زیباترین سمیه

1402/03/20

سال 93 بود، تازه لاین و وایبر رو نصب کرده بودم که یکی از دوستام به یه گروه اضافم کرد، با اینکه روزا اکثرا توی دانشگاه و سرکار بودم اما سرگرمی خوبی برای شبام بود خیلی زود با سمیه مچ شدم یه وقتایی انگار دو نفر رو از همون روز اول برای دوست داشتن همدیگه ساختن خیلی وقتا به این فکر میکنم ما اگه تو یه خراب شده ای غیر ایران بودیم حتی اگه ازدواج نمی‌کردیم میتونستیم بهترین دوستای همدیگه باشیم. میزان درک ما از هم ورای تصور بود، حتی بدون حرف زدن میتونستم حالش رو درک کنم. سمیه دختری با اندام فوق العاده و پوستی سفید بود بدنی کشیده و توپر و سینه هایی برجسته که هنوزم با جزئیات یادمه،خیلی رنگ صورتی بهش میومد خودشم میدونست و از این نقطه ضعف من سو استفاده می‌کرد، خیلی زودتر از اون چیزی که انتظارش میرفت چتامون رنگ و بوی سکسی گرفت و کارمون به چت سکس کشید. سمیه دختر هاتی بود و منم له له میزدم واسه اینکه یه سکس حسابی داشته باشیم. این خاطر مربوط میشه به اولین سکس هیجان انگیزمون تو یه جایی که فکرشو نمیکنید. ارتحال امام بود و باهم قرار گذاشتیم توی حرم امام. این تنها باری بود که خیرش به ما رسید. یه جای بزرگ با کلی سوراخ سمبه که البته به دلیل اجتماع عرزشی ها در مرکز حرم قبرستون ها خالی بودن و یه مکان امن و بی دردسر واسه دو تا دیوونه که اولین رابطشون شکل بگیره. یادم میاد یه جا یه سایه پیدا کردیم که دوطرفش شمشاد های بلندی داشت و از رو به رو اگه کسی میومد راحت میشد دید و جمعش کرد. اولین دست‌پخت عشقم رو اونجا خوردم یه شامی کباب خوشمزه که حسابی میچسبد. هوا خنک بود و خیلی زود لبامون گره خورد هزاران بار خواب دیده بودیم این صحنه رو انقدر از هم لب گرفتیم که لبای جفتمون گزگز می‌کرد ولی سیر نمی‌شدیم. شاید هزار بار لباشو بوسیدم چشمای جفتمون مثل دوتا آدم مست لایعقل شده بود جالبیش این بود که هیچ مزاحمی تو اون شلوغی نداشتیم و انقدر همه سرگرم بودن که کسی حواسش به این دوتا مرغ عشق نبود. دیگه کیرم داشت شلوارم رو پاره می‌کرد و نمیشد قایمش کرد، سمیه بدجنس خیلی زود متوجهش شد و با دستاش کیرم رو از رو شلوار می‌مالید منم بیکار نبودم و دستام سینه و لای پای عشقم رو نوازش میداد، انقدر داغ بودیم که اگه کسیم میومد متوجه نمی‌شدیم. دستمالی ها بالاخره کار خودش رو کرد و کار به جایی رسید که سمیه داشت از رو شلوار با کسش کیرم رو می‌کند، اول چادرش رو انداخت رو پام و یه ساک حسابی برام زد، انقدر دلم کسشو میخواست که سریع ازش جدا شدم شلوارش رو از زیر چادر کشیدم پایین، ناکس پیش بینی همه چیز رو کرده بود و یه شلوار کشی پا کرده بود، انقدر براش خوردم که ارضا شد وقتی بلند شدم جوری ازم لب گرفت که لبام سیاه شد ولی این پایان ماجرا نبود و هنوز دلمون میخواست. اروم دلا شد پشت شمشاد ها منم از عقب کیرم رو هل دادم تو کسش از قبل میدونستم که پردش ارتجاعی است با همین پوزیشن داشت ارضا میشد و التماسم می‌کرد سریعتر بکنم چیزی طول نکشید که همزمان باهم ارضا شدیم، حس عجیبی بود که دیگه هیچوقت برام تکرار نشد. گاهی یه خاطره اونقدر قشنگ تو ذهنت میمونه که دیگه حتی تکرارش هم انقدر قشنگش نمیکنه. از هم جدا شدیم سمیه به یه دیواره بتنی تکیه زد و منم دراز کشیدم رو پاش، یک ساعتی باز لبای همو خوردیم میتونم بگم تقریبا لبامون زخم شده بودن و با کوچکترین لمسی قلقلک میشدن. جداشدن اون روزمون خیلی سخت بود شاید اگه یکم دیوونه تر بودیم باهم فرار کرده بودیم و ای کاش که بودیم. ما هنوز دوستیم و شاید 7 سالی باشه که باهم حرف نزدیم ولی هنوزم بهترین دوست منه. خاطرات زیادی باهم داشتیم اگه دوست داشتید بازم تعریف میکنم…

نوشته: سیاه وسفید


👍 1
👎 13
16801 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

932465
2023-06-11 00:16:21 +0330 +0330

تخیلات یک جقی دیگه

0 ❤️

932482
2023-06-11 01:07:09 +0330 +0330

دهاتی بود ولی نت و گوشی هوشمند داشت
پرده ارتجاعی و …
رحلت و مکانی به نام حرم
قبرستون/(حداقل اسم مکان رو درست یاد میگرفتی)استااااد
این همه کسشعر رو چطور باهم تو اس ام اس جا کردی

0 ❤️

932487
2023-06-11 01:35:43 +0330 +0330

کیرم تو کوسی که تو حرم خمینی کنیش

0 ❤️

932496
2023-06-11 01:56:16 +0330 +0330

زیبا ترین سُمَیه دیگه سّمیه

0 ❤️

932510
2023-06-11 02:23:26 +0330 +0330

نرو سمیه

0 ❤️

932527
2023-06-11 07:37:27 +0330 +0330

وقتی شما نیستی خونه ما پارتی می کنیم
وااای نرو سمیه
چه بدنی داری سمیههههه
علف میزنی سمیهههههه
چه قلمی داری سیاه سفیدددددد
خخخخ
بوس بوس مارتا

1 ❤️

932528
2023-06-11 07:38:07 +0330 +0330

مشتی اینجاایرانه.شاسکول.خوبه فرار نکردین وگرنه تو کونی میشدی اونم زیر خواب ملت.۷ ساله دوستین حرفم نمیزنین.

0 ❤️

932829
2023-06-13 03:04:37 +0330 +0330

مگه میشه؟ مگه داریم؟ روح عمام روآباد کردین شما خخخخ

0 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها