زدن مخ بیوه

1401/12/11

سلام به خدمت سایت شهوانی
اسم من سامانه ۲۹ساله اهل تهرانم .از خودم بگم ک بدن سبزه وزن ۸۰ قد ۱۷۸ بگی نگی خوب میپوشم‌خوب‌زندگی‌هم‌میکنم.و از اون روزی ک خودمو شناختم یا سکس انجام دادم با چند نفر اقا خیلی دیر ارضا بودم یعنی شاید ب یک ساعت یا بیشتر طول میکشید سکسام ک منو خیلی نگران یا ترسیده بودم .ی سری از رفیقام میکفتن حاجی خیلی خوبی کاشکی منم مث تو‌بودم .خلاصه ترسیده بودم اگه ازدواج کنم منم دیر ارضا شانس ی زنه کم طاقت هم‌گیره ما بیوفته خلاصه خیلی از این بابت ترسیده بودم ک چ کار کنم یا نکم ی چند سری هم‌میرفتم دکتر ولی جواب نگرفتم، حاجی‌از خودم بگم‌ ک ؛کم پیش میاد با کسی رفیق بشم‌ خیلی دوست دارم رابطه با جنس مخالف هم عاطفی هم‌ جنسی حاجی ولی دختر ک باهم حرف میزنه خجالت میکشم😂دیگه خلاصه سعی میکردم اعتماد بنفسمو‌اوکی کنم.
عزیزان من باره اولمه داستان می نویسم اگه غلط املایی داشتم ب بزرگی کیرتون ببخشید 😂 داستان از اونجایی شروع شد ک من داخل مغازه رفیقم بودم،ی سوپر مارکتی داشت بعضی وقتا با بچها جمع میشدیم اونجا بگو‌ مگو میکردیم خلاصه یکی از بچه ها ک منو از قبل میشناخت بهم گفت سامان ی بیوه ی هستش سنش ۵۰ هستش خوراک خودته اولش ی جوری شدم بعدش گفتم من تا حالا با این جور ادما رابطه نداشتم و یکم برام سخت بود ک طرف مقابل چ جوریه خیلی جالب شد و اسم شمارشو بهم دادو ی چند ساعتی اونجا بودیمو من رفتم ی چند وقتی گذشت تا این ک دمه غروب بود اگه اشتباه نکنم چند روز مونده بود ب شب یلدا سال ۹۹ بیرون بودم اومدم خونه یاده این زن افتادم گفتم ی زنگی بهش بزنم .خلاصه زنگ زدمو‌ الکی گفتم ببخشید با خانوم فلانی کار داشتم اونم الکی گفت خودمم اقا منم موندم چی بگم یادم نمیاد چ کس شری گفتم خلاصه گفت زنگ نزن و از این حرفا. اقا ما گیر دادیم بهش خلاصه ی چند وقتی باهاش در تماس و پیامک تو تلگرام چت کردن مخشو زدیم هی هم میگفت من بدرت تو نمیخورم من پیرم تو‌جوونی از این حرفا.کیرما به این چیزا گوش نمیداد،روز قرار فرا رسید دمه ی پارکی رفتم ک‌ب بینمش خلاصه وقتی دیدم یکم جا خوردم 😂این کیه دیگه خلاصه ی ماسکی زده بود ب خودش ی عینک افتابی هم زده بود نمیشد شناسایی کرد بدنشم بد نبود رو پا بود،خلاصه نشستیم حرف زدنو‌ شماره منو کی ب تو داده او‌از این حرفا اخه روزای اول اشنایی بهم میگفت شمارمو کی بهت داده منم گیر داده بودم ک رفتم ی گوشی کارکرده بگیرم شماره شما تو گوشیم بوده،منم هی بهش میگفتم اره شمارت تو گوشی بودو از این حرفا.خلاصه اقا از ما خوشش اومده بود عجیب ی زن تنها ک خیلی سال بود شوهرش فوت کرده احساس میکردم خیلی داغ باشه،مونده بودم رفیقم چ جوری مخ اینو زده.اخه خیلی محجعبه‌بود بهش نمیخورد از این زن داغونا باشه.خلاصه مارو دعوت کرد خونش ک شب برم اها یادم نبود ک بگم ی پسر ۳۰ساله داشت ک ازدواج کرده بود ی دختر ۲۵ساله ک اونم ازدواج کرده بود،اقا ما استرس گرفته بود مارو ک کسی نیادو‌ خفت نشیم شب شد ما ی شام مفصلی گرفتم با کلی میوه رفتم خونشون سلام عیلک کردم رفتم داخل خونه پشمام ریخت از خونه حاجی دکور خونه اندازه پول خونم بود اصلا بهش نمیخورد .خلاصه بگو‌مگو‌ ها شروع شد تا این ک رفتیم سراغ میز شام.غذامونو ک خوردیم من اومدم نشستم رو مبل ی سیگاری کشیدم ولی از ترس داشتم میمردم ک ی وقت کسی نیاد اخه خونشون تو اپارتمان بود .خلاصه ظرفارو شست اومد کنارم نشست ی شلوارک مشکی پوشیده بود با ی تاب مشکی سینه هاش زده بود بیرون ازش ی سورمه کشیده بود ب چشاش دیونم کرده بود اون چ‌شاش حاجی کیره ما داشت میترکید.اومد چسب من نشستو استرس من زیاد شد گفت یکم از خودت بگو‌ از خودم گفتم از خودش تعریف کردم از محیط خونش کلی کیف کرده بود از من یواش یواش دستمو گذاشتم‌روی رونش اونم بهم‌گفت بیا ی سیغه ای بخونیم منم اصلا تو‌ این فازا نبودم الکی سرمو تکون میدادم میگفتم قبلتوم.اقا ما این تابو کندیم‌ی‌سینه های درشت رفت توی دهنم .شروع کردم خوردن بلندش کردم بردمش روی تخت شلوارشو در اوردم ی کس کوچیک برنزه بود صورتمو‌بردم جلوی کسش ی زبونی زدم دست گذاشت روی کسش گفت دوست ندارم بخوریش ماهم بیخیال اومدم بالا بغل تو بغل بودیم داشتیم از هم دیگه لب میگرفیم ک طاقتش دیگه سر اومد کیره مارو کرد تو کسش ی اهه بلندی کشید کیره ما خیس شد پاهاشو بردم بالا شروع کردم تلمبه زدن لب تو‌لب تلمبه میزدم حاجی خایه درد میگرفتم‌از بس محکم میزدم‌ خلاصه برعکسش کردم سگی کون‌قبمل کرد‌کردم تو‌کسش‌ناله میکرد منم سرعتمو زیاد میکردم از پشت موهاشو گرفته بودم هی بکن‌ توی این چند‌ دقیقه‌ک‌سکس داشتیم اون دوبار ارضا شد و‌دوست داشت من ارضا بشم پابه پای من میومد،خلاصه ی نیم ساعت سکس و در کنار سکس صدای اسانسور توی اپارتمان میپیچید منم ریده بودم ب خودم ک ی وقت کسی نیاد تو و این باعث میشد دیر ارضا بشم.حاجی رفتم خستگیمو‌ بگیرم‌ زنه رفت ی دوش بگیره منم رفتم رو مبل ی میوه ای بخورم ماهواره روشن بود تو این حدفاصل داشت ی فیلمی نشون میداد صحنه دار بود کمی اقا ما تحریک شدیم رفتم در دره حموم گفتم بیام داشت دوش میگرفت ک با خوشحالی گفت بیا رفتم تو ب ابی گرفتم کونشو دیدم قمبل کرده منم گذاشتم دره کوسش ی جیغی کشید از پشت سینه هاشو گرفتم از پشت میکردمش صداش تو حموم پیچیده بود خلاصه ابم با بدبختی تومد خالی کردم تو کوسش ی دوشی گرفتم اومدم رو تخت مثل جنازه ولا شدم نای حرف زدنو نداشتم خسته خسته اصلانم دیگه مهم نبود کسی بیاد تو‌ اخه اونقدر خسته بودم حال گوزیدن نداشتم😂😂خلاصه صبح زود از خواب بیدار شدم ی صبحونه ریزی خوردم زدم ب چاک ک ب وقت کسی نیاد.خلاصه تا الانی ک دارم ابن داستانو مینویسم باهاش رابطه دارم،امیدوارم لذت برده باشید ببخشید اگه بد بود داستان های بعدی رو هم میگم دمتون گرم بچه های شهوانی ۶/۱۲/۱۴۰۱

نوشته: sami


👍 11
👎 12
53401 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

917231
2023-03-02 02:25:20 +0330 +0330

این حاجی گفتنت ربطی به صیغه داره😅😅😅

2 ❤️

917261
2023-03-02 06:37:56 +0330 +0330

حاجی از وقتی که خودتو شناختی تو کونت می گذاشتن که حالا اومدی ابنجا افاظات خرج می کنی

1 ❤️

917274
2023-03-02 07:59:51 +0330 +0330

ازحاجی حاجی کردنت مشخصه برادر بسیجی مخلص خدایی، کیر حاجی مسجد محلتون تو ماتحت گشادت…

1 ❤️

917290
2023-03-02 09:23:30 +0330 +0330

به نظرم هنوزم تو کوچه خیابون میترسی کسی بیاد!

1 ❤️

917311
2023-03-02 12:54:43 +0330 +0330
  • نویسنده: وزیز کونی خارجه ج ا
0 ❤️

917405
2023-03-03 03:32:27 +0330 +0330

چقدر بدم میاد از کسی که حاجی رو چاشنی حرفاش میکنه 🤮🤮🤮

1 ❤️

917448
2023-03-03 14:24:42 +0330 +0330

کردن بیوه ثواب داره
زن پنجاساله دل داره

1 ❤️

917584
2023-03-04 12:06:12 +0330 +0330

حاجی کوس گفتی هاااااا

0 ❤️

917624
2023-03-04 20:27:42 +0330 +0330

عبارت بگو مگو مفهوم جر و بحث را به خواننده منتقل می‌کنه ،بجاش مثلا میتونی بنویسی گپ و گفت.
اون بلوز زنانه هم اسمش تاپ است
که خیلی ها اشتباها بهش میگن تاب

0 ❤️