ساناز ۱۳۸۷ (۱)

1400/12/04

سلام دوستان داستانی که میخوام در سال ۸۷ اتفاق افتاد یکی از یهترین دوران ۳ ساله زندگی منه از ۸۷ تا ۹۰ تعریف کنم البته واقعیته تا داستان …من یک دوستی داشتم به نام مهرزاد البته اسمها مستعاره… که الانم باهاش دوستم یعنی نزدیک به ۳۰ ساله دوستیم خیلی صمیمی هستم مهرزاد خیلی خوشتیپ و خوشفرم هست این دوستم تازه ازدواج کرده بود تو سن پایین تو یک مغازه کیک پزی کار می‌کرد که فامیلشون بود روبروی مغازه اینا یک مانتو فروشی بود صاحب مانتو فروشی با دخترش ساناز اونجارو اداره میکرد که خیلی هم خوشگل بود هم بدن پر و انصافا باسن خوب و بزرگ داشت منم هی هر روز که میرفتم پیش مهرزاد اینو دید میزدم خلاصه یک روز که من عصر رفتم مغازه مهرزاد بود گفت بیا یک اتفاق خفن تعریف کنم گفت روبرو اون مانتو فروش هست گفتم خوب گفت دخترش اومد کیک گرفت موقع رفتن باهم یکم گپ زد و شمارشو داد رفت اولش باور نکردم ولی مهرزاد پیش خودم زنگ زد اونم روبرو برداشت موبایلشو باورم شد شاید بگین برو بابا دختره بیاد شماره بده ولی خدایش این دوستم مهرزاد هم خوشگل هست هم خوشتیپ الانم که دوتا بچه داره باز خیلی دخترا بهش کراشن خلاصه این مهرزاد که تازه ازدواج کرده بود یکم دودل بود چون احساس عذاب وجدان میکرد تازه ازدواج و گرم عشق و فولان بود گفت چیکار کنم ولش کنم منم که از خدا راضی گفتم مهرزاد ما چند ساله دوستیم آنم گفت خیلی وقته گفتم از بچگی ازت چیزی خواستم این همه دوست دختر داشتی فولان گفت نه گفتم اینو پاس بده به من گفت آخه زشت نشه گفتم نه من روبه راه میکنم شمارشو داد به من .من شبش به این پیام دادم یک شعر زدم ساناز بهم پیام داد شما گفتم یک آشنا که دوست داره ساناز سیم پیچ شد کی هستی از کجا شماره منو آوردی الکی گفتم دختر خالم تو مدرسه … با تو هم مدرسه هست از اون شمارتو گرفتم خلاصه این باور کرد چند روزی من با ساناز اس ام اس بازی می‌کردم تا جای که دیگه مهرزاد کلا از ذهنش فراموش شد منم روشو نزدم که شماره دادی فولان مهرزاد پرسیدم گفت نه خبری نیست نه زنگی نه اس ام سی اون موقع تلگرام نبود قرار ملاقات گذاشتیم منم قیافم معمولی هست و تیپمم به روز خلاصه رفتم سر قرار یکم باهام حرف زدیم تو خیابون میرفت مغازه باباش تا یک جای باهاش اومدم تو تاکسی من زودتر پیاده شدم شبش ساناز به من اس ام اس زد منظورت از دوستی با من چیه منم گفتم خوب دوستی قسمت بشه ازدواج اونموقع ۱۷ سالش بود ساناز منم ۲۴ باهم چند باری کافی شاپ و بیرون رفتیم یک روز جمعه صبح باهم حرف میزدیم گفتم ناهار چی دارین گفت دلمه منم گفتم آخ جون خیلی دوست دارم دلمه گفت واقعا خوب بیا خونمون مامانم میره خونه خالم خواهرم کلاس داره بابامم میره مغازه وای دلم یهو رفت گفتم باشه ساعت ۳ شدا شدم لباس پوشیدم به خودم رسیدم رفتم آدرسشونو اس زد رفتم با ترس داخل خونشون شدم دیدم ساناز یک پیراهن خوشگل که یکم سینه هاش بیرونه پوشیده با یک دامن خوشگل آرایشم کرده من داخل خونه شدم به شوخی گفتم بگو بیان بیرون ساناز بلند بلند خندید رفتیم تو نشستیم یکم حرف زدیم رفت دلمه آورد ماست آورد مخلفات یکم باهم خوردیم نسکافه آورد کنار هم نشستیم و نسکافه می‌خوردیم و می‌گفتیم میخندیدم منم جدا نظرم همون اول سکس نبود یهود دیدم ساناز یکم چشماش پر شد گفتم چی شد گفت رامین تو چرا منو بغل نمیکنی من جا خوردم این فکر کرده بود من اینو دوست ندارم یا چی گفتم چرا نمیکنم من گفتم شاید ناراحت بشی گفت نه نمیشم من اینو بغل کردم واییییییییییی چه حرارتی داشت بدنش سینه هاشم میخورد به سینه ام همون موقع من لبامو بردم رو لباش شروع کردم به لب گرفتن بوی عطرش داشت دیونم میکرد خیلی حشری بود خیلی خدایش ساناز یهو چنان لبامو مک میزد که نمیتونستم نفس بکشم همونجور رو کاناپه دراز کشیدیم دستاشو ساناز انداخت رو موهای سرم سرمو برد رو سینه هاش منم دستامو بردم رو سینه هاش و مالیدم پیراهنش در آوردم سوتین سفید داشت اونم خودش باز کرد جوننن دیدم دوتا سینه نسبتا درشت صورتی رنگ شروع کردم به مک زدن و خوردنشون همین جوری که میخوردم دستامو بردم زیر دامنش بردم به کونش کون بزرگ و نرم از رو شورتش باسنش می‌مالیدم ساناز به نفس نفس میفتاد دستامو که بردم زیر شورش گفت نه گفتم فقط دست میزنم خلاصه راضی شد همون جوری اومد پایین دامنش باز کردم پایین کشیدم شورت سفید که ست بود جونم دامنش در آوردم پاهاشو بست باز کردم گفتم فقط از رو شورت نگا میکنم گفت باشه پاهاشو باز کرد خوابیده از رو شورت وای آب کوسش از رو شورش معلوم بود سرمو بردم جلو گفت چیکار میکنی گفتم بوسش میکنم چیزی نگفت لبامو بردم رو کوسش بوس کردم چندتا یود دهند انداختم از رو شورتش رو کوسش جون ساناز یهو از شکمش پرید یکم سیخ شد بدنش زبونمو میزدم به خط کوسش و بالا پایین میکردم ساناز دیگه چشماشو بسته بود آه و ناله ریزی میکرد معلوم بود خجالت می‌کشید چون بعدنا خودش گفت من همینجوری که میخوردم شورشو زدم کنار دستاشو ساناز آورد پایین نزاشت گفتم نترس فقط مک میزنم گفت نه من دخترم گفتم نترس بالاخره راضی شد گفتم بزار شورتتو در بیارم قول میدم کاری نکنم بهت صدمه برسه گفت باشه شورشو در آوردم یا خدا کوس کلوچه و صورتی با سوراخ کون صورتی پاهاشو باز کردم نشستم رو زمین اینم رو کاناپه زبونمه از پایین سوراخ کونش میکشیدم تا چوچولش و مک میزدم ساناز بازم رو خودش نمی‌آورد ولی بدنش همش میلرزید زبونمو که میکردم داخل کوسش میرفت شکمش بالا با صدای لرزون میگفت یواش یواش من همینجوری اینو میخوردم ساناز سینه هاشو می‌مالید آروم آروم چشماشو بسته بود اینم بگم کوسش موهای ریزی داشت مثلا ۳ روز پیش فولان شیو کرده بود خلاصه ساناز همین جوری که داشتم میخوردم یهو پاهاشو بست گفت بسته اونجا فهمیدم ارضا شده خودش که بعدا میگفت راحت دوبار ارضا شدم اون روز هیچ لباسی من در نیاوردم …پاش شد لباساشو پوشید و رفت دستشوی اومد یکمم باهام حرف زدیم و لب بازی کردیم گفت دیگه برو الان میاد مامانم …داستان‌های دیگری هم داریم اگه خوشتون اومد باز مینویسم…

نوشته: رامین


👍 15
👎 10
22101 👁️


     
برای نظر دادن وارد شوید یا ثبت نام کنید

860592
2022-02-23 01:40:13 +0330 +0330

😕

1 ❤️

860599
2022-02-23 01:56:27 +0330 +0330

اسمت داستانت بیتشتر میخوره مدل ماشین باشه

2 ❤️

860605
2022-02-23 02:20:10 +0330 +0330

رامین خان
سلام
وقتتون بخیر
کاتب محرر،
اخه چرا کمی وقت نمیذارین.
لااقل یه دور بخونین.
تا
متوجه شین چی بلغور میکنین!
(دیدم ساناز یکم چشماش پر شد)
(چندتا یود دهند انداختم از رو شورتش رو کوسش جون ساناز یهو از شکمش پرید یکم سیخ)
اینا رو بخون واسم ترجمه کن.
اشتباه نگارشی هم که دیگه نگم!
یه داستان میشه خودش.
لطف کن تا وقتی یه نویسنده بشی،
ننویس جونم.

💅💅💅💅💅💅💅

5 ❤️

860623
2022-02-23 04:09:45 +0330 +0330

شورتشو نه شورشو ده بار پشت سر هم اشتباه نوشتی یکم دقت کنی جای دوری نمیره

2 ❤️

860630
2022-02-23 05:46:01 +0330 +0330

موقع کوستان کلا رو سوات و نوشطن و فولان تاسیر میزارح
مورد داشطیم دوکتر و محندص و فولان وخطی اینجا داشطن کوس میگفتن دسط خت و ثوادشون شده بچه مهد کودکی

1 ❤️

860636
2022-02-23 07:33:16 +0330 +0330

تنها احساسی که الان راجع بتو بعنوان کص نویس این خاطره دارم اینه که دلم میخواد جفت گوش هاتو بگیرم بکشم و بهت بگم … ای کصمغز ، ای کص لیس تمام عالم حشریت …تمام اون اعضای چولمنگ بدنت ، بخصوص اون زبون درازت…درحق شمبولت نامردی کردن. بابام جان …پَپِه ای مثل صمد آقا هم ، اگه جای تو بود تمام سوراخ های بدن اون دختر کون طاقچه ای رو یکی میکرد …! دختره لخت مادر زاد زیرت کپیده …دو بار هم ارضا شده اونوقت تو کص مشنگ لباس تنت بود ؟ داشاخ ترشی تو اون حلقت …معلومه که در این وضعیت اسفبار ، خایه هات زمینگیر میشن …! اقا یکی بیاد بما بگه مگه میشه!! ؟ مگه داریم!!؟ نکنه تو همون لباس هم خودت رو خیس کردی و روت نشد بنویسی !!؟ آلا باشوآ…گوزوی یاردان قلی

1 ❤️

860638
2022-02-23 07:46:02 +0330 +0330

نحوه نوشتنت نتیجه درس خواندن با برنامه شاد هست یک مشت بی سواد و جقی دور و بر شهوانی رو گرفتن

2 ❤️

860647
2022-02-23 10:31:18 +0330 +0330

دوستان شما حق دارین من اولا از روش نخوندم چون عجله داشتم برا یک کاری 😬 دوما اون کلماتی که مثلا شورتش نوشته شده شورش بخاطر کیبوردم بود سوما من از همه شما عذر میخوام نتونستم اون حس خوب به شما بدم بزارین به حساب آماتور بودنم چون واقعیتش من داستان نویس نیستم اون اتفاقی که افتاده نوشتم و در جواب اون دوستمون که مگه میشه در نیاری شلوارتو آره بخدا میشه ولی اون یک بار اونجوری شد…

0 ❤️

860672
2022-02-23 17:14:24 +0330 +0330

فولان🚶

1 ❤️

860677
2022-02-23 18:18:56 +0330 +0330

فولان؟!🤣

1 ❤️

860680
2022-02-23 18:49:50 +0330 +0330

فولان چه صیغه ایه؟ تو هیچ دستور زبانی پیدا نکردم

1 ❤️

860694
2022-02-23 21:03:26 +0330 +0330

مشکل اصلی آموزش های مجازی داره خودشو نشون میده این مملکت و زبانش بگا رفته

1 ❤️

860705
2022-02-24 00:36:27 +0330 +0330

جان مادراتون قبل از آپ کردن اول بخونین خودتون بعد به خورد کاربرا بدین،ناچارا بعد از خط دوم بیخیال شدم،چرا که :
“ سلام دوستان داستانی که میخوام «!!!»در سال ۸۷ اتفاق افتاد“،میخوام چی؟نه من الآن باید چجوری بخونم اینو آخه؟!
و در ادامه و جلوتر : « یکی از یهترین دوران ۳ ساله زندگی منه »!!! این یعنی شما کلا سه سال زندگی کردی،خلاص!
‘و این سه سال از بهترین سالهای زندگی من بود’…به همین ساده‌گی…نه،متاسفانه خوب نبود،یعنی با عرض معذرت،شکست مفتضحانه‌ای در داستان نویسی بود 🤔

0 ❤️

860807
2022-02-24 16:16:20 +0330 +0330

فولان جای فولانت با این داستان فولان فولان شده.

مک مانامان از تیم فولام

0 ❤️

860808
2022-02-24 16:18:01 +0330 +0330

فولان جای فولانت با این داستان فولان فولان شده.

مک مانامان از تیم فولام

2 ❤️


نظرات جدید داستان‌ها