رهایم نکن (۱)

1401/06/30

شیشه ماشینو یکم پایین دا‌د، تا سیگارشو بکشه هنوز صورتش سرخی سیلی ام رو همراه داشت ،طی نیم ساعت هیچ حرفی رد وبدل نمیشد اون زیر قولش زده بود و کتک خوردن حقش ،، اینا رو تند تند تو ذهنم میگفتم تا آروم بشم ،بلاخره رسیدیم خونه آقاجون بدون هیچ حرفی از ماشین پیاده شد و درو محکم کوبید و رفت…
هوا سرد بودو درختا کم کم داد میزدن که پائیز رسیده ، موقع برگشتم به خونه تو ذهنم ماجرای امروزو از اول مرور میکردم
همه چیز از لحن صداش معلوم بود وقتی گوشیمو جواب داد معلوم بود یه چیزی زده علتشو پرسیدم با صدای بی رمق بهم گفت غروب میام خونه آغاجون توضییح میدم چیشده ولی من میدونستم ماجرا از چه قراره.
اون خاله ام بود نمی تونستم یعنی غیرتم اجازه نمیدادم جنده کسی بشه
اسمش لاله اس ،، یه سال ازم بزرگتره، آغاجونم پنج تا دختر داره چون بچه پسر نداشت شانس پنجمم امتحان کرد که اونم لاله بهترین و صمیمی ترین شخص زندگی من به دنیا اومد.
هیچ وقت به چشم خاله نگاش نکردم اون از خواهر حتی یک رفیق بهم نزدیک تر بود،کل بچگیمون باهم بود، اگه کلی به ماجرا نگاه کنیم من چون بزرگترین نوه آغاجونم من شدم پسرش همیشه خونه اش بودم
ما تو بچگیمون همسایه یه پسری داشت به اسم کامیار سه سال از من و دو سال از لاله بزرگتر بود، همیشه سرگرم ما بود چون خونه آغاجونم از خونه های قدیمی شهره حیاط بزرگی داشت با چندتا باغچه صبح میومد و شب میرفت،کم کم بزرگ تر که شدیم لاله رفتاراش فرق کرد به هر حال بلوغ سنی اون از ما زودتر شروع شد ، حرفای عجیبی میزد مثلا مارو لک لک ها نیاوردن یا کامیارو از بازار نخریدن اینا همش دروغه میگفت یه دوست همکلاسی داره شبا که مامان باباش میخوابن بعد یکی دو ساعت صداهای عجیبی میشنیده وقتی بیدار میشه می بینه باباش ، مادرشو گرفته زیرش داره کتک میزنه اینم بیدار میشه تا جلو باباشو بگیره که هردو میرن زیر پتو خودشونو می زنن به خواب.
خلاصه میگفت مشکوک شده و فهمیده باباش چوچولشو میکنه وسط جوجو مامان، و مادرشم بهش گفته این کار باعث میشه یه داداش برات بیاریم ، خلاصه وقتایی که این حرفارو میزد کامیار کیرش سفت میشد درسته دوازده سالش بود ولی اونم تائید میکرد این حرفارو .
منم تو عالم بچگیم میگفتم ول کنین بیاین ماشین بازیمونو بکنیم.
یه روز که رفته بودم خونه خودمون یکی دو ساعت دیر رسیدم خونه آغاجونم تا رسیدم خبری از لاله نبود نه تو خونه نه حیاط همه جارو گشتم انگاری آب شده رفته بود زمین، در خونه کامیار اینا باز بود اوناهم حیاط داشتن ولی به بزرگی خونه آغاجون نبود وقتی رفتم تو خبری نبود وقتی داشتم از پله ها بالا میرفتم تا ببینم خونه ان یا نه یه صدایی از انباری شنیدم برگشتم سمت انباری میخواستم باز کنم که لاله گفت کامیار زود باش امیر بفهمه میره به مامانم میگه منم کنجکاویم گل کرد یه سفال زیر پنجره گذاشتم تا ببینم این تو چخبره ؟
وقتی بالا رفتم اولین چیز عجیب این بود که شلوار هردوتاشون تا زانو پایین بود ، لاله لم داده بود به دیوار و کامیارم با تعجب به لای پای لاله نگاه میکرد،کیر کامیار کاملا بلند شده بود و به لاله میگفت دست بزن خیلی کیف میده ، همزمان که لاله به کیر کامیار دست میزد اونم لاپای لاله رو انگشت میکشید لاله داشت میلرزید فکر میکردم کامیار داره اذیتش میکنه یه پنج دقیقه ای این کارو کردن که خسته شدن تو همین حوالی بود که یهو صدایی شنیدم
امیر جان دنبال چیزی میگردی:
تا میخواستم دهنمو باز کنم فوری کامیار و لاله اومدن بیرون، وگفت سلام مامان دنبال توپ سفیدمم نیستش از دیروز
تا کامیار منو دید فهمید از پنجره دیدشون میزدم خواستم چیزی بگم که دوباره کامیار گفت امیر فک کنم خونه لاله اس دستمو گرفتو سه تایی دویدیم رفتیم، تا رسیدیم خونه آغاجون چندتا مشت به شکمش زدم گفتم هوی چرا داشتی لاله رو اذیت میکردی
گفت احمق اذیت نبود از خود لاله بپرس ببین اگه گفت اذیتش کردم برو به مامان بزرگت بگو
لاله هم با سر داشت حرفاشو تائید میکرد و گفت امیر اذیتم نمیکرد
تا اینو گفت کامیار از گلوم گرفت و برد چسبوند دیوار گفت ببین لاله طرف منه اگه به کسی چیزی بگی لاله دیگه باهات بازی نمیکنه وقتی چشمم افتاد به لاله با سر حرفای کامیارو تایید کرد
از اون روز هر روز میرفتیم انباری خونه کامیار اینا اونا اینکارو میکردن من نگاه میکردم یه چن باری اتفاق افتاد که یه بار لاله بدنش لرزید وافتاد زمین ، خیلی عجیب بود من لاله رو کمکش کردم گفت امیر یه جوری شدم خیلی کیف کردم
دفعه بعد چون کامیار از دوستاش اطلاعات گرفته بود یه کرم آورده بود میگفت میخوام یه کار خفن بکنم تو فیلم دیدم از پشت کرم میزنن کیرو میکنن توش خیلی سردم بود یه جوری بودم اصلا احساس خوبی به این ماجرا نداشتم بعد یکم مالیدن چوچول لاله ، اونو برگردوند و پاهاشو باز کرد و لای سوراخش کرم میزد و لاله هم میلرزید یکمم به کیر خودش زد و آروم برد سمت سوراخ لاله یکم عجب جلو کرد تا توش جا بشه منم با دقت دید میزدم اولین باری بود که کیرم راست شده بود خیلی حس عجیبی داشت ، لاله لباشو به هم فشار میداد ولی صدایی ازش نمیومد فقط به فرش کهنه که لولش کرده بودن و سرپا کنار دیوار بود چنگ میزد کامیار کیرشو عقب جلو میکرد و از پشت موهای لاله رو بو میکشید میگفت لاله اذیت نمیشی اونم فقط یه جمله گفت کامیار تورو خدا بیرون نیار و چشاشو بست کم کم آه میکرد نمیدونستم چیکار کنم میخواستم جداش کنم ولی چون لاله طرف کامیار بود میترسیدم همینجوری عقب جلو میکرد و لاله آهش انبارو برداشته بود که یهو لاله افتاد زمین تا افتاد کامیار کیرشو گرفت و چن بار بادستش عقب جلو کرد و لرزید و نشست زمین ، فوری رفتم سمت لاله انگاری بیهوش بود میخواستم بلند بشم برم کمک بیارم کامیار دستمو گرفت ، یادت نرفته که چی بهت گفتم بااین حرفش گریم گرفت نشستم پیش لاله زار میزدم…
ادامشو حتما طی چن روز میذارم

نوشته: شاه سیک


👍 8
👎 3
25101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

896418
2022-09-21 02:54:37 +0430 +0430

خوب بود ولی من کلا داستان های که توش غم غصه هستش بدم میاد کم بدبختی داریم بشینم حرص اینارو هم بخوریم

1 ❤️

896438
2022-09-21 03:59:41 +0430 +0430

کیرم تو سند ۲۰۳۰ که اجرایی نشد تا کی بچه ها باید مورد تجاوز باشن

0 ❤️

896530
2022-09-21 19:03:25 +0430 +0430

عجب بابا مگه داریم آخه تو اون سن یعنی سکس کردن😐😐

0 ❤️

896561
2022-09-22 04:38:19 +0330 +0330

بله ممکنه بخصوص برای بچه های دهه ۵۰و شصتیا

0 ❤️