دوس پسر نه ولی بهترین همدم

1397/08/25

سلام من اسمم نازنین هستش.
از خودم اصلا جیزی نمیگم

دوباره پدرم با چوب افتاد به جونم فقط به پاهام ضربه میزد نمیدونم چرا اصن منو میزد داداشم هم ازش یاد گرفته بودو اونم به بهونه های مختلف منو میزد از منم هر دفعه به بهونه های مختلف میرفتم پیش آرمین
آرمین تو تهران دانشجو بود ۱۹ سالش بود

بچه پولدار نبود خیلی ولی تو تهران یه ماشین با یه خونه تنها زیر پاش بود

من بابام نمیذاشت برم دانشگاه میگفت دختر خراب چه به دانشگاه ولی خب یواشکی میرفتم چون ترم اخرم بود میخواستم دیگه لیسانس رو بگیرم و ول کنم.
ساعت ۱ بعد از ظهر بود برگشتم خونه تا اومدم تو دیدم بابام اومد منو شروع کرد زدن تا این که یه مشت زد تو دماغم منم دماغم خون اومد و از حال رفتم
فقط متوجه شدم با چوب خیلی به پاهام ضربه زد منم وقتی دیگه به خودم اومدم سریع پاشدم و از خونه زدم بیرون تو خیابون بودم تازه به خودم اومدم که دیدم مگه میتونم راه برم پاهام داشت از درد میترکید بالاخره سوار تاکسی شدم و رفتم پیش آرمین درو زدم اومد پشت آیفون رفتم بالا تا دید دارم تلو تلو میخورم اومد زیر بغلمو گرفت گفت دوباره زدتت گفتم اره گفت تو اگه میذاشتی من یه بار اینو سرجاش میشوندم مرتیکه انقدر بهت نمیگفت خراب
بردتم تو حموم گفت آب رو داغ کن یه حموم کن چیزی هم خواستی بگو بهت بدم
منم رفتم حموم تازه کبودی های پام رو داشتم میدیدم اشک از چشام اومد ولی مثل همه ی اشکای دیگه به فاضلاب پیوست
در زد گفت بیا بیرون دیگه بیا ببینم باید چی کار کنم اومدم بیرون حوله رو دور خودم پیچیدم
برام یه چایی اورد پاهام رو وقتی دید خیلی دلش سوخت گریه کرد گفت بذار باهاش حرف بزنم تو حقت این نیست
منم فقط ناراحت بهش گوش میکردم ساکت مونده بودم.
طبق معمول یه ذره پماد به پاهام مالید
و با تخم مرغ بست گفت من تورو دوست دارم اگه ناراحتی به پاهات دست میزنم بگو گفتم نه تو تنها هم دم منی تورو نداشته باشم چه غلطی کنم منو بغل کرد و گفت هیچ وقت ولت نمیکنم
پاشدم راه برم که با مخ رفتم زمین گفت بشین من بهت میدم هرچی بخوای گفتم گرسنمه گفت الان شام حاضر میشه
شام که خوردیم خوابم برد
بعد یکی دو ساعت از خواب پا شدم ساعت ۱۰ شب بود پاشدم برم خونه وقتی رفتم تو اتاق ارمین پشت سرم اومد داشت بهم نگاه میکرد چسبوندتم به دیوار شروع کرد لب گرفتن منم اصن جون مقاومت نداشتم تا اینکه خودش ول کرد گفت بیا خودم میرسونمت منو دم خونه پیاده کردو دوباره رفتم تو جهنم

این داستان سکسی نبود یه صحنه هم بیشتر نداشت فقط خواستم بگم همه پسرا هم لاشی نیستن تا لاشی باشی لاشی گیرت میاد فقط دعا کنید من از شر و پدرو برادرم خلاص شم
کاش مادرم بود یه کاری برام میکرد
خداحافظ.
نوشته: نازنین


👍 5
👎 2
12248 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

730693
2018-11-16 21:05:55 +0330 +0330

التماس دعا خوش اومدی

0 ❤️

730695
2018-11-16 21:10:04 +0330 +0330

بای بای

0 ❤️

730703
2018-11-16 21:33:11 +0330 +0330

چهار سال دانشگاه رفتی کسی تو خونتون نفهمید؟؟ عجب…

1 ❤️

730748
2018-11-17 00:29:27 +0330 +0330

خدافظ

0 ❤️

730760
2018-11-17 01:46:59 +0330 +0330

اوخیییی

0 ❤️

730800
2018-11-17 09:14:46 +0330 +0330

قربون اون هوشت برم دکتر جان .
کتاب جنایات پزشکی رو مطالعه کردی؟
تو هم قاطی جانی های مهربان شو آقای باهوش!!

0 ❤️

730815
2018-11-17 10:29:51 +0330 +0330

كيرم تو داداشت و بابات

0 ❤️

730818
2018-11-17 10:56:28 +0330 +0330

مگه مرض داره میزندت؟کی میشه نسل اینگونه پدر و مادرا منقرض بشه؟من به این پدرا میگم پدر بیولوژیک. چون فقط تو پس انداختن بچه نقش دارند.

0 ❤️

730871
2018-11-17 17:13:46 +0330 +0330

برو خونه تا کونتو وا کنه اقات

0 ❤️

730997
2018-11-18 09:02:48 +0330 +0330

اگه یه قانون درستی حاکم بود میشد از دست همچین پدر و براردرایی شکایت کرد???ولی متاسفانه هیچ مرجع قانونی معتبری برای دفاع و حمایت از چنین دخترای مظلومی نیست.چون پدر هم هست حق ولایت داره و چه بسا حق کشتن!!! امیدوارم خدا خودش نجاتت بده عزیزم

0 ❤️