زن عموی مسن و فوق العاده حشری (۲)

1401/10/30

...قسمت قبل

سلام خدمت دوستان عزيز شهوانی
دوباره عمو نادر اومد با یه داستان واقعی دیگر.
من داستان اولین سکس خودم با زن عموی مسنم رو نوشتم اونایی که خوندن میدونن، که گفتم زن عموی بنده با پای خودش اومد تو زمین ما که من آبش میدادم و حسابی از خجالت کوس و کونش دراومدم.
عرض کردم که بنده تو سن ۱۹ سالگی بودم، درست دوران حشریت یه جوان.
و گفتم که زن عمو گفت اگر دهن لقی نکنی از این به بعد خیلی از این کارا میکنیم ۰
من بعد از اولین سکس با زن عمو کلا دنیای تحصیلیم عوض شد دیگه درس‌خواندن اینا رو بی‌خیال شدم افتادم تو خط ازدواج و سکس.
و یک سال بعد از اولین سکسم با زن عمو، که از اینجا به بعد اسمشو میذارم سمرخ، با دختری از فامیلای خودم نامزد شدیم.
و تو این فاصله خیلی با زن عمو هر جور که دلتون بخواد سکس کردیم.
البته اوایل دستور سکس دست زن عمو بود، هر وقت فرصتی پیش میاومد یه جای خلوتی گیر میاوردیم بلافاصله منو سوار خودش میکرد.
واين باعث شد که من مسیر ازدواجم هم عوض بشه. چون من اولش میخواستم با نوه دختری این سمرخ خانم ازدواج کنم. وقتی مادر بزرگشو اینجوری دیدم بی‌خیال نوش شدم(از قدیم گفتن مادر و ببین دخترو بگیر).
باور کنید من دیگه عین معتادا شده بودم دربدر دیگه دنبال سمرخ بودم.
دیگه یواش یواش روی منم باز شد خجالت و ترس و رودرواسی کلا از بین رفته بود، هر کجا تنها گیرش میاوردم بغلش میکردم، بوسش میکردم سینه هاشو میمالیدم کوس و کونشو دست مالی میکردم. اونم دیگه رسما شده بود جنده خودم و عین یه دوست دختر سن پایین مطیع خودم.
دیگه اختیار سکس و خودم دست گرفته بودم هر طوری دوست داشتم و هر وقت دلم میخواست. بهش امر و نهی میکردم. (بعنوان مثال یکبار دیگه واقعا از حشریت به جنون رسیده بودم چون حدود ده روزی میشد نکرده بودمش، داشت میرفت خونه دخترش تو کوچه دیدمش. گفتم زن عمو دارم میمیرم گفت باشه بعد کار دارم بهش گفتم همین الان باید بدی حق نداری بری، دستشو گرفتم بزور بردمش داخل انباری سه سوته شلوارشو دادم پایین دستاشو گذاشت رو گونی از عقب فرستادم تو کونش به ۵ دقیقه نرسیده آبمو خالی کردم تو کونش).
بالاخره ایام ظاهراً بکام من سپری می شد ولی خیلی هم محتاطانه عمل میکردیم.
تا اینکه عرض کردم من بعد یک سال نامزد شدم و بلافاصله بعد نامزدی رفتم خدمت. دیگه رابطم تقریبا با سمرخ خانم قطع شد.
باور کنید تو اوایل خدمتم بیاد سکسای زن عمو هر روزم یک سال میگذشت. مملکت هم اون زمان سخت دگیر جنگ با عراق بود.
لازم به ذکر است که من مادر زادی نزدیک بین هستم و عینکی ونمره عینکم هم بالاست. تقریبا ۱۵ روز خدمت بودم که تو یکی از آموزشهای صحرایی عینکم افتاد و شکست من دیگه نتونستم برم آموزش منو آوردن تو آسایشگاه. اولش فکر میکردن دارم بهانه میکنم. ولی بعد اینکه خود فرمانده منو برد برا معاینه و معلوم شد که نمره چشمای من بالاست، نوشتن برا کمسیون پزشکی تا اینکه منو از خدمت معاف کردن.
و با یه تسویه حساب از پادگان منو دادن یه راننده سپاهی آورد تهران خونه خواهرم، چون دکترا گفته بودن بدون عینک دیدش خیلی کمه.
بگذریم رفتم دوباره یه عینک گرفتم برگشتم ولایت.
باور کنید بیشتر از نامزدم بفکر سمرخ خانم بودم یعنی کل خدمت من شد ۲۸ روز.
شب با اوتوبوس اومدم شهرمون و از اونجا با یه جیپ دربستی رفتم دهات تقریبا حول و حوش ساعت ۷ صبح رسیدم دم در خونمون.
اتفاقا اولین کسی که باهاش تو کوچه روبرو شدم زن عموم بود که داشت برای روشن کردن تنور پخت نان وسیله میبرد تو گونی.
تا منو دید انگار دنيا رو بهش داده باشن گونی رو گذاشت زمین بدو بدو اومد منو بغل کرد داشتیم لبای همدیگرو تو کوچه میکندیم تو اون سرمای زمستان اول صبحی (درست یادمه ۲۵ دی ماه بود).
اینقدر از خود بیخود بودیم سرو صدای زن عمو بیشتر بود که مادرم با صدای ما اومد بیرون و تا حدودی مارو تو حالت لب به لب دید، گفت وا شما دارید چکار میکنید.
زن عمو هم خیلی زرنگ بود زود برگشت گفت دختر خاله نمیدونی من اینو چقدر دوسش دارم مثل پسرای خودم وقتی یهویی دیدمش کنترل خودمو از دست دادم. مادرم گفت آخه اونجوری لب تو لب!
گفت بخدا دست خودم نبود بالاخره یجوری جمعش کردیم اومدم با مادرم هم رو بوسی کردیم رفتم خونه همه بادیدن من خوشحال شدن.
چون اون دوران جنگ واقعا کسی سالم از سربازی برمیگشت، یه معجزه بود (باور کنید من بعد ۴ ماه رفتم دنبال کارای معافیتم برا یه تسویه حساب نهایی مجبور شدم برم اهواز چون گردان بعد آموزش اعزام شده بود گلف اهواز، اونجا یکی از هم خدمتیامو دیدم شیمیایی شده بود گفت فلانی از اون ۴۰۰ نفر ۸۰ نفر زنده برگشتن که اکثرشون هم زخمی یا مثل من شیمیایی هستن)
بالاخره قربونی کشتن مراسم دیدن و اینا تمام شد من هم واقعا از شق درد زن عمو داشتم دیوونه میشدم.
مادرم منو کشید یه گوشه تذکر داد که مواظب این سمرخ خانم باشی ها
اون جنده است. چون قبلا تو داستان قبلی گفتم که جریان سکسش با پدر من توسط یکی از جاریاش لو رفته بود.
منم گفتم نه بابا من کجا اون کجا اون از تو هم سنش بالاست. بالاخره ننه گفت من دارم بهت توصیه میکنم مواظب این سمرخ خانم باش تو هم نخوایی اون از راه بدرت میکنه
بله از بعد از ظهر همون روز دوباره سکسای منو زن عمو شروع شد.
واقعا خیلی جنده جلبی بود. تو یه چشم بهم زدن برنامه رو رديف میکرد همون روز بعد از ظهر منو کشوند تو خونه خودشون خوابید روی کرسی شلوارشو نصفه تا زیر زانو داد پایین پاهاشو داد بالا رفتم وسط پاهاش چپوندم داخل کوسش دو دقیقه هم نشد کوسشو پر کردم باور کنید اینقدر آب کیر ریختم تو کوسش یه دستمال که زيرش انداخته بود پر آب کیر شد.
گفت زود برو مادرت شک کرده الان تورو اینجا ببینه دیگه آبرومون میره.
عرض کنم خدمت شما که چون هنوز صیغه نخونده بودیم با نامزدم نمیتونستم برم خونشون دیگه کار هر روزمون شده بود سکس با سمرخ خانم. عقب جلو هر طوری من دوست داشتم.
قسم میخورد میگفت از موقعی که با تو هستم فقط دو بار به عموت کوس دادم یکبار قبل خدمت رفتن تو یکبار هم وقتی تو تو خدمت بودی اینقدر حشرم زده بود بالا که دیگه طاقت نیاوردم خودم بهش گفتم.
عمو هم واقعا دیگه کار افتاده بود همین دوبار هم زیادیش بود. نمیدونم چرا همیشه میوه خوب مال شغاله.
مادرم خیلی داشت مارا میپایید میگفت بد میشه تو نامزد داری یه موقع کاری میکنین میفهمن برات بد میشه تقریبا یه بوهایی برده بود. ولی من سخت انکار میکردم اما مادرم باور نمیکرد.
حتی یکبار گفت اگر اون جنده گولت زد یه کاری کردین مواظب باش کسی نفهمه، نبینه.
گفتم مادر تو دیگه داری منو تو عمل انجام شده قرار میدی بابا من روم نمیشه رو صورت زن عمو نگاه کنم چه رسد به کارای دیگه.
بالاخره روزا باز طبق معمول سپری میشد اگر بخوام تک تک سکسامو با زن عمو بنویسم یک سال باید من بنویسم، شما هم بخونید .
چون از اولین سکسمون حدود ۵ سال فقط اون یه ماه خدمت بعلاوه گهگداری دو سه روز که نمیخواستیم زیاد تابلو بشه تعطیل داشتیم.
چون من اوج دوران شهوتیم بود اونم که سیرمونی از سکس نداشت بعضی روزا تا سه بار سکس داشتیم.یعنی باور کنید مطیع من شده بود عین یه زن شوهر ترس و صالحه. تعجبم از اون زن عموی با اون ابهت و نترس که چگونه اسیر کیر کلفت من شده بود حتی اگر تو کوچه هم میگفتم شلوارتو بده پایین میخوام بکنمت نه نمیاورد.
من اون سال بعد عید صیغه خوندیم با نامزدم دیگه رفت و آمد شروع شد مراسم پاگشایی و اینا.
ولی متأسفانه اون دوران تو دهات طوری رسم شده بود که فقط میتونستی با نامزدت حال دستی و ممه خوری لب خوری بکنی دیگه سکس هر نوعش قدغن، اصلا یه چیز قبیحی بود. حالا یک در هزار یکی خیلی جسارت میکرد با نامزدش سکس میکرد و دستمال خونی تحویل نمیداد انگشتنمای عموم میشد.
ما هم از این قاعده مستثنی نبودیم مخصوصا که مادر زنه خیلی سخت گیر بود.
ولی من دلم به زن عمو خوش بود میرفتم عشق و حالمو با نامزدم میکردم زهرشو میاوردم تو کوس یا کون زن عمو.
سه سال تمام نامزد بودیم چون هم سن نامزدم پایین بود و هم موقعیت عروسی پیش نمیاومد.
بعد دو سال میخواستیم عروسی بگیریم که پسر عموی پدرم فوت کرد مجبور شدیم یک سال دیگه تاریخ عروسی رو عقب بندازیم اینقدر از این خرافات بود اون زمان.
ولی من پشتوانه سکسی محکمی داشتم خیلی از نظر سکس اذیت نمیشدم که هیچ شاید دوبرابر حد معمول سکس داشتم.
بله سکس ما با سمرخ خانم اوج گرفت فکر میکردم دیگه دنیا زیر پای منه خودمو فاتح ترین جوون زمونه میدونستم. چون زن عمویی که فقط بخاطر یکبار کردن تو کون دخترش منو اون همه تحقیر و کتک کاری کرده بود الان مثل یک برده هر وقت هر طوری دلم میخواست زیر خواب من میشد. اینقدر کونشو کرده بودم شده بود دروازه غار.
خودش هم اعتراف میکرد که من تا حالا حتی به شوهرم هم اینقدر فرمانبرداری نکردم. ولی تا تورو میبینم انگار موم میشم.
میگفت احساس میکنم اگر بهت تمرد کنم گناه بزرگی مرتکب شدم.
تا اینکه یه روزی تو باغ عموم که باغ میوه بود یه اتاقک کوچکی درست کرده بودن که میوه هارو، اغلب زردآلو بود، اونجا جمع میکردن، بررسی کردم دیدم کسی نیست سمرخ خانمو که داشت جلوی در حیاطو جارو میکرد، با اشاره بهش گفتم که بیا اونجا. اونم جارو رو گذاشت پشت در با احتیاط اینکه کسی نبینتمون اول من رفتم بعد هم اون اومد تا رسیدیم دیگه من باید میگفتم چکار کنیم.
گفتم زود شلوار و بکش پایین چهار دست پا شو میخوام از کون بکنم اولش گفت نه شاید کثیف باشه ولی من گوش شنوا نداشتم چار دستو پاش کردم با یه تف جانانه کونشو لیز کردم فرستادم تو، فقط اولش یه ذره درد داشت بعدش دیگه تقریبا عادی شده بود.یه ده دقیقه تلمبه زدم خالی شدم تو کونش. گفتم بذار اول من برم بیرون اگر کسی نبود یه سوت میزنم یعنی بیا بیرون فقط کافی بود سر عملیات سکس نبیننمون بقیش حل بود.
ولی هر چقدر هم که زرنگ باشی آخر شد آنچه که نباید میشد.
من رفتم بیرون یه نگاه اینور اونور کردم بخیال اینکه کسی نیست سوت زدم. زن عمو که بحال دست باچه از اتاقک اومد بیرون یذره تا وسط باغ اومد یه وقت دیدم بله مادر من از پشت دیوار بلند شد. جلوی زن عمو رو گرفت. گفت خجالت نمیکشی اون همسن نوه تووه میری زیرش میخوابی ‌.آقا تو باغ بگو مگوی اینا بالا گرفت من دیگه چون حرف آبرو پیش خانواده نامزدم در میان بود، رفتم جلو افتادم به پاهای مادرم که بخاطر من صداشو در نیار . من دست‌ مادرمو گرفتم زن عمو هم چهرش سرخ شده سرشو انداخت پایین رفت در حیاطو بست رفت تو.
مادر هم دست منو گرفت برا اینکه کسی نشنوه نفهمه منو برد تو اونور باغ خودمون نشستیم رو دیوار، گفت چند بار بهت گفتم مواظب این سلیطه باش. گفت من از همون روزی که شمارو تو اون حالت لبخوری دیدم فهمیدم اون جنده قاپتو دزدیده.
منم دیگه چون دیدم مادرم همه چیز رو فهمیده و اینبار هم کاملا دیده دیگه یکمی جرأت پیدا کردم گفتم مادر تو چکار داری اون داره خودشو میده بیخیال باش.
یه کشیده زد تو صورت من گفت خجالت بکش تو دیگه زن داری اونم شوهر داره با اون سنش بیش ۳۰ سال از تو بزرگتره. بالاخره من کوتاه نیومدم گفتم مادر تورو بجان من بخاطر من صداشو درنیار قول میدم بعد عروسی دیگه بیخیالش میشم.
حدود یک ساعت بحث و دعوا وکتککاری مادر بالاخره راضیش کردم که کارش نباشه تا من کارمو بکنم. گفت پسر این دفعه من دیدم صداشو درنمیارم یه وقت کس دیگری ببینه دیگه باید قید نامزدتو بزنی که هيچ آبرو برامون نمیمونه.
هر طوری بود قانعش کردم که تو حساس شدی هیشکی به منو سمرخ خانم شک نمیکنه خواهش میکنم اصلا بروی زن عمو هم نیار.
پاشد با فحش ناسزا به منو سمرخ رفت گفت برید هر غلطی خواستید بکنید دیگه پای خودتون.
از اون روز یه یک هفته ای دیگه سعی کردیم همدیگرو نبینیم ولی دیدم نمیشه. باز یواشکی شروع کردم من، ولی اون اولش پا نمیداد دیگه کشیدم یه جایی بهش گفتم که خیالت راحت دیگه مادرم حتی ببینه جلو چشاش دارم میکنمت کاری نداره. بالاخره قبول‌ کرد باز با احتیاط شروع کردیم.
واینجا یه اتفاق دیگه اونم اینکه عموی بنده که همون شوهر سمرخ جنده میباشد عمرشو داد به شما و زن عمو ظاهرا عزادار شد. تا چهلم عمو از بس خونشون و خونه ما رفت و آمد بود نتونستیم کاری بکنیم منم فقط بعد اینکه با نامزدم حال میکردم، دستی خودمو خالی میکردم.
یکی دوبار تنها دیدمش گفت فعلا حال و حوصله ندارم.
تا اینکه چهلم عمو تمام شد دختراش و پسراش که از تهران آمده بودن رفتن زن عمو موند خونه تنها دوتا دخترش تو دهات بودن یکی همونی که من کونش گذاشته بودم ویک سال بود عروسی کرده بود با پسر دایی خودش ویکی دیگه که از دختر بزرگ کوچکترش بود.
روزا میاومدن پیش زن عمو شب هرکسی میرفت خونه خودش زن عمو تنها میشد.
بالاخره بعد چند روز سر چشمه که اومده بود آب ببره، دیدمش رفتم دستشو گرفتم گفتم خب حالا من چکار کنم دارم از شق درد میمیرم.
باور کنید شده بود عین برده من گفت نادر خودت که میبینی بچه صبح تا شب خونه من هستن شب تنهام اونم که مادر جنده تو میفهمه اگر بیایی میاد آبرو ریزی میکنه.
گفتم زن عمو از جانب مادرم خیالت راحت اون دیگه کاری نداره گفته که کاری بکنیم که که کس دیگری نفهمه.
گفت خب با این حساب تو شب چطوری میخوایی بیایی پیش من, میگی کجا بودم.
گفتم تو کارت نباشه من هزار و یک بهانه دارم.
من هفته ای دو روز تو پایگاه پست داشتم، و از طرفی اون موقع مد شده بود میرفتیم تا پاسی از شب تو مغازه‌ها شب نشینی.
وگهگداری هم شبا میرفتم خونه نامزدم.
بهش گفتم من که هر شب نمیخوام بیام پیشت نهایت هفته ای یکی دوبار. میپیچونم میام. گفت باشه اگر میتونی از تو خونه مشکلی نداری از فردا من در خدمتم.
پاشدم یه بوس آبدار از لباش گرفتم قول فردا شبو ازش گرفتم و اون رفت خونه منم رفتم سر زمین بعد یکی دو ساعت اومدم خونه.
تا فردا شب بیش یک سال برام گذشت. بالاخره شام شد و شام خوردیم من گفتم دارم میرم میرم مغازه. پدرم کاری نداشت مادرم گفت باشه برو ولی زود بیا چون بعضی وقتا تا ۲ بعد نصف شب می‌نشستیم تو مغازه. پدرم هم بخیال اینکه شاید میرم نامزد بازی زیاد گیر نمیداد.
بالاخره رفتم مغازه فقط منتظر بودم که توله‌هاش کی میرن.
تا اینکه دوروبر ساعت ۱۱ دیدم آره با چراغ قوه اینا دختراش نوه‌هاش داماداش با سرو صدا دارن میرن.
بهش گفته بودم بعد رفتن اونا در باز بذاره تا اینا رفتن بعد ده دقیقه پاشدم رفتم دیدم آره در بازه رفتم تو درو از پشت قفلشو انداختم، در چوبی بود، یواش رفتم در خونشونو با انگشت زدم دیدم آره بیداره با یه چراغ گردسوز نشسته منتظره. باور کنید عین عروسی که تو هجله منتظر داماده نشسته بود. تا وارد شدم دیدم پاشد شلوار نداره با یه پیراهن خواب زنانه که آستین نداشت وتمام سینش بیرون بود حدود دو ماه میشد که سکس نداشت ولی من دستی خودمو خالی میکردم. همچين دستاشو انداخت دور گردن من لباشو چسبوند رو لبام کم مونده بود لبامو بکنه منم داشتم همزمان با ممه هاش ور میرفتم. اینم بگم که کوس خوردن و کیر خوردن تو کار ما نبود فقط یکبار سر زمین زن عمو کیر منو خورده بود.
همش لبخوری و ممه خوری و مالیدن کوس و کون و کیر من.
همونطوری که همدیگرو بغل کرده بودیم آروم نشستیم اون دراز کشید منم افتادم روش پیراهنشو زدم بالا دیدم به به یه کوس بی مو با چوچولای یکم بیرون زده، انگار نه انگار که کوس یه زن مسنه باور کنید هم کوسش هم کونش هم بدنش با ممه هاش نهایت عین یه زن ۳۰ ساله بود. از حشریتش هم که نگم، روز بروز شهوتی تر حشریتر میشد.
بالاخره اون پیراهن خوابش هم در آوردم خودم هم لخت شدم کیرمو دید فقط یه بوس از سرش برداشت گفت دوماهه تشنتم کجاموندی دوتا بالش گذاشتم زیرش کوسش کاملا اومد بالا اصلا انگار از ریشه مو نداشت اینقدر صاف بود، گفتم زن عمو چکار کردی، گفت بخاطر شاه داماد امروز رفتم حموم داروی موبر گذاشتم.
منم یه بوس از کوسش کردم گفت همش بفکر خودت نباشی ها میدونی چند وقته ارضا نشدم.
گفتم ای بچشم زن عمو همچین ارضات کنم یه ماه دیگه برات بس بشه.
گفت بیبینیمو تعریف کنیم، پاهاشو دادم بالا تا چسبید به شکمش کوسش کاملا برام باز شد کونش هم داشت سوسو میزد برام یه دستی رو کونش کشیدم گفت قرار نیست امشب از کون بکنی ها، امشب از کوسم میکنی آبت هم کاملا میریزی توش تا جذب بدنم بشه.
قدیما فکر میکردن که آب منی جذب بدن میشه نمیتونستن بگن پروتئین، میگفتن ویتامین خالصه.
گفتم زن عمو امشب هر چی تو بگی.کیرم هم که به نهایت کلفتی رسیده بود واقعا کلفته، یکمی به کوسش مالیدم سرش با آب کوس زن عمو و پیش آب خودم کاملا لیز شد. خیلی آرام خم شدم روش یواش یواش کردم توش دهانش باز مونده بود گفتم چیه عروس خانم.
گفت باور کن جر خوردم کوسکش کیرت خیلی کلفته بیش از دو ماهه هم نرفته توش کیپ شده. کوسش تمام کیرمو پوشش داده بود یواش یواش شروع کردم به به جلو عقب کردن تا اینکه کاملا جا باز کرد کیرم هم با آب داخل واژنش لیز شد راحت رفت و آمد میکرد کم کم سرعتمو بردم بالا دیگه صداش در اومده بود فق آاااااه اووووووف وووایییی میکرد میگفت بکن منو.
میگفت کجاست اون مادر جندت بیاد ببینه کیر پسرش تو کوس منه منم فقط بکوب داشتم میزدم به ۵ دقیقه نرسیده دیدم پاهاشو قلاب کرد دور کمرم باسنشو بالا پایین میکنه همش میگفت مادر قحبه محکم منم با تمام سرعت داشتم میزدم توش.
یهویی دساشو انداخت دور گردنم و منو با فشار محکم چسبوند به سینش با پاهاش نگه داشت نذاشت تلمبه بزنم ارضا شد کوسش پر آب شد طوری که یه ذره کیرمو تکون میدادم صدای ورج ورجش کل خونه رو بر می‌داشت یه چند دقیقه بی حرکت همونطور کیرم داخل کوسش روش خوابیدم زبونمو داخل دهانش میکردم همچین میک میزد میخواست زبونمو از بیخ بکنه.
بالاخره آروم شد گفتم اجازه هست منم تموم کنم گفت باشه ولی قول دادی که امشب نکنی تو کونم.
گفتم آخه من کونتو خیلی دوست دارم چه فرقی میکنه تو که تمام کرد. گفت نه اینطور نیست تو میدونی، درسته صدامو در نمیارم ولی از کون که میکنی خیلی اذیت میشم بخاطر تو صدامو در نمیآرم مخصوصا امشب که ارگاسم شدم دیگه هیچ لذتی نداره از عقب اون لذتی هم که از جلو بردم زهرمار میشه.
گفتم باشه زن عمو قول دادم امشب هر چی تو بگی، ولی بعد از این تو جنده خودمی هر چی من گفتم گفت باشه.
شروع کردم دوباره جلو عقب کردن چون یه ۵ دقیقه نگه داشته بودم حدود ده دقیقه آبم نیومد با تمام قدرت داشتم میگاییدمش.
واقعا دیگه به التماس افتاده بود میگفت تمامش کن دیگه دلم درد گرفت.منم بیشتر حشری میشدم با این حرفاش کیرمو تا آخر میاوردم بیرون دوباره یک مرتبه میکردم توش واقعا زیر کیرم له شده بود اشکش در اومده بود. بعدا خودش گفت این ۱۰،۱۲ دقیقه برام يک ساعت بیشتر شد اینقدر دردم اومد.
بالاخره احساس کردم کل جونم داره جمع میشه سر کیرم با چند تا تلمبه محکم کیرمو تا خایه کردم تو کوسش و با یک داد بلند آبمو خالی کردم داخل کوسش افتادم رو سینش لباشو گاز گرفتم.
از بس احساسی بودم لب پایینشو محکم گاز گرفتم صداش رفت رو هوا گفت دیوونه چکار داری میکنی لبام زخم میشه فردا به دخترا چی بگم.
گفتم ببخش دست خودم نبود زن عمو یه ۳، ۴ دقیقه روش خوابیدم هی با دستش لب پایینشو می‌مالید واقعا هم جای دندونم مونده بود. ناراحت بود همش میگفت فردا چکار کنم، هیشکی هم نفهمه مادر جنده تو میفهمه.بالاخره کیرم داخل کوسش یکم شل شد کشیدم بیرون آب کیرم داشت میریخت بیرون با دستمالی که قبلا آماده کرده بود پاکش کردم پاشدم کیر خودم هم تمیز کردم لباس پوشیدم اونم پاشد همون لباس خوابشو تن کرد گفتم زن عمو من برم دیگه دیر میشه شک میکنن.
رفتم از او روز دوباره سکس ما شروع شد تا آخرین سکسمون که ۵ روز قبل شب عروسی بود که اگر استقبال کنید در قسمت بعد میگم
که چجوری مادرم فهمیده بود.
دیگه طولانی میشه. خیلی ببخشید که بازم طولانی شد
ممنونم که خوندید یا حال کردید و یا خوشتون نیومد. باز ممنونم

ادامه...

نوشته: نادر


👍 25
👎 2
89001 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

911475
2023-01-20 03:08:38 +0330 +0330

یه مریضی هست به اسم سوزاک 🤣
وقتی کیرت قهوه‌ای میشه دهنت سرویس می‌کنه 😅😅
برات آشنا نیست ؟😂😂😂

1 ❤️

911592
2023-01-21 01:46:14 +0330 +0330

آخه کونی پيرزن داهاتی میدونه لب خوری چیه ؟؟؟😂😂

1 ❤️

911645
2023-01-21 10:27:02 +0330 +0330

کیر ب ننه آدم دروغگو

1 ❤️

911682
2023-01-21 19:53:36 +0330 +0330

کسکش نوشتی ی سال طول کشید خدمت ب عشق کارایی ک با زن عموت میکردی بودی

بعدش نوشتی کل خدمتت۲۸روز شدش؟لاشی اون ی سالو باور کنیم یا۲۸روز رو

مجبور نیسی بیای دروع بگی اولش بگو ساخته ذهنم هستش بهتره

2 ❤️

911731
2023-01-22 04:54:01 +0330 +0330

خوب تعریف کردی ولی بیشتر بهش میاد عقده گشایی کردی کردنت واقعی نیست.ولی بازم خوبه

1 ❤️

911762
2023-01-22 13:43:36 +0330 +0330

دست ب کیر موندیم حاجی زودتر بنویس داستان رو
اخ اخ حیف ک کس لیسی نمیکردی برای این زن
من اگر بودم قبل سکس یک ساعت تمام کس و کونشو میلیسیدم بعد میکردم
دارم تصور میکنم کس و کون قهوه ای قلبمه و چاق اخ اخ

1 ❤️

912196
2023-01-25 23:37:31 +0330 +0330

سمرخ 😂😂😂😂
لامصب یه اسمی مینوشتی آدم روش بشه داستانو بخونه منکه کلا معذب شدم با شنیدن سمرخ

1 ❤️