عقب هلش دادم داخل اتاق تا رسید پای تخت‌خواب،روبروی رویا ایستاده بودم اما زیاد امونش ندادمو قبل از اینکه حرفی رد و بدل بشه هلش دادم روی تخت و خودمو تنظیم کردم رو بدنش و شروع کردم به بو کردن موهاش چپ و راست رو صورت و گردنش مانور میدادم رویا هم انگار خیلی خوشش اومده بود ریز ریز می‌خندید و هیچی نمی‌گفت.
    من: چیزی نمیخوای ازم؟
    رویا(با خنده): من؟ نه چیزی نیمخوام
    من: مطمینی؟
    رویا: ۹ صبح باید سر کار باشی
    +یواش یواش کنار گوشش رو میلیسیدم و به حرف زدن ادامه میدادم
    من: خراب نکن. این لحظه های بهشتی رو خراب نکن فقط بگو چی میخوای؟
    رویا: می‌خوام لخت بشم اما روم نمیشه
    من: اون با من دیگه چی میخوای؟ سه تا آرزو داری
    +رویا یهویی یه قهقهه خوشگلی زد که هرکی جای من بود بی ملاحظه هرچی‌ به پاش بود جر میداد و شروع میکرد به تلمبه زدن اما منکه هرکسی نبودم و باید بازی خودمو درست انجام میدادم باید کنترل شده جلو میرفتم
    رویا: غول چراغ جادو شدی؟
    من: بلی سرورم امر بفرمایید
    رویا: خوب همین کاری که الان می‌کنی یکی از آرزوهای منه ادامه بده
    من: سرورم این اشانتیون تبلیغاتیه آروزی اول شما اینه که لختتون کنم دو آروزی بعدی خود را بفرمایید
    رویا: غلام من شما مشغول باشید من در ادامه امر خواهم کرد.
    +واااای دیونه شده بودم. باور نمی‌کردم چنین آدمی تو زندگی به پستم بخوره هرزه نبود اما بی نهایت شیرین زبون، باکره و صفر کیلومتر نبود اما بی نهایت جذاب و خوش بو و نچرال بود اما بی نهایت موزون و خوش اندام. وقتی خودمو تو این شرایط دیدم خیلی احساس غرور کردم. دختری به این زیبایی به این خوبی اینقدر سکسی و جذاب. به خدا آدمی مثل علی نگهبان مجموعه حاضره یه ماه حقوقش رو بده یه بار با همچین موجودی سکس کنه بعد اونوقت، من با منت باهاش رفیق شدم کلی کلاس گذاشتم که خیلیا بهم پا میدن و اهمیتی بهشون نمیدم و الان دارم با یه حوری بهشتی لیس بازی میکنم اونم شرط کردم که سکس کامل نمیکنم. پیرهنش هنوز تنش بود و دکمه هاش باز، الانم که روی تخت ولو بود، پیرهنه نقش چندانی نداشت و اولین مزاحم پیش رو میشه گفت سوتینش بود. پیراهنش رو از دو طرف بیشتر هل دادم تا شونه هاش کامل بیاد بیرون و شروع کردم به لیسیدن شونه و کتفش؛ چند تا میبوسدیم بعد لیس میزدم اما سعی میکردم زیاد خیس نباشه. همش منتظر بودم یه مزه بدی بیا دهنم چون چند ساعتی بیرون بودیم و کلی پیاده روی کردیم اما دریغ از ذره ای شوری و کثیفی. بخدا هرچی از این بشر بگم کم گفتم مثل خواب لذت بخش بود. دوباره میبوسدمو چشاشو نگاه میکردم و ادامه کار رو با حس و حالش تنظیم میکردم. یک لحظه لبخند خوشگلش از لباش محو نمیشد
    من: حس امنیت داری؟
    رویا(لغزش صدا): آره
    +رفتم سراغ سینه هاش اما با سوتین کاری نداشتم و شروع کردم از دو طرف برجستگی های سوتین به لیسیدن و میک زدن سینه هاش. همون بلایی که با باز کردن دکمه هام موقع سخنرانی سرم آورد سرش میاوردم. سرشو گرفتم تو دستام و سعی کردم حس و حال دو شب پیش رو بهش القا کنم. دوباره شروع کردم به بوسیدن و لیسیدن گردنش و آروم آروم و یکی یکی، دو تا دست پیراهنش رو درآوردم گذاشتم همون‌جوری زیر رویا بمونه. آروم آروم جلو میرفتم و از دیونه شدنش لذت می‌بردم
    رویا: محمد اگه نمیکنی ادامه نده من تحمل ندارم
    +دستم رو گذاشتم روی لبش
    من: نمیدونم قراره چه اتفاقی بیوفته

پس همین جا تمومش میکنم و منتظر میمونم ببینم قراره چه اتفاقی بیوفته

قسمت های قلبی دوستان کامنت گذاشته بودن که دیر به دیر قسمت های جدید رو ارسال میکنم. بگم که بی دلیل نیست وقتی ارسال داستان کمه و چند روز داستان من تو صفحه اول دیده میشه منتظر میشم تا حداقل یکی دو صفحه لیست داستانهای جدید اضافه بشه تا قسمت بعدی رو ارسال کنم. ممنون از شمایی که حوصله میکنید و همراه بنده هستید. منم کم کاری نمیکنم به ازای هر داستانی که میفرستم ده دوازده تا از داستان های جدید رو میخونم و کامنت میذارم.

ادامه...

نوشته: محمد رستمی


👍 6
👎 5
12701 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

835583
2021-10-03 10:23:07 +0330 +0330

لطفاً ادامه را هم بفرستید، این تیپ داستان برایم جذاب است.

1 ❤️