زير چادر زنم (٢)

1401/02/15

...قسمت قبل

یک توضیح ضروری : همه ما در اطرافمون پر از آدماییه که خوانش خودشون رو از دین دارن ، حتما میشناسیم کسانی رو که روزه میگیرن و عرق هم میخورن ، یا آدمایی که نماز میخونن ولی تو مراسمات و دور همی حجاب ندارن ، مسئله صیغه هم که اینقدر مهم شده برای دوستان صرفا به سحر کمک میکرد تا از عذاب وجدانش کم کنه والا حتما که در اصل با متن قانون شرع مغایرت داره. ضمنا هیچکدوم این اتفاقات در محضر یا دفترخونه اتفاق نیوفتادن که بخوان بدلیل غیر قانونی بودن از انجامش پرهیز کنن.

بعد از اون شام مزخرف از سر میز پاشدم و رفتم سمت اتاقم ، واقعا نمیفهمیدم چی شد که اینجوری شد ، کجای راه رو اشتباه رفتیم که این اتفاق افتاد ، میدونستم سحر یکم از این اتفاق هیجانزده شده اما بقیه حرفای شهرام کوش شعر محض بود ، کیرم از شدت راستی ١٠ سانت از خودم اومده بود جلوتر. نمیدونستم تو اون وضعیت باید باز جغ بزنم یا چیز دیگه ، تصمیم گرفتم ویسکی بخورم ، شروع کردم به خوردن یه نیم ساعتی خوردم که تلفن اتاق زنگ خورد ، گوشی رو برداشتم
ساسان : الو
دیدم کسی حرف نمیزنه ، اومدم قطع کنم دیدم از اونور خط صدای باز و بسته شدن در اومد ، بعدم صدای شهرام که گفت
شهرام : چقدر طول کشید ! خخخ
دیدم صدای سحر درحالی که داره نزدیک میشه از اون ته داره میاد
سحر : مسواک زدم دوباره
شهرام : تو که مسواک زده بودی ، چند بار مسواک میزنی خانوم؟
حتما بازی جدید شهرام بود ، میخواست من صداشونو بشنوم ، راستش دیگه تقریبا مطمعن بودم که از این بازی های شهرام دارم لذت میبرم ، فکر کنم اونم اینو فهمیده بود.
سحر : میگی خانوم یجوری میشم
شهرام : چرا ؟
سحر : خوبه دیگه ، اینکه زن شرعیتم الان باحاله
شهرام : واقعا ؟! خوب بهم بگو آدم با زن شرعیش چیکار میتونه بکنه
سحر : خخخ ، یه لحظه صبر کن ، خب مثلا میتونه اینجوری موهاشو باز ببینه
شهرام : خخخ حوله رو برداشتی سرما نخوری
سحر : نه خوبه هوا
شهرام : خب دیگه چی
سحر : خب مثلا دیگه میتونه اینجوری زنشو لخت ببینه
شهرام : واو !! هنوز برام سینه هات عادی نشده ، بی نظیرن ، خب دیگه چی؟
سحر : میتونه هر وقت خواست زنشو بکنه
شهرام : واقعا ؟ بکنه یعنی چی ؟
سحر : خب ! کردن یعنی اون کیرره کلفتتو بگیری دستت بیای پشت سر من فرو کنی تو سوراخای من
شهرام : میدونستی خیلی جنده أی؟
سحر : اره میدونستم ، نمیخوای زن جندتو بکنی ؟
شهرام : قمبل کن ببینم ، اااهههههه ، چرا این همیشه خیسه ؟ جوووون
سحر : اااهههه ، یواششش ، اهههههه ، چون عاشق کیره
اینقدر از لحن سحر ناراحت شدم که گوشی رو گذاشتم ، ناخودآگاه شروع کردم به گریه کردن ، نمیدونم کی و چجوری خوابم برد ، فرداش که از خواب بیدار شدم تصمیم گرفتم که برم و بازی رو تموم کنم ، نمیتونستم بذارم زندگیم اینجوری از دستم در بره ، ساعت حدود ٩ بود ، از اتاق زدم بیرون ، رفتم در اتاقشون در زدم ، سحر گوشه درو باز کرد .
سحر : سلام
من : سلام
سحر : چیزی شده ؟
من : چرا پشت در قایم شدی
سحر : چیزی سرم نیست
من : بس کن این مسخره بازیارو ، خودتم باورت شده انگار
سحر : چند لحظه صبر کن
در اتاق رو بست و یک دیقه بعد دوباره باز کرد ، چادر عربیش رو پوشیده بود ، ازم حجاب کامل گرفته بود
سحر : بیا تو
از در رفتم تو ، صدای شیر آب میومد فهمیدم شهرام حمومه ، روی کاناپه نشستم
من : انگار بدتم نیومده خیلی
سحر : از چی ؟
من : از این وضعیت ، از اینکه زن این عوضی باشی
سحر : این وضعیت موقتیه ساسان ، ما مجبوریم تا تهش بریم
من : نه مجبور نیستیم ، امروز قسط سومشم ریخت به حساب همینم برامون بسه ، من دیگه نمیخوام ادامه بدیم سحر
سحر : یعنی چی نمیخوام ، نمیتونیم الان
من : چرا نمیتونیم ؟
سحر : چون نمیشه ، چون من الان زنشم ، تو صیغه گفتیم ٧ روز
من : بس کن این کوس شعرا رو سحر ! گفتیم که گفته باشیم ، یارو رسما ریده تو زندگیه ما
سحر : ساسان این چیزیه که خودت خواستی شروعش کنیم ، الانم لطفا تحمل کن که این ٥ روز بگذره بره راحت شیم
من: من غلط کردم سحر ، دیگه نمیخوام ادامش بدیم ، إحساس میکنم تو هم داری بازیم میدی
یهو شهرام در حموم رو باز کرد
شهرام : خانوم بیا شورتاتو شستم ، پهن کن
سحر یه لحظه سرخ شد ، پا شد رفت در حموم
سحر : عزیزم مهمون داریم
شهرام : کی ؟ داوود ؟
سحر : نه ، ساسان
شهرام : سلام ساسان جون ، خوش اومدی یکم منتظر بمون میام بیرون الان
بعدم درو بست و رفت دوباره تو ، سحر لباسارو برد تو اتاق و دوباره اومد پیش من
سحر : ساسان فقط ٥ روز مونده ، تحمل کن لطفا
فقط نگاش کردم ، کلی حرف داشتم که نزدم ، از چتاش که پاک کرده بود ، از حرفای شهرام که نمیدونستم باور کنم یا نه ، از صدای ناله های از روی لذتی که این دو سه روز ازش شنیده بودم ، واقعا نمیتونستم حرف بزنم ، زبونم قفل شده بود. فقط یکم نگاش کردم
من : داره بهت خوش میگذره ، نه ؟
سحر : این چه حرفیه ساسان ؟
پا شدم از اتاق اومدم بیرون ، فهمیده بودم تا گردن زیر لجن فرو رفتم ، یکی تو اون هتل بود که زندگیم رو از چنگم در آورده بود وبعد داشت قسطی در ازای خوابیدن با زنم بهم برمیگردوند ، زنمم این وسط حسابی داشت خوش میگذروند . فهمیدنش کار سختی نبود ولی من تا اون لحظه جلوی فهمیدن مقاومت میکردم .
تقریبا ساعت ١٢ یا ١ ظهر بود ، داشتم کم کم برای خوردن نهار آماده میشدم که شهرام به داخلی اتاقم زنگ زد
شهرام : سلام چطوری ، چرا رفتی پس؟
من : چطور مگه ؟
شهرام : صبحونه رو با هم میخوردیم خب … ببین پاسپورت سحر رو میخوام ، میگم داوود بیاد بگیره ازت
من: پاسپورت واسه چی ؟
شهرام : میخوام ببرمش دکتر
من : دکتر ؟ دکتر برای چی ؟؟؟
شهرام : هیچی ، میام دم اتاق بهت میگم خودم ، تو اسپورتش رو آماده کن
بعدم گوشی رو گذاشت ، دل تو دلم نبود ، داشتم دیوونه میشدم ، یعنی چش شده بود ؟ نا خودآگاه لباسمم پوشیدم، یکم بعد شهرام در اتاق رو زد ، درو باز کردم
من : سلام چی شده ؟
شهرام : هیچی بابا چرا غش و ضعف کردی ، یکم خونریزی داره از دیشب ، میخوایم بریم دکتر ببینه
من : خونریزی ؟! از کجا ؟؟
شهرام : از کجا ؟؟ از سوراخ کونش ، دیشب بالاخره گذاشت از کون بکنمش
ناخودآگاه دستم رفت سمت یغش ، یغش رو گرفتمو چسبوندمش به دیوار ،
من : چیکار کردی باهاش عوضی ؟؟
شهرام : آروم باش بچه ، چیز خاصی نیست ، یه خونریزی کوچیکه ،
من : خیلیی آشغالی شهرام ، خیلییی
بعدم یغش رو ول کردمو تکیه دادم به در
شهرام : الکی حال خودتو خراب میکنی ؟ من که همه تلاشم رو دارم میکنم که این حال رو با تو سهیم شم خودت نمیخوای
من : همون یکبار که با تو شریک شدم برای هفت پشتم کافیه
شهرام : پاسپورت رو بده سحر منتظره
من : پاسپورت دست من میمونه ، خودمم میام
شهرام یه لبخند به من زد و راه افتاد سمت اتاقشون ، منم یکم اینور و اونورو نگاه کردم رفتم سمت لابی هتل ، تقریبا ١٠ دقیقه بعد سر و کله سحر و شهرام پیدا شد ، انتظار داشتم بد راه بره اما خیلی انگار اذیت نبود و بر خلاف تصورم اثری از عصبانیت یا ناراحتی روی صورتش نبود ، از کنار من که رد میشد یه سلام سرد تحویلم داد و رفت . رفتیم سمت پارکینگ ، داوود اونجا جلوی پارکینگ منتظر توی ماشین نشسته بود ، تا مارو دید پاشد و در عقب رو برای شهرام و سحر و در جلو رو برای من باز کرد. إحساس میکردم داوود هربار با چشماش کلی منو شماتت میکنه .
توی بیمارستان شهرام پاسپورت رو ازم گرفت که بره نوبت بگیره ، چند دقیقه أی با سحر روی صندلی انتظار بیمارستان تنها شدم
من : خیلی خونریزی داری ؟
سحر که انگار خیلی علاقه أی به حرف زدن با من نداشت خیلی سرد بهم نگاه کرد
سحر : نه ، خیلی نیست ، نیازی به دکتر اومدن نبود شهرام إصرار کرد
من: داره اذیتت میکنه ؟
سحر : نه أصلا
یه پوزخندی زدمو گفتم ، خوش بحالت
شهرام با یه کاغذ توی دستش برگشت
شهرام : بلند شو عزیزم ، کسی تو اتاق دکتر نیست
اومدم منم برم تو که یهو سحر گفت
سحر : تو نیا لطفا
سر جام خشکم زد ، شهرامو سحر رفتن تو اتاق ، یعنی سحر اینقدر از من دور شده بود که حتی تو مطب دکترم نمیخواست من باشم ، یا شاید چیزی میخواست بگه که نمیخواست من بشنوم ، یه ١٠ دقیقه أی طول کشید که اومدن بیرون ، یه زن داشت سحر رو به یه سمت دیگه هدایت میکرد ، به شهرام گفتم چی شد ؟
شهرام : هیچی باید یه شستشوی کوچیک و یه بخیه بزنن
یهو سحر از ٤ ، ٥ متر جلوتر گفت
سحر : شهرام جان ، میای کمکم لباسامو عوض کنی؟

توی خیابونای امان داشتم بی هدف میچرخیدم ، باهاشون از بسمارستان برنگشته بودم هتل ، به عمرم اینجوری تحقیر نشده بودم ، نمیدونستم دنیا داره انتقام چی رو از من میگیره ! شاید باور نکنید اما همه چیز بسرعت در من تغییر کرد ، یادمه دقیقا ساعت ٣:٣٠ظهر جلوی یه شاورما فروشی توی یه کوچه خلوت وقتی داشتم آخرین گازها رو به شاورما میزدم یه لحظه مکث کردم ، و بعد تصمیم گرفتم و بعد به خوردن ادامه دادم. با خودم قرار گذاشتم که ورق رو برگردونم .
شب شام رو توی اتاقم خوردم ، بعد از اون شروع کردم به ویسکی خوردنو چرخیدن تو گالری عکسای گوشیم ، دونه دونه با عکساش خدافظی کردم ، تو همین وضعیت بودم که دوست پسرخالم بهم پیام داد که کاری رو که ازش خواسته بودم انجام داده ، لبخند تلخی روی صورتم نشست ، شب عجیبی بود ولی هر چی که بود گذشت .
صبح روز بعد حدود ساعت ٩ صبح پول هارو از صرافی که اونارو برام چینج کرده بود ، تحویل گرفتم ، طبق قرارمون همه پولای دبی رو بصورت نقدی توی امان دریافت کردم ، قدم بعدی این بود که برم هتل و منتظر دختر اکراینی بشم که برای این ٤ روز اجاره کرده بودم .
بی اندازه زن زیبایی بود ، قد بلند ، سینه های متوسط سربالا ، بدن کشیده و سفید و بی مو ، در یک کلام بی نظیر !
همون لحظه اول کل پول اون چهار روز رو گرفت ،

نمیدونم حس و حالم رو درک میکنید یا نه اما همه خشم و سرکوب و تحقیری که داشتمو شده بودم رو روی آنا پیاده کردم ، اونم فهمیده بود من حال عادی ندارم ، مثله زندونی که از زندون در اومده باشه میکردمش ، از نظر زیبایی و اندام ١٠ برابر زیباتر و رویایی تر از سحر بود .کیرمو که به آستانه انفجار رسیده بود از توی کسش بیرون کشیدمو گذاشتم توی دهنش و اونقدر آب تو دهنش ریختم که چشاش گرد شد ، اما وقتی اون نگاه خواهش بار من رو دید با یه لبخند فرستاد ته گلوشو بعد با اون چشمای معرکش یه نگاه بهم کرد و یه ماچ برام فرستاد.
مثل یه قهرمان وقتی که رفته بود دوش بگیره لباسمو پوشیدمو رفتم پایین برای نهار، بر خلاف انتظارم سحر و شهرامم توی رستوران نشسته بودنو داشتن با بگو بخند نهار میخوردن ، با یه لبخند پیروزمندانه رفتم سر میزشون ، جفتشون تا منو دیدن یکم ساکت شدن
شهرام و سحر : سلام
من : سلام
شهرام : کجایی خبری نیست ازت
من : مشغول چرخیدن تو شهر ، به شما دوتا خوش میگذره ، راستی سحر سوراخ کونت بهتره؟
اینو گفتم جفتشون متعجب شدن ولی سحر بیشتر ، انتظار اینکه جلوی شهرام اینو ازش با این لحن بپرسم نداشت
سحر : آره بهترم
من : خب خدارو شکر
همین موقع پیشخدمت اومد ازم در مورد إذا پرسید ، منم در جوابش گفتم صبر میکنم تا مهمونم بیاد و پیشخدمت رفت
شهرام با خنده : مهمونت ؟ مهمونت کیه دیگه ؟
من : یه دختر جذاب اکراینی
سحر که چشماش ٤ تا شده بود : واقعااا ؟!!
من : آره ، چرا اینقدر تعجب کردی ؟
شهرام : داری شوخی میکنی
من : نه بابا ، الان میاد میبینیدش
سحر : از کجا پیداش کردی ؟
من : چه فرقی میکنه ، از هرجا
تو همین گیر و دار آنا با لباس اسپورتی که آورده بود اومد توی رستوران براش یه دست تکون دادم ، تو اون لباس بی نظیر شده بود ، تا برسه سر میز شهرام و سحر با چشماشون خوردنش ، آنا اومد نزدیک من و شهرام به احترامش بلند شدیم اما سحر پا نشد
من : ایشون هم آنا ، ایشون هم شهرام و همسرشون سحر (البته به انگلیسی برای دوستان غلطگیر)
نشستیم سر میز ، پیشخدمت رو صدا زدم و سفارش دادیم هر دو ، سحر داشت از حسادت منفجر میشد اما چیزی نمیگفت ، شهرام ولی یه خنده احمقانه روی لبش بود ، به فارسی که میدونست دختره متوجه نمیشه ازم پرسید
شهرام با خنده : عوضی چقدر پول دادی واسه این ؟ از اون گروناست
من : هرچقدر داده باشم به اندازه هزینه أی که تو داری واسه هرشبی که سحرو میکنی به من پرداخت میکنی نیست !
خنده روی صورت شهرام خشک شد ، سحر هم چشماش از حدقه زد بیرون
سحر : این چه طرز حرف زدنه ؟!
من : چیز بدی گفتم مگه ؟
سحر چشماش به چشمام قفل شد ، چند ثانیه بهم نگاه کرد بعد بلند شد که بره
سحر : واقعا که
هیچی جوابش رو ندادم ، شهرامم بلند شد که بره ، با همون اعتماد بنفسی که منو باهاش تحقیر میکرد بهش گفتم
من : وایسا کارت دارم ، بشین
یه نگاه به دور شدن سحر کرد و دوباره نشست و به من نگاه کرد
من : یه پیشنهاد دارم برات
شهرام : چه پیشنهادی ؟
من : ٤ تا قسط دادی ، ٤ تا قسط مونده ، درسته ؟
شهرام : آره چطور ؟
من : ٤ تای دیگه رو نقد و یکجا بهم تحویل بده ، بعدم من از اینجا میرم ، تو میمونی و سحر
شهرام : یعنی چی ؟ یعنی کلا بیخیال سحر میشی ؟
من : کلا بیخیالش میشم ، اگه همشو یکجا بهم بدی
شهرام : قبوله ، فردا صبح همشو بهت تحویل میدم
بعد از نهار توی اتاق با آنا شروع کردیم به خوردن یه شراب گرون قیمت فرانسوی که به خدمتکار هتل سفارش داده بودم ، آنا هم حسابی حالش با این بریز و بپاشی که میکردم خوب بود ، یکمی گرم شده بودیم و کلا دائم با هم میخندیدیم ، گوشی موبایلش زنگ خورد ، با همون دامن کوتاهی که پاش بود رفت پشت شیشه بالکن ایستاد و شروع کرد به تلفن حرف زدن ، نمای بی نظیری بود از یه دختر اکراینی کشیده و قد بلند ، عین آدمی که مسخ شده بلند شدم رفتم سمتش ، دامنو شورتش رو با هم کشیدم پایین ، یه نگاه با محبت بهم کردو دوباره به حرف زدن مشغول شد ، نمای کوس کلوچه ایش از لای کونش بی اندازه حشری کننده بود ، ناخوداگاه جلوی کوسش زانو زدم و زبونم رو بهش نزدیک کردم ، کوسش مزه بهشت میداد ، داغ و خوشبو ، بدون کوچیکترین جزو اضافه ، شروع کردم به خوردن روی کوسش ، خیلی زود زبونمو بردن سمت سوراخو کم کم زبونمو میکردم توش . دیگه وقت کردنش بود
اونم تلفنش تموم شده بود و همش دست میکشید توی سرم ، پا شدم پشت سرش وایسادم ، کیرمو یکم لای کوسش بالا و پایین کردم و آروم کردم توش ، خیس و معرکه ، شروع کردم به تلمبه زدن ، بهترین کوسی بود که در عمرم کرده بودم . تازه تلمبه زدن رو شروع کرده بودم که تلفن اتاق زنگ خورد ، میدونستم یا شهرامه یا سحر ، گوشی رو تو همون وضعیت برداشتم
من : بله ؟
سحر : سلام
من : سلاام ،، هه ، جانم …
سحر : چرا اینجوری حرف میزنی؟
من : داارمم میکنممم …
سحر یکم سکوت کرد ،
من : کارتوو بگو ،، ااههه اووفف
سحر : تو واقعا قید منو زدی ؟
من : اااههه ،، آرههه ، چطوررر ، مگه خودت نمیخواستییی ؟
سحر : نه ، ما قرارمون ٧ روز بود
من : حالاا قرارمون تغییر کرددد … ااااهههه ، فعلاااا
گوشی رو قطع کردمو تلمبه هامو سریعتر کردم ، حسم ، حال گلادیاتوری بود که جلوی پادشاه یه شیرو زمین زده بود…
ساعت ١٠ صبح طبق قراری که آخر شب با شهرام گذاشته بودیم با آنا تو لابی منتظر نشسته بودیم تا شهرام بیاد ، داوود زودتر با یه چمدون اومد سمت ما و روبروی ما نشست
من : نمیاد خودش ؟
داوود : چرا داره میاد
یه نگاه کردم دیدم دوتایی دارن از پشت میان ، نزدیک شدن و روبروی ما نشستن ، به هم سلام کردیم
شهرام : دیدی پولارو ؟
من : نه هنوز
شهرام یه اشاره به داوود کرد ، داوود جلوی من کیف رو باز کرد و نشون داد
شهرام : ٣٠ هزار دلار نقد
سحر : به بقیه چی میخوای بگی ؟
من : حقیقتو
سحر : حقیقت چیه ؟ حقیقت اینه که تو زدی زیر قرارمون
من : قرارمون این بود که تو از اینکه زن اونی اینقدر لذت ببری ؟
سحر : خب معذرت میخوام
در جواب سحر سکوت کردم ، شهرام که سکوت منو دید فضا رو شکست
شهرام : خب تمومه ؟
من : نه
شهرام : چی مونده ؟
من : تو ٢ دلار دیگه به من بدهکاری
شهرام زد زیر خنده
شهرام : ٢ دلار ؟! ٢ دلار واسه چی ؟
من : بده بهت میگم
شهرام با حالت تمسخر دست کرد تو جیبش و یه اسکناس ٥ دلاری در آورد و داد به من ، منم اسکناس رو گرفتم و از توی جیبم شروع کردم به جمع کردن ٣ دلار که بتونم مابقیش رو برگردونم ، همینجور که ٣ دلارو با سکه جمع میکردم گفتم
من : تو ٦٠ هزرتا بهم بدهکار بودی برای پولی که ازم بالاکشیدی که همش رو پس دادی ، این ٢ دلار هم پولیه که بابت زنم ازت میگیرم ، اگه بیشتر می ارزید بیشتر میگرفتم
بقیه پول رو گذاشتم روی میز دست آنا رو گرفتم که از اون هتل بریم به یه هتل دیگه ، ٣ تا چیز هیچوقت یادم نمیره ، نگاه متعجب و پر از اشک سحر ، نگاه پر از حرص شهرام و نگاه تحسین برانگیز داوود برای اولین بار.
١٠ روز بعد البته سحر با خواهش و التماس خودش به زندگی برگشت ، روزی که برگشت ٣ تا شرط گذاشتم باهاش ، اول اینکه با کوچیکترین لغزش ازش جدا میشم ، دوم اینکه هیچوقت تا آخر عمر هیچ حرفی از اون سفر مزخرف دیگه به زبون نیاریم و سوم اینکه دوباره مثل قدیم بذاره از کون بکنمش .
تقریبا زندگی به روزای خوب خودش برگشته اما جای بخیه روی سوراخ کون سحر منو میبره تو خاطرات اون سفر که پر بود از لحظات تلخ و شیرین و البته داغ!

ادامه...

نوشته: ساسی


👍 174
👎 20
233301 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

872201
2022-05-05 00:59:49 +0430 +0430

سایت واحد شمارش بازدید رو گذاشته 100 تا :)))
نفر اول: بازدید 1
نفر دوم: بازدید 101
نفر سوم: بازدید 201
:))))))))))))))))))

6 ❤️

872205
2022-05-05 01:12:57 +0430 +0430

شیوه مدیریت و اقدامت خیلی عالی بود،اما کاش هیچ وقت به زندگیت بر نمیگشت.


872210
2022-05-05 01:21:09 +0430 +0430

نمیدونم چرا جای لذت از داستان فقط خندم میگرفت.
:)))

3 ❤️

872215
2022-05-05 01:32:24 +0430 +0430

تو خودت زنت و دوست داشتی که خواستی برگرده اما اشتباه کردی بهر حال داستان هست و توی داستان هذچز پیش میاد

2 ❤️

872225
2022-05-05 01:42:37 +0430 +0430

داستان به این پر پتانسیلی و خوبی رو چرا اینجوری کردی آخه
آنقدر اروتیک ضعیف شد چرا؟

2 ❤️

872226
2022-05-05 01:43:26 +0430 +0430

آخرشو خراب کردی…
سحر قبل از ماجرای بدهی وکلاهبرداری باشهرام رابطه داشته. اگر این ماجرا واقعیت بود. میشد اینجور فکر کنی اصلا برنامه ریزی هردوشون بوده تا به هدفشون برسن.(باتوجه به مذهبی بودن سحر و خوندن صیغه باید ساسان راضی به اینکار میشد)با این اوصاف همچین آدمی قابل اعتماد نیست واون حس تحقیر فراموش نشدنیه.


872231
2022-05-05 01:53:00 +0430 +0430

داستان شباهت زیادی به فیلم"پیشنهاد بیشرمانه"داشت.البته باکمی تغییر.

1 ❤️

872232
2022-05-05 01:53:34 +0430 +0430

خیلی خوب بود خوب انتقالات رو گرفتی و قشنگ تمومش کردی، اگه تا آخر بی عرضه بازی در می‌آوردی، بخدا فحشت میدادم، آخه چند روز حالمو خراب کرده بودی، یاد داستانت که میافتادم حالم بده میشد از عصبانیت، هر چند که ممکنه اصلا حقیقت نداشته باشه، باز هم مرسی

8 ❤️

872234
2022-05-05 01:55:51 +0430 +0430

آخرش رو ریدی
خو عزیز دو دلاری من، چرا سعی می‌کنید یه پایان خوش آبکی بسازید؟
میتونست همون لحظه خروجت از هتل که با نگاه پر از حسرت سحر بود، تموم بشه. کل داستانت خوب بود مخصوصا قسمت انتقام ولی فقط آخرش رو خراب کردی
البته ریدی ولی در کل طرز بیان، محور داستان و کلیات قشنگی رو به تصویر کشیدی
دمت گرم

6 ❤️

872236
2022-05-05 02:06:14 +0430 +0430

الان بگم کسشر بود خوب نیست
بگم زاده مغز مریضت بوده ک تو گذشته ریشه دار بد نگفتم
با این کارا نوشته ها دارین یجور روان مریض تو ذهن ناخوداگاه ی امت درست میکنین

0 ❤️

872237
2022-05-05 02:16:51 +0430 +0430

داستان خوبیه با پایانی متفاوت

0 ❤️

872239
2022-05-05 02:24:33 +0430 +0430

آقای نویسنده در یک کلمه چرا؟؟؟؟؟؟؟
داستان اولی به اون خوبی و پر محتوایی
این داستان انقد خالی و پایان پر از تعجب
داستان اول بقدری صحنه سازی و اروتیک اش قوی بود صد در صد خودتو جاش فرض میکردی منتهی این داستان یهویی انقد ضعیف
بهرحال دستت طلا

3 ❤️

872240
2022-05-05 02:30:23 +0430 +0430

آخرشو خراب کردی که برگشتی اما تا قبل اون جز ۱۰ تا داستان خوبی که تو این سایت خوندم بود به جرعت میتونم بگم ۹۰ درصد داستان ها رو خوندم و این از بهترین هاش بود.
تقطه قوت داستانت رو تناقض فکری بود که تمام افرادی که درگیر فیتیش بی غیرتی میشن گرفتارش میشن دومین نکته جمله بندی درست و دایره لغت گستردت باعث میشد جذب داستان بشم و بعد از خوندن قسمت اول هرشب چک کردم که قسمت بعدی بیاد.
و فضا سازی عالی تو قسمت اول اونجا که سحر‌نمیدونست شوهرش تو اتاقه و داشت با کمال میل از سکس لذت میبرد تو حموم اونم با توصیفات نسبت به زن چادری و خجالتی عالی بود.
کم پیش میاد کامنت بگذارم اما داستانت برای من تحسین برانگیز بود.
موفق باشی

8 ❤️

872245
2022-05-05 02:36:47 +0430 +0430

قسمت اول خیلی خوب بود
اینجا معلوم نبود با خودت چند چندی
یه جا تحریک می‌شدی و لذت می‌بردی بعد یهو گریه و …
آخرشم که گفتی سحر برگشته کل داستان خراب کردی

7 ❤️

872256
2022-05-05 02:54:26 +0430 +0430

عالی بود

0 ❤️

872259
2022-05-05 03:02:36 +0430 +0430

خاک تو سر بی غیرتت کنن دیوث

1 ❤️

872271
2022-05-05 03:20:18 +0430 +0430

داستان جذابی بود منو همسرم با خواندنش کلی حشر شدیم و یه سکس عالی کردیم❤️🔥❤️

0 ❤️

872272
2022-05-05 03:22:13 +0430 +0430

من جای تو بودم اولش که فهمیده بودم ی سری داره میکشتمش صاف و ساده بود قید پولو میزدم ولی اگه مث خودت چشام بسته بود و وسطاش باز میشد یا شهرامو میکشتم یا همون کار خودتو انجام میدادم افرین فقط تف تو روحت یروز اعصاب منو ریدی توش

0 ❤️

872275
2022-05-05 03:31:38 +0430 +0430

رییییییییدی به داستان که پسسسسر جان

نه به قسمت قبل که تعریفی و خاص بود نه به این قسمت که مثل فیلمهای ایرانی و مهدی فخیم زاده که یهو میریزند تو خوننه و همه ادم بدا ها رو میگیرند و هر کی به سزای اعمالش میرسه و جاسوس نفوذی هم که هوایی شده توبه میکنه و به راه راست برمیگرده و همه چیز به خوبی و خوشی تموم میشه

داستانت فقط این حسو بهم داد و حسابی خراب کردی موضوع به اون قشنگی و متفاوت با داستانهای هم ردیف این ژانرو

5 ❤️

872282
2022-05-05 04:04:07 +0430 +0430

عالی

0 ❤️

872283
2022-05-05 04:04:15 +0430 +0430

عالییییییییییییی بود لعنتی

1 ❤️

872284
2022-05-05 04:11:33 +0430 +0430

اینقد قسمت اولش خوب بود که هرشب میومدم ببینم ادامه شو گذاشتی یا نه ؟ بعد قسمت دوم رو گند زدی. چون تکلیفت با خودت مشخص نیست. چیزی که قسمت اول رو خیلی اروتیک و جذاب میکرد این بود که داستان داشت به سمتی میرفت که شهرام انواع مختلف سکس و بازی ها رو با زنت داشته باشه و تو هم کم کم شروع کنی به لذت بردن از این شرایط.
بعد قسمت دوم که باید ادامه اون زمینه سازی ها رو میدادی یهو چرخش صد و هشتاد درجه کردی و غیرتی شدی و افتادی دنبال انتقام سخت و این کسشرا. یهو داستان سکسی رو تبدیل کردی به فیلمای فردین. در کل مزخرف بود 👎👎

2 ❤️

872289
2022-05-05 04:33:04 +0430 +0430

خوب بود مرد. نوش کیرت

0 ❤️

872302
2022-05-05 05:58:21 +0430 +0430

خوشمان آمد
خوب نوشتی داداش
ک‌.ی‌.ر‌.ت تو ک‌.س ننه اونایی که ریدن تو ادبیات و داستان نوشتن

0 ❤️

872310
2022-05-05 06:48:38 +0430 +0430

ایکاش نامزد منم برگرده
ایکاش تمام خیالاتم دربارش اشتباه باشه
وقتی به این فکر میکنم که دکتر داندانپزشک خانوادگیشون یا استاد دانشگاه یا ذئیس اداره اونو به دست آوردن تپش قلب میگیرم

این خیالات بالاخره باعث میشه یه روز سکته کنم و بمیرم

یا بدتر سکته کنم و فلج بشم این بدتر هست
فلج بشم حتمی میره با یکی دیگه

1 ❤️

872312
2022-05-05 07:06:36 +0430 +0430

کارت قشنگ بود ولی اگر نمی بخشیدیش ویا بخاطر بخشیدنش مهریه یا یه چیز گرون ازش میگرفتی عالی تر میشد

3 ❤️

872320
2022-05-05 08:29:08 +0430 +0430

وقتی ویسکی خوردی یعنی حالت خرابه، طلاق و صیغه هم غیر رسمی بوده، تازه اهل سنت صیغه رو قبول ندارن و پازل آخر هم سوراخ کون پاره که نشان از تجاوز داره پس قاضی حق رو به قاتلی که حال خودش نبوده و به زنش تجاوز شده اونم تو کشور اسلامی میداده و تازه اگه میتونستی زنتم به جرم خیانت بکشی و تامام

4 ❤️

872321
2022-05-05 08:47:31 +0430 +0430

کل داستان قشنگ بود البته که خیالی بود و هیچ ادم احمقی چنین کاری نمیکنه اونم وقتی عاشق زنش باشه این از این ولی پاراگراف اخری واقعا افتضاح بود اونجا که نوشتی سحر با التماس برگشت سر زندگیش به نظر من میتونستی یه جور دیگه تمومش کنی مثلا شهرا که تحقیر شده بود بیخیال سحر میشد و سحر هم با سر افکندگی و شرمساری بسیار برمیگشت ایران و تو دیگه محل سگ بهش نمیدادی اینطوری فکر کنم خواننذه بیشتر باهات همزاد پنداری میکرد و دلش خنک میشد تا اینکه زنه دو روئی مثل سحر با یکی دیگه حسبای خوش بگذرونه و الکی ادای زن و شوهری دربیاره و بعدش با یکمی خواهش و تمنا برگرده .

1 ❤️

872323
2022-05-05 09:09:59 +0430 +0430

فوق العاده
دقیقا هرکسی هر برداشتی که وجدانشو اروم بکنه از دین داره،به کس دیگه هم هیچ ربطی نداره،چون هر کسی توی قبر خودش میخوابه

0 ❤️

872329
2022-05-05 09:31:17 +0430 +0430

سلام
کم مونده بود من به جای بد بختی تو گریه کنم ولی از وسطهای داستان حالم بهتر شد خدا لعنتت نکنه ولی کاس سحر رو بیخیال میشدی

2 ❤️

872333
2022-05-05 10:19:08 +0430 +0430

اقرار کن که از بیغیرتی لذت میبری کصکش میرزا!

2 ❤️

872334
2022-05-05 11:02:19 +0430 +0430

با تمام فحشایی که در طول خوندن داستان بهت دادم ولی دمت گرم آخرش خوب تموم شد
لایک

1 ❤️

872339
2022-05-05 11:25:28 +0430 +0430

😐😐برگشت داداش این چه کسشری بود زنت پیامارو پاک کرد کلی حال کرد باهات بد برخورد کرد از قبلش هم کلی با طرف آره بعد اینجوری ؟😑😂

1 ❤️

872343
2022-05-05 11:58:05 +0430 +0430

اولین داستان بیغیرتی که طرف شبیه عن نیست و در آخر اون کارشو درست انجام داد

2 ❤️

872357
2022-05-05 13:01:23 +0430 +0430

واقعا سحرو پذیرفتی؟۲ دلاری رو ب نرخ روزم حساب کنی میشه ۵۰ ۶۰ تومن

4 ❤️

872367
2022-05-05 13:55:19 +0430 +0430

خراب کردی آخرشو با برگشتنش

2 ❤️

872376
2022-05-05 14:57:55 +0430 +0430

فکر کن داری یکی از بهترین فیلم های دِرام و غم انگیز سینما رو میسازی بعد یهو آخر فیلم تصمیم میگیری یه کم هم کمدی قاطیش کنی تا طرفدارای کمدی رو هم جذب فیلمت کنی. در نتیجه ریده میشه تو فیلمت و هم از طرفدارای کمدی و هم طرفدارای دِرام فحش میخوری. دقیقا کاری که تو با داستانت کردی. قسمت اول بهترین پوزیشنهای خیانت و تحقیر رو داشت بعد قسمت دوم تبدیل شد به انتقام گیری به سبک فیلم هندی

4 ❤️

872384
2022-05-05 15:58:18 +0430 +0430

کاری به راست و دروغش اصلا ندارم
تا حالا با خوندن یه داستان انقدر نفرت و خشم رو توی خودم حس نکردم…
و یه چیز دیگه اینکه تنها چیزی که باعث میشد ساسان احساس لذت کنه موقع دیدن سحر توی اون حالت ها فقط جدید بودن اون احساسه احساسی که فقط ظاهرش لذته وقتی تموم میشه مثل سم لذیذی بوده که خوردی

1 ❤️

872390
2022-05-05 16:37:48 +0430 +0430

آخرش رو ریدی
خب اسکل چرا گذاشتی برگرده
پولاتو گرفتی اونم که موند کوسشو بده
مطمئنا بعد از ده روز ازش خسته شده انداختتش بیرون
اگر هم میخواستی باهاش زندگی کنی حداقل مهریه اش رو کامل میبخشید بعد هم مثل یه هم اتاقی باهاش رفتار میکردی

1 ❤️

872402
2022-05-05 18:00:02 +0430 +0430

فیلم سینمایی می بینی ایرانیزش میکنی میای تعریف میکنی.
کس ملنگ کی بودی تو !؟
از اونجرزم یه داستان در بیار دستت درد نکنه

0 ❤️

872404
2022-05-05 18:04:46 +0430 +0430

داستانت رو بشدت دوست داشتم حرکتی که در انتهای کار کردی یکی از درست ترین کار ها بود البته اگه من بودم دیگه نمیذاشتم برگرده به زندگیم ولی تو خیلی خوب از اون وضعیت فرار کردی .
یکی از چیز هایی که واقعا خوشم اومد تو داستانت واقعی بودن حس ها بود این حس بد تحقیر شدن غم شهوت شکسته شدن غرور به وضوح قابل درک بود .
برخلاف یه سری داستان ها که هستن از این موضوع که طرف ظاهرا از این شرایط لذت میبره فک میکنم بهترین داستان برای نشون دادن واقعیت بود

1 ❤️

872405
2022-05-05 18:17:00 +0430 +0430

بابا زنت حسابی کس و کون داده به غریبه بهترین کارو کرده دیگه! چی واقعا ازین سکسیتره که زنت بی حیا و جنده باشه، چپ و راست کس و کون بده، تن و بدن و کس و پستونش همیشه روفرم و سکسی باشه؟‌ 😍 🤤 🤤 🤤

0 ❤️

872408
2022-05-05 18:28:03 +0430 +0430

آفرین واقعا ایول

0 ❤️

872413
2022-05-05 18:42:01 +0430 +0430

دوستان ازقبل قراربودبرگردن هردو به زندگی.بحث ارزش یا بی ارزش بودن کسی نیست.وچون توی اون فضاباهم بودن وخانمش رومیده طبیعی هست که کاملا حسادت کنه.
خانمش هم چون طبق عقاید دینی خودش شرعا از شوهرش که ساسان باشه جداشده ویک صیغه موقت باشهرام خونده وزنش شده.بخاطر همین خواسته یک هفته رو حالش روببره تااینکه فاز غم بگیره.اگر واقعا طرح ونقشه داشته وساسان رو دوست نداشته وقتی خودساسان اونو گزاشته وخودش تنها برگشته همونجا باشهرام میموند پول هست کیرکلفت هم هست میومندحالش رومیبرد.وقتی برگشته زنش یعنی اون فقط واسه خاطر زندگیش اینکارو کرده ودوست داره زندگی خودش رو باساسان.فقط توی اون زمان بنابه شرایط خودش رو وفق داده با اون لحظه تابهش سخت نگزره.
ولی مردها نمیتونن چندان دوام بیارن وساسان خوب حرکتی زده هم باقی پول چندروز رو بازیرکی گرفت هم خشم وعصبانیت وحرسی که داشته رو قشنگ رو شهرام وسحر پیاده کرده و هم زودتر از اون موقعیت خارج شده وسرگرم شده عصبانیتش رو خالی کرده.چون شاید اگر بازم اونجامیموندممکن بود کنترلش رو از دست بده ویه بلا یاسرخودش یا اون دوتا میاورد.
ولی ساسان عزیز اگر این تجربه توی زندگیت اتفاق افتاده دمت گرم که خوب اخرشو مدیریت کردی.خودتو کنترل کردی.
الان زنت بهت خیانتی نکرده واتفاقا خودت وزندگی مشترکش رو باتوهم خیلی دوست داره.اگرکسی نقشه این چنینی دربلندمدت پیاده نکنه که بازندگی ودارایت تهدیدنکنه.بدون اون زن خودش همینطوری از روی شهوت نمیره بهت خیانت کنه.
متاسفم دربعضی ازنظرها که واقعا چقدر کوته فکرهستن و بدون سنجش و فکر یه حرف مفتی تایپ میکنن.

3 ❤️

872415
2022-05-05 18:49:27 +0430 +0430

سحرقبلش رابطه نداشته دوست عزیز توی مدتی که اولین پیام رو داده وپیشنهاد داده تا چندهفته بعدکه برن بوده تمام اتفاقات زنش با شهرام.
چت هارو پاک کرده تا ساسان یه وقت عصبی نشه دلخورنشه تابتونن برن پیش شهرام.هدف خانم از این ببخشید جنده بازی که ساسان هم گولش روخورده در واقع سریع وبدون مشکل رسیدن به پول وداراییشون بوده که دست شهرامه.وخانم درواقع بخاطر ساسان ومهم بودنش وزندگی مشترکش خواسته توی یک هفته یک زن خوب واسه شهرام باشه تامبادا شهرام دبه کنه وزودترخلاص بشن.
اگر ساسان مهم نبود وقتی داشت ازهتل میرفت پشت سرش باگریه نمیموند.اصلا حتی ساسان رو نگاهم نمیکردچه برسه گریه وناراحتی وتعجب.
زن ها موجوداتی هستن که هیچوقت کسی نمیتونه کامل بشناسه اونارو.

1 ❤️

872418
2022-05-05 19:08:05 +0430 +0430

باحال بود

0 ❤️

872421
2022-05-05 20:16:36 +0430 +0430

روی هم رفته روال خوبی داشت اخ

0 ❤️

872442
2022-05-06 00:14:29 +0430 +0430

کاری به داستانت که زائیده صرف خیالات هست ندارم . اما برای خواننده روشن میکردی با پولایی که گرفتی چکار کردی؟ در ضمن در خیلی کشورها همچین راحت نیست چند ده دلار از بانک نقدی بگیرند چه برسه به چند هزار دلار !!!

0 ❤️

872472
2022-05-06 02:43:45 +0430 +0430

دروغه محضه
چرا باید این کصشر واقعیت داشته باشه

0 ❤️

872494
2022-05-06 04:11:05 +0430 +0430

اوووف
اخر داستان عالی بوددددد
۲ دلار
حال کردم

0 ❤️

872531
2022-05-06 11:07:16 +0430 +0430

شعور مارو ب تخمت گرفتی؟
هعی مردم چه اسکل شدن

0 ❤️

872542
2022-05-06 12:51:54 +0430 +0430

بیغیرت باید دوتاشونو میکشتی حرومزاده خاک تو سرت

0 ❤️

872543
2022-05-06 12:53:25 +0430 +0430

این پایانی ک تو درست کردی باعث میشه ک از بقیه داستان ها بیغیرتی جدا باشه
معمولا مردا چیزی نمیگن و قبول میکنن توی اینجور داستانا ولی پایان داستان تو یک سطح دیگه ایی داشت و تا حالا ندیدم اینقدر خوب ته داستان جمع بندی بشه

اگه از این پایان ها بیشتر بشه یک سطح جدیدی توی داستان های شهوانی درست میشه

0 ❤️

872544
2022-05-06 12:58:23 +0430 +0430

داداش شرمنده من کامل نخونده بودمش اخرش خوب شد
حلال کن کاری خوبی کردی سیک اون جندرو زدی
بازم معذرت🤍

1 ❤️

872558
2022-05-06 13:46:09 +0430 +0430

ولی صیک اون جنده رو باس میزدی آشغالارو بریز دوررر

0 ❤️

872559
2022-05-06 13:47:15 +0430 +0430

سحرو میکشتی ای کاشششششششش

0 ❤️

872574
2022-05-06 17:16:02 +0430 +0430

محشر بود دمتگرم
یعنی بهترین داستان توی کل سایتای داستان
ایول ❤️ ❤️

0 ❤️

872578
2022-05-06 17:47:33 +0430 +0430

بعد تقریبا ده سال تو شهوانی بودن این داستان باعث شد اولین بار اینجا کامنت بزارم
داستانت سکسی نبود ولی به نظرم خیلی خوب بود(به جز اخرش که برگشتنشو قبول کردی)
👍

0 ❤️

872593
2022-05-06 20:06:01 +0430 +0430

ساسی عزیز ممنون از این که داستان به این زیبایی نگارش کردی به جرات یکی از بهترین داستان ها بود.
فضا سازی تو قسمت یک و دو عالی بود به طوری که من به عنوان خواننده خودم رو جای تو گذاشتم، توصیف احساسات فوق العاده بود.
نقطه ضعف داستان حالا چه خیالی باشه یا بر گرفته از حقیقت قسمت پایانی و برگشتت به زندگی گذشته بود.
موفق باشی و به امید خواندن داستان های بیشتر ازت.

0 ❤️

872596
2022-05-06 21:27:08 +0430 +0430

به جز برگشتن زنت و البته صیغه خودند بقیه داستان رو عالی پیش بردی

1 ❤️

872603
2022-05-06 22:20:02 +0430 +0430

این کسشعرا را ولش
دختر اکراینی را چکارش کردی؟

1 ❤️

872615
2022-05-07 00:02:40 +0430 +0430

پشمام!!!انتظار همچین حرکت خفنی نداشتم…چی بگم واقعا

0 ❤️

872620
2022-05-07 01:16:48 +0430 +0430

خوب بود

0 ❤️

872621
2022-05-07 01:24:58 +0430 +0430

مرسی که مثلیه مرد عمل کردی! دمت گرم خال کردم مث داود…

0 ❤️

872623
2022-05-07 01:31:05 +0430 +0430

زیبا بود واقعا
زن ها و مرد های دو دلاری خیلی زیادن

1 ❤️

872637
2022-05-07 01:52:20 +0430 +0430

ینی خوشم اومد که انتقام گرفتی ولی دوباره با زنت اشتی کردب تایید کردی یه کونی بیغیرتی

2 ❤️

872659
2022-05-07 03:16:24 +0430 +0430

اگر داستان درست تو یه خر به تمام معنا هستی خرتر از تو رو زمین نیست اون زنو باید میزاشتی کنار واسه همیشه

1 ❤️

872665
2022-05-07 04:17:35 +0430 +0430

کسی که خیانت رو تجربه کرده باشه میتونه دقیقا حس و حال تو رو درک کنه تو قسمت اول داستانت واقعا از ته دل ناراحت و بدحال شدم حتی گریه هم کردم جوری که داستانت به عمق ماجرا میبرد آدمو و خوب بود ولی تو داستان دومت یه حسی داشتم مخلوط از حس بد و حس خوب و انتقام اینایی هم که میگن چرا برگشتی باید بدونن که هشچوقت عشق و منطق باهم جور در نمیاد و همیشه احساس پیروزه … واقعا داستانت عالی بود و تونست حداقل منو تو حس و حال خودت ببره ولی بسیار ناراحت شدم

2 ❤️

872701
2022-05-07 10:00:29 +0430 +0430

به جرات میگم زاده یک زهن جقی هست که تا حالا کس نکرده، خو آخه اگر کس کرده باشی میدونی این تعداد سکس در روز عملا غیر ممکن هست برای مرد…

اونایی که چسی میان و میگن شدنی هست هم گوه میخورن و قطعا کیرشون تا حالا جز کف دست چیز دیگه ای ندیده

1 ❤️

872711
2022-05-07 11:00:34 +0430 +0430

ما تفریحی میریم مسافرت انقدر غذا نمیخوریم که تو خوردی حالا خوبه اعصابتم خرد بود

0 ❤️

872720
2022-05-07 11:42:12 +0430 +0430

خوب شروع کردی
افتضاح تمومش کردی
خسته نباشی

1 ❤️

872742
2022-05-07 16:05:24 +0430 +0430

دهنت و گاییدم پسر چه داستان مغز سوزونی بود. اگر خاطره بود که هیچی، سکوت میکنم
اگر داستان بود.خوار اون مغز حرفه ایتو گاییدم که اینقدر نشستی و سناریو چیدی.

1 ❤️

872743
2022-05-07 16:06:45 +0430 +0430

فقط حیف تهش ریدی…
اصلا توقع همچین پایان تخمی رو نداشتم

1 ❤️

872744
2022-05-07 16:23:28 +0430 +0430

داداش با اینکه از این داستان های خیانتو بی غیرتی بدم میاد اما تو لیست برگزیده بودنش باعث شد بخونمش و از اول داستان اصلا خوشم نیومد اما تهش محشر بود عالی بودی اینغد که لبخند زدم با پایانش دمت گرم خوب نوشتی تخیلتو

0 ❤️

872752
2022-05-07 17:46:04 +0430 +0430

عالی

0 ❤️

872788
2022-05-08 01:06:34 +0430 +0430

عصبیم کرد داستانت
خیلی خوب نوشته بودی
ولی خیلی عصبی شدم اون ادم عوضیو من جای تو بودم میکشتم
زنمم میکشتم همون جا

0 ❤️

872907
2022-05-08 12:43:32 +0430 +0430

خیلی عالی بود ، کامل بررسی کردم امکان نداره خاطره باشه ، اما واقعا نویسنده چیره دستی هستی

0 ❤️

872918
2022-05-08 14:28:15 +0430 +0430

این داستان بود یا خاطره
خیلی مهمه برام جواب بده لطفاً

1 ❤️

872958
2022-05-08 20:59:17 +0430 +0430

جملت خیلی سنگین بود حاجی دمت گرم

1 ❤️

873031
2022-05-09 06:11:39 +0430 +0430

اخرشو خراب کردی دیگه البته قسمت یک هم اولاش خراب بود

0 ❤️

873047
2022-05-09 09:02:05 +0430 +0430

داستان بد نبود ولی تو قسمت اول گفته بودی همیشه از کون میکردی عجیب که موقع کردن کونش یه زره پاره شدو کار به بخیه رسید

0 ❤️

873073
2022-05-09 13:17:10 +0430 +0430

دو سه روز روی مخم بودی هی فحشت میدادم،اما قسمت چون انتقام گرفتی آروم شدم.

عالی بود

1 ❤️

873277
2022-05-10 15:42:10 +0430 +0430

بازم مثل دفعه قبلی ی کاری کردی که اخرش برینی به خودتو زندگیت

1 ❤️

873282
2022-05-10 16:13:07 +0430 +0430

این همه گنده گوزی کردی آخرش شرطت این بود از کون بهت بده بدبخت؟! میخوای قوی به نظر بیای اما تو اعماق وجودت یه جقی بدبختی 😂 😂

1 ❤️

873321
2022-05-11 00:13:10 +0430 +0430

آحرشو خراب کردی نباید برمیگشتی ولی اونجاش حال کردم دو دلار ارزش داشت ولی بعدش ارزش خودت اومد پایین رییییدی

1 ❤️

873487
2022-05-11 16:49:49 +0430 +0430

اولش حالم ازت بهم خورد ولی بعدش یه جورایی بهت افتخار کردم ولی ای کاش تو زندگیت راهش نمیدادی
موفق باشی ❤️

1 ❤️

873519
2022-05-11 21:27:50 +0430 +0430

مهریه ش… مهریه خیلی مهمه 😅😜 باید تو شرط هایی که گذاشتی میگفتی مهریشو هم ببخشه یا تو عقد جدیدتون حذفش کنه… (کلا این همه بدبختی سر 60 هزار دلار بوده که 1.6 تا 1.8 میلیارد میشه که اگه مهریه سحر 120 تا سکه باشه با این پول برابری میکنه که احتمالا مهریه ش خیلی بیشتر از 120 تاس…)
نگاه تحسین برانگیز داوود …😂🤣 شت شت…

2 ❤️

873574
2022-05-12 03:14:29 +0430 +0430

عذر میخوام اینجوری میگم اما اینجور ادمی رو باید به نظرم طلاق میدادی و ماجرا رو به همه میگفتی بهتر بود و اون ۶۰ هزارتا رو هم نگه میداشتی

2 ❤️

873744
2022-05-13 02:50:59 +0430 +0430

ببین داستانت تو قسمت اول ی باگ خیلی بزرگ داشت که گند زدی؛
این سحر خانم مذهبی نمیدونه بعد از طلاق گرفتن باید حدودا ۱۰۰ روز عده نگه داره و بعدش میتونه صیغه بشه؟!؟!؟!
اگه محرم و نامحرم واسش مهمه باید این مسئله رو رعایت میکرد، اگم به تخمشه خب صیغه چیه دیگه این وسط

0 ❤️

873758
2022-05-13 03:54:52 +0430 +0430

تا حالا زیر هیچی نظر نذاشته بودم ولی به حدی کسشر بود که داداش بگو بیایم دانشگاه تون مخ کص چادری اونجا رو برات بزنیم👌

0 ❤️

873805
2022-05-13 10:46:19 +0430 +0430

بار سکسی داستان توی این قسمت واقعن پایین بود و بقول دوستان تکلیفت با خودت مشخص نبود اول فاز بیغیرتی و لذت بردن از دادن زنت داشتی بعد یهو به گریه افتادی بعد یهو قید زنتو زدی و به دو دلار دادی رفت بعد با برگشتنش موافقت کردی. بنظرم میخواستی دل همه خواننده های سایت رو بدست بیاری که این اصلن واسه یه نویسنده خوب نیست
بعد اینکه به شهرام پیشنهاد دادی که کل پول رو بده تا تو بری اونم زرت قبول کرد با شخصیت زرنگ شهرام اصلن نمیخونه. اونجا شهرام باید سریع توی ذهنش دو دو تا چهارتا میکرد و میگفت یا نقشه زن و شوهره که پولو بگیرن و در برن یا میگفت اگه واقعن قید زنشو زده دیگه چرا من مول اضافه بدم و جواب میداد همینه که هست من هر روز یک هشتم پول رو میریزم بحسابت تو هم همینجا توی هتل میمونی و تحقیر میشی تا روز آخر خواستی بخواه نخواستی هم هرررریی من پولی بهت نمیدم
اما در کل با اون قسمت اولی که خونده بود و روالی که داستان داشت پیش میرفت و بحثایی که شهرام باهات پیش میبرد من منتظر بودم توی این قسمت تورو بکشونه توی اتاقشون و جلو خودت زنتو بگاد و در آخر این قسمت در حالی که زنت روی تخت تو حالت داگ استایله و شهرام پشت سرش داره میکوبه توش تو هم پاشی و کیرتو بزاری دهنش و داستان چند قسمتی دیگه ادامه پیدا کنه

0 ❤️

873856
2022-05-13 17:35:26 +0430 +0430

اگه برنمیگشت پیش شوهرش واقن داستان قشنگی بود

1 ❤️

874045
2022-05-14 19:12:05 +0430 +0430

آخیش جیگرم حال اومد

0 ❤️

874095
2022-05-15 03:06:25 +0430 +0430

بخش ۱ قبل جق بود بخش ۲ بعد جق؟

1 ❤️

874369
2022-05-16 15:56:42 +0430 +0430

خخخخ

0 ❤️

874395
2022-05-16 20:15:14 +0430 +0430

واقعا دلم میخاد باهات بحرفم یعنییی واقعنااا! خیلی حرفا دارم ک باید بهت بزنم…! بات نحرفم تا اخر عمر یچی میمونه اون ته دلم
ایدی تلم : @Daniel6824
لطفا پی بده خواهش میکنم🙏🙏🙏

0 ❤️

874625
2022-05-18 01:57:04 +0430 +0430

واقعا لذت بردم از خوندنش، اصلا انتظار چنین پایانی رو نداشتم. دست مریزاد👏👏👍

0 ❤️

874782
2022-05-18 23:49:46 +0430 +0430

خیلی پایان خوبی داشت داداش از برنامت راضیم ی سالی بود همچین پایانی ندیدم تو شهوانی ❤️ ❤️

0 ❤️

875156
2022-05-21 02:06:18 +0430 +0430

اگ افسانه نبود بم پی بده
@daniel6824

0 ❤️

899856
2022-10-22 08:35:02 +0330 +0330

عکس سحرو بفرس واسم!

0 ❤️

901361
2022-11-03 18:06:38 +0330 +0330

ساسان خصوصی هستی؟

0 ❤️

911631
2023-01-21 05:38:39 +0330 +0330

پسرررررر ایول چه خفن شد داستان تو قسمت دو امیدوارم قسمت سه باز لوزر نباشی مرد ایووللل

0 ❤️

911759
2023-01-22 13:16:14 +0330 +0330

طورى حس گلادياتور گرفتى گفتم تركوندى
نگو بى غيرتر از اين حرفاى ، زن جندت با كونه پاره برگشته ور دلت تصميم گرفتى كه در اون مورد هيچ وقت صحبت نكنى
كيرم لاى تك تك صفحات غيرت نداشتت😂😂😂

0 ❤️

911912
2023-01-23 19:17:44 +0330 +0330

یعنی میتونم بگم یکی از بهترین داستانایی بوده که تا الان خوندم. باورت نمیشه اگه بگم چقدر لذت بردم از عملکردت. فوق العاده نوشتی

0 ❤️

912478
2023-01-27 20:44:55 +0330 +0330

عالی بود
شاید اولین باره از یه حرکت تو داستان های سایت شهوانی انقدر دلم خنک شد
خسته نباشی از نوشتن❤

0 ❤️

922786
2023-04-11 05:05:13 +0330 +0330

حدودا ۷ ساله از این سایت داستان میخونم
این داستان به قدری عالی بود که بخاطرش اکانت ساختم تا ازش تقدیر کنم
با اینکه کلا داستان تخیلیه ولی واقعا لحظه به لحظشو حس کردم و آخر قصه حرکت جسورانه ساسان منو به وجد آورد واقعا زیبا بود هرچند که من زمانی این نظر رو مینویسم که قسمت های بعد هم اومده ولی منم مثل خیلی از دوستان از برگشتن سحر به زندگیت حالم بهم خورد هرچند که اونو برگردوندی تا بتونی ادامه بدی ولی خب بهتر بود تمومش میکردی

0 ❤️