رویا و پسر همسایه (۱)

1402/09/25

سلام
اسم من رویاست.متاهلم و در یکی از استان های کشور زندگی میکنم
قدم متوسطه هیکلم هم خوبه و چهره خوبی هم دارم .داستانی که میخوام تعریف کنم مربوط میشه به آبان ماه 1401.
خونه ما تو یه کوچه بن بست قرار داره که چهار ،پنج تایی خونه دیگه هم داخل کوچه هست.من با هیچ کدوم از همسایه ها آشنایی نداشتم تا اینکه چند باری با یه خانم که خونشون کنار خونه ما بود تو کوچه رهگذری سلام علیک کردم.یه روز که مریض بودم و دم در منتظر شوهرم بودم که بیاد منو ببره دوباره خانمه رو دیدم .با همدیگه سلام و احوال پرسی کردیم بعد بهم گفت میشه شماره منو بزنی داخل گوشیت هر موقع تونستی بهم زنگ بزن بیا خونمون فقط پنج شنبه و جمعه ها پسر بزرگم خونه هست شاید خودت راحت نباشی بقیه روزا تشریف بیار خوشحال میشم ،منم گفتم چشم ولی خیلی اهمیت ندادم شمارش هم ذخیره نکردم.چند روزی گذشت تا اینکه دوباره خانمه یه شب اومد در خونمون یه چیزی لازم داشت گفتم برم نگاه کنم پیدا کردم میارم دم خونتون.اومدم پیداش کردم لباسی پوشیدم و رفتم آیفون زدم خودش اومد اون چیزی که ازم خواسته بود رو بهش دادم خیلی تعارف کرد که بیا داخل گفتم ممنون همین جا خوبه.بعد یه خورده شروع کردیم به حرف زدن .ازم پرسید اهل کجا هستم و از این چیزا .بهم گفت پسرم میگه مامان چند ساله اینجا زندگی میکنی یه دوستی رفیقی واسه خودت پیدا کن که یه خورده حال و هوات عوض شه و منم از تو خوشم اومده و دلم میخواد با هم باشیم.من اصلا قبلش متوجه منظورش نشده بودم که حالا که داره شماره بهم میده و ازم میخواد که برم خونشون شاید دلش میخواد باهاش دوست شم یعنی اصلا تو این فازا نبودم .و منم در جوابش گفتم منم خوشحال میشم .داشتیم صحبت میکردیم که یه پسره خانمه اومد همون پسر بزرگه .اونجایی که وایساده بودیم خیلی تاریک بود و وقتی نگاهم بهش خورد فقط سلام کردم و سرمو انداختم پایین و اونم سوار ماشینش شد و رفت.
از پسره بگم اسمش حامد قد بلند و هیکل بدنسازی هم داره و چهره ش هم خوبه فقط یه کوچولو سبزه هست.دیگه گذشت تا یه چند روز و من دیگه اون خانمه رو نه دیدم و نه واسش زنگ زدم.یه روز ظهر که داشتم با بچه هام از مدرسه برمیگشتم خونه یه پراید روبروی خونه ما وایساده بود .من اصلا توجهی نکردم و حواسم به کار خودم بود البته قبلش هم با شوهرم دعوام شده بود اعصابم خورد بود کلید انداختم با بچه ها رفتیم داخل میخواستم در رو ببندم که دیدم راننده نگاهش به منه و داره میگه سلام حالتون خوبه؟ منم در حین بستن در سرم رو تکون دادم و خیلی آروم گفتم سلام.خیلی تعجب کردم با خودم گفتم این کی بود که با من اینجوری سلام احوال پرسی کرد؟!!
فکر کردم اسنپه!همینجور که هنوز پشت در بودم و غرق فکر،صدای ماشینه شنیدم که داره دنده عقب از کوچه میره بیرون.دوباره یه کوچولو در رو باز کردم گفتم دوباره ببینم .یه کوچولو نگاه کردم ولی شیشه دودی بود چیزی ندیدم و سریع در رو بستم که اون متوجه نگاه من نشه.
از قضا همون روز عصر واسه خانم همسایه زنگ زدم که خونه هستی میخوام بیام پیشت؟
خوشحال شد گفت اره حتما بیا
گفتم پس تا یه ربع دیگه میام
یه شیشه ترشی هم برداشتم و با پسرم رفتم
آیفون زدم خانمه اومد رو رو باز کرد و با هم سلام احوال پرسی کردیم و منو به داخل خونه راهنمایی کرد
فکر کردم داخل خونه تنهاست .دمپاییم که بیرون آوردم برم داخل یه لحظه متوجه شدم که یه پسر جوون هم داخله حامد بود داشت پریز برق رو درست میکرد سرش رو آورد بالا که سلام کنه من خیلی شوکه شدم .این همون پسری بود که ظهر تو کوچه سوار ماشین به من سلام کرده بود!!! اون روز نه پنج شنبه بود و نه جمعه ولی اون خونه بود.باهاش سلام احوال پرسی کردم و ازش عذرخواهی کردم گفتم ببخشید من ظهر تو کوچه شما رو نشناختم .اونم خندید و گفت اره متوجه شدم که نشناختید.
خلاصه ما نشستیم و با مامان حامد مشغول حرف زدن شدیم حامد هم دیگه کارش با پریز برق تموم شد و رفت تو اتاقش ولی هر از گاهی میومد تو آشپز خونه و دوباره می رفت حامد همون موقع یواشکی شماره منو از داخل گوشی مامانش برداشته بود و به من پیام داد موقعی که برگشتم خونه پیاما رو باز کردم دیدم شماره ناشناسه سلام و احوال پرسی کرده و گفته ببخشید که ظهر باعث ترست شدم.آخه متوجه شد که ترسیدم بعد اون موقع بود که فهمیدم حامده .دیگه گفت من ازت خوشم اومده و بیا با هم باشیم!!
دروغ چرا!!! منم ازش خوشم اومده بود ولی خیلی میترسیدم بخاطر اینکه من تو زندگیم به جز شوهرم با هیچ کس دیگه ای رابطه نداشتم تا اون زمان.یعنی اصلا نه میخواستم و نه بهش فکر کرده بودم
گفتم من شرایطش رو ندارم و میترسم
گفت نترس شرایطت رو میدونم حواسم هست یه برنامه هم واست رو گوشیت نصب میکنم که هیچ کس نفهمه که ما با همیم.منم دیگه چیزی نگفتم
یکی دو بار تلفنی با هم صحبت کردیم و بقیه دیگه تو وات چت میکردیم
ازم خواست عصرا که از سر کار برمیگرده من پایین راه پله های خونمون منتظرش باشم و اونم بیاد داخل و یکی دو دقیقه همدیگه رو ببینیم
اولین باری که همدیگه رو بغل کردیم همون روز بود
وقتی اومد داخل دستش رو به نشونه سلام کردن به سمتم دراز کرد من ترسیدم ولی با یکم تاخیر بهش دست دادم دیگه اومد جلو و منو گرفت تو بغلش
بدن سفت و خوبی داشت بدنش رو دوست داشتم
محکم بغلم کرده بود سرش رو برد کنار گردنم و با لباش با گردنم و گوشم بازی میکرد خیلی خوب کارشو انجام میداد ، بهم گفت چه بوی خوبی میدی!!
حالم خیلی دگرگون شده بود داشتم دیوونه میشدم . متوجه شدم که اونم همین حالت رو داره. هم دلم میخواست بیشتر ادامه بده و هم میخواستم از تو بغلش بیام بیرون .نفسم رو حبس کرده بودم
ولی خیلی زود دستش رو باز کرد و از هم جدا شدیم و از هم خدافظی کردیم و رفت خونشون.
چند روزی بیشتر طول نکشید شاید یه هفته تا ده روز، که واقعا نمیدونم چیشد که رفتارش باهام عوض شد و پیام داد
گفت خیلی گرفتارم و دیگه بهم پیام نده و نمیخوام دیگه ادامه بدم.
من از رفتارش و حرفاش خیلی ناراحت شدم و دیگه بهش پیام ندادم…

پایان قسمت اول

ادامه دارد…

نوشته: Rooyyaa


👍 19
👎 11
48601 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

962557
2023-12-16 23:27:25 +0330 +0330

تو یکی از استانهای کشور زندگی میکنی؟
خدا شاهده تا لوکیشن ندی باور نمیکنم

2 ❤️

962571
2023-12-16 23:56:43 +0330 +0330

چرا داستان های امشب اینطورین
اه اه اه

2 ❤️

962594
2023-12-17 01:09:49 +0330 +0330

کیری بود ننویس

0 ❤️

962608
2023-12-17 01:53:15 +0330 +0330

کص باید بدی بکن بکنه وگرنه میپره

0 ❤️

962612
2023-12-17 02:03:34 +0330 +0330

احتمالا شوهرت رفته ننشو کرده و غیرتی شده و نمیخواد با تو باشه

0 ❤️

962614
2023-12-17 02:11:44 +0330 +0330

یعنی داستانی امشب همشون وسط نوشتن آبشون اومد یه دفعه ای تموم کردن
چه وضعشه

0 ❤️

962618
2023-12-17 02:31:53 +0330 +0330

نه پ تو يكى از ايالت هاى كشور زندگى ميكنى 😂😂ما همه هم لب مرز از اونور داريم يكى از استان هاى كشورو ديد ميزنيم 😂😂بوقلمون

1 ❤️

962674
2023-12-17 10:35:55 +0330 +0330

بالاخره پوست حامد سفید بود یا یه کوچولو سبزه! یه جا میگی سبزه یه جا میگی سفید. شاید کیرش سبزه بوده!

1 ❤️

962679
2023-12-17 10:49:18 +0330 +0330

شگردقدیمی مردهاست
اول فقط ذهنش رودرگیر کن،بعدخودتو علاقمندنشون بده تا درطرف هم علاقه به وجودبیاری بعدیک قدم دیگه ؛تماس بدنی کم ومحدود بعدش ایجادفاصله وتوی دیدنبودن
حالا منتظرباش تا دیگه طرف بیفته دنبالت و …

0 ❤️

962704
2023-12-17 14:26:12 +0330 +0330

جل الخالق.

0 ❤️

962741
2023-12-17 23:11:49 +0330 +0330

انقدر دقیق گفت کجاست که خونشون مشخص شد باید میگفت رو کره زمین زندگی میکنم
بعدشم این چه وضع تموم کردنه حداقل ب ی جای درست برس بعد تموم کن

0 ❤️

962828
2023-12-18 14:29:01 +0330 +0330

رویا به جان خودت منم تو استان بغل استان شما زندگی میکنم،این هم آدرس شهرستان استان بغل استان شما خیابان استان بغل استان شما کوچه استان بغل استان شما و پلاک ۰۰۰۰۰۰

0 ❤️

962841
2023-12-18 16:55:44 +0330 +0330

تا الان به خیلیا داده خخخ الکی اولین بارم بود … خلاصه اگه اولین بارت بوده الان حرفه‌ای شدی دیگه کل پسرای همسایه ها کل شهرا میشناسی 😂 👍 😂

0 ❤️