زندگی تخمی بابی

1396/06/30

سلام
اکنون بخوانید داستان تخمیه زندگی منو؛
من بابی(بوب لاور)هستم.
من تا قبل رسیدن به بلوغ خیلی بچه خوبی بودم. سرم تو درس و مشقم بود و چشمم دنبال کس و کیون اینو اون نبود. همیشه تکالیفمو انجام میدادم و از کسی هم انتظاری نداشتم.
تا اینکه رسیدیم به سال دوم راهنمایی(نمیدونم چطور بعضیا هنوز دودولشون در نیومده ولی جق میزدن ادم این کصشرارو میشنوه پشماش میریزه یکم واقعی بنویس کمتر فحش بخور) و دوستان کصکش که منو با عملی بنام جق، بله جق اشنا کردن. خب من هم یه روز که رفتم حموم دیدم یبارم شده بزنم و با اولین زدن دیگه معتاد و به جامعه جقیا وارد شدم. بعد از یه مدت که بلوغ کامل شد دیدم علاوه بر لذت نیازام هم میشه چقد راحت با یه صابون رفع کرد و این کار تا چند سال طول کشید تا اینکه دیدم نه اینطوری نمیشه نه دیگه چشمی مونده نه دیگه کمری، دیگه این مچ بی صاحاب نمیکشید.
پس اقا به این فکر کردم که یبارم من برم جنده بکنم شاید فرجی بشه و یکم حال کنیم(هم من هم این همسایه پایینی) خلاصه هی گشتم گشتم تا اینکه یکی از دوستای کص پریشونم که خیلی هم کصخل بود و ول، یه جنده خونه بهم معرفی کرد. اون طوری که اون تعریف کرد فکر کردم پورن استارا اومدن شهرمون جنده خونه راه انداختن(البته بماند که بعدا فهمیدم مثه خودم ندید بدید و کص ندیده بوده و از بزرگان عرصه جق) ولی وقتی رفتم دیدم بگایی اینجا دیگه کجاس طویله های روستاهای شرق کشور ازینجا تمیز تره ولی دیگه چه میشد کرد. خلاصه رفتم یکم تحقیق کردم دیدم بهتر از هیچیه و قرار شد هفته بعدش بیام و منم به اصطلاح کص بکنم.
اقا یه هفته گذشت و اماده شدم که برم وقتی رسیدم دیدم اَی که هی آبت بخشکه شانس کیری؛ کاندوم ندارم. چون خیلی گشادیم میومد گفتم کیر توش احتمالا دارن خودشون اگه نداشتم یباره انشالله مشکلی پیش نمیاد .رفتم تو چنتا گزینه اورد که یه لحظه نگا کردم درجا منو گوه گرفت و فکر کردم اونا میخوان منو بگان. اونجا بود که فهمیدم عمه من اونقدرا هم زشت نیس. یکیشون ممه هاش اندازه کیون من بود و بقیه هم رو هم رفته ممه هاشون اندازه کیون من نمیشد. خلاصه دیگه هر طور بود یکیو که کمتر از همه کیری بود انتخاب کردم رفتم تو یه اتاق تقریبا تاریک که انگار وارد یه سگ دونی شدم.یعنی جوری بود انگار اینجا گراز میاوردن زنا میکردن و این کص پژمرده ها هم کیون گشادشونو نمیبردن یه اسپری بگیرن بزنن. حالا هرطور بود تحمل کردم که یهو دیدم طرف اومد داشت شلوارمو میکشید پایین که گفت کاندوم داری؟ خودمو به خریت زدم و دو دستمو به جیبام کشیدم و گفتم ای وای نه یادم رفته. یکم نگاهم کرد و گفت اگه خودت مشکل نداری ادامه بدیم. منم کص ندیده و کصخل گفتم باش که همین حین لباسای خودشم کامل دراورد. با اینکه بدن کیری داشت ولی انصافن کسش خیلی تمیز بود. رفت رو تخت گوشه اتاق خوابید و گفت بیا دیگه رفتم و اونم طاق باز خوابیده بود که چشمو بستم کردم توش که یهو داد زد و فحش داد و گفت باید بیشتر پول بدی منم گفتم خا حالا کیر نهنگ که نرفت توت گشاد خان که فهمیدم اشتباهی کیرم رفته بود تو کونش و سریع دراوردم و ایندفعه کردم تو کصش و اونجا بود که فهمیدم که بله واقعا کیرت وارد خلاء میشه و انگار اونجا تونل حفر کردن که دیدم اینطوری نمیشه
بهش گفتم خو کصکش یه کم آه و ناله کن که حال کنم. دیدم دستشو دور بدنم حلقه کرد و شروع کرد به ناله کردن:
_بکن منو، جون، منو بگا، تو فاکر منی، کیرت تو کسمه، پارم کن
تا یه سال دیگه هم تلمبه میزدم پاره کردن این کص گشاد محال بود ولی بازم صداش بهم حال داد و بالاخره کمر کار خودشو کرد و بعد 2دیقه ابم اومد و والسلام تموم شد کص کردن ما که دیدم اون گوشه یه کاندوم بود و اومدم به اون کصکش حرامزاده بگم اخه پس چرا چیزی نگفتی که دیدم جنده خانوم سری جمع کرد رفت و به راحتی دویست تومن پول ازم تیغ زدن و منم چون تا دسته رفته بود تو کیونم سر شکسته برگشتم خونه.
خلاصه از این ماجرا دو هفته گذشت.
تا اینکه یه روز دوستم بهم زنگ زد و گفت میای بریم بیرون؟ گفتم باشه خلاصه با دوستان رفتیم بیرون و رفتیم به یه بستنی فروشی
نشستیم و طبق معمول شروع کردیم کص گفتن و کص شنیدن که یهو سرم گیج رفت و بیهوش شدم.بهوش که اومدم دیدم خانوادم دورمن با اون چنتا دوستم و یطور خاصی دارن نگام میکنن.
تو اتاق از پرستار پرسیدم قضیه چیه که یه نگاه کرد ولی هیچی نگفت.منم دیگه کم کم داشتم دیوونه میشدم که دکترم که دکتر طاسی هم بود و وسط کله اش شبیه زمین گندم آدم های بدبختی بود که شیش ساله آبیاری نشدن اومد و گفت متاسفانه ازمایشت مثبته گفتم چه ازمایشی اخه کصکش(البته کصکش و تو دلم گفتم منو نندازن بیرون)؟ که گفت ایدز که یه لحظه پشمام ریخت رو کله دکتره و فهمیدم که بله بگا رفتم و درجا اون جنده هرو یادم اومد. فرداش به خانواده اطلاع دادم و شکایت کردیم از اون محل که دیدیم بیناموسا جمع کردن رفتن.
هعی دوستان ببخشین اگه سرتونو درد آوردم. دلم گرفته بود گفتم یه کم درددل کنم باتون
الان که دارم این داستان و مینویسم درسته یه کم طنز مانند بود ولی خیلی ناراحتم و روی تخت بیمارستانم.
دکترا گفتن 3ماه بیشتر وقت نداری(البته تا زمان اپ شدن این داستان نمیدونم دیگه چقد زمان میمونه) و بیماریت خیلی حاد هستش و یبار خواستم رگمو بزنم ولی خایه نکردم خدایی خیلی تخم میخواد:)))
خلاصه الان موندم چی کنم
انقد دلم گرفته که حد نداره
کلی آرزو داشتم، میخواستم عاشق شم، بابا شم، کلی کار داشتم که میخواستم انجامشون بدم ولی شانسم رید بهم
اگه اون روز با لباس رزم رفته بودم نبرد شاید من زنده میموندم ولی انگار قسمت اینه بمیرم
یبار رفتیم کص بکنیم و کص مارو کرد و داریم میمیریم
فقط اگه یه شانس داشتم و میتونستم به عقب برگردم هرگز هرگز اونکارو تکرار نمیکردم.
اگه دیگه داستانی ننوشتم یا کامنتی نزاشتم دلخور نشین چون من دارم میرم
اهالی شهوانی اشکام داره میریزه، خیلی دوستون دارم.
پایان
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
.
پ.ن:خب دوستان شرمنده ولی همتون سرکار بودین و من هیچ مشکلی ندارم (بگو خداروشکر:) )
ولی دور از شوخی اقا نکنید دیگه جنده چیه اخه بیماری میگیرید بدبخت میشین والا بخدا برین همون جقتونو بزنید (البته اینروزا ادم به دست خودشم نمیتونه اعتماد کنه:))) )
حتما حتما کاندوم بزارین سر کیراتون که بگا نرین البته میدونم شما اینارو بهتر از من میدونید ماشالله اینجا همه بکنن ادم کصتانارو میخونه پشماش میریزه:))) (البته اون دوستان واقعا نویسنده بحثشون جداس رو سر ما جا دارن)
ولی در کل دیگه حواستون باشه.

نوشته: Boob_lover


👍 33
👎 5
8418 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

653680
2017-09-21 21:32:22 +0430 +0430

تو مگه كنكور نداري بچه جون؟ ?
ولي خارج از شوخي دمت گرم،خنده رو لبم اومد

4 ❤️

653694
2017-09-21 21:45:36 +0430 +0430
NA

ﺩﻝ ﻫﻤﻮﺍﺭﻩ ﺩﺭﻭﯾﺸﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺗﻘﺪﯾﺮ ﺁﺗﯿﺸﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ
ﻫﻮﺱ ﮐﺮﺩﻡ ﺑﮕﺮﯾﻢ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﻪ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎﯼ ﺑﺪ ﺟﯿﺸﻢ ﮔﺮﻓﺘﻪ !
" ﻓﻠﺬﺍ ﮐﯿﺮ ﺗﻮ ﺍﯾﻦ ﺯﻧﺪﮔﯽ "

2 ❤️

653699
2017-09-21 21:56:25 +0430 +0430

یبار اون قدیما که بابی ۲ و ۳ بودی رفتی کون بکنی که اون بلا سرت اومد :) الانم رفتی کس بکنی که این بلا سرت اومد :) قید کردن رو بزن کلا، به همون زدن اکتفا کن ?
اما واقعا خیلیا خیلی ساده تر از اینی که نوشتی مبتلا شدن.بچگیام از معتادهای تزریقی میترسیدم،اما بزرگتر که شدم جاشو داد به زنان تنفروش.هنوزم ازشون میترسم.
لایک بابی جان

2 ❤️

653707
2017-09-21 22:04:41 +0430 +0430
NA

خط تا پسر خوبی بودم خوندم.
باید موقع رسیدن به بلوغ که تو اوج بودی از دنیای زندگی خداحافظی میکردی.
الانم دیر نشده بنداز او حلقه رو دور گردنت

2 ❤️

653718
2017-09-21 22:50:34 +0430 +0430

خخخ
دوتاش با هم نمیره تو، یکیش میره تو،اونیکی هم وامیسته تا نوبتش برسه ?

2 ❤️

653719
2017-09-21 22:56:51 +0430 +0430

لایک هشتم از طرف من

1 ❤️

653720
2017-09-21 22:58:03 +0430 +0430

سلام بابی جان!
لایک کردم!
راستش طنز بود داستانت, ولی من جای اینکه خنده یا لبخند بیاد رو لبم بشینه ,بغض کردم و مطمئنم تا نزدیکی صبح بیدارم و حتی اشک هم خواهم ریخت !
مرسی بابت زحمتاتون …لایک 7 ?

1 ❤️

653748
2017-09-22 04:12:42 +0330 +0330

کسری یعنی خاک بورکینافاسو تو سرت کزکز!واقعا ترسیدم بلایی سرت اومده باشه!ولی خب،راستش داستانت ناراحتم کرد…به هر حال،به احترام دوستان منم لایک میکنم…

1 ❤️

653757
2017-09-22 05:04:12 +0330 +0330

به به چقدر اموزنده ?
افرین افرین باحال بود خوشمان امد لایک

1 ❤️

653761
2017-09-22 05:54:46 +0330 +0330

خخخ اییی تو روحت بابی 🙄 عالیی بود،این مارک صابون یادت رفت بگی،چی بود؟
کاندومی که واسه اون می بایستی استفاده کنی، هم با توجه به عظمت اونو نگفتی چیه؟
خداروشکر که زنده می مونی،
آفرین 12

1 ❤️

653792
2017-09-22 13:34:22 +0330 +0330

خیلی با مزه و خنده دار بود
ایول
کلی خندیدم

1 ❤️

653796
2017-09-22 15:05:32 +0330 +0330

جالب بود 🙄
لایک

2 ❤️

653805
2017-09-22 17:16:50 +0330 +0330

كير تو كونت با اين داستان كيريت
ايدر ٧٠درصد انتقالش از كون هستش ٣٠درصد از جلو با يكبار كردن امكان اينكه ايدزي بشي خيلي كمه

0 ❤️

653809
2017-09-22 18:17:26 +0330 +0330

باحال بود
لایکــ

0 ❤️

653817
2017-09-22 19:15:20 +0330 +0330

شادوو۰۰۰جوووون میبینم ک شاعر هم شدی۰حال میکنم وقتی داستان ماجرای ادمین و شادوو رو هم گذاشتن وقتی ادمین داره بت نگاه میکنه چیکا میکنی عزیزم۰???
ولی بدون شوخی من یکی بات خیلی حال میکنم حرف زدنت شوخیات فحشات ۰موفق باشی

1 ❤️

653818
2017-09-22 19:23:21 +0330 +0330

حالا حقته كه بابت همه اون فحشايي كه اين ور اونور نوشتي ، همه بيان بهت فحش بدن

0 ❤️

653819
2017-09-22 19:23:36 +0330 +0330

داستانتم مث خودت خوب بود بابی۰لایک داری۰۰تجربه میگه لباس کار برا کیر خیلی مفیده بیگدار ب اب نزنین

2 ❤️

653823
2017-09-22 20:04:01 +0330 +0330

Lotfan be tozihat poro fayl moraje konid

0 ❤️

653834
2017-09-22 21:08:22 +0330 +0330
NA

ﺑﺎ - ﻣﺮﺍﻡ داداش لطف داری به من مثه اسمت با مرام^-^

2 ❤️

653837
2017-09-22 21:51:53 +0330 +0330
NA

داداش درسته کصتان نوشتی ولی علائم ایدز ۴ تا ۵ سال بعد از ابتلا خودشون نشون میدن نه دو هفته.اما در کل خوب بود خندیدم

1 ❤️

653864
2017-09-23 05:43:30 +0330 +0330

ای بابا،،،حالا مگه چی شده،،، ایدز گرفتی دیگه… فکر کردم بابات تو جیبت سیگار پیدا کرده… ???

1 ❤️

654092
2017-09-24 17:06:55 +0330 +0330
NA

باحال بود.خندیدم.ممنون

1 ❤️

654713
2017-09-27 15:41:24 +0330 +0330

لایک ۳۰ ^__^…من شوکه نشدم…میدونی چرا که! ? نتیجه‌ی اخلاقی داستانت ولی سورپرایزم کرد…? بازم بنویس بابیِ مهربون :)

1 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها