رابطه یهویی

1401/02/03

سلام به همگی. آرمان هستم42سالمه.این اولین داستان منه.
یه روز گرم تابستانی بندرعباس، ازشروع کرونای لعنتی 6ماه میگذشت، تو شهر همه باماسک میچرخیدن تا صبح بیداری اغلب کارها تعطیل یه دل مردگی همراه باترس توی کل شهر موج میزد، تنهای تنها تو شهر با ماشین میچرخیدم نزدیک ظهر بود، پیش خودم گفتم شاید مسافری سوار کردم هم از تنهایی در میام هم کمی حرف میزنم وقتم بگذره، چند دقیقه بعدش یه زن تقریبا حدود40/45با لباس محلی بندری واسم دس تکون داد وایسادم، مسیرش تقریبآ همسیر خونه خودم بود سوارش کردم توی مسیر ازصحبت های که ردوبدل شد متوجه شدم شوهر نداره یکساله، ازدهنم در رفت گفتم: اگه دوس داری نهار بیا پیش من، من تنهام اصلا نظرم یافکرم سکس نبود فقط خواستم تنها نباشم. باکمال تعجب اونم قبول کرد…!!،بهش گفتم:داری دستم میندازی؟؟
گفت:نه جدی میگم،چون واقعأ به تیپ وقیافه و شخصیت برخوردیش نمیخورد که راه بده…!! البته من محترمانه باهاش برخوردکردم.
. معمولا خانم هایی که تو این سن که هستن خیلی خونگرم تر اجتماعی تر والبته سکسی تر از بقیه همجنس های خودشون هستن. نمیدونم چرا…!! ولی خیلی خوبه.
رفتم کبابی سفارش دادم اومدیم خونه، بعدازخوردن غذا خودش سفره رو جم کرد اصلا هم مهمون بازی در نیاورد، شخصیت جالبی داشت از این نوع راحتی بدون هیچ فخر فروشی یا سواستفاده از جنسیتش که مثل بعضی از خانم های محترم که جایی میرن لش میشن هیچ تکونی به خودشون نمیدن اصلا نبود،از رفتارش خیلی لذت بردم، بعداز غذا گفتم: هر وقت خواستی بگو برسونمت، اونم برگشت گفت: اگه مزاحمم آره… خجالت کشیدم از حرفی که زدم. ازش عذرخواهی کردم، چهره گرد گندمی، موهای نسبتا فری مشکی، لب های گوشتی و اندام کشیده و مناسبی داشت باسن برجسته وسینه های سفتش کاملا مشخص بود، از همه قشنگ تر چشمای سیاه درشتش آدمو مجذوب خودش میکرد، بهش پیشنهاد دادم اگه خوابت میاد واست بالشت وپتو بیارم، چون خودم عادت به چرت ظهر بشدت دارم، اونم قبول کرد پتو بالشت رو روبروی کولر گازی پهن کردم تامستقیم باد بهش بخوره، خودم هم یکمی اونرتر خوابیدم، چند لحظه بعد گفت: میزاری بیام پیشت بخوابم منم از خداخواسته گفتم: آره چراکه نه…
نمیدونم چه چیزی بود انگار هر دوتامون تنهایی رو به تلخی تجربه کرده بودیم ومیخواستیم از این حالت گند دلمردگی بیرون بیایم،انگار اونم به آغوش یه مرد نیاز داشت واین شرایط اعتمادی رو واسش فراهم کرده بود. اومد توبغلم بوی عطر موهاش بوی ادکلنی که به بدنش زده بود حس قشنگی به من دست داد… آرامشی که سکس بی اهمیت بود. دست چپمو زیر سرش گذاشتم اونم خودشواز پشت تو بغل من جا داد بعد از چند لحظه خودش دست راستمو گرفت گذاشت رو سینه ش هر دوتامون یه نفس عمیق از رضایت کشیدیم نمیدونم چرا ولی لذتبخش بود، چند ساعتی کنار هم خوابیدیم،وقتی بیدار شدیم یه خجالت یا یه حس ناتموم وجود داشت وای هیچ کدوم ابرازش نکردیم بعدش بردم رسوندمش خونشون، شماره بهم دادیم. که دفعه بعدش که همو دیدیم باهم سکس کردیم که خیلی گرم و جالب بود. باتشکر که وقت گذاشتین وداستلن من رو خوندین.

نوشته: khonsaa


👍 19
👎 20
46601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

870237
2022-04-23 02:02:40 +0430 +0430

خو چرا دیسلایک دادین؟

2 ❤️

870241
2022-04-23 02:16:04 +0430 +0430

اینجا میایم داستان سککککسی بخونیم کصشعر خان نه مضخرفاتتو

0 ❤️

870277
2022-04-23 07:09:24 +0430 +0430

خوشمان آمد. دمت گرم عین واقعیت رو صمیمانه گفتی. فقط مشکل بوی عرق ناشی از ایستادن در خیابان در یک ظهر گرم تابستان بندر رو حل کن. تناقض داشت با لذت بردن از بوی خوش بدنش در آغوشت.

1 ❤️

870284
2022-04-23 08:00:58 +0430 +0430

برای منم تو بندر این اتفاق افتاده با این تفاوت که من جلسه اول ترتیب عقب و جلو رو دادم.نقد رو بچسبید نسیه رو ول کنید.

0 ❤️

870457
2022-04-24 04:22:26 +0430 +0430

یه دو تا جق کمتر بزنید چار تا سلول خاکستری نیمه زنده تو مغزتون باقی بمونه بتونه یخورده کمکتون کنه تا داستاناتون با عقل جور در بیاد.
بخدا ما هم گرمای ظهر بندرعباس و زنای ۴۵ ساله بندری با لباس محلی رو دیدیم‌. اینجوری که تو گفتی نبودن‌

0 ❤️

870518
2022-04-24 16:47:55 +0430 +0430

چیزی هم نمینوشتی میدونستیم سواد و البته تخیل فوق کیری داری

0 ❤️