گی من و جواد پسر عمم (۴)

1400/07/08

...قسمت قبل

بعد از اینکه سکس جواد و ندا تموم شد از در فاصله گرفتم رفتم سمت پذیرایی که مامان اینا خوابیده بودن جلوی آکواریوم نشستم خیره به ماهی ها بودم ندا از کنارم رد شد و آروم گفت احسان ،نگاهش نکردم دوباره گفت هوی با تو ام بی تفاوت نگاهش کردم همینجور که سوتینش رو از زیر لباسش داشت جابجا میکرد خندید و گفت مرسی که کشیک دادی،دهنم رو کج کردم براش خندید و رفت
با تعلل بلند شدم رفتم توو اتاقم جواد خوابیده بود بدونه اینکه صداش بزنم دراز کشیدم داشتم به این فکر میکردم که چطور به اینجا رسیدیم که صدای جواد منو به خودم آورد پرسید بیداری جواب ندادم اسمم رو صدا زد گفتم هاااا گفت ناراحتی جواب ندادم جابجا شد و اومد نزدیکتر بهم گفت ببین احسان چند وقت دیگه سربازیم تموم میشه میام خاستگاری با ندا عروسی میکنم پس ندا مطمئنا زن منه حالا ما زودتر از ازدواج باهم هستیم اینجوری خیال جفتمون راحته اگه باهم نباشیم بریم خیانت کنیم خوبه یا الان که دوتایی فقط باهم هستیم …
جواد نمی‌دونست درد من چیه اون فکر می‌کرد من به روابطشون اهمیت میدم اما مشکل من اینا نبود در حالت عادی از دست خودم عصبانی بودم که چرا کار به اینجا رسیده که پسر عمم جلوی چشمام با خواهرم سکس میکنه اما وقتی حشری میشدم به قدری حالم بد میشد که دوست داشتم هم منو بکنه هم خواهرمو ،این مسئله خیلی داغونم میکرد
چند ماهی گذشت از اون جریان کارم شده بود کشیک کشیدن واسه ندا و جواد ،گاهی صداشون رو می‌شنیدم حشری میشدم پشت در جق میزدم جواد هم دیگه باهام سکس نکرد خودم هم دوس نداشتم این یه ذره غرورم رو به باد بدم و ازش درخواست کنم
یه روز که بدجوری دلم لک زده بود واسه کون دادن رفتم پارک از دور دیدم استاد نشسته و مثل همیشه سیگار دود میکنه با لبخندی دلنشین ازم خواست برم پیشش نزدیک شدم با گرمی ازم استقبال کرد و کلی باهم حرفیدیم کمی که یخم آب شد پرسید خب آقا احسان گل حرف دلت رو بهم نزدی، گفتم چی بگم والله ،کمی نزدیکتر شد و دستش رو انداخت دور گردنم و گفت ای بابا اینجوری نمیشه پاشو بریم خونه ما یه چای بخوریم و یه موزیک خوب بزارم برات اونطوری فکر کنم راحت تر بتونی حرف بزنی،بدونه اینکه منتظر جواب من باشه از جاش بلند شد و دستم رو گرفت گفت پاشو بابا جون، بی درنگ همراهش شدم توو راه کمی کسشعر گفت تا به نزدیکیِ خونشون که رسیدیم ترس ورم داشت گفتم نکنه بلایی سرم بیاره داشتم توو ذهنم تحلیل میکردم که با دست راستش زد تختِ کمرم و گفت کجایی آقا احسان به خودم اومدم و گفتم هیچی همینجام با خنده گفت نترس من آدم خوار نیستم،واسه اینکه فکر نکنه من ترسیدم با خنده گفتم نه بابا استاد این چه حرفیه
خونه استاد انتهای یه کوچه بن بست بود یه خونه بزرگ و قدیمی وقتی وارد شدیم حیاط بزرگ و دار و درختش توجهم رو جلب کرد وسط حیاط یه آلاچیق کوچیک بود منو راهنمایی کرد اونجا و خودش رفت داخل با چای برگشت و گفت خب حالا راحت حرف دلت رو بهم بگو
خیلی دلم میخواست باهاش درد و دل کنم از طرفی هم از رفتاراش تا حدودی متوجه شده بودم که شاید بچه باز باشه دلم رو به دریا زدم و داستان رو واسش تعریف کردم از چهرش کاملا مشخص بود که کلی خوشحال شده و توو دلش داره میگه به به چه کیسی به تورم خورده
حرف رو قطع کرد و منو به داخل خونه دعوت کرد یه سالن با مبل های قدیمی که با ملحفه سفید پوشیده شده بود یه دست مبل راحتی کنار شومینه و یه گرامافون قدیمی ،ازم خواست رو مبل بشینم از دکوریِ کنار شومینه یه صفحه در آورد و بعد از تمیز کردن گذاشت بعد از کمی خر خر اهنگ شد خزان گلشن آشنایی پخش شد از چهره استاد مشخص بود که با این اهنگ خیلی حال میکنه ازم پرسید ازین اهنگ ها دوس دارم گفتم بابام زیاد گوش میده اما من نه خیلی خوشم نمیاد
اومد نزدیکم و چسبید بهم گفت تفاوت نسل جدید و قدیم …
لحن صداش جوری بود که آدم رو جذب میکرد اصلا به حرفاش گوش نمی‌دادم و فقط محو صداش بودم یه مرد سن بالا با موهای سفید و بلند قد بلند و خوش اندام تحصیل کرده و با شخصیت کنارم نشسته بود و سعی می‌کرد مخم رو بزنه اما انگار نمیتونست سریع بره سر اصل مطلب و داشت ور می‌رفت دلم میخواست کمی کمکش کنم اما تردید داشتم میترسیدم تشخیصم اشتباه باشه باید صبر میکردم تا خودش پیش قدم بشه
نفهمیدم چی شد که حرف ندا خواهرم رو کشید وسط و فضا کمی سکسی شد کمی از اندامش سوال کرد و نحوه پوششِ خواهرم توو خونه بعد گفت خودت چی خودت دوس داری با خواهرت سکس کنی ،کمی خودم رو جمع کردم و گفتم نه تاحالا بهش فک نکردم خودم دوس ندارم کسی رو بکنم بیشتر دوس دارم جواد همزمان من و ندا رو بکنه ،دستش رو گذاشت روی پام و کمی مالید و گفت خب تا حالا غیر از جواد با کس دیگه ای بودی گفتم نه گفت دوس داری باشی گفتم آره گفتش خب بلند شو برو دستشویی شلنگ آب داغ رو بزار دمه سوراخت و کونت رو پر آب کن و بعد خالیش کن ،جا خوردم نه به اون که آنقدر دست دست میکرد نه به الان که یهو رفت سر اصل مطلب ،تعجب کردم و گفتم چرا گفت پاشو تا بهت بگم
وقتی از جام بلند شدم کمی سرم گیج رفت تا دستشویی همراهیم کرد و از پشت در بهم توضیح داد که چکار کنم وقتی کونم کامل تخلیه شد اومدم بیرون منو با خودش برد حمام و لباسام رو درآورد و کامل منو شست یه حوله دورم پیچید و آورد انداخت رو تخت از کشو کنار تخت یه قرص درآورد و خورد لامپ اتاق رو خاموش کرد و اومد سر وقتم
از اینکه داشتم به مراد دلم می‌رسیدم خیلی خوشحال بودم بدنم یخ کرده بود با اولین لمس بدنم توسط استاد لرزیدم با مهربونی گفت سرد شده ،یه ملحفه آورد و انداخت روم مثلِ یک مار بزرگ که به دورِ طعمه اش میپیچه افتاد روم لبام رو با لذت مکید و زبونش رو انداخت توو دهنم کمی بعد اومد سراغ گوشم و گردنم وقتی ريشش میخورد به بدنم مور مورم میشد قلقلکم میومد خیلی حال می‌داد واقعا کار بلد بود و اومد سینه ام رو مکید و لیسید نفس نفس میزد و مثل یه کوره داغ بود حرارت دهنش سینم رو سوزوند اومد پایین تر سمت نافم کمی با زبونش بازی کرد از شدت هیجان و لذت پاهام رو روی تشک تخت میکشیدم وقتی حالم رو دید پایین تر رفت و کیر کوچولوم رو کرد توو دهنش وای که چقدر داغ بود کیرم سوخت کمی کیرم رو خورد و منو برگردوند از پشت گردنم خورد تا رسید به کونم با صدای شهوت آلودش گفت جون چه کونی داری احسان جون لپ کونم رو بوس میکرد و صورتش رو می‌مالید روی کونم کمی بعد لای کونم رو باز کرد و زبونش رو کشید لای چاک کونم ،نمیتونم براتون توضیح بدم چقدر لذت بخش بود فقط کسی که توو این موقعیت قرار گرفته می‌فهمه از شدت هیجان و لذت داشتم از حال میرفتم با زبونش سوراخم رو لیسید از کشوی میز یه روغن در آورد و مالید به کونم بعد با انگشتش سوراخم رو باز کرد و عقب جلو برد باز هم روغن زد و این بار کیر رو هم روغنی کرد و گذاشت دمه سوراخم به نسبتِ کیر جواد کلفت تر بود و با ترفند بعد از کمی عقب جلو آروم سر کیرش رو وارد کونم کرد دردِ لذت بخشی منو فرا گرفت، ازش خواستم کمی مهلت بهم بده تا نفس بکشم اما خودش پیش دستی کرد و زیر گوشم گفت احسان جان درد که نداری گفتم نه فقط کمی صبر کن گفت نترس من کارم رو بلدم ازم پرسید آیا جواد هم به این شکل کونم گذاشت؟ بهش گفتم نه اون کیرش نازک‌تر بود و البته ناوارد ولی درد شدیدی احساس نکردم گفت من اصلا اینارو قبول ندارم اینا فقط دوس دارن بچه رو بکنن و برن ولی من اینجوری نیستم و به بچه احترام میزارم اول همه بدنش رو میخورم تا اون هم لذت ببره بعد کونش میزارم از الان به بعد دیگه تو بچه خودمی جوری تربیتت میکنم که به کسی نری التماس کنی هر وقت دلت کیر خواست بیا پیش خودم تا یه حالِ اساسی بهت بدم در مورد جواد و خواهرت هم نگران نباش بزار به حالِ خودشون باشن.دیگه هم به اونا فکر نکن
کیر استاد توو کونم جا وا کرد و استاد آروم شروع کرد عقب جلو کردن ازش خواستم همه کیرش رو فرو نکنه کیرش رو بیرون کشید و دوباره چربش کرد منو به بغل خوابوند دست راستش رو گذاشت زیر سرم و منو از پشت بغل کرد و کیرش رو تنظیم کرد و آروم فرو کرد همزمان کیرم رو گرفت دستش و باهاش بازی کرد توو گوشم گفت بازم میای پیشِ استاد گفتم آره گفت پس این بار لباس زیر خواهرت رو بپوش و بیا تا بیشتر حال کنیم با تعجب پرسیدم چرا گفت اونجوری بیشتر دوس دارم تو دیگه زن من شدی باید برام لباس بپوشی گفتم چشم
از صدای استاد مشخص بود که داره ارضا میشه منم دیگه تحمل نداشتم و دستم رو گذاشتم روی دست استاد و ازش خواستم تند تر برام جق بزنه بهم گفت صورتت رو برگردون به سختی برگردوندم و لبام رو خورد و دوتایی ارضا شدیم همه آبش رو ریخت توو کونم بعد رفتیم حمام خودمون رو شستیم و لباس پوشیدیم موقع رفتن بهم گفت خب آقا احسان فراموش نکنی دفعه بعدی یه دونه از اون لباسای قشنگ خواهرت رو هم با خودت بیار گفتم باشه و از خونشون زدم بیرون خیلی حالم خوب بود و از اینکه یه بکنِ توپ مثلِ استاد پیدا کرده بودم خوشحال بودم
آخر هفته جواد اومد خونمون بعد از کمی صحبت بهش گفتم میشه آخر شب که ندا اومد لامپ رو خاموش نکنی گفت دوباره میخای بری بالای صندلی بیوفتی پایین گفتم نه فقط دوس دارم ببینم چجوری سکس میکنید جواد گفت نمیشه یعنی ندا نمیزاره بعدشم ما چند وقت دیگه عروسی میکنیم من دلم نمی‌خواهد سکسم با زنم رو تو ببینی گفتم من که یه بار دیدم بزار یه بار دیگه هم ببینم گفت بزار به ندا بگم اگه قبول کرد باشه و دوباره ندا آخر شب بهم گفت پاشو برو کشیک بکش بدونه هیچ حرفی زدم بیرون و جواد و ندا رو تنها گذاشتم پشت در ایستاده بودم داشتم می‌شنیدم جواد به ندا گفت احسان میگه لامپ رو خاموش نکنید من میخوام نگاه کنم ندا با تشر گفت نخیر عمرا ،جواد خواست آرومش کنه گفت بابا اینکه یه بار دیده بزار یه بار دیگه هم ببینه بلکه بیخیال بشه ندا کمی آروم تر شد و گفت عزیزم من روم نمیشه جلوی داداشم باهات سکس کنم جواد گفت اونکه نمیدونه تو میدونی فقط من لامپ رو روشن میزارم اون هم یواشکی نگاه میکنه ندا کمی فکر کرد و گفت آخه یه وقت دوباره میره بالای صندلی میوفته بعد دوتایی زدن زیر خنده جواد گفت جووون قربونه خندت برم من، نه نترس قول داده که مواظب باشه بعد ندا گفت چی بگم باشه
کلی خوشحال شدم و رفتم یه سر به بابا مامانم زدم دیدم خوابن صندلی رو آوردم گذاشتم از بالای در نگاه کردم دیدم خوابیدن رو زمین دارن لب بازی میکنن بعد جواد رفت توو سینه آبجیم شروع کرد خوردن ندا توو ابر ها بود چنگ میزد به موهای جواد چند دقیقه ای سینه های آبجیم رو خورد و بعد پاشد کیرش رو در آورد داد ندا بخوره ،حرفه ای نبود اما جواد رو از پا درآورد یکی دو دقیقه بعد جواد ندا رو خوابوند و شلوارش رو کشید پایین این بار خیلی راحت کسش رو خورد با انگشت با چوچوله آبجیم بازی کرد ندا از شدت لذت ناله هاش بلند شده بود و از جواد خواست که دست نگهداره جواد پاهای ندارو گذاشت روی شونه های خودش و کیرش رو روی چاک کس آبجیم بالا پایین میکرد ندا بی پروا تکون میخورد و از جواد میخواست که بکنه توو کسش التماس میکرد می‌گفت بکن توش ترو خدا بکن جواد،جواد آروم گفت دیوونه نمیتونم پرده ات رو بزنم که بزار از عقب بکنم ندا پاهاش رو از روی شونه های جواد آورد پایین و دور کمر جواد حلقه کرد و گفت بکن دیگه ترو خدا بکن دارم میمیرم ،ترس همه وجودم رو گرفته با دیدنِ وضعیت حشرِ آبجیم کیرم بلند شد و دست به کیر شدم جواد به ندا گفت دیوونه نشو بزار از پشت بکنمت ندا اما داغ کرده بود و هیچی حالیش نبود گفت بکن لامصب جلوی داداشم کیرت رو بکن توو کسم جواد با شنیدن این حرف آروم کیرش رو گذاشت دمه کسِ آبجیم و آروم خوابید روش ندا دستش رو گذاشت روی دهنش و جیغ میزد و با دست دیگش کمر جواد رو چنگ میزد کمتر از یک دقیقه جفتشون ارضا شدن و ندا وحشیانه جواد رو میزد و به سختی جلوی جیغ زدن خودش رو گرفته بود چند لحظه بعد آروم شد و آتیشش فرو کش کرد و بی حال افتاد انگار که کوه کنده بود بی جون و بی رمق افتاد منم توو دستم آبم اومد و سریع محل رو ترک کردم ده دقیقه طول کشید تا ندا خودش رو جمع و جور کنه و بیاد بیرون اصلا منو ندید و صاف رفت توو جاش خوابید.

ادامه...

نوشته: احسان


👍 26
👎 9
47501 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

835083
2021-09-30 16:42:28 +0330 +0330

حدس میزنم ته داستانت جواد خواهرت رو نمیگیره

3 ❤️

835102
2021-09-30 21:58:34 +0330 +0330

کصشعره ادبی :/

0 ❤️

835303
2021-10-01 22:42:58 +0330 +0330

قشنگ نوشتی خوب بهت حال داده نوجوونا یاد بگیرن به بزرگترا بدن نه به همسناشون تا هم آبروشون نره هم بیشتر لذت ببرن

1 ❤️

835315
2021-10-02 00:02:42 +0330 +0330

نمی فهمم چرا انقدر لایک میخوره!

0 ❤️

835433
2021-10-02 15:18:55 +0330 +0330

خیلی داستانت خوبه واقعا لذت بردم

0 ❤️

835737
2021-10-04 05:05:03 +0330 +0330

👍09387677648
پسر کم سن میخام حتما پایین ۱۸باشه
لطفا الکی خودتونو کوچیک و بی ارزش نکنین
عسل هستم از کرجId: B0y026 ❤️
در ضمن حرف گوش کنم باشه ❤️ 🌹 🌹 💪 💪 💪

0 ❤️